سلاممم دوست عزیز.
تفسیر کردن مثلا غواصی کردن میمیونه.در کلیت قضیه تفسیر غلط نیست.ولی عمقی که داره متفاوته.
یکی 10 متر غواصی میکنه.یکی 100 متر.
مثلا تا دیروز چیزی که در مورد بیع میدونستن محدود بود ولی امروز با تحقیقات بیشتر درباره همین بیع چندین جلد کتاب میشه نوشت.(دکترینش توسط یه خانمی تو دانشگاه تهران دفاع شد)
مراجع نظرشون رو تغییر نمیدن در دکترین های قرآنی.موارد ریز و محدودی وجود داره که با توجه به تحقیقاتشون نظری میدن.
اینم از پویایی فقهه نه از عرفی بودن فقه.چون هر روز مسائل جدید پیش میاد.وگرنه قواعد و دکترین های قرآن تغییر نمیکنه.
دوستی در مورد فارسی خوندن نماز گفته بودن و سوال خیلیا هم میتونه باشه:
اینجا بحث ظرفیت مفاهیم بکار برده شده درنمازه.شما در طول شبانه روز به هر زبانی که بخواید با خدا صحبت میکنید این اشکالی نداره چون مسئله شخصی شماست.ولی در نماز مفاهیمی که بکار میبرید باید ظرفیت معنایی داشته باشه.هر کی تونست نماز رو ترجمه کنه بره فارسی بخونه.چون وقتی ریشه شناسی و ترمینولوژی میکنی میبینید که مثلا مهربان با رحیم از لحاظ ظرفیت معنایی مثل لیوان آب میمونه در مقابل یه اقیانوس.
شاید یکی بگه من منظورم بینهایت مهربانیه...ولی بقول ژاک دریدا شماالان حضور دارید و حضور معنا در گفتارتون وجود داره چند دهه و چند صده بعد که گفتارتون میشه نوشتار از معنا تهی میشه و افراد آینده دچار ضعف معرفتی میشن.چون شما تنزیل دادید مفاهیم رو از نظر ظرفیت معنایی.
فکر میکنم کاری که شما می خواید بکنید ظاهرش منطقی ولی باطنش گمراهی هست ، مثل اینه که شما می گید من به پدر و مادرم احترام نمیذارم و اومدم در سایت باشگاه مهندسان با شماها تحقیق کنم ببینم اصلا چرا باید به پدر و مادر احترام گذاشت ، و تا زمانی که الفبای احترام رو یاد نگیرم و دقیقا متوجه نشم که احترام واسه چیه ، نمیخوام احترام بذارم. خب این کارو شما نمیکنید ، چون غلطه ، شما احترامتو بذار در کنارش بیا تحقیقم بکن ، چه اشکالی داره؟ ضرر که نمیکنی که ، اگه احترام واقعا خوب بود ، که ضرری نکرده ای ، اگرم اصلا احترام چیز خیلی بدی بود ، بازم چیزی رو از دست ندادی که ، لااقل وجدانت راحته که حداقل اون چیزی که احساسم میگفت درسته ( ولی یه صدای دیگه ای میگفت نادرسته) اونو انجامش دادم و کم نذاشتم
فکر میکنم کاری که شما می خواید بکنید ظاهرش منطقی ولی باطنش گمراهی هست ، مثل اینه که شما می گید من به پدر و مادرم احترام نمیذارم و اومدم در سایت باشگاه مهندسان با شماها تحقیق کنم ببینم اصلا چرا باید به پدر و مادر احترام گذاشت ، و تا زمانی که الفبای احترام رو یاد نگیرم و دقیقا متوجه نشم که احترام واسه چیه ، نمیخوام احترام بذارم. خب این کارو شما نمیکنید ، چون غلطه ، شما احترامتو بذار در کنارش بیا تحقیقم بکن ، چه اشکالی داره؟ ضرر که نمیکنی که ، اگه احترام واقعا خوب بود ، که ضرری نکرده ای ، اگرم اصلا احترام چیز خیلی بدی بود ، بازم چیزی رو از دست ندادی که ، لااقل وجدانت راحته که حداقل اون چیزی که احساسم میگفت درسته ( ولی یه صدای دیگه ای میگفت نادرسته) اونو انجامش دادم و کم نذاشتم
با سلام
دوست عزیز به نظرم نظرتون کاملا اشتباهه
گفتم که من میخوام از اول شروع کنم...کاملا هم واضح گفتم
در واقع شما هنوز دارید به چشم یک مسلمون به من نگاه می کنید و خودتون هم صرفا از دید اسلام دارید تصمیم گیری میکنید.حرفای شما مثل اینه که بریم به یک کافر بگیم اقا بسم الله شما بیا حالا وضو بگیر نماز بخون،حالا بعدا تحقیق هم میکنی ببینی قیامت و پیامبر و امامان و اینا حقیقت دارن یا نه!!!!!!
