Eng.A.Sarrami
عضو جدید
واژهء زن - دکتر فریدون جنیدی
بررسي برخي از واژههاي ايراني و واژههاي "کشورهاي مدعي حقوق بشر" براي اثبات:
"در انديشهء ايراني زن وابسته به مرد و جنس دوم نيست"
در زبان انگليسي مرد "man" و زن "woman" و در فرانسوي مرد "homme" و زن "femme" و در آلماني کهن زن "weib" خوانده ميشود و با آنکه واژهء "ويب" آلماني "بستگي" به نام مرد را نشان نميدهد روشن خواهم کرد که نام زن در هر سه زبان به نام مرد پيوستگي دارد. و به سخني ديگر "مرد" در آن سه جامعه "ستون" و محور زندگي است و زن به او پيوسته است.
اين پيوستگي از دورترين زمانها که اين واژهها پديد آمدهاند بوده و تاکنون نيز برقرار است زيرا که زن اروپايي در اين زمان نيز تا به شوهر نرفته است با نام خانوادگي خود زندگي ميکند و همين که به خانهء شوهر رفت نامش ديگر ميشود و او را به نام شوهرش ميخوانند تا آنجا که اگر از شوي خويش نيز جدا شود باز بايد همان نام را به کار برد مگر آنکه بعدا با مردي ديگر ازدواج کند. در آن صورت باز نام مرد تازه بر روي او است و همچنين ادامه دارد: اگر زني در زندگي خود پنج بار ازدواج کند پنج بار نام مردان گونهگون بر روي او خواهد بود و تا پايان زندگي اجازه ندارد که نام خانوادگي خويش را به کار برد. بتازگي كشورهاي فرانسه و آمريكا قانوني گذراندهاند كه اين انديشه را كمي بهبود بخشد اما هنوز در آغاز راهند.
اکنون که اين وابستگي زنان انگليسي آمريکايي فرانسوي آلماني به مرد روشن شد بايد دانست که ريشهء نامگذاري آن نيز از همين داستان مايه ميگيرد!...
ببينيد:
در زبان اوستايي واژهء وَد(vad) به معني ازدواج يا جفتگيري است و "to wed" انگليسي نيز از همين ريشه برآمده. آنگاه اين واژه در زبان پهلوي در واژهء "ويپ" خود را نشان ميدهد که ريشهء "ويپک" است و ويپک به معني "زنِ مرد ديده" باشد. از اين واژه با اندکي دگرگوني فعل "فاک" انگليسي و "ficken" آلماني و ديگر زبانهاي اروپايي برآمده است. اکنون برگرديم به واژهء "woman" انگليسي که ريشه "ويپ" يا همان "ود" در آغاز آن است يعني "کسي که مرد با وي جفت ميشود" !!...
و بدين روي زن در آن فرهنگ "جنس دوم" خوانده ميشود زيرا که هستياش براي مرد آن هم فقط براي جفتگيري با مرد نام ميگيرد!
واژهء مرد در فرانسوي "homme" است که آن نيز با پيشوند fu که از ريشهء "فاک" است نام زن "femme" را ميسازد و باز زن در اين زبان به همان معنا است. در زبان آلماني کهن نيز گونهاي ديگر از واژهء "ويپ" و "ويپک" است که به معني "زن مرد ديده" باشد! و همين واژه است که در زبان انگليسي به گونهء "wife" خوانده ميشود که به معني "زنِ مرد" يا "همخوابهء مرد" است.
نام زن در زبان انگليسي کهن "vifmann" خوانده ميشده است که نشان دهندهء آشکار مفهوم اين نام است. اما فرهنگ "وبستر" داوري ديگر در اين باره دارد و آن چنان است که "wife" انگليسي و "weib" آلماني هر دو از ريشهء "weip" هند و اروپايي (؟) به معني "پيچاندن" برميگردند و احتمالا به معني زن با پوشش بوده است.(1988 ,Webster's New World Dictionary)
ما در نام هند و اروپايي و شيوهاي که براي گزينش واژهها در آن زبان خيالي به کار بردهاند سخن داريم. اما همين داوري نشان ميدهد که اگر "wife" به معني پيچاندن باشد نميتوان آن را به معني "پيچيده" گرفت. و اگر اين ريشهيابي را درست پنداريم "wifmann" انگليسي باستان و "woman" انگليسي امروز به معني "مرد پيچيده" يا "با حجاب" در ميآيد نه "زن پيچيده"!
