چرا در اسلام، ترس از خدای مهربان توصیه شده است؟

كربلايي حسام

اخراجی موقت
پرسش: چرا ما باید از خدای مهربان بترسیم؟
پاسخ:
خداوند كمال و جمال مطلق و شايسته‌ترين موجودي است كه انسان بايد به او محبت بورزد، و او را دوست داشته باشد. خدا موجب ترس نيست‌، اما اين كه مي‌گويند از خدا بايد ترسيد، و ترس از او، يكي از صفات مؤمنان شمرده شده ‌(1) به چه معناست ؟
منشأ و سرچشمه ترس‌ مي تواند دو چيز باشد :
1.گاهي ترس به خاطر وظايف و مسئوليت‌هايي است كه بر دوش دارد و ممكن است در انجام آن كوتاهي نمايد، در نتيجه در محكمه عدل الهي نتواند از عهده پاسخ برآيد و به خاطر كوتاهي در انجام وظيفه و يا عدم رعايت حقوق ديگران مجازات شود و يا مقامش نزد محبوب كم گردد . ترس از گناهان خود است. حضرت علي(ع) در اين زمينه مي‏فرمايد: «ولا يخافنّ الا ذنبه (2)؛ هيچ يك از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خويش» . بنابراين ترس از خدا ‌، ترس از عدالت اوست‌‌ . در منابع ديني در مورد خداوند آمده : «يا من لا يخاف إلاّ عدله‌ ؛(3) اي كسي كه غير از عدلش ترسي از او نيست» و يا «جللت ان يخاف منك إلاّ العدل‌(4)؛ منزهي از اين كه از تو ترسي باشد جز از ناحيه عدالتت». همان گونه كه مجرم از ديدن قاضي عادل بر خود مي‌لرزد و از شنيدن نام دادگاه وحشت مي‌كند، در حالي كه بي گناه ترس و وحشتي ندارد. عدالت نيز به نوبۀ خود ترس آور نيست. انسانی كه از عدالت مي‌ترسد ، از خودش مي‌ترسد كه در گذشته خطايي مرتكب شده‌، و يا مي‌ترسد كه در آينده از حدود خود به حقوق ديگران تجاوز نمايد، و گرفتار عواقب و آثار آن گردد. ترس از نفس سركش است كه انسان را گرفتار كرده و يا ممكن است گرفتار نمايد. نفس سركش بايد انسان از آن بترسد. مواظب باشد، به دامش نيفتد.
ترس از جايگاه خداوند و نه از خود او در تعبيري از قرآن آمده :و امّا من خاف مقام ربّه؛ پس آن كه بيم داشت از مقام پروردگارش (5)؛ مفسران درباره اين كه منظور از مقام چيست، چهار احتمال داده‏اند:
أ) مواقف قيامت،
ب) خوف از علم خداوند: مراقبت دائمي او نسبت به همه انسان‏ها كه هيچ چيز از او پوشيده نيست.
ج) ترس از خدا ،نه به خاطر آتش دوزخ و خوف از فوت لذت‏هاي نفساني در بهشت (طمع نسبت به نعيم بهشتي) بلكه تنها به خاطر مقام پروردگار و جلال و عظمت او.
د) مقام عدالت . خوف از عدالت به خوف از كوتاهي و قصور اعمال باز مي ­گردد. (6)

2. گاهي ترس به خاطر درك عظمت مقام‌، و توجه به وجود بي‌انتها و پرمهابت پروردگار است‌. گاه مي‌شود انسان به ديدن شخص بزرگي كه از هر نظر شايسته عنوان عظمت است مي‌رود. ديدار كننده گاهي چنان تحت تأثير مقام پرعظمت او قرار مي‌گيرد كه احساس وحشت درون قلب خويش مي‌نمايد، تا آن جا كه به هنگام سخن گفتن لكنت زبان پيدا مي‌كند، حتي گاهي حرف خود را فراموش مي‌كند، هر چند آن شخص بزرگ نهايت محبت و علاقه را به او و همه دارد، و كار خلافي نيز از اين شخص سرنزده است‌. اين نوع ترس بازتاب و عكس‌العمل درك عظمت است‌. اين حالت جز براي كساني كه واقف به عظمت ذاك پاك و مقام كبريايي پروردگارند و لذت قرب او را چشيده‌اند، حاصل نمي‌شود. قرآن مجيد اين حالت را مخصوص بندگان عالم و آگاه دانسته : «إِنَّمَا يَخْشَي اللَّه‌َ مِن‌ْ عِبَادِه‌ِ الْعُلَمَـََّؤُا(7)؛ از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او خشيت دارند». اين نوع ترس مولود سير آفاقي و انفسي و آگاهي از علم و قدرت و حكمت پروردگار است‌.
***
ترس از خدا چه به معناي اول و چه دوم مهم ترين عامل ذكر و توجه مطلق نسبت به خداوند و دستور و جايگاه او و امور مرتبط با اين حقايق در وجود انسان است . به همين جهت مقام خشيت و خوف الهي يكي از ارزشمندترين جلوه هاي مقابله با غفلت ها و انحرافات و لغزش هاي دنيوي است. در عين حال خوف و خشيت به همراه درك حقيقت آن ، لذتي دروني و معنوي را در وجود انسان متجلي مي سازد . لذت همراه با اين ترس همانند لذت حضور در برابر بزرگ ترين شخصيت عالم است كه در عين فشار ،مقام حضور و اضطراب ناشي از آن هيچ گاه از ياد فرد خارج نشده ،همواره به عنوان زيباترين لحظه زندگي او به ياد خواهد ماند؛ نه تنها خوف وخشيت مذموم و ناراحت كننده و نشان سرخوردگي و دوري نيست بلكه عامل نزديكي ، محبت بيشتر و تضمين كننده سعادت و رستگاري در آخرت و نجات از هراس آينده نزديك است . اگر انساني در مقابل عظمت و بزرگي خدا از يك سو و كوتاهي‏ها و گناهان خود از سوي ديگر، به خشيت الهي نرسيد و خضوع و خوف به معناي درست كلمه در وجود او حاكم نشد، به دنبال برطرف کردن کاستي ها و توبه نخواهد رفت . در قيامت در شرايطي نابسامان و بسيار خوفناك قرار خواهد گرفت كه هول و هراس آن هزاران بار بيش از خوف و خشيت در برابر خداوند است.

پي نوشت‏ها:






1. نهج البلاغه، حكمت 82. 2. فاطر (35) آيه 26. 3. مفاتيح الجنان دعاي جوشن كبير. 4. همان ، دعاي بعد از زيارت امام رضا عليه السلام. 5. نازعات (79) آيه 41. 6. ترجمه تفسير الميزان، ج 19، ص 216. 7. فاطر،آيه28.
 
بالا