گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
شهید مهدی زین الدین ...

شهید مهدی زین الدین ...


.
.
.


نام: مهدی

نام خانوادگی: شیخ زین الدین

نام پدر : عبدالرزاق

تاریخ تولد: 18/07/1338

محل تولد: قم

تحصیلات: دیپلم تجربی

سمت: فرمانده لشگر 17 علی ابن ابیطالب علیه السلام

تاریخ شهادت:27 آبان

محل شهادت: جاده بانه - سردشت

نحوه شهادت: در برخورد با کمین ضدانقلاب

محل دفن:قم -گلزار علی بن جعفر






.
.
.


 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
زندگینامه شهید زین الدین ...

زندگینامه شهید زین الدین ...




.
.
.


تولد تا کودکی :

به سال 1338 ه.ش در کانون گرم خانواده‌ای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود ...

مادرش که بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش کوشش فراوانی نمود ...

داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیردان فرزندانش برایش فریضه بود

و

با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم می‌داد ...

نبوغ و استعداد مهدی باعث شد که او دراوان کودکی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد

و

بر قرائت مستمر آن تلاش نماید ...

پس از ورود به دبستان در اوقات بیکاری به پدرش که کتابفروشی داشت ، کمک می‌کرد

و

به عنوان یک فروند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری می‌داد ...





.
.
.

 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
زندگینامه شهید زین الدین ...

زندگینامه شهید زین الدین ...



.
.
.


فعالیتهای سیاسی – مذهبی :


مهدی در دوران تحصیلات متوسطه‌اش به لحاظ زمینه‌هایی که داشت با مسائل سیاسی و مذهبی آشنا

و

در این مدت (که با شهید محرب آیت‌الله مدنی (ره) مانوس بود)،

روح تشنه خود را با نصایح ارزنده و هدایتگر آن شهید بزرگوار سیراب می‌نمود

و

در واقع در حساسترین دوران جوانی به هدایت ویژه‌ای دست یافته بود ...

به همین دلیل از حضرت آیت‌الله مدنی بسیار یاد می‌کرد

و

رشد مذهبی خود را مدیون ایشان می‌دانست ...

در مسیر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی، پدر شهیدان – مهدی و مجید زین‌الدین – برای بار دوم از خرم‌آباد به سقز تبعید گردید ...

این امر باعث شد تا مهدی که خود در مبارزات نقش فعالی داشت دوری پدر را تحمل کند

و

سهم پدر را نیز در مبارزات خرم‌آباد بردوش کشد ...


در ادامه مبارزات سیاسی دوران دبیرستان، کینه عمیقی نسبت به رژیم پهلوی پیدا کرد

و

زمانی که حزب رستاخیز شروع به عضوگیری اجباری می‌نمود ...

شهید زین‌الدین به عضویت این حزب در نیامد

و

با سوابقی که از او داشتند از دبیرستان اخراجش کردند ...

به ناچار برای ادامه تحصیل، با تغییر رشته از ریاضی به طبیعی موفق به اخذ دیپلم گردید

و

در کنکور سال 1356 شرکت کرد و ضمن موفقیت، توانست رتبه چهارم را در بین پذیرفته‌شدگان دانشگاه شیراز بدست آورد ...

این امر مصادف با تبعید پدرش به جرم حمایت از امام خمینی(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصیل و ورود جدی‌تر ایشان در سنگر مبارزه پدرش شد ...


پس از مدتی پدر شهید زین‌الدین از سقز به اقلید فارس تبعید شد ...

این ایام که مصادف با جریانات انقلاب اسلامی بود

پدر با استفاده از فرصت پیش‌آمده ، مخفیانه محل زندگی را به قم انتقال داد ...

مهدی نیز همراه سایراعضای خانواده، از خرم آباد به قم آمد

و

در هدایت مبارزات مردمی نقش موثرتری را عهده‌دار شد ...






.
.
.


 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
زندگینامه شهید زین الدین ...

زندگینامه شهید زین الدین ...



.
.
.


شهید و دفاع مقدس :


با آغاز تهاجم دشمن بعثی به مرزهای میهن اسلامی

شهید زین‌الدین بی‌درنگ پس از گذراندن آموزش کوتاه مدت نظامی ، به همراه یک گروه صدنفره خود را به جبهه رساند

و

به نبرد بی‌امان علیه کفار بعثی پرداخت ...


پس از مدتی مسئول شناسایی یگانهای رزمی شد

و

بعد از آن نیز مسئول اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید ...

در این مسئولیتها با شجاعت، ایمان و قوت قلب،‌تا عمق مواضع دشمن نفوذ می‌کرد

و

با شناسایی دقیق و هدایت رزمندگان اسلام، ضربات کوبنده‌ای بر پیکر لشکریان صدام وارد می‌آورد ...

بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عملیات فتح‌المبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همکارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود ...


شهید زین‌الدین در عملیات بیت‌المقدس مسئولیت اطلاعات – عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت

و

بخاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) - که بعدها به لشکر تبدیل شد – انتخاب گردید ...


در عملیات رمضان، تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) جزو یگانهای مانوری و خط‌شکن بود

و

به حول و قوه الهی و با قدرت فرماندهی و هدایت ایشان – در بکارگیری صحیح نیروها و موفقیت آن یگان در این عملیات – بعدها این تیپ، به لشکر تبدیل شد ...



لشکر مقدس علی‌بن ابیطالب(ع) در تمام صحنه‌های نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر3 و والفجر4) خط شکن

و

به عنوان یکی از یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیین کننده‌ای را برعهده داشت ...

صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به یادماندنی این یگان، همگام با سایر یگانها در عملیات پیروزمندانه خیبر بسیار مشهور است ...

هنگامی که دشمن از هوا و زمین و با انواع جنگ‌افزارها و هواپیماهای توپولوف و میگ و بمبهای شیمیایی و پرتاب یک میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره، جزایر مجنون را آماج حملات خویش قرار داده بود!!!

او

و

یگان تحت امرش مردانه و تا آخرین نفس جنگیدند

و

دشمن زبون را به عقب راندند و جزایر و حفظ کردند ...












.
.
.

 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
زندگینامه شهید زین الدین ...

زندگینامه شهید زین الدین ...



.
.
.



کوتاه از ویژگیهای اخلاقی شهید زین الدین :

از خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود ...

خط شکنی شبهای عملیات

و

جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترین پاتکها به خاطر این روحیه بود ...

روحیه‌ای که اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود ...

مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمی‌شد ...


شهید زین‌الدین

در کنار تلاش بی‌وقفه‌اش، از مستحبات غافل نبود ...

اعتقاد داشت که جبهه‌های نبرد، مکانی مقدس است

و

انسان دراین مکان، به خدا تقرب پیدا می‌کند ...

همیشه به رزمندگان سفارش می‌کرد که به تزکیه نفس و جهاد اکبر بپردازند ...

او همواره سعی می‌کرد که با وضو باشد ...