و بدينسان زن در اين چهار کشور که خود را درفشدار مدنيت و حقوق بشر ميدانند "جنس دوم" است و در همهء دفترها و ديوانها و شعرهاي آنان نيز همين داوري هست!
اما زن در ميان برخي از ملتهاي اروپايي که ريشهء کهنتر دارند چونان سِربي ايتاليايي يوناني روسي نامي مستقل و متکي به خود دارد و اگر چه زبان شناسان اروپايي آن را از
ريشهء "ژنوس" يوناني ميدانند اما بايد دانست که سادهتر از ريشهء يوناني "ژن" ِ کُردي و "زن" فارسي است که از ريشهء "کئيني" اوستايي و "کن" پهلوي برآمده است و معناي "خانه" و "صاحب خانه" دارد!
بنابراين در فرهنگ ايراني "زن" همان نام را دارد که در دوران کهن مادرسالاري داشته و مالکيت و صاحبخانگي بدو بازميگردد باز آنکه "مرد" از ريشهء "مرتmareta" به معني "مردن" و "درگذشتن" برآمده يعني کسي که درميگذرد.
اين "پاژنام" ِ زن به معني دارندهء خانه اگر چه هنوز در ايران براي زنان به کار ميرود اما در درازناي چندهزار سال زن در فرهنگ ايراني نامهاي ديگر نيز به خود گرفته است که شايستهء نگرش است:
زن در اوستا افزون بر "جنيکا" (از همان ريشهء ژن و جَن و کن) با پاژنام " نائيريکا" نيز خوانده شده است. " نئيري " در اوستا دلير و جنگاور و پهلوان است و به مردان پهلوان گفته ميشده و همين واژه به گونهء مادينه براي زنان دلير و نامآور نيز به کار ميرفته:
نائيريکا.
اين واژه در زبان پهلوي به گونهء "نائيريک" به کار رفته. در يادگار بزرگمهر نوشتهء وزير دانشمند زمان انوشيروان از نائيريک يعني همسر نيک به بزرگي ياد شده است (متنهاي پهلوي گردآورنده دستور جاماسب جي ¬منوچهر جي جاماسب اسانا انتشارات بمبئي 1897 رويهء 96 جملههاي 8¬147) و با همين تلفظ هنوز در زبان ارمني به معني همسر و زن کاربرد دارد.
پاژنام(لقب) ديگري که زن ايراني از دوران اوستايي تاکنون بر خود دارد "بانو" است که در اوستا به معني "فروغ" و "روشنايي" است و بانوي خانه يا زن خانه روشنايي و چراغ خانه به شمار ميرفته و ميرود. اين واژه در زبان پهلوي به گونهء "بانوک" و در فارسي "بانو" به همان معني کاربرد دارد تا آنجا که در فارسي پاژنام عمومي زنان "کدبانو" است که در آن "کد" «خانه» است و "بانو" همان "روشنايي" است. افزون بر اينها مردان زنان خود را همدوش [=همکار در همهء کارهاي زندگي] يا همسر [=کسي که با مرد در همه کار و جا برابر است و سر او با سر مرد يکسان است] ميخوانند!
در "اندرز گواهگيران" يا پيوند زناشويي در ايران باستان نخست از دختر ميپرسند که آيا ميپذيرد که "مرد ِ " نامزد را به همسري و همتني و همرواني بپذيرد؟ و پس از دختر همين پرسش از مرد ميشود. (نگاه کنيد به: اصل و ترجمهء اندرز گواهگيري ايراني رويههاي 435 تا 468 از کتاب خرده اوستا به سعي و اهتمام رستم موبد رشيد و آموزندهء شير مرد نوذر ¬بمبئي ثبت دفتر رجستر گورنمنت هندوستان در 1867 ميلادي)
و چنانکه ديده ميشود در اين انديشه زن نه تنها هم تن مرد است که همسر و همروان او نيز هست چنان که مرد نيز بيهيچ برتري همروان و همتن و همسر زن است.
