گفتگوها و گفتمان‌های مهندسان شیمی

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
خوب دوستان بسلامت
من دیگه برم
شما هم سربه سر هم نذارین

دیگه داره وقت ناهار میشه !!

خداحافظ ..
 

Chemical_Engineer

کاربر فعال
مرحوم گوگل پسر بود یا دختر؟
خب اون بدون شک دختره،
چون اجازه نمی ده یه جمله ای رو کامل کنی،
از همون اول شروع می کنه به حدس زدن،
و همچنان حدس زدن،
لامصــب بعضی وقتا حدسایی میزنه که دهن آدم وا میمونه،
مخصوصاً وقتی یکی کنارت نشسته باشه!!!

*****






--
بس که بد می گذرد زندگی اهل جهان
مردم از عمر، چو سالی گذرد عید کنند

 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
مردي در كنار رودخانه‌اي ايستاده بود. ناگهان صداي فريادي را مي‌شنود و متوجه مي‌شود كه كسي در حال غرق شدن است.
فوراً به آب مي‌پرد و او را نجات مي‌دهد. اما پيش از آن كه نفسي تازه كند فريادهاي ديگري را مي‌شنود و باز به آب مي‌پرد و دو نفر ديگر را نجات مي‌دهد. اما پيش از اين كه حالش جا بيايد صداي چهار نفر ديگر را كه كمك مي‌خواهند مي‌شنود. او تمام روز را صرف نجات افرادي مي‌كند كه در چنگال امواج خروشان گرفتار شده‌اند غافل از اين كه چند قدمي بالاتر ديوانه‌ايمردم را يكي يكي به رودخانه مي‌انداخت.
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد. صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کنم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد.
 

فرشته ام

متخصص کامسول
کاربر ممتاز
کم کم اسم تاپیکو تعویض کنیم بزنیم " گفتگوهایی که خط سیر آن به انحراف کشیده شد"
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
چرا آخه ؟!!

ببین بچه ها چه جمله های قشنگی میذارن !!:D
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی. اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری! دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟ لقمان جواب داد: اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد . اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است . و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان -مال توست.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 

فرشته ام

متخصص کامسول
کاربر ممتاز
حالا مگه چی میشه یکی اسپم کنه
حساس نشو دختریه بابا
بقیه جاها خونه نمیشه هرچیزی رو ریخت اما اینجا مثه اتاقمون می مونه با این تفاوت که اتاقمونو پایان ترم تمیز میکنیم ولی اینجارو مدیر میاد میبنده:redcard:
لااقل داستانا شاد بزارین یکم دلمون واشه:lol:
ی سایتو میشناسم بری توش عمراً عمراً توش اسپم پیدا کنی،جالبش اینجاس سایتشم ایرونیه:w12:
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
بقیه جاها خونه نمیشه هرچیزی رو ریخت اما اینجا مثه اتاقمون می مونه با این تفاوت که اتاقمونو پایان ترم تمیز میکنیم ولی اینجارو مدیر میاد میبنده:redcard:
لااقل داستانا شاد بزارین یکم دلمون واشه:lol:
ی سایتو میشناسم بری توش عمراً عمراً توش اسپم پیدا کنی،جالبش اینجاس سایتشم ایرونیه:w12:

ولی اسپم یه حال دیگه داره !!:w12:

 
بالا