گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

آشنا....

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساواک



" معبر " جلاد معروف ساواک اومده بود خونه شون
می خواست کمد سید حسین رو بازرسی کنه
با کفش اومد روی قالی
سید حسین سرش داد کشید و با صدای بلند گفت:
ما روی این فرش نماز می خونیم ، کفشات رو در بیار
غرور " معبر " شکست

۱۴ سالش بود که ساواک دستگیرش کرد
انداختنش توی بند زندانیان نوجوان بزهکار

فکر می کردند اینجوری از راه به در میشه و دیگه کار انقلابی نمیکنه
توی زندان نوجوونای بزهکار اذیتش می کردند
اما سید حسین با صبر و حوصله سعی کرد هدایتشون کنه
بعد از مدتی مأمورین ساواک صحنه ی عجیبی دیدند
دیدند همون جوونای لا اوبالی به امامت سید حسین توی زندان دارن نماز می خونن
کلاس قرآنشون هم براه بود...

خاطره ای از زندگی شهید سید حسین علم الهدی
منبع: کتاب سفر سرخ ، صفحه ۲۲



 

آشنا....

عضو جدید
کاربر ممتاز

شهید علم الهدی عزیز!


توی خاطراتت خوندم روزها مرد نبرد بودی و شبها عبد گریان خدا

شنیدم بارها برا غربت مولایم علی علیه السلام گریه کردی
شنیدم نهج البلاغه مولا رو بارها خوندی و بهش عمل کردی
شنیدم رزمنده ها با تشویق تو نهج البلاغه خوان شدند

می دونم همسفره ی فاتح خیبر هستی
می دونم آقا رو می بینی و از خان کرمش بهره مند میشی
تو رو مادرت زهرا سلام الله علیها ، به بابام علی علیه السلام بگو دست ما رو هم بگیره
بهش بگو ما هر چقدر بد باشیم محبت پسرت حسین علیه السلام رو توی دلمون داریم
شهید علم الهدی عزیزم!
یه قسم بده بابام علی رو ، می دونم درخواستمون رو رد نمی کنه
بگو علی جان! تو رو به پهلوی شکسته ی مادرم زهرا ...
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهـــــــــــــــدا وخــــــــــدا

شهـــــــــــــــدا وخــــــــــدا



خدایا، دل دردمندم شوق آزادی دارد تا از این غربتکده سیاه، تا از این زندان عاشقان وصالت، ندای خود را به وادی عدم بکشاند و فقط با خدای خود به وحدت برسد.

شهید علی حسینی آقایی
محل تولد تهران سال 1341
محل شهادت سومار
*********
خدایا کمکم کن تا پایم نلرزد و هدایت کن گلوله‌های آتشین مرا تا بر سینه دشمنانت فرود آیند و هنگامی که صلاح تو در آن بود که جان ناقابل این حقیر تقدیم گردد، مهدی (عج) را بر بالینم فرست که سخت محتاج اهل بیت هستم. خداوندا درد تیر و ترکش و خمپاره را تحمل خواهم کرد، اما اندوه خمینی را هرگز.
شهید حسن رئوفی فریمانی
متولد سال 1344 در تهران
محل شهادت پنجوین به سال 1362


ای خدا، این دلم، جانم، روحم فقط تو را می‌خواهد. دیگر طاقت ماندن در میان دنیا و دنیائیان را ندارد و می‌خواهد از وادی پر از گناه و وادی ساده کوچ کند و در وادی عشق و صفای روحانی فرود آید. ای انسان‌ها روح را الهی کنید، از مسیر دنیا طلبی خارج و در مسیر رضای خدا وارد شوید و رضای خدا بطلبید.

شهید حسین یحیایی
محل تولد تهران به سال 1344
محل شهادت شلمچه به سال 1365


*********
پروردگارا، جز شراب وصال تو چیز دیگری عطش مرا نمی‌کاهد و جز به دیدار تو چیزی دیگر عشق مرا خاموش نمی‌کند و جز دیدن رحمت تو در این کار اشتیاق مرا سیر نمی‌سازد.
شهید محمد حسین کاظمی
محل تولد اصفهان به سال 1343
محل شهادت شلمچه به سال 1365
 

bitajan

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
گزيده اي از وصيت نامه شهيد حاج ستار ابراهيمي:



ای اهل ایمان به یاد آورید نعمتی را که خداوند نصیب شما ساخت در این زمان که زندگی می کنیم که بعد از 1400 سال دوباره نسیم اسلام وزیدن گرفته و دارد

از خفقان بیرون می آید و اسلام زمان پیامبر (ص) و علی (ع) تکرار می شود و جهان را متوجه خود کرده است و تمام مسلمین و مستضعفین را زیر پرچم خود آورده است.

