گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
شهدا شرمنده ایم ...

شهدا شرمنده ایم ...



.
.
.


احساس ضعف می کنم ...

وقتی عکس شهدا را می بینم ...

وقتی به بهشت زهرا می روم ...

احساس پوچی می کنم ...

من کجا و آن ها کجا ...

آوینی خود شهید بود که می توانست آنقدر زیبا از شهدا توصیف کند ...

زبان من بسته است که بخواهم در مورد آن ها چیزی بگویم ...

چون من از جنس آنها نیستم ...

نه نه نه ...


،

این جمله را می توانم بگویم ...

شهدا شرمنده ایم ...




.
.
.​
 
آخرین ویرایش:

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز

.
.
.


هنوز خاطره ي جبهه ها خالي نيست

شلمچه ز آن همه شب زنده دار خالي نيست



هنوز ساحل ولفجر هشت خونين است

جبين آب زان همه اشک و آه پر چين است



هنوز خاک شلمچه خون به دل دارد

زحفظ آن همه خورشيد خون به دل دارد



خروش سينه زنان هويزه ميشنوي ؟

صداي قاري قرآن ز بين نيزه ها ميشنوي ؟



تبسمي بنما اي فکه هر دو تنهاييم

چگونه بعد شهيدان هنوز پا بر جاييم ...



تو اي شهيد که نامت خلاصه ي پاکيست

چقدر پيرهن خاکي تو افلاکيست



به استخوان و پلاک شکسته ات سوگند

به جان مادر پهلو شکسته ات سوگند


دلم ز هجر تو دوست شعله ور شده است

ز استخوان تو اي دوست قلبم شکسته تر شده است






.
.
.


 

*Roshana*

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولین شهید تقحص

اولین شهید تقحص

سرباز وظیفه یحیی عبدالمحمدی فرزند محمد، اولین شهید گروه تفحص شهدا بود، وی از نیروهای تیپ 26 انصار گردان شمال غرب بود که افتخار انجام وظیفه رادر جست و جوی پیکر پاک شهدا از آن خود کرد. او در تاریخ25 /12/1369 در منطقه حاج عمران واقع در ارتفاعات پیرانشهر در حین انجام وظیفه بر اثر انفجار مین به ملکوت پیوست.
یادش گرامی
 

*Roshana*

عضو جدید
کاربر ممتاز
این عکس رو امسال تشییع جنازه شهدای گمنام گرفتم.

این عکس رو امسال تشییع جنازه شهدای گمنام گرفتم.

ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتأ بل احیا ء عند ربهم یرزقون
شما رفتید و حسرت سهم من شد...
 

پیوست ها

  • IMG_1677.jpg
    IMG_1677.jpg
    50 کیلوبایت · بازدیدها: 0

*Roshana*

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگینامه شهید ابراهیم هادی

زندگینامه شهید ابراهیم هادی





201289_Ap5qGxp0.jpg

201289_CsxVBJyh.jpg











ابراهیم هادی در اول اردیبهشت سال 36 در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود.او چهارمین فرزند خانواده به شمار می رفت.با این حال پدرش،مشهدی محمد حسین،به او علاقه خاصی داشت.

او نیز منزلت پدر خویش را بدرستی شناخته بود.پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت نماید. ابراهیم نوجوان بود که طعم تلخ یتیمی را چشید.از آنجا بود که همچون مردان بزرگ،زندگی را به پیش برد.دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریم خان زند.سال 55 توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود.از همان سال های پایانی دبیرستان مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد.

حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر علامه محمد تقی جعفری بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم موثر بود.در دوران پیروزی انقلاب شجاعت های بسیاری از خود نشان داد.
او همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود.پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد.ابراهیم همچون معلمی فداکار به تربیت فرزندان این مرز و بوم مشغول شد. اهل ورزش بود.با ورزش پهلوانان یعنی ورزش باستانی شروع کرد.در والیبال و کشتی بی نظیر بود.هرگزدر هیچ میدانی پا پس نمی کشید.
مردانگی او را می توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده بازی دراز و گیلان و غرب تا دشت ها ی سوزان جنوب مشاهده کرد.حماسه های او در این مناطق هنوز در اذهان یاران قدیمی جنگ تداعی می کند.
در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان های کمیل و حنظله در کانالهای فکه مقاومت کردند.اما تسلیم نشدند.سر انجام در 22 بهمن سال 61 بعد از فرستادن بچه ها ی باقی مانده به عقب،تنهای تنها با خدا همراه شد.دیگر کسی او را ندید. او که شیفته و شیدای بانوی دو عالم حضرت زهرا (س ) بود همیشه از خدا می خواست گمنام بماند.خداهم دعایش را مستجاب کرد.ابراهیم سالهاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نور.
 

z.alavi

کاربر فعال
داستانک هایی از شهدای گمنام
----------------------------------

ترکشها شکمشو پاره کرده بودند، ولي اصرار داشت بشينه.
به در خيره بود.
مانع از نشستنش شدم، در گوشم گفت: آقا اينجاست، چه جورى بخوابم؟ و بعدشم پريد....


گفت: وقتي برگردم انگشتر عقيقت رو پس مي دم...
وقتي استخوانهاش رو آوردن، انگشتر عقيق لاي اونا بود....



پسرش که شهيدشد دلش سوخت. آخه يادش رفته بود برا سيلي که تو بچگي بهش زده بود عذرخواهي کنه.
باخودش گفت: جنازه ش رو که آوردن صورتشو مي بوسم.
آوردنش ..... ولي سر نداشت....


(قافله ی شهدا)
 

z.alavi

کاربر فعال
خدایا.........

مگر کم اجر داشتند آنها که رفتند عاشقانه، که اینان چنان رفته اند که حتی دیگران ندانند
چه کسی بود...
از کجا بود....


می دانم، توسلی داشتند به مظلومه ی عالم، فاطمه زهرا سلام الله علیها، تا غریبانه پرواز کنند......

 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
.
.
.

شب عملیات ...

من جلو بودم و علی پشت سرم ...

به دو به سمت خاکریز می رفتیم ...

از زمین و آسمان آتش دشمن می بارید ...

در یک لحظه کلاه از سرم افتاد ...

علی داد زد:

کلاتو بردار ...!

خم شدم کلاه را بردارم که حس کردم یک گلوله از لای موهایم رد شد و پوست سرم را خراش داد ...!

برگشتم به علی بگویم «پسر! عجب شانسی آوردم» ...


،


گلوله توی پیشانی علی بود ...




.
.
.


 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
شهید عبد الحسین برونسی ...

شهید عبد الحسین برونسی ...



.
.
.



بچه ها می گفتند:


ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده می دیدیم

و

نمی دانستیم چه کسی آنها رو واکس می زند ...؟!

بعدا فهمیدیم

که وقتی نیروها خوابند

واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد، واکس میزند ...

مشخص شد این فرد همان فرمانده ما

شهید عبد الحسین برونسی بوده است ...




.
.
.

 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
حتما تا آخرش بخونید ( شهید و کربلا ) ...

حتما تا آخرش بخونید ( شهید و کربلا ) ...


.
.
.


پیشنهاد میکنم شما هم چند ثانیه وقت بذارید و این متن بخونید واقعا تکان دهنده است ...


،


ابوریاض از افسران ارتش عراق در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق چنین نقل می کند:

در جبهه های جنگ مشغول نبرد بودم که دژبانی مرا خواست ...

فرمانده مان با دیدن من ، خبر کشته شدن پسرم را در جنگ به من داد ...

خیلی ناراحت شدم ...

من برای او آرزوهای زیادی داشتم و می خواستم دامادش کنم ...

به هر حال ، به سردخانه رفتم وکارت وپلاک فرزندم را تحویل گرفتم و رفتم تا جنازه اش را ببینم ...

وقتی کفن را کنار زدم ، شدیداً یکه خوردم ...

با تعجب توام با خوشحالی گفتم:

اشتباه شده ، اشتباه شده ...

این فرزند من نیست ...

افسر ارشدی که مامور تحویل جسد بود ،با بی طاقتی وعصبانیت گفت:

این چه حرفیه می زنی؟

کارت وپلاک حک شده و صحت اون ها بررسی و تایید شده ...

واقعاً برایم عجیب بود که او حاضر نمی شد حرف مرا بپذیرد یا به بررسی دوباره ماجرا دست بزند ...