واژهء دختر:
دختر در زبان سانسکريت "دوهيتر" خوانده ميشود و به معني "دوشندهء شير" است که اين پاژنام از دوران دامپروري و گلهداري آرياييان است. اين واژه در اوستا "دوغذر" و در زبان پهلوي "دوخت" و "دوختر" و در فارسي "دخت" و "دختر" است چنان که در انگليسي نيز "daughter" خوانده ميشود. اما ايرانيان با آنکه پاژنام دختر يا يادگار دوران کهن را در زبان خويش نگاه داشتند در درازناي زمان دو پاژنام زيباي ديگر به او دادهاند:
نخست کنيزک به معني "زن کوچولو" که کهنتر از پاژنام "دختر" است. ديگري دوشيزه به معني "دوست داشتني کوچولو" و از همين واژه: "دوشَست" در پهلوي به معني معشوق و "دوشارم" در پهلوي به معني عشق و "دوست" در پهلوي و فارسي. و افزون بر اين در فرهنگ ايراني انبوه نامهاي زيباي گلها و بوي گلها و زيبايي گل و درخت و جان و جهان را که بر دختران ميگذارند با هيچ فرهنگ و هيچ زبان و کشور ديگر نميتوان برابر كرد...
(ستايش زن و عشق هنگامي به ادبيات اروپايي ره يافت که اروپاييان در جنگهاي صليبي با فرهنگ ايراني آشنا شدند و اين بوي خوش نيز از گلستان فرهنگ ايران به آن سامان رسيد و نويسندگان و شاعراني که چنين سرايش را آغاز کردند در زبان فرانسوي "Trovbadours" و در زبان آلماني "Minnes:anger" يا "Minnesang" خوانده ميشوند.
اروپاييان را گمان برآنست که دورهء جنگهاي صليبي جنگ مسيحيان در برابر اعراب بود و جريان علمي فرهنگي که به دنبال آن به اروپا راه گشود از سوي اعراب مايه گرفته است در حالي که اين نبرد نبرد ميان اروپاييان و ايرانيان مسلمان بوده است و سردار بزرگ اين جنگها صلاحالدين ايوبي پادشاه كُرد و ايراني بوده و بيشتر اين جنگها در غرب کردستان بزرگ روي نموده و جانشين صلاحالدين کُرد به نبردها ادامه دادهاند. و نکته اينجاست که خود اروپاييان هنوز دشمن مسيحيان را "the saladins" ميخوانند و اين نام از نام صلاح الدين سردار ايراني گرفته شده است و آنان که فرهنگ خود را در دورهء جنگها به اروپاييان پيشکش کردند ايرانيان مسلمان بودهاند نه اعراب. و اگر دربارهء همين نکته که ستايش زن و عشق در سرود و نوشتار بوده باشد به شعر و ادبيات عرب بنگريم اثري از آن در سراسر نوشتههاي عربي نمييابيم. و اعراب هنگامي که در شعر خويش به زن اشاره ميکردند منظورشان تنها اندامهاي زن و تنکامگي بوده است و براي آگاهي از اين داستان ميتوانيد به کتاب بزرگ اغاني ابوالفرج اصفهاني بنگريد که بيشتر سرودههاي پيشين عرب در آن گردآوري شده است.)
... و اين همه به نشانهء آزرمي(احترامي) است که در انديشهء ايراني براي دختر روا است و جايگاه والايي که زن هنوز از آن برخوردار است و بوي دلاويز گيسوان اين دلبند زيبا که پسان(پس آن) مادر ميشود و کانون زندگي است چنان در شعر و سرود و ترانهء زبان فارسي پيچيده است که جهانيان را سرمست کرده و بيگمان ميتوان داوري کرد که همهء جهانيان با هم نتوانستهاند اندکي از آن همه ستايش که ايرانيان (و شاعران ايراني که نمايندهء آنانند) دربارهء زن سرودهاند نسبت به زن گفته باشند. و درود بر زن ايراني که بيش از هر چيز و کس در جهان ستايش شده است!
فردوسي دربارهء زن نيک چنين ميفرمايد:
اگر پـارسا باشد و رايـــــزن ... يکي گــنج باشد پُـرآکنده زن
بويژه که باشد به بالا بلـند ... فروهشته تا پاي مشکين کمند
خردمند و با دانش و ناز و شرم ... سخن گفتن ِ نيــک و آواي نرم...