مستکبرین و دشمنان که در راس همه آنها آمریکا و شوروری و اسرائیل جنایت کار است به این آسانی نخواهند گذاشت که حکومت اسلامی جهان مشغول شود و اسلام

برای محکم شدن ریشه هایش نیاز به فداکاری و جانبازی و از خود گذشتگی روحانیون و جوانان و تمام اقشار مسلمین دارد و به خاطر اسلام است و مطهری ها و بهشتی ها

و رجایی ها و باهنرها و ... هزاران شهید والامقام دیگر را از دست می دهیم تا اسلام پابرجا باشد با این اوصاف دیگر چه چیز باعث درنگ ما شده است و نمی گذارد خود را

به قافله آنها برسانیم خداوندا ما را جزء سربازان خودت قرار بده که سربازان تو همیشه پیروز هستند. خداوندا ما را جزء حزب خودت قرار ده که حزب تو همیشه پیروز است.

خداوندا ما را قدرتی عنایت کن تا تمام دشمنانت را از روی زمین نیست و نابود کنیم خداوندا به ما صبر و استقامتی عنایت کن تا آخرین قطره خونمان پرچم ا... اکبر تو را بر دوش حمل کنیم

و در جهان برافشانیم. خداوندا به ما توفیق ده تا تمام دشمنانت از سازمان منافقین و امت تا چریکهای فدایی خلق و پیکار و دیگر سازمان های کفر و الحاد را از صحنه گیتی برداریم

و جهان را برای ظهور امام زمان (عج) مهیا کنیم. آمین اشهدان لا اله الا ا... اشهد ان محمداً رسول ا.. اشهد ان امیر المومنین و علیاً ولی ا.... من حاج ستار ابراهیمی فرزند مرادعلی

در کمال صحت و سلامتی وصیت خود را این چنین بازگو می کنم. همسرم در این زمانی که قرار گرفته ایم تمام نیروهای جهان به جز تعداد اندکی از آنها همه با هم همپیمان شدند

که این صدای ا... اکبری که از ایران اسلامی به رهبری نایب امام زمان امام خمینی بلند شده در گلو ها خفه کنند... به شما سفارش می کنم که هیچگاه امام را تنها نگذارید

و سخنان امام را موبه مو اجرا کنید و سعی بر این داشته باشید زینب وار زندگی کنید و به بچه ها تربیت یاد بده و محبت امام عزیز را در دل مهدی و دخترانم زیاد کن و چراغ راهمان اینها هستند

و ای همسر عزیز اگر جنازه بنده به دست نرسید به پدر و مادرم دل داری بده خودت میدانی من اسیر نخواهم شد چونکه از دشمن خدا نفرت دارم و بعد از خودم بزرگ خانه و مرد خانه مهدی می باشد

به شرط اینکه زینب وار زندگی کنید و این هم مشخص شود اگر بچه را خواستی بزرگ کنی نصف زندگی مال شما می باشد و غیراین صورت اموال مال بچه های پدر از دست داده در راه خدا و باری همسر

به بچه ها واقعیت را بگو و دورغ نگویید پدر رفته به دزفول برمی گردد و بگو پدرتان عاشقانه در راه خدا و برای رضای خدا جنگیده و شهید شده است و اگر جنازه ام به دست رسید حتماً در همدان دفن نمایید

چونکه من نمی خواهم بچه هایم در روستا زندگی نمایند واز تمام آشناها برایم حلالی بخواهیدخدمت پدر پیر عزیزم و مادرم و پدربزرگم کربلای ابراهیم و حاجی عمو و شیرین جان و برادرانم و خواهرانم

و دایی ها و عموها و عمه ها و خاله ها و قوم و خویش سلام می رسانم و مشهدی وجه ا... و غیره سلام می رسانم و از اینها حلالی می طلبم و از اینها می خواهم امام عزیزیمان را تنها نگذارید

و در پایان در مرگ من گریه و زاری ننمایید که دشمنان شما شاد خواهند شد دیدار در قیامت و خرج دفن و مراسم از اموال خودم می باشد. به امید پیروزی اسلام


ای همسر همرزم در میدان جنگ این چند سال در سپاه بودم شما را تنها گذاشتم و چشم براه و امیدوارم در آخرت از نفس های خود حساب بکشید:

حاسبو انفسکم قبل ان تحاسبوا پس از آنکه از شما حساب بکشند عوض اینها جبران خواهم نمود و شما می خواهم به پدر و مادر احترام زیادی بکن که آنها قلب شکسته هستند

واگر آخرت بنده ضعیف را بخواهی به پدر و مادر رسیدگی کن. خوش بحال کسی که از این دنیا با بار خیر به آن دنیا وارد شود.


