کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش دیگر دل تنگ نمی شدم ،

آخ که این دلتنگی چقدر ازارم می دهد !

کاش این فردای مبهم دیگر روحم را زخمی نمیکرد ،

تا شاید فردای خوش را با خاظر سبز به یادگار دفتر عمرم بسپارم .
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران که می بارد دل زمین چه حریصانه عطش خود را سیراب می کند
و گل های اقاقیا سر از خاک بر میدارند و جلوه ای عاشقانه بر دل طبیعت می گذارند
در این هنگام آدم ها عاشق تر می شوند
ولی برای من ، بی گمان باران
فقط غم نبودن تو را به رخ چشانم می کشد
آسمان ،سازِ دل تنگت را جایی دیگر کوک کن ...
بارانت طعم شوری از فراق یار را می دهد ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روم نميشه نگات كنم وقتي كه اشك تو چشمامه ،
با اينكه نيستي پيش من انگار دستات تو دستامه

بارون ميباره و تورو دوباره پيشم مي بينم ،

اشك تو چشام حلقه ميشه دوباره تنها ميشينم

قول بده وقتي تنها ميشم بازم بياي كنار من ،

شباي جمعه كه مياد بياي سر مزار من

دوباره باز ياد چشات زمزمه ي نبودنم ،

ببين كه عاقبت چي شد قصه ي با تو بودنم

خاك سر مزار من نشوني از نبودنم ،

رو دستاي نامردم شهر جنازه ام رو بردنم

به زير خاكمو هنوز نرفتي از ياد من ،

غصه نخور سياه نپوس گريه نكن براي من

ديگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم ،

رو سنگ قبرم بنويس تنهاترين تنها منم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه قدر سخته ...

وقتی تو چشای یکی نگاه کنی و میخوای به زبون بیاری

دوستش داری ولی از ترس رفتنش اروم تو دلت بگی: دوست

دارم یواشکی

 

mahsa.1392

عضو جدید
هر که می خواهی باش این عادت مشترک انسانهاست تو نیز...
روزی , ساعتی , لحظه ای
احساس خواهی کرد که...
هیچکس دوستت ندارد...!
دِلم یک حِس و حالِ خوب میخواهد...
به یک حِس و حالِ خوش نیازمندیم!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه سخت است رفتن و چه سخت است تر از آن است
که پاهایت زخمی
و کو له ات پراز مشکلات باشد ولی سخت تر از
آن این استکه ندانی به کجا میروی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واسه کی بنویسم وقتی می
دونم کسی نوشته هامو نمی
خونه؟
دلتنگ کی بشم وقتی می دونم
کسی رو تو دنیا ندارم؟
دردمو به کی بگم وقتی می
دونم دردم واسه هیچکی مهم
نیست؟
واسه کی گریه کنم وقتی می
دونم گریه امو کسی نمی بینه؟
صورته کی رو نقاشی کنم وقتی
تصویری واسه نقاشی کشیدن
ندارم؟
پس می خوام واسه خودم
زندگی کنم
فقط واسه خودم
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
خَستــ ــه ام....!

امــــا تَحمـُـ ــل مـی کُنــم...

خُــ ــدایـــا روزِگـ ــارت با

من و احســ ـاسم بـَـ ـد تـــا کـــرد...


 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی وقتا

اینقدر دلت از یه حرف میشکنه

که...

حتی نای اعتراضم نداری

فقط نگاه میکنی و

بی صدا...

میشکنی...
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺧــﹹﺪﺍﯾـﺂ …



ﺑـﹷﺮﺍے ﺧﺂﻣـﻮﺷے ﺷـﹷﺒــ ﻫـﺎے ﺍﻧﺘـﹻﻈﺂﺭﻡ



ﻓـﹷﻘـﹷﻂ ﯾﮑـــ [ ﻓـﻮﺗــ ] ﮐﺂﻓﯿـωـﺘــ !



ﺧـﺂﻣﻮﺷـﹷﻢ ﮐـﹸטּ …!



ﺧـﹶωـﺘـﮧ ﺍﻡ ..



 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز باز هم
پُستچی پیر محله‌ نیامد ،
یا باید خانه‌مان را عوض کنم
یا پُستچی را ..
تو که هر روز برایم نامه می‌نویسی ،
مــگــــه نَــــــــه ؟!!...
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلـت کـه مـی گـیـرد...

