کدام همسرتان را بیشتر دوست داری؟

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فرقي نمي‌کند که آقا هستيد يا خانم؛ حتي فرقي نمي‌کند که مجرد باشيد يا متاهل؛ همين الان تک تک شماها چهارتا همسر داريد. حالا سوال من اين است: شما کدام همسرتان را بيشتر دوست داريد؟!
ماجراي پادشاه چهار همسر ما را بخوانيد بعد به سوال ما جواب دهيد.


پادشاه ثروتمندي چهار همسر داشت. او همسر چهارم خود را بسيار دوست مي‌داشت و او را با گران‌بهاترين جامه‌ها مي‌آراست، با لذيذترين غذاها از او پذيرايي مي‌کرد. اين همسر از هر چيزي بهترين را داشت.
پادشاه همسر سوم خود را بسيار دوست مي‌داشت و او را کنار خود قرار مي‌داد امّا هميشه از اين بيم داشت که مبادا اين همسر او را به خاطر ديگري ترک کند .
پادشاه به زن دوم هم علاقه داشت. او محرم اسرار شاه بود و هميشه با پادشاه مهربان و صبور و شکيبا بود و هرگاه پادشاه با مشکلي روبرو مي‌شد به او متوسل مي‌شد تا آن ‌را مرتفع نمايد.
همسر اوّل پادشاه شريک بسيار وفاداري بود و در حفظ و نگهداري تاج و تخت شاه بسيار مشارکت مي‌کرد. امّا پادشاه اين همسر را دوست نمي‌داشت و به سختي به او توجه مي‌کرد. ولي برعکس، او شاه را عميقاً دوست داشت .
روزي از روزها شاه بيمار شد و دانست که فاصله‌ي زيادي با مرگ ندارد. بنابراين به همسر چهارم خود که خيلي مورد توجه او بود، گفت:
«من تو را بسيار دوست دارم. بهترين جامه‌ها را بر تن تو پوشانده‌ام و بيشترين مراقبت‌ها را از تو به عمل آورده‌ام. اکنون که من دارم مي‌ميرم آيا تو مرا همراهي خواهي کرد؟»
همسر چهارم گفت: «به هيچ وجه!» و بدون کلامي از آنجا دور شد.
اين جواب همانند شمشير تيزي بود که بر قلب پادشاه وارد شد.
پادشاه غمگين و ناراحت، اين بار از همسر سوم خود پرسيد:
«من در تمام عمرم تو را دوست داشته‌ام، هم اکنون که رو به احتضارم، آيا تو مرا همراهي خواهي کرد و با من خواهي آمد؟»
همسر سوم گفت: «نه هرگز!، زندگي بسيار زيباست اگر تو بميري من مجدداً ازدواج خواهم کرد و از زندگي لذت مي‌برم!"
پادشاه نااميد سراغ همسر دوم خود رفت و از او پرسيد:
«من هميشه در مشکلاتم از تو کمک جسته‌ام و تو مرا ياري کردي. من در حال مردنم آيا تو با من خواهي بود؟»
همسر دوم گفت: «متأسفم. من در اين مورد نمي‌توانم کمکي انجام دهم. در بهترين حالت فقط مي‌توانم تو را داخل قبرت بگذارم!»
اين پاسخ مانند صداي غرش رعد و برقي بود که پادشاه را دگرگون کرد!
در اين هنگام صدايي او را به طرف خود خواند و گفت: «من با تو خواهم بود تو را همراهي خواهم کرد! هر کجا که تو قصد رفتن نمايي!»
شاه نگاهي انداخت همسر اوّل خود را ديد! همسر اوّل او از سوء تغذيه لاغر و رنجور شده بود.
شاه با صدايي بسيار اندوهناک و شرمساري گفت: «من در زماني که فرصت داشتم بايد بيشتر از تو مراقبت به عمل مي‌آوردم. من در حق تو قصور کردم... "
انتخاب همسر