بيشتر و منبع:http://hajsatar.blogfa.com/



 

bitajan

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دختر شــينا.....
خاطرات قدم خير محمدي كنعان،همسر سردار شهيد حاج ستار ابراهيمي هژير
(حاج ستار ابراهيمي)



نام: قدم خير محمدي كنعان

تولد:1341/02/17 ،روستاي قايش ،رزن همدان

ازدواج:1356/08/13

وفات:1388/10/17


نام:حاج ستار ابراهيمي هژير(فرمانده گردان 155 لشكر انصارالحسين(ع) )

تولد:1335/08/11 ،روستاي قايش ،رزن همدان

شهادت:1365/12/12 ،شلمچه (عمليات كربلاي پنج)





هنوز آدمهايي مثل اونا هست؟؟؟
التماس دعا
 

آشنا....

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوروز با شهدا

آغاز سال نو و جشن عید نوروز با دید و بازدید و تبریک و تهنیت و عیدی دادن و عیدی گرفتن ها کم و بیش در منطقه نیز جریان داشت. منتها با همان رنگ و روی منطقه ای. موقع تحویل سال، بعضی سفره هفت سین می انداختند که سین های آن بسته به نوع رسته بچه ها توفیر می کرد. در تخریب که بیشتر با مین سر و کار داشتند، به نحوی بود و در زرهی به نحو دیگر. به همین ترتیب بود در سایر واحدها.







سلاح هایی از قبیل سیمینوف و سام - هفت (نوعی موشک) و وسایلی نظیر سمبه و سرنیزه و بقیه آنچه را که از لوازم جنگی بود و حرف اول اسم آنها «سین» در هفت سین جا می دادند. مثل هفت سین واحد تخریب که عبارت بود از: سرنیزه، سیم خاردار، مین سوسکی، مین سبدی، سیم تله انفجاری و در سایر واحدها: سمبه، سیمینوف، سرب، ساچمه. اگر موقع نوروز و حلول سال نو بعد از عملیات بود، قضیه صورت دیگری داشت: عکس شهدای عملیات را سر سفره می چیدند، به سر لوله تفنگ ها پرچم سرخ می زدند، وصیت نامه ها یا نوار صدای دوستان در لحظات قبل از شهادت را سر سفره می گذاشتند، جای شهدا و مفقودالاثرها را خالی می کردند،... بعد که دل های داغدار جمع می شدند، برادرانی که جراحت سطحی تری داشتند و می توانستند روی پای خود بایستند می آمدند و با حضور فرمانده شروع می کردند به دعای توسل، که با سوز و گدازی خاص برگزار می شد و شب عید و تازگی زخم گویی بیشتر کبابشان می کرد. لحظه آغاز سال نو، بعضی ها که در خط بودند با شلیک گلوله ای به سمت دشمن ابراز احساسات می کردند. ناهار روز عید هم بچه ها با چلوکباب و نوشابه پذیرایی می شدند. هم چنین بود آنچه که از تبلیغات گردان می رسید، از قبیل اسکناس های صد ریالی و مثل آن. نوعی عیدی دادن هم بین خود بچه ها معمول بود که بعضی خودشان طلب می کردند و نوعش را معین، چنان که یکی از دیگری دست خطی می خواست و چیز دیگری را قبول نمی کرد و او بعد از مهلتی، عبارت «کتب علیکم القتال» را می نوشت و در پاکتی تقدیمش می کرد که تا سرحد شهادت جلوی چشم هم رزمش بود. دید و بازدید از گردان های هم جوار و رفتن سراغ فرماندهان و روبوسی با آنها هم از جمله سنت های حسنه ای بود که در ایام سال نو به ندرت ترک می شد. بچه هایی بودند که چهار پنج سال سابقه حضور در منطقه را داشتند و همین امر ایجاب می کرد که مثل خانه خود، نسبت به آغاز بهار و جشن نوروز بی توجه نباشند. مراسم نوروز در جبهه به هر نحو ممکن اجرا می شد. تهیه شیرینی و کمپوت و میوه از شهر و آوردن آن به خط اول و خواندن شعر و شوخی و وقت خوش کردن با یکدیگر، گستردن سفره عید و نو کردن زیرانداز ولو در تبدیل گونی به پتو ، برگزاری مراسم عید حتی در ساختمانی نیمه مخروبه در شهری خالی از سکنه و بدون آب و برق (مثل پیرانشهر سال ۶۳) و تزیین در و دیوار و تهیه تنگ ماهی و انداختن قورباغه درون آب ! و بالاخره دست برداشتن از دفاع و دست به قبضه سلاح نبردن مگر از روی ناچاری و به ناگزیر و چیدن گل و گیاه صحرایی و آوردن باغ و بهار به سنگر و سوله و ریختن اشک در فراق یاران یک دل. منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم)

[FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

آشنا....

