يك صبحانه ي وحشتنااااااك

dadash masoud

عضو جدید
:cry::cry:ساعت 6صبح(ساعت رسمي 1 ساعت عقب كشيده شده)همسايه مون اومد خونه مونو گفت اين ماشيني كه تو سيله از شما نيس.نه كه ماشينم گاو پيشوني سفيد با اون چادرش.از هولي نفهميدم چه جوري بيدار شدم و پيش به سوي خودروي نازنين.ما كه رسيديم هنوز سيل از چزخاي عقبش جلوتر نيومده بود.
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=65333&d=1316675865&thumb=1
شروع كرديم به كنده و سنگ اوردن ولي هرچي مي اورديم بي نتيجه بود همين جوري سيل بيشتر و بيشتر مي شد با ريسمان و لاستيك و ديگر ابزار موجود يه جورايي ماشينو نگه داشتيم ديگه ماشينو محكم با ريسمان به يه درخت گنده گردو بستيم و من نشسته بودم به ماشين نگاه مي كردم و ميديدم كه اب داره كم كم زير چرخاي عقبو خالي ميكنه

http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=65332&d=1316675832&thumb=1
و من هيج كاري نميتونم انجام بدم كه ياد اين نوشته افتادم.

ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد… این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.

در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است! آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود…
پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند!!!
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!! من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!! پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟!!!!!! چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!
پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد…! در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم! الآن موقع این کار نیست! به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!!
فردا صبح اديسون به خرابه ها نگاه کرد و گفت: ارزش زيادي در بلاها وجود دارد. تمام اشتباهات ما در اين آتش سوخت. خدا را شکر که مي توانيم از اول شروع کنيم.
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.(البته من برای این پاراگراف آخر منبع قابل اعتمادی پیدا نکردم)
رفتم اداي اديسون در بيارم ديدم نميشه از فكر ماشين بيرون بيام
با خودم گفتم من كه نميتونم بي خيال يه ماشين 2.3 تومني بشم.چه جوري اديسون بي خيال تجهيزات و نتايج يه عمر تحقيقش شده.فهميدم بين ادماي بزرگو كوچيك چقدر تفاوت هستش.
اين يه صبحانه ي وحشتناك بود كه امروز صرف شد و مزه اش تا مدت زيادي لاي دندون ما ميمونه
2تا درس ديگه امروز گرفتم :1.يكي يه دونه بودن به هيچ وجه خوب نيست.چون اگه امروز همسايه هاي مانبودند معلوم نمي شد چه اتفاق هاي بدتري مي افتاد.دريغ از يك برادري كه بياد كمك
2.وسط تقلاي ما مادرم گير داده بود كه مقصر كيه چرا ماشينو اينجا گذاشتي و كلي غرغر كردن.يك برخورد كاملن غير منطقي.يادتون باشه وسط يه حادثه دنبال مقصر نگردين .اول مشكلو حلش كنيد بعدش دنبال مقصر و اشتباه باشين.
درضمن عكسارو وقتي كه سيل تقريبن بند اومده بود گرفتم
 

senaps

عضو جدید
کاربر ممتاز
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای!!

این ماشی نمال بچگی هامه!! تمام خاطرراتم باهاش بود!!!

احتمالا به مدت چند دقیق همیشستم تو ماشی نبا این تفکر که اگه اینو برد،منم ببره!! ولی بعدش میپریدم بیرون و گریه میکردم.....

البته،دنیا رو اب ببره،منو تا قبل از ساعت 10 خواب میبره!!
 

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز
:biggrin::biggrin::biggrin: چه باحال ادای ادیسونو درآوردی... به ثانیه کشید؟؟؟
.
2.وسط تقلاي ما مادرم گير داده بود كه مقصر كيه چرا ماشينو اينجا گذاشتي و كلي غرغر كردن.يك برخورد كاملن غير منطقي.يادتون باشه وسط يه حادثه دنبال مقصر نگردين .اول مشكلو حلش كنيد بعدش دنبال مقصر و اشتباه باشين.
بدم میاد ازین اخلاق... پس همه جا هست... فکر می کردم فقط تو خونه ما ازین خبرااااست... :)
 

dadash masoud

عضو جدید
:biggrin::biggrin::biggrin: چه باحال ادای ادیسونو درآوردی... به ثانیه کشید؟؟؟:)
حالا كه به خير گذشته ولي تجربه ي هيجان اور و جالبي بود مخصوصن اين تيكه اي كه مثل اديسون نشسته بودم.
واقعن يه سري چيزارو تا تجربه نكني نميفهمي چيه؟!!!
 

Similar threads

بالا