مخلص کلام:
در حقيقت همه‌ي ما داراي چهار همسر هستيم :
همسر چهارم: همان جسم ماست مهم نيست که چه ميزان سعي و تلاش براي فربه شدن و آراستگي آن کرديم وقتي ما بميريم او ما را ترک خواهد کرد.
همسر سوم: دارائي‌ها، موقعيت و سرمايه‌ي ماست. زماني که ما بميريم آن‌ها نصيب ديگران مي‌شوند.
همسر دوم: خانواده و دوستانمان هستند. مهم نيست که چقدر با ما بوده‌اند حداکثر جايي که مي‌توانند با ما بمانند همراهي تا مزار ماست.
همسر اوّل: همان روح ماست که اغلب در هياهوي دست يافتن به ثروت و قدرت و لذايذ فراموش مي‌شود. در حالي که روح ما تنها چيزي است که هر جا برويم ما را همراهي مي‌کند...پس از او مراقبت کن، او را تقويت کن و به او رسيدگي کن که اين بزرگ‌ترين هديه هستي براي توست.:gol:


 

pahlevoon 70

عضو جدید
سلام قشنگ بود به نظر من تا جوونیی سه تای اولی وقتی هم که به40سالگی رسیدی توبه کن برو سراغ اخری:cool::cool::cool:
 

homeyra_haghighi

عضو جدید
سلام قشنگ بود به نظر من تا جوونیی سه تای اولی وقتی هم که به40سالگی رسیدی توبه کن برو سراغ اخری:cool::cool::cool:

خسته نباشی واقعا"!!! خب توکه میخوای سه تای اولی رو داشته باشی چهارمی رو هم همزمان باهاش تجربه کن. آخه آدما هرچی بزرگتر میشن فراموشکارتر میشن. شاید 40سالگیت دیگه این چیزا یادت نیومد.
راستی میشه بگی این عکس کیه واسه آواتارت گذاشتی؟
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
خیلی خوب بود مرسی
گفتن این چیزا خوبه ولی خب عمل کردنش.:w20:....یه مقدار سخته خب
 

ie222

عضو جدید
سلام آیدا
ای ول خیلی جالب بود اما من ترجیح میدم هر 4تا رو باهم داشته باشم
تازه فکر پنجمی هم باشم!
 

j0o0o0o0o0di

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنت میخاره ها...
یعنی ورزشکاره تازه تو مسابقات مقام آورده...

خب منم ورزشکارم اما شاید زودتر مردم....
اصن شاید خدای نکرده تصادف کرد.....اون موقع که دیگه به ورزشکاریش ربطی نداره پروووو...
تنه خودت میخاره....
 

kiana -m

عضو جدید
فرقي نمي‌کند که آقا هستيد يا خانم؛ حتي فرقي نمي‌کند که مجرد باشيد يا متاهل؛ همين الان تک تک شماها چهارتا همسر داريد. حالا سوال من اين است: شما کدام همسرتان را بيشتر دوست داريد؟!
ماجراي پادشاه چهار همسر ما را بخوانيد بعد به سوال ما جواب دهيد.