به نماز اول وقت توجه بسیار داشت

و

با قرآن مجید مانوس بود و به حفظ آیات آن می‌پرداخت ...


و صدها ویژگی دیگر ...


او شهید بود ...








.
.
.


 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
زندگینامه شهید زین الدین ...

زندگینامه شهید زین الدین ...




.
.
.


نحوه شهـــــــادت ... :


در آبان سال 1363

شهید زین‌الدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشکر علی‌بن ابیطالب(ع) بود)

جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت می‌کنند ...

در آنجا به برادران می‌گوید:

من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم!

موقعی که عازم منطقه می‌شوند، راننده‌شان را پیاده کرده

و

می‌گویند:

خودمان می‌رویم ...

حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او می‌گوید:

تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم ...


،


فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شرکت در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین

در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید

و

روح بلندش را از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند ...

همان طور که برادران را توصیه می‌کرد:

ما باید حسین‌وار بجنگیم؛

حسین‌وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه؛

حسین‌وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی؛

ای کاش جانها می‌داشتیم و در راه امام حسین(ع) فدا می‌کردیم؛

از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و می‌گفت عمل کرد و عاشقانه به دیدار حق شتافت ...















.
.
.



 

mahifouladi

عضو جدید
حر انقلاب اسلامی...

حر انقلاب اسلامی...

درمورد شهیدی می نویسم که شاید کمتر کسی این پهلوان را بشناسد، شهیدی که در 31 سال عمر خود فراز و نشیب های زیادی را طی کرد، اما در آخر خوشبختانه دعای مادرش مستجاب شد و و عاقبت به خیر شد.شهید شاهرخ ضرغام معروف به حر انقلاب اسلامی.
مادرش می گفت سند خانه را همیشه آماده بر روی تاخچه گذاشته بود! هر روز دعوا، چاقو کشی و مکافات؟! از قد و قامت که ماشاالله کم نداشت، ارازل های به نام تهران وقتی اسم شاهرخ می آمد سوراخ موش پیدا می کزدند!
اما محرم که می شد دیگر فرق داشت، حرمت امام حسین(ع) را نگه می داشت و این دهه محرمی را نه شرب خمر می کرد، نه دعوا و ...
رگه هایی از جوانمردی و غیرت در او دیده می شد، توجه داشته باشید که این حد و مرزها و خط قرمزهایی که برای خود داشت باعث عاقبت به خیری او شد. روزی وارد کاباره شد و متوجه زنی شد که پشت صندوق ایستاده و آرام و قرار ندارد، وقتی از زن پرسید که مشکلت چیست، او گفت که زن با حجابی هست و مجبور شده است که در اینجا کار کند. شوهرش مرده بود و دو بچه کوچک داشت. شاهرخ اینها را که شنید غیرتش اجازه نداد که زن در آن محیط کثیف بماند. خانه برای آنها اجاره کرد و ماهیانه اجاره خانه و خرجی آنها را می داد. بدون اینکه بخواهدبه زن پیشنهاد ازدواج دهد یا اینجور مسائل که شاید اگر ما بودیم ...
وقتی که نام امام خمینی(ره) بر سر زبانها افتاد، در زندگی شاهرخ نیز تغییر و تحولاتی رخ داد، از مریدان امام شد و به صف یاران امام پیوست. بر روی سینه اش خالکوبی کرده بود " فدات شم خمینی"!
در جنگ تحمیلی به جبهه های جنوب رفت و در گروه چریک های فدایی به فرماندهی شهید سید مجتبی هاشمی بود، اسم شاهرخ که می آمد عراقی ها از ترس غالب تهی می کردند. به او می گفتند غول آدم خوار! برای سرش جایزه گذاشته بودند. شاهرخ سر انجام در یکی از عملیات ها در سال 59 در مناطق عملیاتی آبادان به مقام شهادت رسید و شهید جاوید الاثر شد. روحش شاد و یادش گرامی
هدف بنده از نوشتن درمورد این شهید این بود که مهم عاقبت بخیری ماست، چرا که بودند جوانهای مانند این شهید عزیز که به فرموده امام (ره) را 50 ساله عابدان را یک شب طی کردند و سرانجام عاقبت بخیر شدند، در مقابل هم داشتیم عابدان و بزرگانی که 70 سال عبادت خود را با وسوسه دوست و رفیق همیشه همراهمان، جناب شیطان رجیم همه را به باد فنا دادند و جهنمی شدند.
در پایان از پروردگار طلب می کنیم که با تمام فراز و نشیب هایی که در زندگی داریم، توفیق انجام عمل نیک را از ما نگیرد و ما را عاقبت به خیر کند.
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
مجاهدی گمنام از جنس همت و خرازی

سردار شهید حسن تهرانی مقدم‌ به روایت فرماندهان



شهید مقدم صفی را پشت سر دارد که با هیچ ابزاری قابل دیدن نیستند و نتوانستند مانع از ادامه مسیر شوند، دشمنان بدانند با رفتن شهید مقدم راهش متوقف نمی شود و آنها از این موضوع خوشحال نباشند.​



40روز پیش سپاه پاسداران یکی از بهترین یاران و فرماندهان عرصه فناوریهای موشکی خود را به مسلخ عشق سپرد و با این شهید عزیز و 16 همرزم او وداع کرد.متن‌های ذیل دیدگاه برخی از همرزمان، دوستان و فرماندهان سپاه پیرامون جایگاه آن شهید عزیز می باشد.
دکتر محسن رضایی؛ حسن مقدم که بود و چه کرد؟

با حسن مقدم در حالی که حدود بیست سال داشت آشنا شدم، در عملیات فتح المبین به شهید حسن باقری گفتم انشااله در این عملیات موفق می شویم و ممکن است تعدادی از توپ های عراقی را به غنیمت بگیریم، باید آنها را سازماندهی کرده و در عملیات های بعدی بکار گیریم فردی را به من معرفی کن تا حکم تاسیس توپخانه سپاه را به او بدهیم. حسن تهرانی مقدم را پیشنهاد کرد. با پیروزی در عملیات فتح المبین دشمن را شکست داده و دو هزار کیلومتر مربع از سرزمین های وطن و خاک میهن اسلامی آزاد و قریب صد قبضه توپ های سبک و سنگین به غنیمت گرفته شد. حسن مقدم را فرا خواندم و ماموریت تاسیس توپخانه سپاه را به او دادم. اولین بار بود که سپاه در جنگ صاحب توپخانه می شد و در عملیات بعدی یعنی آزاد سازی خرمشهر، در کنار توپخانه بزرگ ارتش، غرش توپخانه سپاه هم به گوش می رسید.
سردار وحیدی؛ پشتوانه‌ای برای نظام، خاری در چشم دشمنان