در لـحـظـه هـایـی کـه ثـانـیـه هـا...
مـیـخ مـی کـوبـنـد در سـرت !
اشـک هـایـی هـسـتـنـد...
کـه در عـیـن سـادگـی...
یـک دفـعـه...
نـصـف شـبـی عـجـیـب آدم را آرام مـی کـنـنـد !
و چـه دردی دارد وقـتـی...
عـادت مـی کـنـی بـه طـعـم شـورِ ایـن آرامـش !!!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot][/FONT] [FONT=&quot]بگذار پس از من هرگز کسی نداند بر من چه گذشت .[/FONT] [FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]بگذار کسی نداند که چگونه من از روزی که تخته های کف ِ این کلبه ی چوبین ِ ساحلی رفت و آمد ِ کفش های سنگین ام را بر خود احساس کرد و سایه ی دراز و سردم[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]بر ماسه های مرطوب ِ این ساحل ِ متروک کشیده شد ، تا روزی که دیگر آفتاب به چشم هایم نتابد ، با شتابی امیدوار کفن ِ خود را دوخته ام ، گور ِ خود را کنده ام [/FONT] [FONT=&quot]اگرچه نسیم وار از سر ِ عمر ِ خود گذشته ام و بر همه چیز ایستاده ام و بر همه چیز تامل کرده ام ، رسوخ کرده ام ؛[/FONT] [FONT=&quot]اگرچه همه چیز را به دنبال ِ خود کشیده ام : همه ی حوادث را ، ماجرا ها را ، عشق ها و رنج ها را به دنبال ِ خود کشیده ام و زیر ِ این پرده ی زیتونی رنگ که پیشانی ِ آفتاب سوخته ی من است پنهان کرده ام [/FONT] [FONT=&quot]اما من هیچکدام ِ این ها را نخواهم گفت[/FONT] [FONT=&quot]لام تا کام حرفی نخواهم زد[/FONT]
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
امشب صفای گریه ی من ،

سیلاب ِ ابرهای بهاران است

این گریه نیست ،
ریزش ِ باران است
آواز می دهم :
« آیا کسی مرا ،
از ساحل ِ سپیده ی شب ها صدا نزد ؟! »
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من مانده ام با بُغضی که دارد خفه ام میکند،

بُغضی که نه اشک میشود نه واژه،


مسلمانان...


زنده به گوری همین است دیگر...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی تن من
قبری خواهد شد
از حرفهایی نگفته-نخوانده-نسروده
روزی یکی
از هزاران یکی
مرا نبش قبر خواهد کرد
یا هجونامه ای میسازد
یا شعری از من
به او بگویید
به آن یکی
از هزاران یکی
تنها
حرفهایم را بر باد ندهد
نمیخواهم لو بروم!
 

ros.

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی تن من
قبری خواهد شد
از حرفهایی نگفته-نخوانده-نسروده
روزی یکی
از هزاران یکی
مرا نبش قبر خواهد کرد
یا هجونامه ای میسازد
یا شعری از من
به او بگویید
به آن یکی
از هزاران یکی
تنها
حرفهایم را بر باد ندهد
نمیخواهم لو بروم!
خیلیییی غمگین !!!!:(
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کم پیش می آید بگویم : می ترسم
چون واقعاً آدم ترسویی نیستم
اما
حالا می گویم : می ترسم
از آدم نماهای اطرافم می ترسم
چون گاز نمی گیرند ، حمله نمی کنند ،
اما آدم نیستند
پست اند
از حقارتشان می ترسم

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گـ ـاهــے آבمـــ בلــش مـ ـے ـخـ ـواב
ڪـ ـفـ ـشـا ـشو בر بــے ـاره
ے ـواشـ ـڪــے نـ ـوڪـ ِـ پـ ـا نـ ــوڪــِـ پـ ــا
از פֿــ ـوבش בور بشــه!
بـ ـعـ ــב بــ ـزنـ ــه بـ ـــہ چـ ــاڪـ ــ
؋ـــرار ڪــنـ ــه از פֿـــوבش!
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مَــحال اسـت بِــبَـخشم کسـے را کــه... وَسَـطِ خـنده هـایمـ وَقـتــے بـه یـادش مـــــے اُفتـــم... گـــــریـه امـ مـے گـیرد...!!!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا