سلام دوست عزیز!
از روزی که وارد این باشگاه شدم جز خوبی و مهربونی چیزی از بچه های این باشگاه ندیدم! تمام بچه ها به من لطف داشتن و همیشه سعی کردن امید رو بهم برگردونن! خوبی های شما دوستان رو فراموش نمی کنم! فراموش نمی کنم که تنها چیزی که ذره ای امید نسبت به رشته و دانشگاهی که در آن تحصیل می کنم به من داد آشنایی با شما دوستان بود! چون اگه به این دانشگاه و این رشته پا نمیزاشتم شاید اصلا با اینجا آشنا نمی شدم! فراموش نمی
کنم که این باشگاه به من یاد داد که هنوز کسانی هستند که می توانم با به یاد آوردن وجودشان احساس آرامش کنم!
ولی باید رفت! باید بروم! باید بروم تا خودم را پیدا کنم! باید بروم تا جواب سوالهایم را بیابم! باید بروم تا جایگزینی برای پر کردن حفره های درونم بیابم! باید رفت تا افکارم, رفتارم و وجودم سوهانی نباشد بر اعصاب دیگران! باید.....
چه بخواهی چه نخواهی روزی برمی گردم ! روزی که پرسشهایم جواب داده شده باشد! روزی که مسیرم را یافته باشم! روزی که حرکتهایم معنی دار باشد! روزی که بتوانم برای دردهای جهان درمانی بیابم! روزی که دردهایم رهایم کنند! آن روز خواهد آمد! کی؟ نمی دانم! ولی می دانم خواهد آمد! شاید فردا, پس فردا, یک ماه یا یک سال دیگر... ولی مطمئن هستم که خواهد آمد!
آن روز از زندان درونم دریچه ای خواهم ساخت به بیرون! به سوی زیبایی ها, پاکی ها, خوشی ها , شاید دریچه ای به نیستی! اینهایش دیگر مهم نیست! مهم باز شدن آن دریچه است!
پس تا اون روز خوش باشید و شادکام!
با آرزوی بهترینها برای شما.
دوست کوچکتان ,کامران