سردار سرلشکر پاسدار شهید حسن تهرانی مقدم همواره با فعالیت‌های خود پشتوانه‌ای برای نظام مقدس جمهوری اسلامی و خاری در چشمان دشمنان آن بود. او بدون شک نمونه‌ای از متخصصان متعهد در عرصه اقتدار و سربلندی ایران و از مجاهدانی بود که پس از سال‌ها عشق و حماسه همچنان به مجاهدت در عرصه علمی و تحقیقات دفاعی همت گمارد.
با حسن مقدم در حالی که حدود بیست سال داشت آشنا شدم، در عملیات فتح المبین به شهید حسن باقری گفتم انشااله در این عملیات موفق می شویم و ممکن است تعدادی از توپ های عراقی را به غنیمت بگیریم، باید آنها را سازماندهی کرده و در عملیات های بعدی بکار گیریم فردی را به من معرفی کن تا حکم تاسیس توپخانه سپاه را به او بدهیم. حسن تهرانی مقدم را پیشنهاد کرد


سرلشکر غلامعلی رشید:

شهید تهرانی مقدم یک شخصیت برجسته نظامی و کم‌نظیر در نیرو‌های مسلح بود. البته آن شهید مظلوم خواهد ماند و هر چقدر درباره او گفته شود، در حد شأن او نخواهد بود. شهید مقدم بنیانگذار قدرت موشکی سپاه بود و ضربات سنگینی به بعثی ها و منافقین وارد کرده بود. در طول این 30 سال وارد هر عرصه‌ای که میشد، اثرات بسیار عظیمی از خود به جای می گذاشت. شهید مقدم مردی با تفکرات متعالی،اراده قوی و اخلاص بسیار بود. همه نظامیان باید به این شهید افتخار کنند؛ البته همراهان او از برجستگان نیرو‌های مسلح بودند.

سرلشکر رحیم صفوی؛ گام‌های بزرگ برای اقتدار نظامی سپاه


سردار مقدم بنیانگذار سپاه پاسداران و بنیانگذار سیستم‌های نظامی و فرماندهی دانشمند، عارف و مخلص و مجاهدی بزرگ بود. هشت سال دفاع مقدس و 23 سال پس از آن دوران امتحانات عظیمی بود که او با عزم و اراده پولادین با عشق و ارادت به رسول خدا و عترت طاهرینش، خصوصاً حضرت فاطمه زهرا (س) و امیرالمؤمنین(ع)، در جهت رسیدن به جهاد خودکفایی و اقتدار نظامی سپاه قدم‌های بزرگ و آرمانی سترگی برداشت.
سردار محمد کاظمی؛ شهادت و جوشش مضاعف

قطعاً همکاران این شهید عزیز مسیر او را با پشتگرمی بیشتر ادامه داده و اجازه نخواهند داد راه او با خللی روبه‌رو شود. شهادت سردار مقدم قطعاً موجب ایجاد جوشش مضاعف در میان همکارانش خواهد بود و همه برادران در سپاه با همین روحیه، راه و روش شهید مقدم را ادامه خواهند داد.
سردار امیر‌علی حاجیزاده؛ راه سردار شهید مقدم توقف ناپذیر است

تهرانی مقدم مجاهد بزرگی بود که ترجیح می داد گمنام باشد. او از جنس حسین خرازی، همت، احمد‌کاظمی و دیگر شهدا بود. و از کار‌های برجسته ایشان تربیت و پرورش افرادی از جنس خود بود. شهید مقدم ستاره پنهانی در آسمان سپاه بود و البته از جنس ایشان بسیار زیاد در سپاه وجود دارد که اکثراً در طبقه خود شهید مقدم هستند.
شهید مقدم صفی را پشت سر دارد که با هیچ ابزاری قابل دیدن نیستند و نتوانستند مانع از ادامه مسیر شوند، دشمنان بدانند با رفتن شهید مقدم راهش متوقف نمی شود و آنها از این موضوع خوشحال نباشند.
با پایان جنگ سردار مقدم وارد تحقیقات و توسعه فعالیت‌های مرتبط با ارتقای قدرت بازدارندگی نظام شد و در سازمان جهاد سپاه به عنوان مسئول سازمان جهاد فرماندهی کل سپاه مشغول به خدمت شد که تا روز آخر هم به عنوان مسئول این سازمان در ایجاد یک توان علمی و دانشی پایه و زیر‌بنایی مشغول کار‌های علمی و تحقیقاتی بود تا به درجه شهات نایل شد.شهید تهرانی مقدم سرانجام در مسیر کارهای علمی و تحقیقاتی که انجام می دادند، به شهادت رسید


سردار موسوی؛تا لحظه شهادت مشغول تحقیقات بود

شهید تهرانی مقدم تا روز آخر به عنوان مسئول سازمان جهاد خود‌کفایی سپاه در ایجاد یک توان علمی و دانشی پایه و زیر‌بنایی مشغول کار‌های علمی و تحقیقاتی بود تا به درجه شهادت نایل شد.
ایشان از فرماندهانی بود که از ابتدای شکل‌گیری سپاه به عضویت سپاه در آمده بود و در بنیانگذاری مجموعه‌های ادوات، توپخانه و موشکی سپاه و ایجاد یک قدرت بازدارنده برای نظام نقش کلیدی و اساسی داشت و تقریباً دوران دفاع مقدس را کاملاً در صحنه‌های نبرد بود. با پایان جنگ سردار مقدم وارد تحقیقات و توسعه فعالیت‌های مرتبط با ارتقای قدرت بازدارندگی نظام شد و در سازمان جهاد سپاه به عنوان مسئول سازمان جهاد فرماندهی کل سپاه مشغول به خدمت شد که تا روز آخر هم به عنوان مسئول این سازمان در ایجاد یک توان علمی و دانشی پایه و زیر‌بنایی مشغول کار‌های علمی و تحقیقاتی بود تا به درجه شهات نایل شد.شهید تهرانی مقدم سرانجام در مسیر کارهای علمی و تحقیقاتی که انجام می دادند، به شهادت رسید.