پادشاه ثروتمندي چهار همسر داشت. او همسر چهارم خود را بسيار دوست مي‌داشت و او را با گران‌بهاترين جامه‌ها مي‌آراست، با لذيذترين غذاها از او پذيرايي مي‌کرد. اين همسر از هر چيزي بهترين را داشت.
پادشاه همسر سوم خود را بسيار دوست مي‌داشت و او را کنار خود قرار مي‌داد امّا هميشه از اين بيم داشت که مبادا اين همسر او را به خاطر ديگري ترک کند .
پادشاه به زن دوم هم علاقه داشت. او محرم اسرار شاه بود و هميشه با پادشاه مهربان و صبور و شکيبا بود و هرگاه پادشاه با مشکلي روبرو مي‌شد به او متوسل مي‌شد تا آن ‌را مرتفع نمايد.
همسر اوّل پادشاه شريک بسيار وفاداري بود و در حفظ و نگهداري تاج و تخت شاه بسيار مشارکت مي‌کرد. امّا پادشاه اين همسر را دوست نمي‌داشت و به سختي به او توجه مي‌کرد. ولي برعکس، او شاه را عميقاً دوست داشت .
روزي از روزها شاه بيمار شد و دانست که فاصله‌ي زيادي با مرگ ندارد. بنابراين به همسر چهارم خود که خيلي مورد توجه او بود، گفت:
«من تو را بسيار دوست دارم. بهترين جامه‌ها را بر تن تو پوشانده‌ام و بيشترين مراقبت‌ها را از تو به عمل آورده‌ام. اکنون که من دارم مي‌ميرم آيا تو مرا همراهي خواهي کرد؟»
همسر چهارم گفت: «به هيچ وجه!» و بدون کلامي از آنجا دور شد.
اين جواب همانند شمشير تيزي بود که بر قلب پادشاه وارد شد.
پادشاه غمگين و ناراحت، اين بار از همسر سوم خود پرسيد:
«من در تمام عمرم تو را دوست داشته‌ام، هم اکنون که رو به احتضارم، آيا تو مرا همراهي خواهي کرد و با من خواهي آمد؟»
همسر سوم گفت: «نه هرگز!، زندگي بسيار زيباست اگر تو بميري من مجدداً ازدواج خواهم کرد و از زندگي لذت مي‌برم!"
پادشاه نااميد سراغ همسر دوم خود رفت و از او پرسيد:
«من هميشه در مشکلاتم از تو کمک جسته‌ام و تو مرا ياري کردي. من در حال مردنم آيا تو با من خواهي بود؟»
همسر دوم گفت: «متأسفم. من در اين مورد نمي‌توانم کمکي انجام دهم. در بهترين حالت فقط مي‌توانم تو را داخل قبرت بگذارم!»
اين پاسخ مانند صداي غرش رعد و برقي بود که پادشاه را دگرگون کرد!
در اين هنگام صدايي او را به طرف خود خواند و گفت: «من با تو خواهم بود تو را همراهي خواهم کرد! هر کجا که تو قصد رفتن نمايي!»
شاه نگاهي انداخت همسر اوّل خود را ديد! همسر اوّل او از سوء تغذيه لاغر و رنجور شده بود.
شاه با صدايي بسيار اندوهناک و شرمساري گفت: «من در زماني که فرصت داشتم بايد بيشتر از تو مراقبت به عمل مي‌آوردم. من در حق تو قصور کردم... "
انتخاب همسر

مخلص کلام:
در حقيقت همه‌ي ما داراي چهار همسر هستيم :
همسر چهارم: همان جسم ماست مهم نيست که چه ميزان سعي و تلاش براي فربه شدن و آراستگي آن کرديم وقتي ما بميريم او ما را ترک خواهد کرد.
همسر سوم: دارائي‌ها، موقعيت و سرمايه‌ي ماست. زماني که ما بميريم آن‌ها نصيب ديگران مي‌شوند.
همسر دوم: خانواده و دوستانمان هستند. مهم نيست که چقدر با ما بوده‌اند حداکثر جايي که مي‌توانند با ما بمانند همراهي تا مزار ماست.
همسر اوّل: همان روح ماست که اغلب در هياهوي دست يافتن به ثروت و قدرت و لذايذ فراموش مي‌شود. در حالي که روح ما تنها چيزي است که هر جا برويم ما را همراهي مي‌کند...پس از او مراقبت کن، او را تقويت کن و به او رسيدگي کن که اين بزرگ‌ترين هديه هستي براي توست.:gol:


ممنون فوق العاده زیبا بود دوست خوبم:gol:
 

Similar threads

بالا