من روی حرف خودم اصرار می کردم اما ناگهان خوف واضطرابی در دلم افتاد که بامقاوتم مشکلی دیگر برایم ایجاد شود ...

در زمان صدام با کوچک ترین سوء ظن وابهامی ممکن بود جان شخص و خانواده اش بر باد برود ...

زود سکوت اختیار کردم و ارتش مرا مجبور کرد که جسد را برای دفن به سمت بغداد حرکت بدهم ...


،


رسم ما شیعیان این است که جنازه را بالای ماشین گذاشته و تا قبرستان شهرمان حمل می کردیم ...

من نیز چنین کردم اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم که زحمت ادامه راه را به خودم نداده و او را در همان کربلا دفن کنم ...

چهره آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظارش را می کشد،دلم را آتش زده بود ...

او بدنی پر از زخم داشت اما با شکوه آرمیده بود ...

او را در کربلا دفن کردم و برپیکرش فاتحه ای خواندم و به دنبال سرنوشت خود رفتم ...

سال ها از آن قضیه گذشت و خبری از فرزندم نیافتم تا این که جنگ تمام شده و خبر زنده بودن او به دستم رسید ...

فرزندم سرانجام در میان اسرای آزاد شده به عراق بازگشت ...

از دیدنش خوشحال شدم وشاید اولین چیزی که به او گفتم این بود که چرا کارت هویت و پلاکت را به دیگری سپردی؟

وقتی او ماجرای کارت هویت وپلاکش را برایم تعریف کرد ، موبر بدنم راست شد ...

پسرم گفت:

من توسط جوانی ایرانی اسیر شدم ...

او با اصرار از من خواست تا کارت هویت و پلاکم را به او بدهم ...

حتی حاضر شد در قبالش به من پول بدهد ...

وقتی آن ها را به او دادم ، اصرار می کرد که حتماً باید قلباًً راضی باشم ...

من هم به او گفتم درصورتی راضی خواهم شد که علت این کارش را بدانم ...

او حرف هایی به من زد که اصلاً در ذهنم نمی گنجید ...


او با اطمینان گفت:


من دو یا سه ساعت دیگر شهید می شوم

و

قرار است مرا در جوار مولایم حضرت ابا عبدالله الحسین (صلوات الله علیه) دفن کنند ...

می خواهم تا روز قیامت در حریم مولایم آرام بگیرم ...


،

دیگر نمی دانم چه شد و او چه کرد اما ماجرا همان بود که گفتم ...






.
.
.


 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
...

...



.
.
.


گذشتنِ مسافر از زیر قرآن

سنت حسنه ای است که در میان ایرانیان به باوری عمیق تبدیل شده است ...

در جبهه های جنگ نیز ، زمانی که رزمندگان به سوی خط مقدم و مناطق عملیاتی راهی می شدند

حتما از زیر قرآن عبور می کردند ...

در تصویر زیر ، نمونه ای از خلاقیت بسیجی برای عبور دادن خیل کثیری از بسیجیان از زیر قرآن دیده می شود ...

یک بسیجی ، بر فراز بیل یک بلدوزر ایستاده و قرآنی را به دست گرفته

و

کامیون های مملو از نیروهای بسیجی که عازم خط مقدم نبرد می باشند از زیر آن عبور می کنند ...





.
.
.

 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
لطفا 22 ثانيه به اين عكس نگاه كنيد ...

لطفا 22 ثانيه به اين عكس نگاه كنيد ...


.
.
.


( ابتدا می خواستم این مطلب رو در قسمت گفتگوی آزاد بزارم اما ... )


،


به اين چهره‌ها نگاه كنيد و به چهره‌هايي كه هر روز از كنارتان رد مي‌شوند ...


چهره‌هايي كه از كنار ما رد مي‌شوند با اينكه ظاهرا در رفاه بيشتر به سر مي‌برند

اما

انگار هميشه از چيزي رنج مي‌برند ...

خيلي فرق نمي كند از چه چيزي ...

مثلا قسطشان عقب افتاده يا درآمدشان كم است ...

ماشينشان خراب است يا كلاهشان را برداشته‌اند ...