دانلود فيلم مستند زندگي نامه شهيد
15mb
تبيان
 

Shahram.OTF

عضو جدید
کاربر ممتاز
درمورد شهیدی می نویسم که شاید کمتر کسی این پهلوان را بشناسد، شهیدی که در 31 سال عمر خود فراز و نشیب های زیادی را طی کرد، اما در آخر خوشبختانه دعای مادرش مستجاب شد و و عاقبت به خیر شد.شهید شاهرخ ضرغام معروف به حر انقلاب اسلامی.
مادرش می گفت سند خانه را همیشه آماده بر روی تاخچه گذاشته بود! هر روز دعوا، چاقو کشی و مکافات؟! از قد و قامت که ماشاالله کم نداشت، ارازل های به نام تهران وقتی اسم شاهرخ می آمد سوراخ موش پیدا می کزدند!
اما محرم که می شد دیگر فرق داشت، حرمت امام حسین(ع) را نگه می داشت و این دهه محرمی را نه شرب خمر می کرد، نه دعوا و ...
رگه هایی از جوانمردی و غیرت در او دیده می شد، توجه داشته باشید که این حد و مرزها و خط قرمزهایی که برای خود داشت باعث عاقبت به خیری او شد. روزی وارد کاباره شد و متوجه زنی شد که پشت صندوق ایستاده و آرام و قرار ندارد، وقتی از زن پرسید که مشکلت چیست، او گفت که زن با حجابی هست و مجبور شده است که در اینجا کار کند. شوهرش مرده بود و دو بچه کوچک داشت. شاهرخ اینها را که شنید غیرتش اجازه نداد که زن در آن محیط کثیف بماند. خانه برای آنها اجاره کرد و ماهیانه اجاره خانه و خرجی آنها را می داد. بدون اینکه بخواهدبه زن پیشنهاد ازدواج دهد یا اینجور مسائل که شاید اگر ما بودیم ...
وقتی که نام امام خمینی(ره) بر سر زبانها افتاد، در زندگی شاهرخ نیز تغییر و تحولاتی رخ داد، از مریدان امام شد و به صف یاران امام پیوست. بر روی سینه اش خالکوبی کرده بود " فدات شم خمینی"!
در جنگ تحمیلی به جبهه های جنوب رفت و در گروه چریک های فدایی به فرماندهی شهید سید مجتبی هاشمی بود، اسم شاهرخ که می آمد عراقی ها از ترس غالب تهی می کردند. به او می گفتند غول آدم خوار! برای سرش جایزه گذاشته بودند. شاهرخ سر انجام در یکی از عملیات ها در سال 59 در مناطق عملیاتی آبادان به مقام شهادت رسید و شهید جاوید الاثر شد. روحش شاد و یادش گرامی
هدف بنده از نوشتن درمورد این شهید این بود که مهم عاقبت بخیری ماست، چرا که بودند جوانهای مانند این شهید عزیز که به فرموده امام (ره) را 50 ساله عابدان را یک شب طی کردند و سرانجام عاقبت بخیر شدند، در مقابل هم داشتیم عابدان و بزرگانی که 70 سال عبادت خود را با وسوسه دوست و رفیق همیشه همراهمان، جناب شیطان رجیم همه را به باد فنا دادند و جهنمی شدند.
در پایان از پروردگار طلب می کنیم که با تمام فراز و نشیب هایی که در زندگی داریم، توفیق انجام عمل نیک را از ما نگیرد و ما را عاقبت به خیر کند.


 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
شب جمعه ...

شب جمعه ...




.
.
.


سلام ...


شب جمعه ست ...


یاد شهــــــــــدا هم باشیم ...



،



شب های جمعه که میشه ...


دل ها بهونه میگیره ...





.
.
.



اللهم عجل لولیک الفرج ...
 

Taßa§om

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنان که به من بدی کردند مرا هوشیار کردند .
آنان که از من انتقاد کردند به من راه و رسم زندگی اموختند .
آنان که به من بی اعتنایی کردند به من صبر وتحمل اموختند.
آنان که به من خوبی کردند به من مهر و وفا ودوستی اموختند .

پس خدایا به همه اینان که باعث تعالی دنیوی و اخروی من شدند
خیر ونیکی و اخرت عطا بفرما
!!!

دکـتـر چــمــران


این است فرق انسان حقیقی که وجود جاودانه بهش عطا میشه!
روحشان غریق رحمت ..
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
می رسد از تربت پاک شهیدان بوی عشق ...

می رسد از تربت پاک شهیدان بوی عشق ...


.
.
.


بسم رب الشهدا ...


می رسد از تربت پاک شهیدان بوی عشق ...

،


ای دوست

آیا می دانی مزار شهیدان گمنام کجاست؟

شاید بگویی شهیدان گمنام را مزاری نیست

ولی می خواهم برایت حکایتی بگویم که بعد از شنیدن آن ، یقین دارم که دیگر چنین عقیده ای نخواهی داشت ...


،


آن حکایت این چنین آغاز می شود

که

روزی بر مزار شهیدی نشسته بودم

و

برایش قرآن می خواندم

قرآن را که خواندم برخاستم

و

به قصد بازگشت به راه افتادم

ولی قبل از آنکه اولین قدم را بردارم

نگاهم به لاله ای افتاد که چند متر آن طرف تر روییده بود

و

گلبرگ هایش در مسیر باد تکان می خورد ...

اول خیال کردم آنجا نیز مزار شهید دیگری است ...

ولی وقتی به آنجا رفتم

نه سنگ مزاری دیدم

و

نه هیچ نشانه ی دیگری که حاکی از این باشد که اینجا شهیدی به خاک خفته است!

با تعجب به زمین نشستم و به تماشای لاله مشغول شدم ...

در همین حین بوی خوشی مشامم را نوازش داد ...

با خودم گفتم حتما این بوی خوش ، عطر گل لاله است که در فضا پیچیده است!!

ولی این بوی خوش آنچنان شدید بود که نمی توانست بوی یک گل باشد!!

وقتی مشامم را به زمین نزدیک تر کردم ، فهمیدم که آن بوی خوش از همان خاکی است که لاله از آن روییده است!

آری!

آنجا تربت یک شهید گمنام بود و آن بوی خوش ، عطر تن یک شهید!


،


ای دوست!

اکنون دیگر یقین دارم جواب سوالم را می دانی!

پس اگر از تو پرسیدم آیا میدانی مزار شهیدان گمنام کجاست؟!

در پاسخم بگو:

آری می دانم ، مزار شهیدان گمنام آن تربتی است که از آن بوی عشق بر می خیزد ...





.
.
.



 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
... ؟!

... ؟!



.
.
.


آری ای رزمنده بدان !

بدان که هیچگاه دلاوری هایت

شهامت هایت

فداکاری هایت

و

شجاعت هایت

را فراموش نخواهیم کرد ...

و

نام تو و یاد تو جودانه باقی خواهد ماند ...






.
.
.
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز


.
.
.


گمنام رفتید ...


و

گمنام برگشتید!!


،


بی ادعا رفتید ...

و

بی ادعا برگشتید!!


،


آسمان با حسرت به تماشایتان ایستاده بود

وقتی عزم سفر کرده بودید

و

کوله بارتان را می بستید ...




.
.
.


 

تیکا

عضو جدید
کاربر ممتاز
وصیتنامه شهید محمود عباسی

وصیتنامه شهید محمود عباسی

ببخشید که از خانه فرار کردم


از شما عاجزانه استدعا دارم مرا ببخشید و حلال کنید، چون از خانه فرار کردم و به جبهه آمدم تا دین خود را به اسلام و شهدا ادا کنم.

