ღ♥ღ هی فلانی دو سه خطی بنویسღ♥ღ
- شروع کننده موضوع حــامد
- تاریخ شروع
در جاده زندگی
سه نفر هستند که میتونی به بودن همیشگیشون اعتماد کنی
اول پدرو ومادرت هستند که تا لحظه مرگشون هوات دارند و دوستت دامر اونم از ته دل
و سومی
کسی که انتخابش میکنی برای زندگیت
برای تک تک لحظات زندگیت
اگه پیداش کردید کنارش بمونید چون اون تنها کسی که
حاضر بخاطرتون هر کاری بکنه
و واقعا دوستتون داره و تا لحظه مرگ میخواد کنار شما باشه
چون این هر دوی شما انتخاب کردید
هرگز این سه نفر شما رو تنها نمیگذارند
مگر با مرگشون
سه نفر هستند که میتونی به بودن همیشگیشون اعتماد کنی
اول پدرو ومادرت هستند که تا لحظه مرگشون هوات دارند و دوستت دامر اونم از ته دل
و سومی
کسی که انتخابش میکنی برای زندگیت
برای تک تک لحظات زندگیت
اگه پیداش کردید کنارش بمونید چون اون تنها کسی که
حاضر بخاطرتون هر کاری بکنه
و واقعا دوستتون داره و تا لحظه مرگ میخواد کنار شما باشه
چون این هر دوی شما انتخاب کردید
هرگز این سه نفر شما رو تنها نمیگذارند
مگر با مرگشون
در میان باور همه که کوچه های عشق خالی از تک درخت های عاشق است، من درختی یافته ام که هر روز بر روی پیکره اش مشق عشق با نوک مهر می زنم، در میان باور همه که می گویند اگر از عشق بگویی سکوتی مبهم تو را قورت خواهد داد، ولی من با فریاد عشق در میان این کوچه باغ پر هیاهو فریاد زدم، فریاد زدم که دوستت دارم ای ستاره همیشه مهتابی من، چرا که در این کوچه ها تنها پروانه ها قدم می گذارند که رقص شاپرکها را به وادی عشق تنها به عشق هایی مثل تو تقدیم کنند. و به راستی که عجب رنگارنگ شدن از طبیعت عشق قشنگ است...
.
درد من تنهايي نيست
بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت
بي عرضگي را صبر
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي نامند .
درد من تنهايي نيست
بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت
بي عرضگي را صبر
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي نامند .
سعی میکنم
اهنگ گوش ندم
خیلی وقته
اگه
اهنگی بشنوم
بغضم میگیرد
وقتی تلویزیون را روشن میکنم
اسمها را نمیخوانم
اخر لحظاتی که
دلم خیلی تنگ میشود و ناامید
ان وقت نامت همه جا میبینم
در تمام کانالها اسمت را میبینم و میشنوم
گاهی اوقات دلم میخواهد
فریاد بزنم
اما مجبورم در سکوت فریاد بزنم
اهنگ گوش ندم
خیلی وقته
اگه
اهنگی بشنوم
بغضم میگیرد
وقتی تلویزیون را روشن میکنم
اسمها را نمیخوانم
اخر لحظاتی که
دلم خیلی تنگ میشود و ناامید
ان وقت نامت همه جا میبینم
در تمام کانالها اسمت را میبینم و میشنوم
گاهی اوقات دلم میخواهد
فریاد بزنم
اما مجبورم در سکوت فریاد بزنم
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند
غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه می ماند
از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟
از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟
وقتی تو نیستی ؛ رنگ دریا را دوست ندارم، شب به پایان می رسد ، شب را نیز دوست ندارم؛
* از لا به لای مریم های خفته با فانوسی کم سو راهی به سویت می جویم و تونیستی،
نیستی تا ببینی که چقدر امشب آسمان زیباتر است اما این آسمان را نیز دوست ندارم...
نیستی تا بگویم : تنهـــــا تورا.........
