🔺️🔻من اینطوریم... شما چطور؟

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من هر دوتا دوست دارم

پرتقال و گیلاس میوه‌های مورد علاقم هستند شما چطور
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گیلاس، انبه و خرمالو رو ترجیح میدم

پرتقال خونی رو بر پرتقال ترجیح میدم، شما چطور؟
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
فرقی نداره، مهم اینه که شیرین باشه.
توی زمستون لیمو شیرین همیشه باید توی یخچالمون باشه،شما چطور؟
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
منم همینطور.
من به میوه های ترش حتما باید نمک بزنم تا بتونم بخورم، شما چطور؟
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
بستگی به فیلمش داره ولی میبینم.
من برنامه ها ایرج طهماسب رو دوست دارم،شما چطور؟
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
خیلی وقته نگاه نکردم و البته فقط اگه سریال های کمدی مثل پایتخت یا دیوار به دیوار یا ساختمان پزشکان داشته باشه، نگاه میکنم.
من اکثر مایحتاج ماهانه ی خونه رو اینترنتی سفارش میدم تا برام بیارن، شما چطور؟
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
منم اصلا نیستم.
من توی زندگیم کلا سعی میکنم فقط به زندگی خودم نگاه کنم و به زندگی بقیه توجهی نداشته باشم، شما چطور؟
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
من تا حدودی اعتقاد دارم، توی یه دوره از زندگیم، یه آدمی رو هربار میدیدم، چند روز بعدش یه اتفاق بدی برام میفتاد😐
اولین باری که متوجه این جریان شدم شش ماهه دوقلو باردار بودم، بهم گفت شوهرت ازت تشکر میکنه که کار پنج ساله رو داری یک ساله انجام میدی؟ هفته ی بعدش دوقلوهام رو از دست دادم، چند ماه بعد که پسرم رو باردار شدم تا یه مدت سعی میکردم اصلا نبینمش ولی توی ماه هفتم بارداریم بودم،دوباره دیدمش و دو سه روز بعدش دچار خارش بارداری شدم و تا یک ماه اصلا روز و شب نداشتم و همه ی وجودم میخارید، چند وقت بعدش توی همون دوران بارداریم دوباره دیدمش دو سه روز بعدش نصفه شب لوله ی آب آشپزخونه مون ترکید و من و شوهرم خواب بودیم و وقتی صبح بیدار شدیم تا مچ پاهامون توی آب بود، واقعا روز افتضاحی بود،با اینکه دو ماه پیش فرشهامون رو شسته بودم دوباره زنگ زدم قالیشویی و اومدن فرشها رو بردن و شستن، کل آشپزخونه و پذیرایی رو آب گرفته بود و کم کم داشت به اتاق خوابها میرسید که ما بیدار شدیم، روز زایمانم هم صبح برای عیادت اومده بود و وقتی سر ظهر شوهرم و بابام و برادرم برگشتن خونه تا بعدازظهر موقع ملاقات دوباره بیان، دیدن اینبار لوله آب تصفیه مون ترکید و دوباره آب توی خونه راه افتاده و خداروشکر اینبار زود رسیدن و خیلی خرابی به بار نیاورد😐
واقعا تا یه مدت از دیدن اون آدم میترسیدم🤦‍♀️
من معمولا تا یه کاری رو به مرحله های پایانی نرسونم،به کسی چیزی نمیگم، شما چطور؟
 

Similar threads

بالا