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهيد قدير خليلي مي نويسند: نتوانستم كه دراين ايام عيد، بچه هاي شهدا را درخانه ببينم كه عيد ندارند و فرزندان من عيد و شادي داشته باشند و فقط براي رضاي خدا به جبهه حق عليه باطل مي روم...


شهيد ابوالقاسم صفدري
براي عيد نوروز تنها تبريكي كه ميتوانم براي شما بفرستم خبر پيروزي عمليات است. دوستان گرامي! من از شما كمال رضايت را داشته و دارم و از شما ميخواهم كه سلاح افتاده مرا برگيريد و راه شهيدان را ادامه بدهيد و ما بايد ان قدر در درياي خون شنا كنيم تا به ساحل پيروزي كه همان ازاد سازي مظلومان عالم از دست ظالمان است برسيم...

شهيد احمد غفاري
مادر و پدر عزيزم سلام عرض مي كنم اميدوارم كه حالتان خوب باشد من عيد نوروز را به شما پدر و مادر و خواهران و برادرانم تبريك مي گويم مادر جان شايد ديگر همديگر را نبينيم .اگر خدا بخواهد من به آرزوي خود برسم بهترين پاداش اين دنياي خود را گرفته ام... خداحافظ احمد غفاري

شهيد امير عشقي قوچاني

مادر و پدرم و خانواده عزيزم عيدتان پيروز ولي اين عيد، عيد ما نيست. روزي كه اسلام به پيروزي نهايي برسد عيد نوروز ماست . پدر و مادرم هدف شهدا تحقق اسلام بود و با خون شهدا انقلاب تقويت ميشود و هر روز كه اسلام پيروز شد عيد نوروز ماست كه پرچم اسلام بر فراز بيت المقدس به اهتزاز در ايد .

شهيد قدير خليلي
چون ديدم كه امروز درخانه نشستن براي من ننگ است و واجب ديدم كه به امام لبيك گويم و نتوانستم كه دراين ايام عيد نوروز بچه هاي شهدا را درخانه ببينم كه عيد ندارند و فرزندان من عيد وشادي داشته باشند و فقط براي رضاي خدا به جبهه حق عليه باطل مي روم و اگر خداوند به من لطف فرمايد كه درخدمت شهدا باشم وهمگي درخدمت سرور شهيدان حسين بن علي (ع) وصيت اين حقير اين است كه امت حزب الله اسلام را ياري كنند وامام عزيز را تنها نگذارند خانواده هاي شهدا را فراموش نكنند.

شهيد اصغر نيرين دستجردي
خداوندا در اين ايام كه سال نو در پيش است و من به جبهه مي روم ، نه به اين خاطر است كه در كنار خانواده ام نباش ، بلكه براي رضاي تو و ياري كردن رزمندگانت كه سربازان امام زمان ، مي باشد ، خداوندا از تو مي خواهم كه مرا ياري كني و به معبودم كه تو هستي برساني ، خداوندا اين چندين ساله من است كه شهيد شدم و از تو مي خواهم كه بازماندگانم را صبر عنايت كني كه بعد از شهادت من ناراحت نشوند و بدانند كه ، من امانتي بودم كه چند سال دستشان بوده و اكنون به تو بر گردانده اند وبايد تو را شكر كنند كه اين امانت را در راه تو داده اند.

شهيد رضا طاووسي
الان كه اين وصيتنامه را مي نويسم درست سال نو تحويل شده و نمي دانم چطور شكر خداي را بجا اورم كه در اين زمان مقدس، در اين چنين مكان مقدسي هستم. من نمي دانم در اين حمله چه خواهد شد ، ولي اگر انشا الله در اين حمله راه كربلا باز شد و رزمندگان ما به پيروزي نهايي رسيدند كه اين ارزوي همه مسلمين جهان است ولي اگر باز هم راه كربلا باز نشد و من توفيق زيارت كربلا را نداشتم ، از شما مردم شهيد پرور و مخصوصا مـــادران شهدا و پدر و مادر خودم و خواهر عزيزم تقاضا دارم كه براي پيروزي رزمندگان اسلام و باز شدن راه كربلا دعا كنيد . هر وقت دلتان شكست ، ان زمان بهترين وقت براي دعا كردن است .