* از لا به لای مریم های خفته با فانوسی کم سو راهی به سویت می جویم و تونیستی،
نیستی تا ببینی که چقدر امشب آسمان زیباتر است اما این آسمان را نیز دوست ندارم...
نیستی تا بگویم : تنهـــــا تورا.........
دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی
صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین
ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم
چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی
تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند
به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی
دلم دریای خون است وپر از امواج بی ساحل
درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی
همواره قلب بیمارم به یاد توشود روشن
چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی
چه دوستی پاکی دارند کفش ها ؛
یکی گم شود ، دیگری محکوم به آوارگیست ...
یکی گم شود ، دیگری محکوم به آوارگیست ...
من نمی دانم که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست.
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
واژه ها را باید شست .
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.
چترها را باید بست.
زیر باران باید رفت.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید دید.
عشق را، زیر باران باید جست.
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی ،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون”است.
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
واژه ها را باید شست .
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.
چترها را باید بست.
زیر باران باید رفت.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید دید.
عشق را، زیر باران باید جست.
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی ،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون”است.
زندگی باور میخواهد آن هم از جنس امید
که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد
یک امید قلبی به تو گوید که
هنوز خدا هست
که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد
یک امید قلبی به تو گوید که
هنوز خدا هست
لاشـــه ی عشقت
خواهد گــَندید
وقتــی
طبق عادتـــــِ همیشــه!
تقدیمش میکنــی
به غیـــــر
خواهد گــَندید
وقتــی
طبق عادتـــــِ همیشــه!
تقدیمش میکنــی
به غیـــــر
فـکر نـکن که فـرامـوشـــت کـرده ام...
یـا دیـگر دوسـتـــت نـدارم !
نــه !
مـن فـقــــــط فهـمیـدم :
وقـتی دلــــــــت بـا مـن نـیست ؛
بودنـت مشـکــلـــی را حـل نـمیکـند ،
تـنها دلـتـنـگتـــرم مـیکـند .
فـکر نـکن که فـرامـوشـــت کـرده ام...
یـا دیـگر دوسـتـــت نـدارم !
نــه !
مـن فـقــــــط فهـمیـدم :
وقـتی دلــــــــت بـا مـن نـیست ؛
بودنـت مشـکــلـــی را حـل نـمیکـند ،
تـنها دلـتـنـگتـــرم مـیکـند .
گاهت خواهم کردو در پیشگاه بزرگترین قاضی عاشقان
اعتراف میکنم که دوستت دارم ! دوستت دارم !دوستت دارم !!!!!!!
اعتراف میکنم که دوستت دارم ! دوستت دارم !دوستت دارم !!!!!!!
[h=5]
[/h][h=5]ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ...! [/h][h=5] ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ...![/h][h=5]
ﺑﺎﯾﺪ ﺟﺎﺕُ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﯽ... ![/h][h=5]
ﺩﺭﺳﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻠﻮﻏﯿﺎﺷﻮﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺸﻪ ![/h][h=5]
ﻭﻟﯽ ﺑﺪﻭﻥ ....[/h][h=5]
ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ...[/h][h=5]
ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ....[/h][h=5]
ﺑﺪ ﺟﻮﺭﯼ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﯾﺮ ﺷﺪﻩ!
[/h]خیلی دیر...هه
[/h][h=5]ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ...! [/h][h=5] ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ...![/h][h=5]
ﺑﺎﯾﺪ ﺟﺎﺕُ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﯽ... ![/h][h=5]
ﺩﺭﺳﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻠﻮﻏﯿﺎﺷﻮﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺸﻪ ![/h][h=5]
ﻭﻟﯽ ﺑﺪﻭﻥ ....[/h][h=5]
ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ...[/h][h=5]
ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ....[/h][h=5]
ﺑﺪ ﺟﻮﺭﯼ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﯾﺮ ﺷﺪﻩ!
[/h]خیلی دیر...هه