مريض هستند يا مريضداري مي‌كنند ...

بليت سفر گيرشان نيامده يا بليت مسابقه فوتبال ...

كسي به ماشينشان زده يا پليس جريمه شان كرده ...

يا ...

و

هزار مشكل و رنجي كه تمامي ندارند ...

اما لطفا 22 ثانيه وقت بگذاريد و به اين عكس نگاه كنيد ...


اينها 22 نفر از رزمندگان عرصه عشق و جوانمردي هستند ...

لازم نيست هيچ كدام را بشناسيد ...

تنها به آرامش و شوقي كه در چهره اين جوانان غيور ديده مي‌شود تامل كنيد ...

آن وقت از بركت اين نگاه‌هاي آسماني بهره‌مند خواهيد شد ...

اينها هم زندگي را دوست ‌داشتند ...

آرزوي مدارج بالاي تحصيلي هم داشتند ...

از داشتن خانه و ماشين هم بدشان نمي آمد ...

حتي برخي از اينها زن و بچه هم داشتند اما وقتي ديدند به آب و خاكشان تجاوز شده ...

در خانه نشستن را ننگ دانست ...

جان با ارزش خود را به دست گرفته ...

و

مردانه به دفاع از ناموس و دينشان پرداختند ...

اينها سبكبال و رها به استقبال شهادت رفتند تا چراغ خانه ما روشن بماند ...








شهدايي كه در اين عكس ديده مي‌شوند :


محمدحسین اكرمي
محمدي قاري قرآن
فرج اله پيكرستان
محمدرضا صالح نژاد
حسين غياثي
عبدالرضا شريفي پور
حميد كياني
حسين انجيري
مصطفی معیری
حمید سعاده
امير پريان
محمود دوستاني
عبدالمحمد خيرعلي مشاك


.
.
.
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
شهدا شرمنده ایم ...

شهدا شرمنده ایم ...

.
.
.



یه روز ۲ نفر داشتن توی دانشگاه با هم صحبت میکردن اولی به دومی گفت تو پدرت چیکارست ؟!

گفت پدر من مهندسه و کارش ساخت و سازه تو پدرت چیکارست ؟!

اولی ساکت شد و با غرور و کمی غم گفت پدر من شهید شده ...

اولی لبخندی زد و گفت پس تو با سهمیه اومدی دانشگاه ؟!!

دومی دلش شکست و بدنش سرد شد و با بغضی عجیب گفت:

سهمیه ماله خودتون بابام رو بهم پس بدین . . .

.
.
.





شهدا شرمنده ایم ...



 

*Roshana*

عضو جدید
کاربر ممتاز
حسین جان همچنان که روز عاشورا یکایک یاران و عزیزانت رادر آغوش می گرفتی از تو می خواهم که به هنگام شهادتم سرم را بر بالینت بگذاری و مرا از عشق به خود و خدایت سیراب گردانی.
شهید غلامرضا لاسجردی
 

Taßa§om

عضو جدید
کاربر ممتاز
10 قانون عشــق!

10 قانون عشــق!

قانون نخست

خداوندا ! اعتراف می کنم به این که قرآن را نشناختم و به آن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم، اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیل نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتما یک جزء کامل بخوانم.

قانون دوم

پروردگارا اعتراف می کنم از این که نمازم را به معنا نخواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نمازشدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم. اگر به هر دلیل نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد بایدنماز قضای یک ۲۴ ساعت را بخوانم.

قانون سوم

خدایا ! اعتراف می کنم از این که مرگ را فراموش و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشد. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم. اگر به هر دلیل نتوانستم روز بعد باید بیست ریال صدقه و هشت رکعت نماز قضا به جا بیاورم.

قانون چهارم

خدایا ! اعتراف می کنم از این که شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم حداقل در هر هفته باید دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است شب پنجشنبه و جمعه باشد. اگر به هر دلیل نتوانستم شبی را به جا بیاورم، باید به جای هر شب پنجاه ریال صدقه و یازده رکعت نماز به جا بیاورم.

قانون پنجم

خدایا! اعتراف می کنم به اینکه (خدا می بیند) را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خود کار کردم.حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبح های جمعه سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم، باید هفته بعد ۴ صبح زیارت عاشورا و یک جز قران بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم، باید قضای آن را در اولین فرصت به اضافه دو حزب قران بخوانم.

