گفتگوها و گفتمان‌های مهندسان شیمی

s.matavos

عضو جدید


بچه ها من ظهر پایه پیدا نکردم

الان جمعتون جمعه

هستین؟؟؟
من اینقدر سرپا وایسادم حاضر نیستم از جام بلند شم! الی و سودی و ویدایی میان!
بوووووووس عمه که انقدر باحالی ..حالا که من بی حالم تو حال سینا رومیگیری:D...همه ازادیم ...;)
هی... چی بگم من به این اتحاد شماها؟!
 

elnaz0020

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به روی ماهت همچنان نیز!
چه عجبی افتخار دادی بالاخره!
هر از گاهی یه نیمچه تدریسی آموزشکده فنی کاردانی می کنیم.
اینجا توی دانشگاه خودمم به مقام TA نائل شدم از هفته قبل!

یعنی فقط آتیش پاره ها... دیوونه شدم. آخر هم مجبور شدم از همون اخلاقم استفاده کنم!
نگو بچه ها گناه دارن ..توام اتیشپاره میشدی;)
 

vida90

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به روی ماهت همچنان نیز!
چه عجبی افتخار دادی بالاخره!
هر از گاهی یه نیمچه تدریسی آموزشکده فنی کاردانی می کنیم.
اینجا توی دانشگاه خودمم به مقام TA نائل شدم از هفته قبل!
کم سعادتی ازماست
چه مقامی؟من ازش نمیدونم
مبارکه
یعنی فقط آتیش پاره ها... دیوونه شدم. آخر هم مجبور شدم از همون اخلاقم استفاده کنم!

نور علی نور شده ها

سلام ویدایی

خوبی عزیز؟
مرسی خوبم
 

s.matavos

عضو جدید
شما دست بزن ... خوبه
حواسم نبود نامحرم اینجاست

بچه ها بشینید
رزشک... ما رفتیم پس.
سلام سینایی. آره .منکه تا از یونی اومدم تا الان داشتم کارگری میکردم اینجا بشور بساب. الان تازه نشستم.
راکتور چطور بود سینا؟
منم وضعم بهتر از تو نیست! از کمر افتادم از بس سرپا وایسادم...
خوب بود نسبتا. یعنی هرچی توی این چند سال خونده بودم، رو کردم توی این تدریسم!
فردا هم ادامه داره ایشالا... :surprised:
ویدایی این چه مدل نقل قول گرفتنه؟!
TA یعنی دستیار استاد... توی راکتور و جرم
 

sevda66

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

(✿◠‿◠) Darya

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

vida90

عضو جدید
کاربر ممتاز

s.matavos

عضو جدید
سلام ویدایی. آره که استاده.


یعنی بد اخلاق؟
آره، اخم و خم ابرو و یه چند تا صدای ولوم بالا... اثر کرد! تا آخر مثه یه دانشجوی ترم بوقی نشستن!
نه ....الان که همه خسته هستن
بمون حالا:D

مثل اینکه تایید نشد
رمقی نداریم!
خنده ش کجا بود؟!
 

elnaz0020

عضو جدید
کاربر ممتاز
عمه کجایی؟ ناراحن نشو ..بیا ریز میام وسط ولی حواست باشه چون تعادل ندارم ممکنه با کله برم رو زمین;)
 

(✿◠‿◠) Darya

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

s.matavos

عضو جدید
یه بوم خالی و سفید
توی اتاق یخ زده
جلوش یه مشت رنگ سیاه
با یکی که حالش بده

دراز شدم کف اتاق
پنجره ها تا ته بازن
تو دنیایی که من توشم
خرسا به موشا می بازن

میرم سراغ بوم و رنگ
شروع میشه دوباره جنگ
من‏ و قلمو باهمیم
میون این اتاق تنگ

اول صداتو می کشم
بعد میرسم به خندهات
حقه‏‏ هاتم رو می کنم
بعد وا می مونم تو نگات

دوتا نگاه خمار و خواب
یکم غرور، یه ذره منگ
نه نمیشه، در نمیاد
یه جاش بدجور می زنه لنگ

یه بوم خالی و سفید
توی اتاق یخ زده
جلوش یه مشت رنگ سیاه
با یکی که حالش بده

یه سطل رنگ از تو حیاط
ورمیدارم میام بالا
همشو میریزم رو بوم
آها... همین ِ...شد حالا

دیگه تموم کار من
میزنم بیرون از خونه
حالا دیگه یه رهگذر
حالش بده، شعر می خونه
 

s.matavos

عضو جدید
:D......سینا ...عمع میبینیش..حالا خوبه تازه ازبازداشت گاه ازادشدیه ها:cry:
آره من! خود من!
کی از بازداشتگاه آزاد شده؟ حواست به خودت باشه ها وگرنه معرفیت می کنم به بخش مرکزی حراست همین دانشگاه. رو نوشتم میفرستم واسه رئیس واحد تا ببینی بازداشتگاه کجاس! :D
 
بالا