آينه,
تكه شيشه ي بي ارزشي بيش نيست!
اين شكوه زيبايي توست
كه به آن اعتبار مي بخشد دوست من!
باور كن!
میلاد تهرانی
تكه شيشه ي بي ارزشي بيش نيست!
اين شكوه زيبايي توست
كه به آن اعتبار مي بخشد دوست من!
باور كن!
میلاد تهرانی
ღ♥ღ هی فلانی دو سه خطی بنویسღ♥ღ
- شروع کننده موضوع حــامد
- تاریخ شروع
نگو شکستی نگو بریدی منم مثل تو دلم گرفته
باید بمونی طاقت بیاری تو روزگاری که غم گرفته
نگو شکستی نگو بریدی منم مثل تو دلم گرفته
باید بمونی طاقت بیاری تو روزگاری که غم گرفته...
باید بمونی طاقت بیاری تو روزگاری که غم گرفته
نگو شکستی نگو بریدی منم مثل تو دلم گرفته
باید بمونی طاقت بیاری تو روزگاری که غم گرفته...
تازگیها یک چیز را یاد گرفته اینکه وقتی غم به سراغم میاید از کسی توقع نداشته باشم شادم کند بلکه خودم بگردم و لحظاتی شاد بیافرینم اینگونه شادیم موقتی نخواهد بود و وابسته به حضور هیچ یک از ادمهایی که میروند نیست بلکه در دستان من هست
پس میگویم هرگز خودتان را محدود به حضور هیچ انسانی نکنید انسانها یا با سفر دور میشوند یا با مرگ حتی عشقتان نیز همیشه نمیتواند کنارتان بماند ولی یه نفر تا ابدیت کنارت خودت پی قدرش بدون و با هر کسی همکلام نشو که بعضی اوقات تاوان سختی داره همکلامی با کسایی که لیاقت حضور در کنارت نداشتند
پس میگویم هرگز خودتان را محدود به حضور هیچ انسانی نکنید انسانها یا با سفر دور میشوند یا با مرگ حتی عشقتان نیز همیشه نمیتواند کنارتان بماند ولی یه نفر تا ابدیت کنارت خودت پی قدرش بدون و با هر کسی همکلام نشو که بعضی اوقات تاوان سختی داره همکلامی با کسایی که لیاقت حضور در کنارت نداشتند
"مــســت بگو ،راســت بگو...
تا نفسی هست ،بگو
هرچی دلت خواست ،بگــــو..."
یلدا- مازیار فلاحی
تا نفسی هست ،بگو
هرچی دلت خواست ،بگــــو..."
یلدا- مازیار فلاحی
قلمت را بردار
و برای دل شب بازنویس
که اگر خسته نوشتم در شب
از سر غصه ی تاریکی نیست
روزگارم لبریز ...از تمامیت نور...
دیدگانم بیدار
دل من بس غمگین... دل من غمناک است....
واگر بیدارم
درگذر از همه شبها... هرشب....
کوچه ها خسته و بیدار زده
همدمم خواهد بود...
ماه و مهتاب کنار دل من
و به همپائی هر نقطه ز نور
در دل شب زده ی غمناکم
هم سخن گشته دلم...
با گل و کوکب و مهتاب و نسیم
آه افسوس ولی...
کس در این خلوت تنهای سکوت
همصدا با من و با قلبم نیست
کوچه هم بس تنها...و دلم بس غمگین
آسمان گاه بگاه ،ابری و تیره و بارانی و تلخ
با دل من هم پاست .
لیک افسوس دلم...
همچنان غمزده در کوچه ی تنهائی ها
رهگذار شب غمناک ِدل است!
تو ولی ازدل من بازنویس :
آسمان تنها نیست ...
گل ز هر شبنم شب ،بوسه بخود میگیرد...
آسمان بوسه زنان دل اوست !
من ولی ...من ولی باز همان سرگردان...
من همان بیدارم!
با دلی بس تنها...رهروی تیره رهِ راهِ سحر
در هرآن ساعت غمناک ِگذر!
دل من همدم ِ تنهائی هاست
دل من بس تنهاست !
>>>>>>>>
فرزانه شیدا
و برای دل شب بازنویس
که اگر خسته نوشتم در شب
از سر غصه ی تاریکی نیست
روزگارم لبریز ...از تمامیت نور...
دیدگانم بیدار
دل من بس غمگین... دل من غمناک است....
واگر بیدارم
درگذر از همه شبها... هرشب....
کوچه ها خسته و بیدار زده
همدمم خواهد بود...
ماه و مهتاب کنار دل من
و به همپائی هر نقطه ز نور
در دل شب زده ی غمناکم
هم سخن گشته دلم...
با گل و کوکب و مهتاب و نسیم
آه افسوس ولی...
کس در این خلوت تنهای سکوت
همصدا با من و با قلبم نیست
کوچه هم بس تنها...و دلم بس غمگین
آسمان گاه بگاه ،ابری و تیره و بارانی و تلخ
با دل من هم پاست .
لیک افسوس دلم...
