در پشت پرده ی صبــــــح ،
با لبانم می نوشم ،
فنجانی از طعم حضورت را ...
تو، صبحی درچشم های من!
تا هر روز نگاهم،
به دیدنت، روشن شود!!
هر روز، با قطعه ای،
از غزل شورانگیز عشـــــــــق ...
به تو اندیشیدن ،
سکوت من است.
عزیزترین، طولانیترین
و طوفانیترین سکوت
تو در درونام هستی همیشه
هم چون قلب نادیدهام
هم چون قلبی که به درد میآورد
هم چون زخمی که زندگی میبخشد.!