شهيد ظهير شكري گرجان
مادر! امروز كه روز عيد مي باشد و سال نو مي گردد تمام دنيا در نظرم به ارزش يك مشت خاك كشورم و مصلحت دينم نيست و انچه به جرات و شهامت مي توانم برايت و قلب پر مهرت نثار نمايم اين است كه جان و روحمان در كالبد جسم ماديمان امانتي از جانب پروردگار است كه دير يا زود به امر الله بسويش پر مي كشد و چه بسا بهتر است اين روح در راه الهي طي طريقت نمايد.

منبع
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز



شبی گذشت ، مثل شبهای پیش و پس
و ما باز، در خیال پرواز سر بر بالش پر دادیم
آرزویمان خواب بال بود ، که خواب چشمانمان را ربود
چنان عمیق در چاه بی پایان آمال خفتیم که نه بانگ " حی علی الفلاح " اذان را شنیدیم
و نه طنین " جاهدوا فی الله " جهاد را....
و به ناگاه به کابوس شرم از خواب پریدیم
واااای ..... باز هم شهادتمان قضا شد....


 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات

چرا مادر؟


هیچ بزرگراهی هیچ کوچه ای به نام بابای من شهید... نیست.
دخترک به مادرش می گوید: انگار اصلا پدر من در جنگ نبوده. انگار فقط فرماندهان می جنگیدند.
انگار یک عده از شهدا عند ربهم یرزقون ترند.
بابا کجایی که دلم تنگ توست.
همت عاشق پدر من بود. حاظر بود در پوتین پدر من آب بخورد.
باور کنید بابای من هم شهید شده.
از آن اندام رشید و تنومند
پلاکی برگشت و لباس خاکی
حتی استخوانی هم نبود.
چه سبک بود تابوت پدر من
پیراهن خونی و پاره ات بابا! چه قشنگ با احساسات من بازی کرد





به روایت....
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار

اسلام و انقلاب باید به دست آقا امام زمان(عج)برسد.
برای رسیدن به این مقصد ،باید از تمام خطر ها و موانع عبور کرد،
هر چند در این راه ممکن است خون جوانانی ریخته شود و جان عزیزانی نثار گردد
وسهم کوچکی از این جهاد هم نصیب ما بشود

شهیدسیدمحمودموسوی

به روایت.........
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار

((سجده برای خدا))


دولا دولا از کنار خاکریز رد می شدیم. صدای شنی های تانک عراقی ها ،زمین را می لرزاند.

کمی که جلوتر رفتیم دیدم کسی سجده کرده است


همین طور که بطرف اش می رفتم ، گفتم.

قبول باشه برادر، خط شکسته ، الان که وقت نماز خواندن نیست ،بیا برگردیم.

صدایی ازش بلند نمی شد ، کنارش نشستم


گلوله درست وسط سجده گاهش خورده بود و رد خون روی زمین دیده می شد.


علی سروی



شادی روحش صلوات

به روایت........
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار

سلام
نه خیر مشکل ندارید
همون هیچی نگیم
سکوت سرشار از ناگفته هاست
:cool:
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
آخرین پنجشنبه سال ( زیارت اهل قبور و شهــــدا ) ...

آخرین پنجشنبه سال ( زیارت اهل قبور و شهــــدا ) ...


.
.
.


و امروز آخرین پنجشنبه سال بود!

خوش به حال اونایی که رفتن به دیدار شهـــدا ...

،

لحظه های بغض و آه بود سر مزار شهدا !

مادری تنها ، کنار یه قبر نشسته و تمام چادرش خاکیه!

داره آروم آروم درد ودل میکنه!

وقتی نزدیک تر میری و روی قبر ها رو نگام میکنی ، تازه متوجه میشی که اینجا قطعه شهدای گمنامه ...





نمیدونم چی باید گفت!

