گفتگو و آشنایی با دیگر اعضای تالار مهندسی معماری

rozhann

مدیر بازنشسته
گفتی بیا باران را به بیقراری دلها تعارف كنیم

چتر به دست گرفتیم و راه افتادیم .

گفتی دیگر از صدای صاعقه نمی ترسم

حالا خوب می دانم

این صدای مهیب ‍؛ همان لحن خیس و ساده باران است

كه گاهی از هیاهوی ابرها خسته می شوند

می آیند روی زمین تا كمی ستاره ها را تماشا كنند

و اگر هم دستشان رسید از درخت بی سایه ای سیب محبت بچینند

آنوقت از مرگ واژه ها در زمین به آسمان شكایت كنند

گفتی باران را دوست دارم

حتی اگر از سادگی هایم پیش ابرها بد بگوید …
 

rozhann

مدیر بازنشسته
گفتی بیا باران را به بیقراری دلها تعارف كنیم

چتر به دست گرفتیم و راه افتادیم .

گفتی دیگر از صدای صاعقه نمی ترسم

حالا خوب می دانم

این صدای مهیب ‍؛ همان لحن خیس و ساده باران است

كه گاهی از هیاهوی ابرها خسته می شوند

می آیند روی زمین تا كمی ستاره ها را تماشا كنند

و اگر هم دستشان رسید از درخت بی سایه ای سیب محبت بچینند

آنوقت از مرگ واژه ها در زمین به آسمان شكایت كنند

گفتی باران را دوست دارم

حتی اگر از سادگی هایم پیش ابرها بد بگوید …
 

rozhann

مدیر بازنشسته
گفتی بیا باران را به بیقراری دلها تعارف كنیم

چتر به دست گرفتیم و راه افتادیم .

گفتی دیگر از صدای صاعقه نمی ترسم

حالا خوب می دانم

این صدای مهیب ‍؛ همان لحن خیس و ساده باران است

كه گاهی از هیاهوی ابرها خسته می شوند

می آیند روی زمین تا كمی ستاره ها را تماشا كنند

و اگر هم دستشان رسید از درخت بی سایه ای سیب محبت بچینند

آنوقت از مرگ واژه ها در زمین به آسمان شكایت كنند

گفتی باران را دوست دارم

حتی اگر از سادگی هایم پیش ابرها بد بگوید …
 

rozhann

مدیر بازنشسته
گفتی بیا باران را به بیقراری دلها تعارف كنیم

چتر به دست گرفتیم و راه افتادیم .

گفتی دیگر از صدای صاعقه نمی ترسم

حالا خوب می دانم

این صدای مهیب ‍؛ همان لحن خیس و ساده باران است

كه گاهی از هیاهوی ابرها خسته می شوند

می آیند روی زمین تا كمی ستاره ها را تماشا كنند

و اگر هم دستشان رسید از درخت بی سایه ای سیب محبت بچینند

آنوقت از مرگ واژه ها در زمین به آسمان شكایت كنند

گفتی باران را دوست دارم

حتی اگر از سادگی هایم پیش ابرها بد بگوید …
 

rozhann

مدیر بازنشسته
گفتی بیا باران را به بیقراری دلها تعارف كنیم

چتر به دست گرفتیم و راه افتادیم .

گفتی دیگر از صدای صاعقه نمی ترسم

حالا خوب می دانم

این صدای مهیب ‍؛ همان لحن خیس و ساده باران است

كه گاهی از هیاهوی ابرها خسته می شوند

می آیند روی زمین تا كمی ستاره ها را تماشا كنند

و اگر هم دستشان رسید از درخت بی سایه ای سیب محبت بچینند

آنوقت از مرگ واژه ها در زمین به آسمان شكایت كنند

گفتی باران را دوست دارم

حتی اگر از سادگی هایم پیش ابرها بد بگوید …
 

rozhann

مدیر بازنشسته
سلام
نمیدونم.جایی دیدم خیلی خوشم اومد،گذاشتم اینجا.
خوشحالم که برا شماهم جالب بود
 

rozhann

مدیر بازنشسته
سلام
نمیدونم.جایی دیدم خیلی خوشم اومد،گذاشتم اینجا.
خوشحالم که برا شماهم جالب بود
 

rozhann

مدیر بازنشسته
سلام
نمیدونم.جایی دیدم خیلی خوشم اومد،گذاشتم اینجا.
خوشحالم که برا شماهم جالب بود
 

rozhann

مدیر بازنشسته
سلام
نمیدونم.جایی دیدم خیلی خوشم اومد،گذاشتم اینجا.
خوشحالم که برا شماهم جالب بود
 

rozhann

مدیر بازنشسته
سلام
نمیدونم.جایی دیدم خیلی خوشم اومد،گذاشتم اینجا.
خوشحالم که برا شماهم جالب بود
 

rozhann

مدیر بازنشسته
آن روز باران می بارید ...

من در امتداد خیابانی خلوت می رفتم ...

کسی نبود حتی سایه تنهایی هایم ...

خودم را سپرده بودم به لحظاتی که بارانی بود ومن دلتنگ عبوری سبز ...

نمی دانستم کجا می روم اما ...
 

rozhann

مدیر بازنشسته
آن روز باران می بارید ...

من در امتداد خیابانی خلوت می رفتم ...

کسی نبود حتی سایه تنهایی هایم ...

خودم را سپرده بودم به لحظاتی که بارانی بود ومن دلتنگ عبوری سبز ...

نمی دانستم کجا می روم اما ...
 

rozhann

مدیر بازنشسته
آن روز باران می بارید ...

من در امتداد خیابانی خلوت می رفتم ...

کسی نبود حتی سایه تنهایی هایم ...

خودم را سپرده بودم به لحظاتی که بارانی بود ومن دلتنگ عبوری سبز ...

نمی دانستم کجا می روم اما ...
 

rozhann

مدیر بازنشسته
آن روز باران می بارید ...

من در امتداد خیابانی خلوت می رفتم ...

کسی نبود حتی سایه تنهایی هایم ...

خودم را سپرده بودم به لحظاتی که بارانی بود ومن دلتنگ عبوری سبز ...

نمی دانستم کجا می روم اما ...
 

rozhann

مدیر بازنشسته
آن روز باران می بارید ...

من در امتداد خیابانی خلوت می رفتم ...

کسی نبود حتی سایه تنهایی هایم ...

خودم را سپرده بودم به لحظاتی که بارانی بود ومن دلتنگ عبوری سبز ...

نمی دانستم کجا می روم اما ...
 
بالا