گپ و گفتگوی خودمانی مهندسین مواد و متالورژی

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگو.....خيلي خيلي دوووووووووووووست داريم!

زود باش اعتراف كن...
كي؟
كجا؟
چه جوري؟
.....



با اجازه زینب خانم ، من یه توضیح مختصری میدم........
تو دانشگاه با سرامیک آشنا شدن ، بعد عاشقش شدن.......:heart:این عشق زده رو دست عشق شیرین و فرهاد.....چطور تا حالا نشنیدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
البته من نمیدونم این سرامیک چی داره که عاشقش شدن!!!!!!!!!!!!!!!

همینی که روزبه گفت .


سرامیک هم باحاله هم متنوعه هم زیباست .


نبودی که بیاد داداش .
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستی سلام آقا روزبه . نقطه بازی امروز سر کلاس حال داد ها !!!!!!1

فهمیدی جریانش چی بود ؟

سلام از ماست...... حالتون خوبه؟؟؟
نقطه بازی خیلی حال داد ......... من که به نمایندگی از استاد بازی کردم...........
این بیکاری با بچه ها چه کارا که نمیکنه!!!!!!!!!!!
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
با عرض پوزش علی و محمد می خواستن با من نقطه بازی کنن . اونا ته ردیف بودن من سر نشسته بودم . بعد محمد داده لود به بغل دستیش که برگه رو دس به دس کنن به من برسه . بچه ها هم مثه اینکه دلشون خواست اونا هم تو بازی شریک شدن تا رسید به من . منم گفتم شما ها بی نصیب نمونید دادم جلو دسته افشین و اینگونه شد که کل کلاس در این بازی شرکت کردند . جلسه ی بعدی استادم بازی میدیم.
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
سلام به همگي شما دوستان!
1-باز شما چشم منو دور ديديد ، هر چي در مورد سراميك به ذهنتون رسيد ميگيد!حيف كه نميتونم زياد بيام، وگرنه حساب اين متالورژها رو ميرسيدم!!!!
2-casper‌خانم باز شما رفتيد تو حال افسردگي؟؟؟!!!! جاتون هميشه اينجا خاليه
3-به به! مريم خانم؛ خوبيد ان شاءالله! علم و صنعت خوبه؟ خوبه اينجا سر ميزنيد! ولي خب جمله نگيد بهتره؛ ببين تالارو ريختي بهم
4-خانم مرادي ، حفاظت از آبروي سراميك رو سپردم به شما؛ ببينم چه ميكنيد!!!!

اينها وصيت من بودن تا اطلاع ثانوي
التماس دعا
ياحق
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
با عرض پوزش علی و محمد می خواستن با من نقطه بازی کنن . اونا ته ردیف بودن من سر نشسته بودم . بعد محمد داده لود به بغل دستیش که برگه رو دس به دس کنن به من برسه . بچه ها هم مثه اینکه دلشون خواست اونا هم تو بازی شریک شدن تا رسید به من . منم گفتم شما ها بی نصیب نمونید دادم جلو دسته افشین و اینگونه شد که کل کلاس در این بازی شرکت کردند . جلسه ی بعدی استادم بازی میدیم.
:biggrin::biggrin::biggrin: آهان !!!!!!!!!! پس جریان از این قرار بود ...... خوشم اومد بچه ها همه پایه بودن...
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همگي شما دوستان!
1-باز شما چشم منو دور ديديد ، هر چي در مورد سراميك به ذهنتون رسيد ميگيد!حيف كه نميتونم زياد بيام، وگرنه حساب اين متالورژها رو ميرسيدم!!!!
2-casper‌خانم باز شما رفتيد تو حال افسردگي؟؟؟!!!! جاتون هميشه اينجا خاليه
3-به به! مريم خانم؛ خوبيد ان شاءالله! علم و صنعت خوبه؟ خوبه اينجا سر ميزنيد! ولي خب جمله نگيد بهتره؛ ببين تالارو ريختي بهم
4-خانم مرادي ، حفاظت از آبروي سراميك رو سپردم به شما؛ ببينم چه ميكنيد!!!!

اينها وصيت من بودن تا اطلاع ثانوي
التماس دعا
ياحق


من هستم خیالت راحت
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همگي شما دوستان!
1-باز شما چشم منو دور ديديد ، هر چي در مورد سراميك به ذهنتون رسيد ميگيد!حيف كه نميتونم زياد بيام، وگرنه حساب اين متالورژها رو ميرسيدم!!!!
2-casper‌خانم باز شما رفتيد تو حال افسردگي؟؟؟!!!! جاتون هميشه اينجا خاليه
3-به به! مريم خانم؛ خوبيد ان شاءالله! علم و صنعت خوبه؟ خوبه اينجا سر ميزنيد! ولي خب جمله نگيد بهتره؛ ببين تالارو ريختي بهم
4-خانم مرادي ، حفاظت از آبروي سراميك رو سپردم به شما؛ ببينم چه ميكنيد!!!!