خودم رو میگم :

واقعا شرمنده ام ... :(:gol:

 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
عجب از ما واماندگان زمین گیر
که در جست و جوی شهدا به قبرستان ها می آئیم
این خود دلیلی است بر آنکه از حقیقت عالم
هیچ نمیدانیم. مرده آن است که نصیبی از
حیات طیبه ی شهدا ندارد و اگر چنین است
از ما مرده تر کیست؟ شهداُ شاهد
بر باطن و حقیقت عالمندو هم آنانند
که به دیگران حیات می بخشند. پس به راستی
این عجیب نیست که ما واماندگان در
جست و جوی شهدا به قبرستان ها می آئیم؟

سید مرتضی آوینی
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
پنج شنبه آخر سال

پنج شنبه آخر سال

عجب از ما واماندگان زمین گیر که در جست و جوی شهدا به قبرستان ها می آئیم این خود دلیلی است بر آنکه از حقیقت عالم هیچ نمیدانیم. مرده آن است که نصیبی از حیات طیبه ی شهدا ندارد و اگر چنین است از ما مرده تر کیست؟ شهداُ شاهد بر باطن و حقیقت عالمندو هم آنانند که به دیگران حیات می بخشند. پس به راستی این عجیب نیست که ما واماندگان در جست و جوی شهدا به قبرستان ها می آئیم؟ سید مرتضی آوینی
 

sed ali

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
سلام
دوستان گفتن اینجا هم بگم براتون میگم !!
دیروز یادواره شهدای تیپ تکاور میرزاکوچک خان بود !!
من هم تازگی سرباز این تیپ شدم !
آدم وقتی لباس نظام رو به تن میکنه یه حس دیگه ای داره ! یادواره شهدا کم نرفتم اما این فرق داشت !
جایی هست که خودم توش خدمت میکنم ! نمیدونم شاید سال بعد چندتا از دوستام به جمعشون بپیوندند!!
در مورد تیپ 2 تکاور میرزاکوچک خان بگم . بنا به دستور مقام معظم رهبری که در طی چند سال اخیر در منطقه غرب (کردستان و ارومیه ) گروهک های پلید سبب سلب آسایش مردم در این ناحیه شدن تیپ تکاوری میرزاکوچک خان چندین سال است که عهده دار این مسئولیت یعنی تعمین امنیت مردم در این ناحیه شده!!
این که ما هم چند وقت دیگه میریم منطقه یه حس خیلی خاصی داریم !!
کار نداریم
بریم سر اصل مطلب
ببخشید من روایت کردنم ضعیف هست!!
مراسم در حسینه ی تیپ برگزار شد و حضور برای عموم آزاد بود.
من به یک چیزی که خودم برخوردم و تحت تاثیر قرار گرفتم رو براتون میگم.
ورودی حسینیه یک نیزار درست کرده بودند و بعدشم از وسط آب میگذشتیم و یه حس خیلی قشنگی میداد.
دم در وردی انواع توپ و ضد هوایی قرار داده بودند!!
یکی از دوستان افسر وظیفه میگفت که یه مادر شهید تا این صحنه رو دید شروع کرد به گریه کردن!!
واقعا هم گریه داره ها!! ادم بیاد تو فضای نظامی ببینه خیلی تحت تاثیر قرار میگیره !!
آخرای مراسم بود یه مادری داشت از مراسم خارج میشه!!
دم درحسینه ی دوتا پله داشت !! این مادر راستش پیر بود ولی خیلی صورتش رخشان بود!! یه نور خاصی بود .
کاری نداریم ،
یه عصا داشت اون یکی دستش رو هم یه خانومی گرفته بود که کمکش کنه بیاد پایین !! چند لحظه ای طول کشید ! انگار براش سخت بود
اولش گفتم حاچ خانوم عجله نکن !!
دیدم واقعا امکان داره همین دوپله رو بیوفته ، همه حواسمو جمع کردم که اگر اتفاقی افتاد سریع کمکش کنم.
دلم تاب نیاورد گفتم حاج خانوم اجازه میدین کمکتون کنم ؟
منم جای پسرتون .
این مادر شهید چیزی نگفت!!
من سریع جا خوردم !! وای من چی گفتم !!!!!!
باور کنید اصلا خودم موندم که چرا اینو گفتم!!
سریع گفتم اگر البته لایق باشیم !!
بلاخره با هر سختی بود پایین اومد و برگشت یه نگاهی بهم کرد !!
نمیدونم شاید منو جای پسرش دید!! که یه روزی پسرش همین لباس رو پوشیده بود و برای دفاع از این مرز و خاک خونش رو حواله کرد .
واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم !
آدم وقتی تو همچین جایی خدمت میکنه واقعا چیزای عجیبی می بینه که آدم رو تکون میده!!!
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
پنج شنبه ی آخر سال بود دیگه...

یادی کنیم از شهدای هشت سال دفاع مقدس با ذکر یک صلوات محمدی. ( هرچند امیدوارم شهدا هم مارا یاد کنند .به قول شهید زین الدین : هرگاه شهدا را در شب جمعه یاد کردید ، آنها شما را نزد اباعبدالله یاد میکنند.)

