وضعیت خانواده در دوره ساساني

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
در این باره نوشتاری برگرفته از نسک های «تاریخ ایران باستان» نوشته مشیرالدوله (حسن پیرنیا) و «ايران در زمان ساسانيان» نوشته کريستين سن در زیر می آورم.

با امید آنکه دوستان دیگه (به ویژه درفش کاویانی) بنده رو یاری دهند تا بتوانیم پژوهش هایی از این دوره رو گسترش دهیم و ابهامات موجود رو بر طرف کنیم.

هرودوت درباره طبقه اشراف عهد هخامنشي مي‏گويد:

« هر کدام از آنها چند زن عقدي دارند ولي عده زنان غيرعقدي بيشتر است.» (مشيرالدوله، تاريخ ايران باستان، جلد ششم، چاپ جيبي/ 1535.)

استرابون درباره همين طبقه مي‏گويد: «آنها زنان زياد مي‏گيرند و با وجود اين ، زنان غيرعقدي بسيار دارند.» (همان ص 1543)

ژوستين از مورخان عصر اشکاني درباره اشکانيان مي‏گويد: «تعداد زنان غيرعقدي در ميان آنها و بخصوص در خانواده سلطنتي از زماني متداول شده بود که به ثروت رسيده بودند،

زيرا زندگاني صحراگردي مانع از داشتن زنان متعدد است.(همان ص 2693)

دختر مستقلاً حق اختيار شوهر نداشت. اين حق به پدر اختصاص داشت. اگر پدر در قيد حيات نبود، شخص ديگر اجازة شوهر دادن دختر را داشت.

اين حق نخست به مادر تعلق مي‏گرفت و اگر مادر مرده بود متوجه يکي از عموها يا داييهاي او مي‏شد. (ايران در زمان ساسانيان/ کريستين سن 346 و 347.)

شوهر بر اموال زن ولايت داشت و زن بدون اجازة شوهر حق نداشت در اموال خويش تصرف کند. به موجب قانون زناشويي فقط شوهر شخصيت حقوقي داشت. (همان /ص 351)

شوهر مي‏توانست به وسيله يک سند قانوني زن را شريک خويش سازد. در اين صورت زن شريک‏المال مي‏شد

و مي‏توانست مثل شوي خود در آن تصرف کند. فقط بدين وسيله زوجه مي‏توانست معاملة صحيحي با شخص ثالث به عمل آورد. (همان ، ص 352)

هرگاه شوهري به زن خود مي‏گفت: از اين لحظه تو آزاد و صاحب اختيار خودت هستي، زن بدين وسيله از نزد شوهر خود طرد نمي‏شد، ولي اجازه مي‏يافت به عنوان «زن خدمتکار» (چاکر زن) شوهر ديگري اختيار کند...

فرزنداني که در ازدواج جديد در حيات شوهر اولش مي‏زاييد، از آنِ شوهر اولش بود؛ يعني زن تحت تبعيت شوهر اول باقي مي‏ماند. (همان ، ص 353.)

شوهر حق داشت يگانه زن خود را يا يکي از زنانش را (حتي زن ممتاز خود را) به مرد ديگري که بي‏آنکه قصوري کرده باشد محتاج شده بود بسپارد (عاريه بدهد)، تا اين مرد از خدمات آن زن استفاده کند؛

رضايت زن شرط نبود. در اين صورت شوهر دوم حق دخل و تصرف در اموال زن را نداشت و فرزنداني که در اين ازدواج متولد مي‏شدند، متعلق به خانوادة شوهر اول بودند و مانند فرزندان او محسوب مي‏شدند... ا

ين عمل را از اعمال خير مي‏دانستند و کمک به يک هم دين تنگدست مي‏شمردند.

در باب ارث مقرر بود که زن ممتاز و پسرانش يکسان ارث ببرند. به دختران شوهر نکرده نصف سهم مي‏دادند.

چاکر زن و فرزندان او حق ارث نداشتند، ولي پدر مي‏توانست قبلاً چيزي از دارايي خود را به آنان ببخشد يا وصيت کند که پس از مرگ به آنان بدهند. (همان /357.)
 

Similar threads

بالا