گپ و گفتگوی خودمانی مهندسین مواد و متالورژی

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
تازه از بیرون اومدم
سرده خیلی
خبری نیس انگار !

رضا بگیر بخواب
مصی تو هم همینطور
چی میخواین از جوووون تالار :D
سلام، می خواستیم مطمئن بشیم سالم برمی گردی! تالار رو بسپریم به شما (بچه های شیفت نصفه شب) بعد بریم. بفرما این هم کلیدها! رضا هم الانا دیگه پیداش می شه.
 

mold_silver

متخصص متالورژی صنعتی
کاربر ممتاز
صبح بخیر
دیشب همین جا خوابم برد
درا رو اما بستم

الانم بازش کردم
میتونید بریزید تو تالار :D
فعلاً رضا نیست همه چی دست منه :D
 

setayesh 88

عضو جدید
سلام.
كلا من هر وقت به تالار سر ميزنم هيچكيه هيچكي نيست....http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon9.gif
چرا ؟!!!!
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلاااااااااااااااااااااااام!
من اومدم . :)
خيلي دلم واسه باشگاه تنگيده بود!!! خيلي!!!:redface::smile:
تو عزیز خوده منی.خوش اومدی.....دیدی املوز منو با خوتت نبولدی.....:cry::cry:دیدی تهنا موندم....دیدی؟دیدی تو این سرمای زمستون...تنها برگشتم؟؟...اخه چرا....:cry::cry:
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
کجا رفتییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟من اومدم تو رفتی؟؟؟؟؟نمیدونی امروز ناهار چقدر چسبیدا.....توام هوای سرد میل کردی....
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسی نیسسسسسسست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخی!!!!
الهی!!!
منم همینطور. حستو درک میکنم. خیلی بده!!!
وقتی امدی بدون سالها منتظرت بودم:دی
موندم:دی
موندم:دی
موندم:دی
تا الان:دی
اما...........
هنوز نیومدی:دی
و من باز منتظرم که بیای...:دی
منتظر یک لحظه.....الان باورت نمیشه اینقدر تحویلت گرفتم؟گفتم دلت نشکنه...:دی.:D:D
 

fidele

عضو جدید
به به سلام
barfak وmold-silverوبقیه دوستان جمع اند ماهشون کم بودکه منم اومدم:lol:
دوستان چه خبر؟
 

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها تهران بالاخره یه نفس راحت کشید. باد و بارون ... اینقدر هوای دلی شده! یه باد ملسی میاد! وای کاش یکی بود می رفتم بیرون.
 

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو عزیز خوده منی.خوش اومدی.....دیدی املوز منو با خوتت نبولدی.....:cry::cry:دیدی تهنا موندم....دیدی؟دیدی تو این سرمای زمستون...تنها برگشتم؟؟...اخه چرا....:cry::cry:
مگه عسلی هم پیش شماست؟ تهران بود که:warn:
 

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسی قرار نیست بیاد؟ خسته شدم اینقدر با خودم حرف زدم!
 

mold_silver

متخصص متالورژی صنعتی
کاربر ممتاز
یک پیرزن چینی دوکوزۀ آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت ، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده می کرد.

یکی از این کوزه ها ترک داشت ، در حالی که کوزه دیگر بی عیب و سالم بود و همۀ آب را در خود نگه می داشت.
هر بار که زن پس از پرکردن کوزه ها ، راه دراز جویبار تا خانه را می پیمود ، آب از کوزه ای که ترک داشت چکه می کرد و زمانی که زن به خانه می رسید ، کوزه نیمه پر بود.
دو سال تمام ، هر روز زن این کار را انجام می داد و همیشه کوزه ای که ترک داشت ، نیمی از آبش را در راه از دست می داد.
البته کوزۀ سالم و بدون ترک خیلی به خودش می بالید. ولی بیچاره کوزۀ ترک دار از خودش خجالت می کشید . از عیبی که داشت و از این که تنها نیمی از وظیفه ای را که برایش در نظر گرفته بودند ، می توانست انجام دهد.
پس از دوسال سرانجام روزی کوزۀ ترک دار در کنار جویبار به زن گفت: من از خویشتن شرمسارم . زیرا این شکافی که در پهلوی من است ، سبب نشت آب می شود و زمانی که تو به خانه می رسی ، من نیمه پر هستم. پیر زن لبخندی زد وبه کوزۀ ترک دارگفت :
آیا تو به گل هائی که در این سوی راه، یعنی سوئی که تو هستی ، توجه کرده ای ؟ می بینی که در سوی دیگر راه گلی نروئیده است.
من همیشه از کاستی و نقص تو آگاه بودم ، و برای همین در کنار راه تخم گل کاشتم تا هر روز که از جویبار به خانه بر می گردم تو آنها را آب بدهی. دو سال تمام ، من از گل هائی که اینجا روئیده اند چیده ام و خانه ام را با آنها آراسته ام.
اگر تو این ترک را نداشتی ، هرگز این گل ها و زیبائی آنها به خانۀ من راه نمی یافت هر یک از ما عیب ها و کاستی های خود را داریم ولی همین کاستی ها و عیب هاست که زندگی ما را دلپذیر و شیرین می سازد.
ما باید انسان ها را همان جور که هستند بپذیریم و خوبی را که در آنهاست ببینیم. برای همۀ شما کوزه های ترک برداشته آرزوی خوشی می کنم و یادتان باشد که گل هائی را که در سمت شما روئیده اند ببوئید.
از کاستی های خود نهراسیم زیرا خداوند در راه زندگی ما گل هائی کاشته است که کاستی های ما آنها را می رویاند.
 
بالا