وقتی وصیت نامه رزمندگانی که سنشان به بالای 17 سال هم نمی رسد و شاید تحصیلات آنچنانی هم نداشته و اهل کتاب‌خواندن هم نبوده اند را می خوانیم با ترکیبی از کلماتی که هر کدامشان دنیایی از معنا و عرفان را به دوش می کشند مواجه می‌شویم. این دستونشته‌ها فقط یک جمله را به ذهنم خطور می دهند؛ این نوجوانان بزرگ تر از دهانشان سخن های نغز می گفتند.
بسم الله الرحمن الرحیم
وصیتنامه شهید محمود عباسی
قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیكُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْكُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِینَ / با آنان بجنگید خدا آنان را به دست‏شما عذاب و رسوایشان مى‏كند و شما را بر ایشان پیروزى مى‏بخشد و دلهاى گروه مؤمنان را خنك مى‏گرداند (14ـ توبه)
ای دل بکن بکوی شهیدان زیارتی / تا کی بفکر این زر وصال و عمارتی
جز آرزوی قبر حسین بر دلم نبود / اینست راه عشـق اگـر با بصـارتی
با سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و با سلام و درود بیکران به شهیدان .
پدر و مادرم! در حال رفتن به منطقه هستم . همه چیز را فراموش کردم :
ز شوق دوست سر و پای خود چنان گم کرد / که میانه دو شط آن امام تیمم کرد
اگر چیزی کم و کسر نوشته‌ام یا کسی را از قلم انداخته‌ام مرا ببخشید ...
دوستانی که قبلا با هم بودیم و شهید شده‌اند مرا صدا می‌زنند ...
از شما عاجزانه استدعا دارم مرا ببخشید و حلال کنید، چون از خانه فرار کردم و به جبهه آمدم تا دین خود را به اسلام و شهداء ادا کنم و به این دو مقصد یکی را برسم، یا زیارت قبر شش گوشه حسین یا همانند یارانش به فیض شهادت نائل گردم. دعا کنید با یاران امام حسین محشور گردم ...
دوست دارم با لباسی که شهید می‌شوم بخاکم بسپارید تا روز قیامت فرا رسد با لباس خونین سر از قبر در آورم ... همه ما مسئولیم و باید فردای محشر جوابگوی پیغمبر و ائمه و شهدا باشیم. برای غریبی و مظلومی اسلام گریه کنید که از همه طرف، خارج و داخل برای شکست او می‌کوشند. شما را بخدا دلتان برای اسلام بسوزد، نه برای شهداء. آنها آن راهی را که آرزو داشتند رفتند و رسیدند.
پدر و مادرم! از شما عاجزانه استدعا دارم مرا ببخشید و حلال کنید، چون از خانه فرار کردم و به جبهه آمدم تا دین خود را به اسلام و شهداء ادا کنم و به این دو مقصد یکی را برسم، یا زیارت قبر شش گوشه حسین یا همانند یارانش به فیض شهادت نائل گردم. دعا کنید با یاران امام حسین محشور گردم ...




ولی اسلام باید تا ابد زنده بماند. انشاالله تعالی ...
بعضی‌ها می‌گویند، اسلام به شما جوانان احتیاج دارد، باید کمک کنید.
خیر نظر بنده اینست که ما جوانان به اسلام احتیاج داریم، اگر بفکر آخرت خود بوده باشیم.
کوشش کنید هر چه می‌گوئید، عمل کنید.
سعدی هر چند سخن دان مصالح گوئی / بعمل کار برآید به سخندانی نیست
پدرم استاد مرادم

از راه دور دست های پینه بسته ترا می بوسم و همچنین دستهای مادرم را می بوسم. پدر جان هر گاه مرخصی می آمدم خیلی دلم می خواست خم شوم و دستهایت را ببوسم، متاسفانه رویم نمی شد. الحمدالله چند بار دست مادرم را بوسیدم، اکنون که این آرزو را با خود بگور می برم، امیدوارم با آن بزرگواری که در شما سراغ دارم مرا ببخشید و حلال کنید اگر چه خودسرانه به جبهه رفتم و شما را اذیت کردم، امیدم این است که گذشته را فراموش کنید و صمیمانه حلالم کنید، تا فردای قیامت در محضر قرب حق تعالی رو سفید باشم. از خواهر عزیزم عذرخواهی کنید، چون نه برای عقدش نه برای عروسیش نتوانستم بیایم. و حتما او مهر خواهری را فراموش نمی کند و در عزای من شرکت می کند.
خواهشی دارم از آخرین حقوقی که از بسیج گرفته ام طبق رسمی که داشته ایم به او شاد باش بدهید و از او بخواهید حلالم کند و شاد باش را هر اندازه خودتان صلاح می دانید وکیل هستید بدهید.
بعضی‌ها می‌گویند، اسلام به شما جوانان احتیاج دارد، باید کمک کنید. خیر نظر بنده اینست که ما جوانان به اسلام احتیاج داریم، اگر بفکر آخرت خود بوده باشیم.




سلام مرا به بچه های مسجدمان برسانید و بگوئید حلالم کنند و برایم طلب مغفرت و دعا کنند. راستی اگر برادر خوانده ام رامین دریائیان آمد و چیزی خواست به او بدهید. خصوصا یک عکس می خواست. شاید رویش نشود بگوید، اگر از عملیات برگشت.
در ضمن حمید طبری و علی بهزادی خیلی حق به گردن من دارند، اگر چیزی خواستند به آنها بدهید، به عنوان یادگاری گرچه همه چیز از لوح خاطرم محو شده و یادم نیست. اگر کسی ادعای طلب کرد به او بدهید که زیر دین نمانم و اندازه ای هم به فقیران واقعی بدهید تا برایم دعا کنند.
یا زیارت یا شهادت
خدایا به تو پناه می‌برم از نفسی که سیر نمی شود.
روحش شاد و یادش گرامی
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
... ؟!

... ؟!


.
.
.


کلاس درس شلوغ بود و همه در حال صحبت کردن بودند!!

هرکي با دوستاي خودش گرم گرفته بود و خلاصه کلاس روهوا بود!!!

يهو معلم اومد تو کلاس و سروصدا يواش يواش خوابيد ...

بعد طبق روال قبليش شروع به خوندن ليست حضور و غياب کرد ... :

،

غيرت همت : غايب

بزرگراه همت : حاضر

مردونگي همت : غايب

ورزشگاه همت : حاضر

سمينار همت : حاضر

همايش همت : حاضر

آقايي همت : غايب

مجتمع فرهنگي همت : حاضر

صفاي همت : غايب

مرام همت : غايب

صداقت همت : غايب

،

همت : غايب

همت : غايب

همت : غايب


،


غايبا از حاضرا بيشتر بودن ... ؟!


کلاس تعطيل ...


.
.
.




.
.
.
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
سردار شهید ...

سردار شهید ...



.
.
.

خدایا به من همتی کن عطا

که با چشم همت
ببینم تو را
که ...

اگرنمرودآتش زدبه جانش

گلستان شد همه روح و روانش ...






.
.
.

 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
...!

...!