قانون ششم

حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم باید به ازای هر صلوات ده ریال صدقه بدهم و صد صلوات بفرستم.

قانون هفتم

حداقل باید در هر بیست و چهار ساعت هفتاد بار استغفار کنم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم در بیست و چهار ساعت بعدی باید سیصد بار استغفار کنم و باز هم سیصد به ششصد تبدیل می شود.

قانون هشتم

هر کجا که نماز را تمام می خوانم، باید دو روز روزه بگیرم. بهتر است که دوشنبه و پنجشنبه باشد. اگر به هر دلیل نتوانستم این عمل را انجام دهم، در هفته بعد باید به جای دو روز، سه روز و به ازای هر روز، صد ریال صدقه بپردازم.

قانون نهم

در هر روز باید پنج مسأله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم روز بعد باید پانزده مسأله را بخوانم.

قانون دهم

در هر بیست و چهار ساعت، باید پنج بار تسبیحات حضرت زهرا (س) برای نمازهای یومیه و دو بار هم برای نماز قضا بگویم. اگر به هر دلیل نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم، باید به ازای هر یک بار، سه بار این عمل را تکرار کنم.

شهید سید مجتبی علمدار


ما کجای کاریم!!!
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
بـــرای ایــن‌کــه بگوییــم با شما بودیـم ...

بـــرای ایــن‌کــه بگوییــم با شما بودیـم ...



.
.
.


شـما حماسه سرودید

و

ما به نام شما

فقط تــرانه ســرودیم

و

نـان درآوردیـــــم ...

بـــرای ایــن‌کــه بگوییــم با شما بودیـم

چقـــدر از خـــودمان داستـان درآوردیـم

و

آبــــــهای جــهان تا از آسیـــاب افتـــاد

قلم به دست شدیم

و

زبان درآوردیم ...





.
.
.



 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
شهيد مقدم طبق مستند امشب هميشه زيارت عاشورا مي خوندن
چقدر خوبه حالا كه محرمه و ايشون نيستن بين ما ، خودمون براشون بخونيم....



.
.
.


ختـم همـگانـی زیـارت عـاشورا به نیـت تعجـیل در فـرج امام زمان ( عج ) ...





http://shohada-sharmandeiim.persiangig.com/image/طرح ختم زیارت عاشورا - باشگاه مهندسان.jpg


.
.
.


لطفا به لینک بالا مراجعه کنید و پس از مطالعه ، اگر خواستید نیت کنید و ...


 

