سلام،
من به این شعر خیلی غلاقه دارم،برای شما هم اینجا میذارم تا با هم شریک باشیم.
ملكا ذكر تو گویم كه تو پاكی و خدایی 
نروم جز به همان ره كه توام راهنمائی 
همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم 
همه توحید تو گویم كه به توحید سزائی 
تو زن و جفت نداری، تو خور و خفت نداری 
احد بیزن و جفتی، ملك كامروایی 
نه نیازت به ولادت، نه به فرزندت حاجت 
تو جلیل الجبروتی، تونصیر الامرایی
[1] 
تو حكیمی، تو عظیمی، تو كریمی، تو رحیمی 
تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنائی 
بری از رنج و گدازی، بری از درد ونیازی 
بری از بیم و امیدی، بری از چون و چرائی 
بری از خوردن و خفتن،بری از شرك و شبیهی 
بری از صورت و رنگی، بری از عیب و خطائی 
نتوان وصف تو گفتن كه در فهم نگنجی 
نتوان شبه تو گفتن كه تو در وهم نیایی 
نبُد این خلق و تو بودی، نبود خلق و تو باشی 
نه بجنبی نه بگردی، نه بكاهی نه فزایی 
همه عزی و جلالی، همه علم و یقینی 
همه نوری و سروری، همه جودی و جزایی 
همه غیبی تو بدانی، همه عیبی تو بپوشی 
همه بیشی تو بكاهی، همه كمّی تو فزایی 
احدٌ لیس كمثله، صمدٌ لیس له ضدّ 
لِمَنْ المُلك
[2] تو گویی كه مرآن را تو سزایی 
لب و دندان «سنائی» همه توحید تو گوید 
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
[3] 
فکر می کنم بیتی که پر رنگ کردم تا حدودی بحثی رو که در مورد اینکه انسان خدا رو برای خودش خلق نمیکنه،مشخص میکنه.
این هم ترانه این شعر با صدای سراج : 
http://www.megashare.com/394785   (رمز دانلود : 
nihaSh.com)