1((بسم رب الشهدا و الصدیقین)) این نیز بگذشت ، چه خوب ، چه بد. بد نداشت. اصلا مگر در این راه غیر از لذت چیز دیگری هم هست. مشکلش هم سراسر خوشی ست. آمدیم ، دیدیم و حال در حال رفتیم. اما نمی دانم ذخیره ای که داشتیم چه بود؟ چه قدر با وفا شدیم؟ چه قدر بر معرفت ما افزوده شد؟ اصلا اندوخته ای داریم!؟ وای بر حال ما!!! وای بر حال ما اگر لبریز نشده باشیم. صاحب خانه کریم. خدا کریم. و ما بی لیاقت. درک سخت بود.اصلاً نمی شد.اما فهمیدیم برای دفاع باید از همه چیز گذشت. باید از تعلقّات گذشت، حتی جان و چه قدر راحت گذشتند از جان. و ما چقدر راحت گذشتیم از گذشته ها و گذشت های آنها. مهربانی را زمانی آموختم از آنها که دیدم با گناهانی که انجام دادیم دعوت کردن و پذیرایی کردند و تحفه هم دادند. زمانی آموختم که با مادر شهید هم صحبت شدم که گفت شرمنده ام. شرمنده ام کرد، مهربان بود. مهربانم کرد،خود دعوت بود. دعوتم کرد، آه دلتنگ بود. دلتنگم کرد. نفهیدم، ندانستم آیا چشمانم را شستم جور دیگر دیدم. دلم داشت خو میگرفت. دلم تازه آماده ی دیدن بود امّا......... چه کوتاه بود عشق بازی. چه کم بود فهم ما و چه بی انتها بود معرفت و مهربانی آنها. آرزو کردم کاش با آنها بودم. کاش آنها را همراهی می کردم. اصلاً کاش جای آنها بودم. امّا تردیدی عمیق و شاید هم بجا در وجودم پیچید. جای آنها بودن آیا راحت بود؟ آیا شیردل و شجاع بودیم؟ آن دل کندن را آموخته و بلد بودیم؟ نمی دانم!! اما خوب می دانم همه اینها سرچشمه گرفته بود از عشقی ژرف و عمیق. عشق به روح الله. دیدیم ، بهت زده شدیم، بعد غمگین گشتیم. بغض کردیم. گریه کردیم و فریاد زدیم امّا حرفی برای گفتن نبود زیرا آنها حرف نداشتند. اصلاً چه داشتیم که بگوییم، حرف زدن جایز نبود، اما برای شرمنده شدن زمان مناسب ،و مکان خوب بودو ما شرمنده شدیم، خیلی. مشکل اینجا بود که عمل و کار و عقل آنها کجا و فهم و درک ما کجا؟ فاصله دارد این دو با هم. فاصله اش به سی سال اکتفا نمی کند شاید سه هزار سال. آنقدر سرمست از دیدار بودیم که متوجه شروع افتتاحیه نشدیم و چه زود قبل از این که حظ معنوی بیشتری ببریم اختتامیه شد. امّا خوب درک کردیم اختتامیه را. از اختتامیه دلم گرفت، آوردند، وابسته ی خود کردند، سرمست خود کردند حال می گویند بروید امّا با محبّت. محبّتی که زمین گیر کرد ما را. محبّتی که که ما را به التماس وا می داشت، التماس برای ماندن..... از این که شهرزده شویم وحشت داشتیم از فراموش کردن مضطرب بودیم. روزهای آخر سکوت بود امّا حرف دل زیاد. حرف دلی که اگر فریاد نمی زدی تو را هلاک می کرد و اگر حرف می زد زبانت توانایی نداشت و میسوخت. آمدیم عکس شما را در تمام شهر دیدیم امّا..... عکس شما و روش شما عمل کردیم. آیا دیگر وقتش نرسیده که با کمک شما در زندگی معنوی حرکت کنیم؟ آیا وقتش نرسیده که همانند شما آبرودار شویم نزد قائم آل محّمد. باور کنید ما هم خواهان همان عشقی هستیم که شما را به دل دشمن کشاند امّا چه می شود کرد! راه را گم کردیم، مگر این نیست که شما بَلَدِ این راه هستید، مگر این نیست که غبار این راه خدایی بر شانه هاتان و قلب هایتان نشسته، مگر این نیست که شما راهی پر از درد دنیوی و لذّت اخروی را برانگیختید ما هم خواهان همان دردیم که لذّت درد را با هیچ درمانی عوض نکنیم. ما را کشاندید. شما میزبان خوبی بودید امّا ما با آشنای خود غریبی کردیم، شما دل دادید امّا آنقدر دل ما آلوده بود که نشد ما هم دل بدهیم. ای وای که ما چقدر خسران دیده ایم! مرزی که خود ما بین خود و شما ایجاد کردیم به مانند مرز خسروی بود که آن را دیدیم امّا اجازه ی عبور ازآن را نداشتیم. با کوهها و دشتها و آفتاب هم صحبت شدیم،با آنان که شاهدان نبردهای شما بودند. میشد احساس کرد که در هیجان این هستند که ای کاش زبانی برای سخن داشتند تا دلاور مردی های شما را فریاد بزنند امّا گویی آنان نیز درک کرده بودند چشم ما کورتر از دیدن و قلب ما تاریکتر از احساس کردن رزم آوری های شماست. آفتاب می خواست بگوید:من می خواستم سایه خود را بر سر آنان قرار دهم امّا گویی سایه ام سوزناک بود. کوه گویی فریاد می زد:من هموار شدم تا آنها راحت از من صعود کنند، امّا نمی دانستم که دلاور برای بالا رفتن از کوه به سنگی احتیاج دارد که آن را دستگیر خود کند. دشت و جادّه با شرمندگی ناله می زدند: ما وسیع شدیم تا آنها راحت باشند، امّا گویی وسعت ما باعث به زحمت افتادن آنها شد. هر سه ناله می زدند از کم کاری خود. زمین و زمان می خواست ما جبران کنیم خون ریخته شده ی آنان را. امّا افسوس ، افسوس ما هم کر بودیم و گوش هامان پر بود از غیر خدا و غیر سخن حق. ما زیان کارانی بودیم که فرصت جبران به ما داده شد. این راه نیازی به چشم سر نداشت بلکه با چشم دل دیدن اثبات برادری و وفاداری شد. حال به خود نگاه کن، آیا چشم دل را باز کردی؟ چه میزان توانستی از راه خطای گذشته بازگردی؟ چند پلّه توانستی در این راه ترقی کنی؟ زبان عاجز شد. چشم کور شد. گوش ها گویی دیگر نمی شنیدند، پای مان سست شد. البته عجیب نیست قانون اینجا برای امثال ما همین بود . دیوانه شدن. گویی جاده تاریک تر شده بود در راه برگشت به شهر. نمی دانم این تاریکی از ما بود یا.......... نه! تاریکی نمی توانست از گردش قمر و زمین باشد، چون آن شب ها تاریک نبود. نیایش میکردند در دل شب، بندگی و التماس خدا را می کردندو شب خجالت می کشید از سیاهی خود. می شد شبی نورانی. امّا اینجا، پیش ما ستاره ها هم تحویلمان نمی گیرند، شب از تاریکی ما می ترسد امّا آن زمان از سیاهی خود به آنها پناه می برد، نورانی می شد. شاید شود شب با تمام بد خلقی اش را تحّمل کرد، امّا بگویید با غم دوری چه کنیم. کمرشکن شده این دوری! کاش می شد به این جدایی ها خشم کرد. این فاصله را نمی شود با جاده های سخت پر کرد چون مگر با این چیزها به وجود آمده که حالا با اینها از بین برود . فاصله ها در تاریخ هم نیست چون شما زنده اید. این فاصله در قلب های ما ایجاد شده ، فقط در قلب ما.... ما را ببخشید که در حالیکه شما ما را دعوت کردید، زمانی که شاید می شد این فاصله کم رنگ شود اما باز کوردلی ما مانع شد. توقّع داشتیم در این سفر اتفاقی عجیب رخ دهد که وجود مرا در تسخیر خود گیرد امّا چه اتفاقی از این عجیب تر که گناهکاری مانند من دعوت شده ی مقّربان درگاه او باشد. باور کنید هیچ چیز در خود ندیدم که به واسطه ی آن دعوت شده باشم. آمدم. با سر آمدم.شوق دیدار مرا از خود بی خود کرد. امّا حالا پای رفتن ندارم. دل هم ندارم. امّا با پای می روم، ولی دل گناهکار و نا قابل امّا محب خود را در کنار شما می گذارم. در انتها و در پایان به من بگویید چه باید بکنیم؟ اصلاً بگوئید شما چه کردید که مقرّب درگاه خدا و همنشین اؤلیا در بهشت شدید؟ به ما بگوئید. نجات دهید محبان خود را.شفیع ما شوید نزد پروردگارتان. والسلام.
 