mahifouladi

عضو جدید
اتل متل یه بابا

دلیر و زار و بیمار

اتل متل یه مادر

یه مادر فداكار

اتل متل بچه‌ها

كه اونارو دوست دارن

آخه غیر اون دوتا

هیچ كسی رو ندارن

مامان بابا رو می‌خواد

بابا عاشق اونه

به غیر بعضی وقتا

بابا چه مهربونه

وقتی كه از درد سر

دست می‌ذاره رو گیجگاش

اون بابای مهربون

فحش می‌ده به بچه‌هاش

همون وقتی كه هرچی

جلوش باشه می‌شكنه

همون وقتی كه هرچی

پیشش باشه می‌زنه

غیر خدا و مادر

هیچ‌كسی رو نداره

اون وقتی كه باباجون

موجی می‌شه دوباره

دویدم و دویدم

سر كوچه رسیدم

بند دلم پاره شد

از اون چیزی كه دیدم

بابام میون كوچه

افتاده بود رو زمین

مامان هوار می‌زد

شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد

می‌زد توی صورتش

قسم می‌داد بابارو

به فاطمه، به جدش

تو رو خدا مرتضی

زشته میون كوچه

بچه داره می‌بینه

تو رو به جون بچه

بابا رو كردن دوره

بچه‌های محله

بابا یه هو دوید و

زد تو دیوار با كله

هی تند و تند سرش رو

بابا می‌زد تو دیوار

قسم می‌داد حاجی رو

حاجی گوشی رو بردار

نعره‌های بابا جون

پیچید یه هو تو گوشم

الو الو كربلا

جواب بده به گوشم

مامان دوید و از پشت

گرفت سر بابا رو

بابا با گریه می‌گفت

كشتند بچه‌هارو

بعد مامانو هلش داد

خودش خوابید رو زمین

گفت كه مواظب باشین

خمپاره زد، بخوابین

الو الو كربلا

پس نخودا چی شدن؟

كمك می‌خوایم حاجی جون

بچه‌ها قیچی شدن

تو سینه و سرش زد

هی سرشو تكون داد

رو به تماشاچیا

چشماشو بست و جون داد

بعضی تماشا كردن

بعضی فقط خندیدن

اونایی كه از بابام

فقط امروزو دیدن

سوی بابا دویدم

بالا سرش رسیدم

از درد غربت اون

هی به خودم پیچیدم

درد غربت بابا

غنیمت َنبرده

شرافت و خون دل

نشونه‌های مرده

ای اونایی كه امروز

دارین بهش می‌خندین

برای خنده‌هاتون

دردشو می‌پسندین

امروزشو نبینین

بابام یه قهرمونه

یه‌روز به هم می‌رسیم

بازی داره زمونه

موج بابام كلیده

قفل در بهشته

درو كنه هر كسی

هر چیزی رو كه كشته

یه روز پشیمون می‌شین

كه دیگه خیلی دیره

گریه‌های مادرم

یقه تونو می‌گیره

بالا رفتیم ماسته

پایین اومدیم دروغه

مرگ و معاد و عقبی

كی میگه كه دروغه
 

mahifouladi

عضو جدید
زندگینامه شهید حسین خرازی
حسین خرازی در سال 1336 در اصفهان متولد شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامیدر حالی كه تجربه دوران سربازی قبل از انقلاب را به همراه داشت به جمع پاسداران انقلاباسلامی پیوست و در سایه تدین، پشتكار و اخلاص خویش كار در حوزه دفاع نظامی از انقلابرا از پایین‌ترین رده یعنی نگهبانی و سپس پذیرفتن مسئولیت اسلحه خانه آغاز كرد.
حضور در صحنه‌هاینبرد گنبد نخستین گام جدی حسین خرازی بود كه در بهمن و اسفند ماه 58 انجام گرفت و سپسبا شدت گرفتن بحران كردستان به سنندج، پاوه و دیگر شهرهای غرب كشور هجرت كرد.
او در سنندج اقدامبه تشكیل گردان ضربت كرد كه به عنوان تنها نیروی واكنش سریع در منطقه توانست نقش موثریایفا كند.
با شروع تجاوز رژیمبعثی عراق در 31/6/1359 كه به تصرف بخش وسیعی از جنوب و غرب كشور توسط متجاوزین انجامید،همراه با یاران خود در گردان ضربت به دارخوین رفت و جبهه مستقل و فعالی را در شمالآبادان فرماندهی كرد كه عملیات فرمانده كل قوا در 21/3/1360 اوج این مرحله از زندگیپر افتخار حسین است.
پس از عملیات ثامنالائمه (ع) كه به آزاد‌سازی آبادان از محاصره انجامید، ماموریت یافت تا با استفادهو سازماندهی نیروهای جبهه‌ی دارخوین، تیپ 14 امام حسین (ع) را تشكیل دهد. پس از آنو در مدتی حدود یكسال تیپ تحت فرماندهی ایشان توانست با اجرای مهم‌ترین عملیات و پذیرشحساس‌ترین و سخت‌ترین مانورها، سلسله عملیات طریق القدس، علی بن ابیطالب (ع) در منطقهچزابه، فتح‌المبین و بیت‌المقدس و پس از آن عملیات برون مرزی رمضان را انجام دهد.
در این زمان حسینبیش از آن كه برای مردم ایران شناخته شده باشد نام او لرزه بر اندام فرماندهان ارتشصدام می‌انداخت. پس از عملیات رمضان حسین به فرماندهی قرارگاه فتح یا سپاه سوم صاحبالزمان (عج) انتخاب شد كه چند لشكر از جمله لشكرهای 8 نجف اشرف، 14 امام حسین، 25 كربلاو 44 قمر بنی هاشم را تحت امر خود داشت. در این مقطع حسین خرازی نقش یك ژنرال جوانرا در هدایت عملیات محرم، والفجر مقدماتی و والفجر یك ایفا كرد و سپس به لشكر امامحسین (ع) بازگشت و تا لحظه شهادت در این سمت باقی ماند.
در این مقطع حسینكه پر تجربه‌ترین و مورد اعتماد‌ترین فرماندهان عملیاتی جنگ بود سلسله عملیات والفجر4، خیبر، بدر، والفجر 8، كربلای 3، كربلای 4 و كربلای 5 را با روحیه‌ای شهادت طلب وهمچنان خط شكن انجام داد.
در عملیات كربلای5 سپاه به پیشروی‌های خود تا آنجا ادامه داد كه توانست منطقه شماره یك دیدبانی لشكر11 عراق را فتح كند و این مسئله باعث شد صدام دستورالعمل جدیدی را صادر كند و آن چیزینبود جز دستور استفاده از سلاح شیمیایی.
پس از این دستورصدام عراقی‌ها بصورت نامحدود از سلاح‌های شیمیایی استفاده كردند و هیچ چیز جز جلوگیریاز رسیدن ایران به بصره برایشان اهمیت نداشت.
سرانجام زندگی پرافتخار حسین خرازی در سخت‌ترین عملیات رزمندگان اسلام علیه ظلم و تمام كفر یعنی كربلای5 به اوج خود رسید و در حالی كه قبل از آن و در سال 63 در عملیات خیبر در منطقه طلائیهدست راست خود را تقدیم اسلام كرده بود و غم شهادت بیش از 10 هزار نفر از یاران خودرا در سینه داشت، در شرایطی كه عملیات پیروزمندانه به پایان می‌رسید، در ظهر جمعه هشتماسفند ماه 1365 به شهادت رسید.​
در جریان شهادت شهید خرازی، صدا و سیمای عراق برنامه‌هایخود را قطع می‌كند و جشن و پایكوبی كند. این خبر بیش از همه باعث خوشحالی ماهر عبدالرشیدفرمانده لشكر 7 زرهی عراق شد چرا كه نبرد این دو فرمانده در عملیات‌های مختلف بسیارسخت بود و همیشه حسین خرازی با اقتدار پیروز می‌شد
 