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

(تصاویر : گلزار شهدای اراک)

 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
شهید مهدی عاصی تهرانی


خدایا تو خود میدانی که دلم می خواست که در راه رضای تو قدم بر دارم
که در قالب او قات بر نداشتم
به خاطر این که نمی دانستم و باز عمل می کردم
به این دلیل بود که تو را نمی دیدم
خدایا هنوز هم نمی دانم این خودم هستم که این نامه را می نویسم
یا نفس سرکش و جاه طلب من است.....


حضور پر تعداد تانک های دشمن درمنطقه همه را نگران کرده بود و مسوول اکیپ ها دغدغه شان این بود که مبادا دستگاه های مهندسی که قدرت مانور ضعیف تری نسبت به تانک ها دارند توسط تانک ها محاصره شوند.
تانک ها آنقدر نزدیک دستگاه شهید موحدی شدند که او دستگاه را رها کرده و آرپی جی به دست، دنبال تانک رفته و او را منهدم کرد و مجدادا به ادامه کا رپرداخت.
فشار دشمن رمق همه را گرفته بود. شهید دستوراه، شهید ملاآقایی و سایر فرماندهان خود را به منطقه درگیری رسانده بودند. شهید ملاآقایی روی خاکریز رفته بود و جلوی دستگاه های با شعارهای حماسی به بچه ها روحیه می داد. کف دست هایش را محکم به هم می زد و مدام می گفت !!!!! ماشاء الله ، ماشاء الله به سربازان امام زمان… مدام ذکر یا ابوالفضل یا ابوالفضل بر زبانش جاری بود .
گرد و خاک زیادی منطقه را فرا گرفته بود. دشمن دید که نمی تواند به دل رزمندگان نفوذ کند یواش یواش به سمت شهر مهران و ارتفاعات قلاویزان عقب نشست. فرماندهان و سایرین همدیگر را پیدا کردند. همه سراغ یک نفر را می گرفتند و از او اثری پیدا نمی کردند. همه دنبال شهید تهرانی می گشتند. می گفتند ،چون تهرانی تازه آمده بود بعضی ها به اسم، او را نمی شناختند .

ی
کی از رزمنده های سنگر ساز دوید و گفت:یک نفر اینجا کنار تانک سوخته افتاده !!!!!همه دویدند. دیدند شهیدی با صورت روی زمین افتاده، وقتی صورت او را برگرداندند دیدند شهید تهرانی ترکش در صورتش خورده و دیگر جان در بدن ندارد.


به روایت........
 

آشنا....

عضو جدید
کاربر ممتاز
24 سالتون بود؟ چقدر کم! ولی چقدر زود بزرگ شدید! ما هم داریم همسن و سال شما میشیم ولی خیلی کوچیکیم هنوز...
چیکار کردید که اینقدر زود بزرگ شدید؟ برامون دعایی کنید تو این شب عید... محتاجیم به خدا؛ محتاجو که دست خالی برنمیگردونید مگه نه؟


 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام
نایب زیاره همه دوستان بودم مشهد شهدای شلمچه
امیدوارم دو رکعت نمازی که به نیت هدیه از طرف همه دوستان خوندم رو خدا قبول کنه


مشاهده پیوست 142218مشاهده پیوست 142219


به به سفر معنوی و عالی
سپاسگذار توجه و عنایت به دوستان
در پناه الطاف الهی سلامت باشین و شاد
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به یاد حاج داوود کریمی:








