کامران رسول زاده

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
کامران رسول زاده


کامران رسول‌زاده شاعر، ترانه‌سرا، آهنگ‌ساز و خواننده ایرانی متولد 4 اسفندماه سال 1356 در تهران است.

از سال 75 همزمان با پذیرفته‌شدن در رشته مهندسی نرم‌افزار، موسیقی سنتی و شعر را آغاز کرد. به دلیل علاقه شخصی و آشنایی که با قیصر امین پور داشت ، با خانه شاعران آشنا شد و از این طریق وارد فضای جدی تری از شعر و ترانه گردید. نزد استاد جواد جواهری، اصول آواز سنتی و ردیف آواز ایران را تا دوره پیشرفته گذراند و یک دوره تئوری موسیقی هم نزد آقای شهرام مظلومی تا دوره هارمونی طی نمود و سپس به شناخت و ساخت ملودی پرداخت . آلبوم بی‌سرانجام، اولین مجموعه با ترانه‌ها، ملودی‌ها و به خوانندگی او است که در اوایل زمستان 1387 به بازار عرضه شد . آلبوم بهانه نیز دومین آلبوم او بود که منتشر شد.

پس از آن ترانه های آلبوم " چشمات " با صدای مهرنوش را نوشت و آهنگسازی نمود که این آلبوم موفقیت چشمگیری کسب کرد .

هم چنین مجموعه‌ای از اشعار این هنرمند توسط انتشارات مروارید در قالب کتاب عرضه شده است.
kamranrasolzade1251639272.jpg
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

سرت را روی سینه ام جا گذاشته ای،
تو این همه سال
بدون سر
چگونه زندگی می کنی؟...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

به ساعت من
تو
تمام قرارها را نیامده ای،
کدام نصفالنهار را از قلم انداخته ام...
قرار روزهای بی قراریم!
کجای آسمان ببینمت؟
من از جست و جوی زمین خسته ام...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

به کسی که با توست
حسادت نمی کنم،
من آن قدر با تواَم
که نمی توانی
با کس دیگری باشی...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

لعنتیِ خوش شانس!
مراقبش باش!
حواست باشد
این که از چنگم درآوردی
معشوقِ تو نیست،
خودم سروده بودمَش...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز


بزنم به تخته،
به خودت رسیده ای در این شعر،
که حتی گل انداخته دست هام
از نوشتنت،
پس من چرا
به تو نمی رسم؟...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را خودم چشم زدم،
بس که نوشتمت میان شعرهام
بی آن که اسفند بچرخانم دور واژه ها،
تو را خودم چشم زدم
می دانم...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

تو فرشته ای که عصای جادو داری
و ستاره می پاشی
روی زخم هام،
و من این بار
زنده می مانم..
بیدارم نکن،
دارم خواب می بینم...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
جهــان چیــزی شبیــه مــوهــای تــوســت!
سیــاه و ســرکــش و پیچیــده!
خیــال کــن چــه بــی بختــم مــن،
کــه بــه نسیــمی حتــی،
جهــانــم آشــوب مــی شــود . . .
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
نیستی که بریزمت روی عمیق ترین زخمم

نیستی که نمیرم,

نیستی ...

ازینهمه زخمهای خالی نه,

ازینهمه که نیستی,

مُردم
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمــام شعــرهــاي عــاشقــانــه جهــان


شبيــه تــوانــد!

تــو امــا،

پشــت استعــاره اي ايستــاده اي

کــه بــه ذهــن هيــچ شــاعــري

نخــواهــد رسيــد . . .
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
ايــن زخــم روي سينــه ام


از کــدام نَبــرد بــاز مــانــده؟!



تــو کــه بستــه بــودي

بــه تمــام زخــم هــایــم،

خــودت را . . .
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
ايــن همــه زيبــايــي کــه تقصيــر تــو نيســت،


امــا

تقصيــر تــوســت

کــه سهــم مــن از ايــن همــه زيبــايــي،

خيــالــي ســت کــه هــر شــب

از مــوهــات مــي بــافــم . . .
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
بــه کســي کــه عــاشــق تــوســت


بگــو

هــر روز

بــا زيبــاتــريــن تعــابيــر جهــان

بيــدارت کنــد!



مــن اينجــا هــر شــب

تــو را

بــا زيبــاتــريــن تعــابيــر جهــان

بــه خــواب مــي سپــارم . . .
 

solar flare

مدیر بازنشسته
دست از شعرهای من بردار
نمی بینی
دست به دست می چرخند
بین این همه
دست های نامحرم؟...
تو دست نیافتنی ترین معشوق زمین باش!
حتی دور از دستانِ من،
ولی باش..!
اینجا میان شعرهای من
دست کسی به تو نخواهد رسید...

ببخشید من درسته که شاعر نیستم و ادبیات هم نخوندم اما این دو شعر در تناقض هستن با هم
به نظر من اشعار ایشون خیلی خوبه اما نیاز به نقد و بازنویسی داره
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببخشید من درسته که شاعر نیستم و ادبیات هم نخوندم اما این دو شعر در تناقض هستن با هم
به نظر من اشعار ایشون خیلی خوبه اما نیاز به نقد و بازنویسی داره
قرار نیست توی همه شعرهای یه شاعرمخاطب یک نفر باشه شاید توشعر اول به یه نفر اشاره کرده وتوشعر دوم مخاطبش یه نفر دیگه بوده این تحلیل منه نمی دونم شاید هم اشتباه می کنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
«اسلحه‌ات را غلاف کن!
و پرچمت را
بر فراز دهلیزهای قلبم
فرو کن،
تو پیش از آغاز این جنگ،
مرا فتح کرده‌ای...»
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
«نمی‌دانم اگر یک کودک آفریقایی بودم
باز هم
عاشق تو می‌شدم،
یا فقط به سهم غذای تو فکر می‌کردم...؟»
«از چراغ‌های قرمز این شهر
که نمی‌‌گذارند رد شوم
دلگیرم...
این‌جا تمام کودکان فقیر جهان
هر روز
به من گل می‌فروشند...»
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
فکر کنم
به بوی عطر تو حساسیت دارم،
همین که در ذهنم می پیچد
از چشمم
اشک می آید...
 
Similar threads

Similar threads

بالا