*************یک بیت شعر درباره نفر قبلیتون بنویسید....*************

هستی بلا

عضو جدید

مای فیبریوتی...
:D
هستیا از دست کی این دل تو هست شکار؟
بده اماری که تا حالش بگیرد این فاتی..
:D

هی خاهر جان :ی

چه بگویم که زنامش مستم
من پریشان نگاه غضب آلودش هستم
قهرکردست و در خانه بکوفتستو برفت
بزن و کورش کن که زدستش عصبانی هستم:ی
خخخخخ
 

fati24

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
هی خاهر جان :ی

چه بگویم که زنامش مستم
من پریشان نگاه غضب آلودش هستم
قهرکردست و در خانه بکوفتستو برفت
بزن و کورش کن که زدستش عصبانی هستم:ی
خخخخخ

هستیا نام و نشانی بده تا کورش کنم...
دست و گوشش را ببرم خسته از اینش کنم..
 

هستی بلا

عضو جدید

هستیا نام و نشانی بده تا کورش کنم...
دست و گوشش را ببرم خسته از اینش کنم..

نامش ای دوست عروسک باشد
ولی از مهرومحبت دلش عاری باشد:ی
سر یک چیزک بیخود قهرونازی میکند
با دل خسته ی من یکسره بازی میکند:ی
 

هستی بلا

عضو جدید

hadi1525

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اتی باز چه کرده اخراج شده!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟:surprised::D
 
آخرین ویرایش:

چرا که نه

اخراجی موقت
ساعت 5:30 صوبه :( این شعر رو میگم و میزارم اینجا باشد :(



اینجا سکوت نره میکشد, امید
رفته ای و من چشم دوخته ام تهی
خسته و تنها روبروی تو , نشسته در تاریکی

مینگرم به سیمایت , در قابی
قابی که میدهد زتو رخ گاهی
پلکانم سنگین و خسته از انتظار , تا رسد از سوی تو هشداری

گاه میگویی و خندی و خوشحالی
گاه نمک بر زخم میزنی و بد حالی
گاه میکنی اشوه و اغوا و خنیاگری
گاه زنی پشت دست من یک داغی

تو نمیدانی چه در درون قلب شب نهفته است
نیک خوب میدانی که در قلب من نهفته ای
نیست این چند خط همه درد و هجوم من
تو خوب میدانی که برده ای ز ما احوالی

میروم درون مه شب خسته و آرام گیرم
خوشحالم که تو ز آرامش شب خوشحالی
من در بستر سخت شب نفس میگیرم
به امید دیدار تو ایم که میمانیم


ما ز آرامش تو خوشحالیم




:cry::cry:
ایراد نگیرید دیه میدونم همش غلطه و اشتباه
 
آخرین ویرایش:

|PlaNeT|

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساعت 5:30 صوبه :( این شعر رو میگم و میزارم اینجا باشد :(



اینجا سکوت نره میکشد, امید
رفته ای و من چشم دوخته ام تهی
خسته و تنها روبروی تو , نشسته در تاریکی

مینگرم به سیمایت , در قابی
قابی که میدهد زتو رخ گاهی
پلکانم سنگین و خسته از انتظار , تا رسد از سوی تو هشداری

گاه میگویی و خندی و خوشحالی
گاه نمک بر زخم میزنی و بد حالی
گاه میکنی اشوه و اغوا و خنیاگری
گاه زنی پشت دست من یک داغی

تو نمیدانی چه در درون قلب شب نهفته است
نیک خوب میدانی که در قلب من نهفته ای
نیست این چند خط همه درد و هجوم من
تو خوب میدانی که برده ای ز ما احوالی

میروم درون مه شب خسته و آرام گیرم
خوشحالم که تو ز آرامش شب خوشحالی
من در بستر سخت شب نفس میگیرم
به امید دیدار تو ایم که میمانیم


ما ز آرامش تو خوشحالیم




:cry::cry:
ایراد نگیرید دیه میدونم همش غلطه و اشتباه

مگه خودت سُرودی مُهنــــــــــدس :eek::confused:
.
.
.
چرا که نه تو میتونی (3 بار تکرار ):cool:
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
در مورد شعر میگفتی ! چطوریه به نظرتون ؟
ازت بیزار بیزارم...........واسه اینکه خودت بودی/
واسه این که بازم بودی.............ولی به من نمیگفتی/ازت بیزار بیزارم..............برو دنبال خوبیهات/ولی خوشم اومد بازم.........شناختمت با اون حرفات/شاید یه روزی برگردم................ولی زوده بیام همرات/برو دیگه ازت خستم.........بازم میگم خدا همرات............:(
 

Similar threads

بالا