Shahram.OTF

عضو جدید
کاربر ممتاز
..........از اخلاص برونسی تا اختلاس بانکی..........

..........از اخلاص برونسی تا اختلاس بانکی..........

http://www.asromid.com/portals/asromid.com/newspic/شایان مهر.jpg




يك روز آمد پيشم. گفت: يك فكري براي اين گواهينامه ي ما بكن سيد.


به خنده گفتم : شما كه ديگه راننده داري، گواهينامه مي خواي چه كار؟


گفت: همه مشكل همين جاست كه يك راننده بند من شده، اونم راننده اي كه حقوق بيت المال رو مي گيره و مخارج ديگه هم زياد داره.


خواستم باب مزاح را باز كرده باشم. گفتم: خوب اين بالاخره حق يك فرمانده تيپ هست.
گفت: شوخي نكن سيد! همين ماشينش هم كه دست منه، برام خيلي سنگينه، مي ترسم قيامت نتونم جواب بدم، چه برسه به راننده(اين در حالي بود كه وقتي مي آمد مشهد، پول بنزين و روغن و خرج هاي ديگر ماشين را از جيب خودش و از حقوق شخصي مي داد)


راستی 3،000،000،000،000 تومن حقوق چند ماهه یک رانندست؟
 

Shahram.OTF

عضو جدید
کاربر ممتاز
آژانس شیشه ای

آژانس شیشه ای


گـــــردان
گروهــان
دســـــته
نفـــــــــرآخرین نفر
و یک قمقمه‌ی خالی...






یادم از این افتاد:
کی میدونه گردان بره خط گروهان برگرده یعنی چی؟
کی میدونه گروهان بره خط دسته برگرده یعنی چی؟
میدونین دسته بره خط نفر برگرده یعنی چی؟
خیلیا نمیدونن...منم نمیدونستم!!!
اما حاج کاظم اینو خوب میدونست...
شب سال تحویل،بادست زخمی،تو هواپیما...کنار عباس!!!
یا ابوالفضل(ع)
 
بالا