همین دیگه...با صدای احساس اومدم جلو که اینقدر متزلزل شدم و یهو وا دادم.اگر عقل و تفکر پشت انتخاب دینم بود هیچوقت اینجوری نمیشدم...
شما خودتون رو کافر هم اعلام میکنید یعنی؟
نه دوست عزیز!!!
این فقط یک مثال بود....
من هنوزم میگم مشکلی با نظر دادن دوستان ندارم.ولی اینم که میام نظر میدم و انتقادی میکنم گاها بخاطر اینه که بعضی از دوستان دارن با نگاه اسلامی به این قضیه نگاه میکنن.در واقع بین من و کسی که سوال میپرسه " دوستان من چند وقتی هست نمیتونم برای نماز صبح بیدار بشم.به نظرتون چکار کنم؟" یک جورایی فرقی نمیذارن.یعنی از همون اعتقادات اسلامی و چیزایی که خودشون باور دارن میان جلو.درحالیکه بدون همون عقاید اسلامیم رو (که دلیلی برای اثباتشون نداشتم) عمل کنم دیگه چه کاری بود که اصلا این بحثا رو بخوام مطرح کنم؟!
(نکته: بنه مشکلی با اسلام ندارم.گفتم که هر چی بعنوان حق اثبات شد میرم سمت اون...باید مرتب توضیح بدم چون دوستان هی دچار اشتباه میشن از حرفای من)
خب من اصلا به اسلام کاری ندارم ، من مثالی که زدم کجاش اسلامی بود؟
خب من اصلا به اسلام کاری ندارم ، من مثالی که زدم کجاش اسلامی بود؟
راهی که میرم کدومه؟ من اصلا راهی رو نمیرم فعلا.فعلا متوقف شدم و باید دور و برم رو نگاه کنم ببینم از کدوم راه باید برممن گفتم شما راهی که می رید بیراهه هست ، شما در جنگل خوش آب و هوایی قدم می زنید و به قصد رسیدن به یه منطقه خاص قدم گذاشتید اما هی دور سرتون می پیچید و گیج میشید
راهی که میرم کدومه؟ من اصلا راهی رو نمیرم فعلا.فعلا متوقف شدم و باید دور و برم رو نگاه کنم ببینم از کدوم راه باید برم
عزیز من یعنی چه اخه؟
راهی نمیرم یعنی چی؟ مگر میشه؟ شما ربات هستی مگه؟ میتونی خودتو متوقف کنی؟ شما الان داری حرف میزنی یا ذهنیتت حالت الف هست یا ب ، مابین الف و ب چطوری میشه معلق موند؟
توقف به معنای رای ممتنع داشتن نیست.یعنی اینکه من بگم نه خدا وجود داره و نه وجود نداره.نه اسلام حقه و نه حق نیست....من داشتم ی راهیو (در مسیر اسلام) میرفتم.الان توی اون مسیر توقف کردم و میخوام با خودم فکر کنم اصلا این مسیری که من دارم میرم درسته یا نه؟؟ اصلا سعید کی به تو گفت که این مسیر رو حتما باید بری؟ یه نگاهی به این مسیرهای دور و برت هم بنداز.نکنه اونا حقیقت باشن و تو باید مسیرتو عوض کنی؟...........