*Roshana*

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به بسیجیان امید بسته ام ، نه من تنها ،همه آنان که تقدیر تاریخی انسان فردا را دریافته اند و می دانند که ما از آغاز قرن پانزدهم هجری پای در عصر معنویت نهاده ایم.
شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
شب جمعه ...

شب جمعه ...



.
.
.



شبهای جمعه که میشه دلها بهونه میگیره

هر کی میاد سر یه قبر ازش نشونه میگیره

یکی سر قبر پدر ، یکی کنار مادرش

یکی کنار خواهر و یکی پیش برادرش

اما یه مادر غمگین و آرام

میاد کنار شهید
گمنام


،


شب جمعه ...

یاد
شهدا هم باشیم ...






.
.
.





 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
سردار شهید حسن باقری ...

سردار شهید حسن باقری ...




.
.
.


سردار شهید حسن باقری ( غلامحسين افشردي ) ...



نام: حسن(غلامحسین)

نام خانوادگی: باقری(افشردی)

تاریخ تولد: 25/12/1334

تاریخ شهادت: 9/11/1361

سن شهادت: 27 سالگی

محل شهادت: فکه جنوبی

آخرین سمت: جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه پاسداران






.
.
.


 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
سردار شهید حسن باقری ...

سردار شهید حسن باقری ...




.
.
.


تولد و كودكي:

به روز سوم شعبان 1375 ه.ق مطابق با 25 اسفند سال 1334 ه.ش

در خانواده‌اي مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت (ع) در حوالي ميدان خراسان تهران چشم به جهان گشود ...

والدينش به عشق و محبت اباعبدالله‌الحسين(ع) و از باب تيمن و تبرك، نام "غلامحسين" را بر او نهادند

و

به دنبال آن در سن دوسالگي در سفر كربلا او راه همراه خود بردند ...

پدرش كه در تربيت وي، جديت زيادي داشت از همان طفوليت او را با خودبه مسجد و هيأت و مراسم عزاداري سرور شهيدان مي‌برد ...

اين حضور معنوي باعث شد كه او در آن ايام عضو فعال و مؤثر هيأت نوباوگان محبان‌الحسين (ع) گردد ...

غلامحسين دوره دبستان را در مدرسه مترجم‌الدوله و دوره متوسطه را در دبيرستان مروي تهران به پايان رساند ...





.
.
.
 
آخرین ویرایش:

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
سردار شهید حسن باقری ...

سردار شهید حسن باقری ...



.
.
.


فعاليتهاي قبل از انقلاب:


در سال 1354 پس از اخذ ديپلم رياضي، در رشته دامپروري دانشكده كشاورزي شهر اروميه تحصيلات عالي خود را آغاز كرد.

در اين ايام علاوه بر مطالعه منظم وانسجام يافته در زمينه مسائل اسلامي، با سخنراني در جمع دانشجويان و برقراري كلاسهايي در زمينه اصول عقايد براي دانش‌آموزان مدارس، فعاليت مذهبي خود را دنبال مي كرد

و

بارها با بعضي از اساتيد غرب زده كه فرهنگ اسلامي را انكار و مظاهر منحط غربي را ترويج مي‌نمودند، به بحث مي‌نشست و ماهيت آن فرهنگ و عوامل غرب زده را افشا مي‌كرد.

از اين رو، وي به عنوان يك عنصر مذهبي و فعال حساسيت مسئولان و گارد دانشگاه را برانگيخته بود، كه در نهايت به دليل اين فعاليتها پس از يك سال و نيم تحصيل، از دانشگاه اخراج گرديد.


،


در اين ايام در جواب يكي از نزديكانش كه به او گفته بود:

تو يك سال و نيم از عمرت را بي‌خود تلف كردي.!!

پاسخ مي‌دهد:

من وظيفه‌ام را انجام دادم و اگر به دانشكده رفتم براي كسب مدرك نبود، بلكه براي رشد خودم بود و مي‌خواستم كه ديگران را هم به صحنه بياروم.


،


شهيد باقري در اسفندماه سال 1356 به خدمت سربازي اعزام شد و پس از طي دوره آموزشي در پادگان جلديان نقده به ايلام منتقل گرديد.

در دوره كوتاه خدمت سربازي با توجه به آشنايي كه با مسائل اسلامي داشت به ارشاد و هدايت فكري سربازان پرداخت و همزمان با علماي شهر ايلام از جمله آيت‌الله صدري (امام جمعه قبلي ايلام) ارتباط داشت

و

اخبار و مسائل پادگان را به ايشان اطلاع مي‌داد!

به دنبال اين فعاليتها، تحت كنترل قرار گرفت و ضمن جدا كردن وي از جمع سربازان پادگان، او را به عنوان راننده يك افسر جزء به كار گماردند.





.
.
.


 
آخرین ویرایش:

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
سردار شهید حسن باقری ...

سردار شهید حسن باقری ...




.
.
.


نقش شهيد در پيروزي انقلاب:

همزمان با گسترش انقلاب اسلامي و فرمان حضرت امام خميني(ره) مبني بر فرار سربازان از پادگانها، خدمت سربازي را رها كرد

و

به موج خروشان و توفنده امت حزب‌الله پيوست و به صورت تمام وقت در پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي به فعاليت پرداخت.

به هنگام تشريف فرمايي حضرت امام خميني(ره) به ميهن اسلامي، در فعاليتهاي كميته استقبال شركت چشمگيري داشت

و

به دليل برخورداري از آموزش نظامي، به همراه ساير اعضاي خانواده و دوستانش در تصرف كلانتري 14 و پادگان ولي‌عصر(عج) "عشرت آباد سابق" در تهران نقش بارزي داشت ...