همچنان غمزده در کوچه ی تنهائی ها
رهگذار شب غمناک ِدل است!
تو ولی ازدل من بازنویس :
آسمان تنها نیست ...
گل ز هر شبنم شب ،بوسه بخود میگیرد...
آسمان بوسه زنان دل اوست !
من ولی ...من ولی باز همان سرگردان...
من همان بیدارم!
با دلی بس تنها...رهروی تیره رهِ راهِ سحر
در هرآن ساعت غمناک ِگذر!
دل من همدم ِ تنهائی هاست
دل من بس تنهاست !
>>>>>>>>
فرزانه شیدا
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...
گاهی دلگیری...شاید از خودت.
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...
گاهی دلگیری...شاید از خودت.
صدای پایش آرام آرام به گوشم می رسد
.
چیک چیک
گونه ام را بوسید
نم نم
از گوشه چشمم چکید
.
باز هم خاطراتم زنده شد
.
“من و تو به یاد باران
یا شاید
به یاد تو ،من و باران”
.
فرقی نمی کند
چه در کنارم باشی
چه در کنارش باشی
.
.
.
زیر باران یاد تو مرا خیس میکند !
.
چیک چیک
گونه ام را بوسید
نم نم
از گوشه چشمم چکید
.
باز هم خاطراتم زنده شد
.
“من و تو به یاد باران
یا شاید
به یاد تو ،من و باران”
.
فرقی نمی کند
چه در کنارم باشی
چه در کنارش باشی
.
.
.
زیر باران یاد تو مرا خیس میکند !
چقدر خوب است وقـتـی حـس میکـنم
جآیــی در ایــن کرِه ی خآڪـی
تــو نفس میکــشــی و مـن
از هــمآטּ نفـس هآیتـــ ،،، نفس میکشم !
تـو بــآش !!!
هـوآیتـــ ! بـویـتـ ! برآی زِنده ماندنم ڪـآفـــی است …
جآیــی در ایــن کرِه ی خآڪـی
تــو نفس میکــشــی و مـن
از هــمآטּ نفـس هآیتـــ ،،، نفس میکشم !
تـو بــآش !!!
هـوآیتـــ ! بـویـتـ ! برآی زِنده ماندنم ڪـآفـــی است …
| براي ديدن اين عكس با اندازه واقعي اينجا كليك كنيد . اندازه واقعي اين عكس 700x465 مي باشد |
خیس است همچون زمین باران خورده
این شعر ها که من در نبودنت سروده ام
میبینی ؟ بُغضی شده ام که جز به سر و روی واژه ها جایی برای گریستن ندارم !
ارام در گوش باد گفته تنها
یه چیز بگوید
من
تو را
هرگزاز یاد نمیبرم
حتی اگر
مرگ هم به سراغم بیاید
باز
یادت در قلبم هست
میدانی خاطراتت زیبا ترین لحظات عمرم هستند
حضورت در کنارم بهترین لحظات هست
میبنمت
همچون همیشه
میمانم همچون همیشه
تنها
متاسفم
که غمت را
افزون کردم
یه چیز بگوید
من
تو را
هرگزاز یاد نمیبرم
حتی اگر
مرگ هم به سراغم بیاید
باز
یادت در قلبم هست
میدانی خاطراتت زیبا ترین لحظات عمرم هستند
حضورت در کنارم بهترین لحظات هست
میبنمت
همچون همیشه
میمانم همچون همیشه
تنها
متاسفم
که غمت را
افزون کردم
در اول عشق را از آشنا آموختم بعد آن در مکتب غم درسها آموختم
یاد با آن شوق چشمهایت رفت من در میانه تنهاییم وفا آموختم
ناله هایم را سکوت تلخ گرفت معنای فریاد را در آرزو آموختم
چه کنم چاره ندارم که فلک کرده مرا از تو جدا از کدام غنچه ببینم که دهد بوی تو را
من در این جوانی ز جهان سیر شدم صورتم گرچه جوان است ولی پیر شدم
عاشقم دیوانه ام از خود ندارم خانه ای عاشقان که خانه دارید دل مگر دیوانه ای
گوش کن...!!
دریا صدایت میزند!
هر چه نا پیدا صدایت می زند!
جنگل خاموش میـــــداند تــــــو را.
با صدایی سبز می خواند تــــــــو را.
آتشی در جان تـــــــــــوست.
قمری تنها پی دستان توست.
پیله ی پروانه از دنیا جداست.
زندگـی یک مقصد بی انتهاست.
هیچ جایی انتهای راه نیست!
این تمامش ماجرای زندگیـــست...!!
دریا صدایت میزند!
هر چه نا پیدا صدایت می زند!
جنگل خاموش میـــــداند تــــــو را.
با صدایی سبز می خواند تــــــــو را.
آتشی در جان تـــــــــــوست.
قمری تنها پی دستان توست.
پیله ی پروانه از دنیا جداست.
زندگـی یک مقصد بی انتهاست.
هیچ جایی انتهای راه نیست!
این تمامش ماجرای زندگیـــست...!!