خب وقتی توقف کردی ، یعنی نه میگی خدا هست و نه میگی خدا نیست ، درسته؟ میخوای فکر کنی دیگه درسته؟ خب منم میگم کار خیلی خوبی میکنی ، فک کن ، ولی چرا به مسیری که قبلا میرفتی بی اعتنایی میکنی؟ تو مسیرتو برو ، تحقیقتم بکن ، ایرادی داره؟
خب وقتی توقف کردی ، یعنی نه میگی خدا هست و نه میگی خدا نیست ، درسته؟ میخوای فکر کنی دیگه درسته؟ خب منم میگم کار خیلی خوبی میکنی ، فک کن ، ولی چرا به مسیری که قبلا میرفتی بی اعتنایی میکنی؟ تو مسیرتو برو ، تحقیقتم بکن ، ایرادی داره؟
من چرا گفتم بیراهست؟ چون این حالتی که تو پیدا کردی قبلا در منم شاید بوده ، این یه حقه ی شیطونه ، میخواد یه جورایی با ظاهرکاری تو رو اول از اون حالت عادی که بودی در بیاره بعد اروم اروم بکشتت به بیراهه
ای باباااااااااااا کشتن ما رو با این مسئله خدااااااااااا
نه اقا من گفتم که : خدا رو قبول دارم...منتها باید بیشتر راجع بهش تحقیق کنم.
خب فایده رفتنش چیه؟ نه ترجیح میدم فعلا فکر کنم.اثبات بشه حقیقته(که البته زمان بر هم هست) همونو ادامه میدم
متوجه منظورت میشم دوست عزیز
حالا شیطون یا هر چی...ولی خودم هم حس میکنم که نفسم از اینکه به چیزی پایبند نباشم خوشش اومده و دوست داره تو همین حالت بمونه.منتها خب دیگه اینجا دیگه کار خودمه که باید پا شم حرکت کنم. و اینکارو هم خواهم کرد
عزیزم تو اصلا میدونی چی میخوای؟ قبل از اینکه یه تصمیمی رو بگیری اول یه ذره فکر کن بعد تصمیم بگیر ، اینجور که میگی کلا انگار نمیدونی چی میخوای اصلا. منکه سر در نیاوردم حرف حسابت چیه والا
والا دیگه نمیدونم چجوری منظورم رو بیان کنم
فک نمیکنم اونقدرا چیز پیچیده ای گفته باشم!!! من مشتق رو بلدم.حالا میخوام هم بیشتر روی مشتق کار کنم و هم اینکه برم انتگرال رو یاد بگیرم!! به جان مادرم قسم دیگه نمیدونم کجای این مبحث پیچیده است!!!
خسته شدم دیگه
دیگه توی این تاپیک پستی نمیدم.فقط نظرات بقیه رو نگاه میکنم.ظاهرا نمیتونم منظورمو به بقیه برسونم
منظورم در یک کلام اینه : حقیقت چیه؟؟...دیگه اینهمه شاخ و برگ بهش دادن نداره...میان میگن تو عقایدت رو بگو تا ببینیم چیه؟!!!! اصلا کسی چکار به عقاید من داره! شما بیاین کلیات رو بیان کنین.فرض کنین من هیچ عقیده ای ندارم....ایا بالاخره حقیقتی هست؟ راهی هست بریم سمتش یا نه؟ خب شما دیگه چکار دارین من کیم،اگه واقعا راهی هست پس این راه برای همه وجود داره.اونو نشون بدین،همین.
نفس؟ مرد حسابی نفس خره وجود آدمیه ، گاهی به آدم لگد میزنه ، بعد تو خوشت میاد که نفست خوشش میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
یافتن روش موفقیت@@@@@ | گفتگوی آزاد | 2 | |
![]() |
فرمول یافتن نام حیوان برای هر سال | گفتگوی آزاد | 11 | |
![]() |
یافتن 13 تجربه جالب از يك كارمند دولت ایرانی | گفتگوی آزاد | 0 | |
![]() |
یک فرمول ریاضی برای یافتن شریک زندگی! | گفتگوی آزاد | 0 | |
![]() |
مقابله با پایان یافتن یك رابطه | گفتگوی آزاد | 0 |