.
.
.

 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
سردار شهید حسن باقری ...

سردار شهید حسن باقری ...



.
.
.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي:

تا خرداد 1358 در كميته انقلاب اسلامي و برخي نهادهاي ديگر فعاليت داشت

و

با انتشار روزنامه جمهوري اسلامي، همكاري فعال خود را با اين روزنامه در زمينه‌هاي مختلف آغاز كرد.

در اين مدت بنا به دعوت جنبش امل لبنان، از طرف روزنامه به عنوان خبرنگار، سفر 15 روزه‌اي به لبنان و اردن انجام داد كه طي اين سفر، گزارش تحليلي جامعي از اوضاع نابسامان مسلمين در آن منطقه تهيه كرد.

در خردادماه سال 1358 موفق به اخذ ديپلم ادبي شد. سپس در امتحان ورودي دانشگاه شركت كرد و با رتبه صد و چهارم در رشته حقوق قضايي دانشگاه تهران قبول گرديد.

او در مدت حضور در محيط دانشگاه، نقش فعال و مؤثري در مقابله با توطئه‌هاي ضدانقلاب و گروهكها داشت.


شهيد
باقري اوايل سال 1359 به عضويت سپاه در آمد.

ابتدا در واحد اطلاعات مشغول به خدمت شد و در زمينه شناسايي و مقابله با گروهكهاي منحرف و وابسته، فعاليت خود را استمرار بخشيد

و

در اين واحد بود كه نام مستعار "حسن باقري" براي ايشان در نظر گرفته شد ...





.
.
.
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز



.
.
.


حضور در جبهه‌هاي دفاع مقدس:


تهاجم دشمن بعثي به مرزهاي كشور اسلامي و آغاز جنگ تحميلي، نقطه عطفي در زندگي شهيد باقري بود.

با احساس تكليف در دفاع از اسلام و ميهن اسلامي بلافاصله پس از شروع جنگ - در روز اول مهرماه سال 1359 - به همراه عده‌اي از برادران پاسدار راهي جبهه‌هاي جنوب شد

و

تا آخرين لحظه حيات، در اين سنگر باقي مانده و در بسياري از صحنه‌هاي پيروز دفاع مقدس حضور فعال و تعيين كننده داشت.


عمده عناوين فعاليتهاي وي در صحنه رزم با دشمن عبارتند از:

تاسيس و راه‌اندازي واحد اطلاعات و عمليات رزمي

شهيد باقري از ابتداي ورودش به منطقه جنوب (اهواز) در پايگاه منتظران شهادت (گلف) به منظور دستيابي به اطلاعات مناسب از موقعيت دشمن، به جمع‌آوري نقشه‌ها و پياده كردن وضعيت مناطق عملياتي روي آنها، اقدام كرد

و

شخصاً به همراه عناصر اطلاعاتي، جهت كسب اطلاع دقيق از دشمن، به شناسايي محورها و نقاط مورد نظر مي‌پرداخت

و

در برخي از موارد نيز تا عقبه نيروهاي دشمن براي ارزيابي توان و استعداد آنها، با چالاكي و شجاعت بي‌نظيري پيش مي‌رفت.

فعاليتهاي مثبت او در اين زمينه با سازماندهي عناصر اطلاعاتي و برگزاري آموزش مختصري براي آنها، منجر به راه‌اندازي واحد اطلاعات عمليات در ستاد عمليات جنوب (گلف) گرديد.

واحدهاي اطلاعات عمليات پس از گذشت حدود 3 ماه از شروع جنگ، در تمامي محورهاي جنوب (از آبادان تا دزفول) با قدرت تمام مستقر شدند

و

نسبت به شناسايي و تعيين وضعيت دشمن و ارسال گزارش آن اقدام كردند.

با اين تلاش، اطلاعات چشم فرماندهي در ميدان جنگ شد و يكي از ضعفهاي بزرگ ( نداشتن اطلاع از وضعيت دشمن ) برطرف گرديد.

شهيد باقري علاوه بر ارائه اطلاعات،توان و استعداد ذاتي بالايي در تحليل اطلاعات دشمن داشت و اغلب حركات احتمالي دشمن در آينده راپيش بيني مي نمود

و

حتي به زمان و مكان آن هم اشاره مي كرد.

از آن جمله پيش بيني وي در دي ماه سال 1359 مبني بر حركت دشمن جهت الحاق محور شمال - جنوب منطقه سوسنگرد براي ارتباط جفير و بستان بود.

كه دشمن در كمتر از يك هفته با نصب پل هاي نظامي متعدد و تلاش گسترده اين كار را انجام داد.

(البته اين منطقه بعدها با عنايت الهي در عمليات طريق القدس آزاد گرديد.)

از اقدامات بسيار مؤثر شهيد باقري كه در اين دوره پايه‌ريزي شد، بايگاني اسناد جنگ، ترجمه اسناد و بخش شنود بي‌سيم هاي دشمن بود.

از ديگر فعاليتهاي وي طراحي گردانهاي رزمي و تعيين تركيب سازمان نفرات و تجهيزات و ادوات رزمي و واحدهاي پشتيباني از رزم بود ...







.
.
.

 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
سردار شهید حسن باقری ...

سردار شهید حسن باقری ...




.
.
.


نحوه شهادت :


پس از عمليات رمضان در شهريور ماه 1361 كه مقارن با ايام حج بود ...

در پاسخ به پيشنهاد يكي از دوستانش جهت عزيمت به سفر حج گفته بود:

هنوز كه كار جنگ تمام نشده و دشمن بعثي در خاك ماست، بروم به خدا چه بگويم؟

وقتي مي‌روم كه حرفي براي گفتن داشته باشم.


،


چند ماه پس از اين صحبت در نهم بهمن ماه 1361 در طليعه ايام مبارك دهه فجر در حالي كه تعدادي از همرزمان و همسنگرانش به ديدار حضرت امام خميني(ره) شتافته بودند ...

او براي شناسايي و آماده‌سازي عمليات والفجر مقدماتي به همراه تعدادي از برادران سپاه در خطوط مقدم چنانه (منطقه فكه) در سنگر ديده‌باني مورد هدف گلوله خمپاره دشمن بعثي قرار گرفت

و

همراه همسنگرانش شهيدان مجيد بقايي، وزوائي و ... به لقاءالله شتافت ...

آخرين كلامي كه از اين شهيد بزرگوار شنيده شد پس از ذكر شهادتين، نام مبارك امام شهيدان، حسين(ع) بود ...

شهيد باقري در همه مدت حضورش در جبهه‌هاي جنگ تنها يكبار، آن هم به مدت پنج روز براي ازدواج، از جنگ جدا شد

و

به جهت عشق به حضرت امام زمان(عج) نام نرگس را براي تنها فرزندش برگزيد ...






.
.
.


 
بالا