اينها وصيت من بودن تا اطلاع ثانوي
التماس دعا
ياحق
سلام اقا مهدی گل ........... خوبی؟؟؟؟؟؟
آقا شرمنده ، این علی کله پوک به من دیر گفت که بیام پیشت...... من نمیدونم این چه شانسیه که ما همش همدیگرو اونجا ( میدونی کجا رو میگم که) میبینیم!!!!!!!!!!!!
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام اقا مهدی گل ........... خوبی؟؟؟؟؟؟
آقا شرمنده ، این علی کله پوک به من دیر گفت که بیام پیشت...... من نمیدونم این چه شانسیه که ما همش همدیگرو اونجا ( میدونی کجا رو میگم که) میبینیم!!!!!!!!!!!!

ما علی کله پوک زیاد داریم . کدومشونو میگی ؟
 

seram

عضو جدید
انشا... قسمت گرگ بیابونم نشه!!!

انشا... قسمت گرگ بیابونم نشه!!!

اخی مهندس رضا شما هم بله؟!:eek:اشکاتی نداره نوبت شما هم میرسه.همیشه تعداد بدبختای دنیا رو به افزایش بوده:biggrin:
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
سلام اقا مهدی گل ........... خوبی؟؟؟؟؟؟
آقا شرمنده ، این علی کله پوک به من دیر گفت که بیام پیشت...... من نمیدونم این چه شانسیه که ما همش همدیگرو اونجا ( میدونی کجا رو میگم که) میبینیم!!!!!!!!!!!!
سلام!خوبي روزبه جان!
خب بالاخره اونجا ديدنتم سعادتيه!!!!!
راستي اون كي بود با اسمس مزاحمت شده بود؟؟؟؟؟!!!!!!
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
:w20::w20::w20::w20::w20::w20:چند تا داريم مثلا؟:eek::eek::eek:



هیشی هیشی با بچه هایه خودمون نبودم .

کله پوکترین علی رو میگم.......علی مشهدی........



وای سا بهش بگم . می کشتت . کلی خندیدم پسر . ای خدا ریش هاشم زده هی بهش میگم برو موهاتم کوتا کن زیر بار نمیره . شما ها بهش بگین بلکه بره اونا رو کوتا کنه .
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام!خوبي روزبه جان!
خب بالاخره اونجا ديدنتم سعادتيه!!!!!
راستي اون كي بود با اسمس مزاحمت شده بود؟؟؟؟؟!!!!!!

ای وای ، راستی یادم رفته بود.......به جون خودم یه حسی بهم گفت که خودتی.......... خیلی باحال بود ، آدم بدجوری تو خماری میمونه......
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز


هیشی هیشی با بچه هایه خودمون نبودم .





وای سا بهش بگم . می کشتت . کلی خندیدم پسر . ای خدا ریش هاشم زده هی بهش میگم برو موهاتم کوتا کن زیر بار نمیره . شما ها بهش بگین بلکه بره اونا رو کوتا کنه .

هیچ کاری نمیتونه بکنه...........ما از اون خانمه(گل داشت) به عنوان سپر دفاعی استفاده میکنیم.........
خیلی موهاشو دوست داره........ . راستی گفتید مو یه چیزی یادم اومد........ یه پسره جدید اومده ، فک کنم سرامیکی باشه ، اما خواص مکانیکی با ماست .........از پشت موهاش عین علیه...........یکی از بچه ها فک کرده بوده علیه ، رفته بزنه پس گردنش ، یارو برگشته چپ چپ نگا کرده......
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ کاری نمیتونه بکنه...........ما از اون خانمه(گل داشت) به عنوان سپر دفاعی استفاده میکنیم.........
خیلی موهاشو دوست داره........ . راستی گفتید مو یه چیزی یادم اومد........ یه پسره جدید اومده ، فک کنم سرامیکی باشه ، اما خواص مکانیکی با ماست .........از پشت موهاش عین علیه...........یکی از بچه ها فک کرده بوده علیه ، رفته بزنه پس گردنش ، یارو برگشته چپ چپ نگا کرده......



کاش یدونه می زد پس گردنش :biggrin:
 

maryam_m_r_y

عضو جدید
3-به به! مريم خانم؛ خوبيد ان شاءالله! علم و صنعت خوبه؟ خوبه اينجا سر ميزنيد! ولي خب جمله نگيد بهتره؛ ببين تالارو ريختي بهم

جاي شما خالي!!!من نيام اينجا رو بهم بريزم كه تالار سوت و كور ميمونه!!
 

casper.0021

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد.

شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به
نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.



عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای
آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود. استاد
دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده
عرضه نمود و گفت: "بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری
کن."



شاهزاده با تمسخر گفت: " من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! " عارف
اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که
بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.



سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از
دهانش خارج شد. او سومین عروسک را امتحان نمود.



تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده
خارج نشد. استاد بلافاصله گفت : " جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت
هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو
شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده
لب فرو بسته " شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: " پس بهترین دوستم همین
نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود. "



عارف پاسخ داد : " نه " و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و
آنرا به شاهزاده داد و گفت: " این دوستی است که باید بدنبالش بگردی "
شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود. با تعجب دید که نخ همانند
عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت : " استاد اینکه نشد !
"



عارف پیر پاسخ داد: " حال مجددا امتحان کن " برای بار دوم تکه نخ از دهان
عروسک خارج شد. شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل
عروسک باقیماند استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: " شخصی شایسته دوستی و
مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی
ساکت بماند.
 
بالا