===
برگرفته از کتاب: حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در ايران باستان نوشتهء دکتر فريدون جنيدي 1378
بررسي برخي از واژههاي ايراني و واژههاي "کشورهاي مدعي حقوق بشر" براي اثبات:
"در انديشهء ايراني زن وابسته به مرد و جنس دوم نيست"
در زبان انگليسي مرد "man" و زن "woman" و در فرانسوي مرد "homme" و زن "femme" و در آلماني کهن زن "weib" خوانده ميشود و با آنکه واژهء "ويب" آلماني "بستگي" به نام مرد را نشان نميدهد روشن خواهم کرد که نام زن در هر سه زبان به نام مرد پيوستگي دارد. و به سخني ديگر "مرد" در آن سه جامعه "ستون" و محور زندگي است و زن به او پيوسته است.
اين پيوستگي از دورترين زمانها که اين واژهها پديد آمدهاند بوده و تاکنون نيز برقرار است زيرا که زن اروپايي در اين زمان نيز تا به شوهر نرفته است با نام خانوادگي خود زندگي ميکند و همين که به خانهء شوهر رفت نامش ديگر ميشود و او را به نام شوهرش ميخوانند تا آنجا که اگر از شوي خويش نيز جدا شود باز بايد همان نام را به کار برد مگر آنکه بعدا با مردي ديگر ازدواج کند. در آن صورت باز نام مرد تازه بر روي او است و همچنين ادامه دارد: اگر زني در زندگي خود پنج بار ازدواج کند پنج بار نام مردان گونهگون بر روي او خواهد بود و تا پايان زندگي اجازه ندارد که نام خانوادگي خويش را به کار برد. بتازگي كشورهاي فرانسه و آمريكا قانوني گذراندهاند كه اين انديشه را كمي بهبود بخشد اما هنوز در آغاز راهند.
اکنون که اين وابستگي زنان انگليسي آمريکايي فرانسوي آلماني به مرد روشن شد بايد دانست که ريشهء نامگذاري آن نيز از همين داستان مايه ميگيرد!...
ببينيد:
در زبان اوستايي واژهء وَد(vad) به معني ازدواج يا جفتگيري است و "to wed" انگليسي نيز از همين ريشه برآمده. آنگاه اين واژه در زبان پهلوي در واژهء "ويپ" خود را نشان ميدهد که ريشهء "ويپک" است و ويپک به معني "زنِ مرد ديده" باشد. از اين واژه با اندکي دگرگوني فعل "فاک" انگليسي و "ficken" آلماني و ديگر زبانهاي اروپايي برآمده است. اکنون برگرديم به واژهء "woman" انگليسي که ريشه "ويپ" يا همان "ود" در آغاز آن است يعني "کسي که مرد با وي جفت ميشود" !!...
و بدين روي زن در آن فرهنگ "جنس دوم" خوانده ميشود زيرا که هستياش براي مرد آن هم فقط براي جفتگيري با مرد نام ميگيرد!
واژهء مرد در فرانسوي "homme" است که آن نيز با پيشوند fu که از ريشهء "فاک" است نام زن "femme" را ميسازد و باز زن در اين زبان به همان معنا است. در زبان آلماني کهن نيز گونهاي ديگر از واژهء "ويپ" و "ويپک" است که به معني "زن مرد ديده" باشد! و همين واژه است که در زبان انگليسي به گونهء "wife" خوانده ميشود که به معني "زنِ مرد" يا "همخوابهء مرد" است.
نام زن در زبان انگليسي کهن "vifmann" خوانده ميشده است که نشان دهندهء آشکار مفهوم اين نام است. اما فرهنگ "وبستر" داوري ديگر در اين باره دارد و آن چنان است که "wife" انگليسي و "weib" آلماني هر دو از ريشهء "weip" هند و اروپايي (؟) به معني "پيچاندن" برميگردند و احتمالا به معني زن با پوشش بوده است.(1988 ,Webster's New World Dictionary)
ما در نام هند و اروپايي و شيوهاي که براي گزينش واژهها در آن زبان خيالي به کار بردهاند سخن داريم. اما همين داوري نشان ميدهد که اگر "wife" به معني پيچاندن باشد نميتوان آن را به معني "پيچيده" گرفت. و اگر اين ريشهيابي را درست پنداريم "wifmann" انگليسي باستان و "woman" انگليسي امروز به معني "مرد پيچيده" يا "با حجاب" در ميآيد نه "زن پيچيده"!