جبهه های نور علیه ظلمت یکی از اسامی زیبا و با مسمائی است که به مکان در گیری حق و باطل در دوران دفاع مقدس اشاره دارد.
در جبهه نور عناصر نورانی با درخشش خود ظلمت ها را می دریدند و نور می آکندند.
نورانیت حقیقی نور ایمان و اخلاص رزمندگانی بود که با شناخت از موقعیت خود و جایگاه رزمندگی،آنچه زیبائی بود جذب و بدیها و پلشتی ها را از خود میراندند.
آنقدر که فقط جذبه حق جذبشان می کرد و از هر آنچه غیر خدا گریزان بودند.
اینطور بود که هر لحظه و گامشان بر نورانیتشان فزوده واز کدورتشان می کاست.
تا آنجا که وجودی سراسر نور برای خود رقم می زدند.
ودر آن شرایط پرتو انوار وجودشان اطراف را نیز پر میکرد و گویی سراسر جبهه نور است و به جنگ ظلمت آمده است.
ابتدا از ظلمت های درون جبهه خودی شروع با ناخالصی ها و آنچه از جنس ظلمت بود به مقابله برمی خواستند ،مبارزهای منفی و ایجاب نورانیت با توسعه نورانیت خویشتن.
و سپس به مبارزه با ظلمت حقیقی که همان پیروی از پیشوایان جور وبیعدالتی و جبهه باطل می پرداختند.
اهم عناصر نورانی وجود رزمندگان عبارت بودند از :
ایمان حقیقی، اخلاص ، انس با قرآن و اهلبیت عصمت و طهارت بویژه سیدالشهداء ، عشق به امام زمان (عج)، پیروی عاشقانه و آگاهانه از ولایت فقیه ، فداکاری ،گذشت ، ایثار ، جوانمردی ، غیرت دینی ، نماز حقیقی ، دعا و توسل ، اهتمام به زیارت عاشورا و……
یکی از چهره های ممتاز که در دوران دفاع مقدس افتخار همراهی و آشنائیش نصیبم شد ، شهید والا مقام حاج داود کریمی بود.
یکی از دفعاتی که به جبهه رفتم قرار شد در خضر ۱ ادای وظیفه کنم.
دوستانی که از قبل با آنها آشنائی داشتم و پیش از من در آن مقر بودند به من گفتند شخصیت ارزشمندی در این مقر گمنام به امور عادی (البته فنی و مهندسی) اشتغال دارد که خود از نیروهای اولیه سپاه و عض شورای تشکیل دهنده ی آن بوده است. و اضافه کردند شخصیتی فوق العاده معنوی و نورانی است.
قبل از دیدارش شیفته اش شدم،بواسطه عجله ای که داشتم او را زودتر ببینم،سراغش را گرفتم و او را روی پل خضر در حال فعالیت یافتم،
چهره ای نورانی ودارای جاذبه خاص که رزمنگی و اخلاص در آن موج میزد،سلام کردم و خدا قوت گفتم ،او هم مرا مورد عنایت قرار داده با محبت پاسخم را داد و پرسید تازه تشریف آورده اید ؟
گفتم آری امروز توفیق یافتم ، دقایقی شاهد تلاشهای خالصانه اش بودم تا اینکه خداحافظی کردم و رفتم ، چند دقیقه به اذان دیدم خود را به مقر رساند و مهیای نماز شد. نمازش هم دیدنی بود.
هرچه می گذشت سجایای اخلاقی و نورانیتش بیشتر مرا تحت تاثیر قرار میداد.
صبح ها پس از نماز جماعت و برنامه های عبادی این زمزمه را تکرار می کرد:
یارب جهان در انتظار دلهای شیدا بیقرار
کی خواهد آمد بوی یار مهدی ما آرام دلها
کعبه ببالد بر جهان از مقدم صاحب زمان
یکتا پناه بی کسان مهدی ما آرام دلها
هنوز صدای زیبایش با این زمزمه زیبا گوشم را می نوازد.
…بالاخره روز جدایی فرا رسید ، شب قبل از رفتنش بیرون سنگر ها با جمع زیادی از دوستان دورش حلقه زده بودیم و فقط دلمان می خواست او صحبت کند و ما مرواریدهای گفتار نورانی و الهی اش را صید کنیم.
پشه ها اذیت می کردند بعضی از بچه ها از پشه ها گله می کردند، حاج داود می گفت عیبی ندارد آنها هم از ماکارونی امشب سهمی دارند .. یکی از بچه ها ناگهان از نیش پشه ای صدایش در آمد ،حاج داود گفت حتما این پشه بعثی بوده و همه خندیدند..آن شب شبی بود . به نیمه شب نزدیک می شدیم و کسی دلش نمی آمد برود ،حاج داود هم دلش نمی آمد بچه ها را ترک کند ….
دیگر از او سراغی نداشتم تا اینکه از اخبار شنیدم جانباز سرافراز حاج داود کریمی پس از تحمل رنج های جراحت و جانبازی (شیمیایی) به لقاءالله پیوست و در بهشت زهرا با فاصله کوتاهی از مزار شهید سرافراز صیاد شیرازی و سید شهیدان اهل قلم شهید آوینی به خاک سپرده شد .
آری او عاشقی دلداده و از عناصر نورانی جبهه حق علیه باطل بود ..
خدایا: آن شهید والا مقام را با اباعبدالله الحسین(ع) محشور فرما.

مارا نیز با این سفر کردگان عاشق ومولایمان امام حسین(ع) محشور فرما. آمین یا رب العالمین.
 
بالا