و بدينسان زن در اين چهار کشور که خود را درفشدار مدنيت و حقوق بشر ميدانند "جنس دوم" است و در همهء دفترها و ديوانها و شعرهاي آنان نيز همين داوري هست!
اما زن در ميان برخي از ملتهاي اروپايي که ريشهء کهنتر دارند چونان سِربي ايتاليايي يوناني روسي نامي مستقل و متکي به خود دارد و اگر چه زبان شناسان اروپايي آن را از
ريشهء "ژنوس" يوناني ميدانند اما بايد دانست که سادهتر از ريشهء يوناني "ژن" ِ کُردي و "زن" فارسي است که از ريشهء "کئيني" اوستايي و "کن" پهلوي برآمده است و معناي "خانه" و "صاحب خانه" دارد!
بنابراين در فرهنگ ايراني "زن" همان نام را دارد که در دوران کهن مادرسالاري داشته و مالکيت و صاحبخانگي بدو بازميگردد باز آنکه "مرد" از ريشهء "مرتmareta" به معني "مردن" و "درگذشتن" برآمده يعني کسي که درميگذرد.
اين "پاژنام" ِ زن به معني دارندهء خانه اگر چه هنوز در ايران براي زنان به کار ميرود اما در درازناي چندهزار سال زن در فرهنگ ايراني نامهاي ديگر نيز به خود گرفته است که شايستهء نگرش است:
زن در اوستا افزون بر "جنيکا" (از همان ريشهء ژن و جَن و کن) با پاژنام " نائيريکا" نيز خوانده شده است. " نئيري " در اوستا دلير و جنگاور و پهلوان است و به مردان پهلوان گفته ميشده و همين واژه به گونهء مادينه براي زنان دلير و نامآور نيز به کار ميرفته:
نائيريکا.
اين واژه در زبان پهلوي به گونهء "نائيريک" به کار رفته. در يادگار بزرگمهر نوشتهء وزير دانشمند زمان انوشيروان از نائيريک يعني همسر نيک به بزرگي ياد شده است (متنهاي پهلوي گردآورنده دستور جاماسب جي ¬منوچهر جي جاماسب اسانا انتشارات بمبئي 1897 رويهء 96 جملههاي 8¬147) و با همين تلفظ هنوز در زبان ارمني به معني همسر و زن کاربرد دارد.
پاژنام(لقب) ديگري که زن ايراني از دوران اوستايي تاکنون بر خود دارد "بانو" است که در اوستا به معني "فروغ" و "روشنايي" است و بانوي خانه يا زن خانه روشنايي و چراغ خانه به شمار ميرفته و ميرود. اين واژه در زبان پهلوي به گونهء "بانوک" و در فارسي "بانو" به همان معني کاربرد دارد تا آنجا که در فارسي پاژنام عمومي زنان "کدبانو" است که در آن "کد" «خانه» است و "بانو" همان "روشنايي" است. افزون بر اينها مردان زنان خود را همدوش [=همکار در همهء کارهاي زندگي] يا همسر [=کسي که با مرد در همه کار و جا برابر است و سر او با سر مرد يکسان است] ميخوانند!
در "اندرز گواهگيران" يا پيوند زناشويي در ايران باستان نخست از دختر ميپرسند که آيا ميپذيرد که "مرد ِ " نامزد را به همسري و همتني و همرواني بپذيرد؟ و پس از دختر همين پرسش از مرد ميشود. (نگاه کنيد به: اصل و ترجمهء اندرز گواهگيري ايراني رويههاي 435 تا 468 از کتاب خرده اوستا به سعي و اهتمام رستم موبد رشيد و آموزندهء شير مرد نوذر ¬بمبئي ثبت دفتر رجستر گورنمنت هندوستان در 1867 ميلادي)
و چنانکه ديده ميشود در اين انديشه زن نه تنها هم تن مرد است که همسر و همروان او نيز هست چنان که مرد نيز بيهيچ برتري همروان و همتن و همسر زن است.
واژهء دختر:
دختر در زبان سانسکريت "دوهيتر" خوانده ميشود و به معني "دوشندهء شير" است که اين پاژنام از دوران دامپروري و گلهداري آرياييان است. اين واژه در اوستا "دوغذر" و در زبان پهلوي "دوخت" و "دوختر" و در فارسي "دخت" و "دختر" است چنان که در انگليسي نيز "daughter" خوانده ميشود. اما ايرانيان با آنکه پاژنام دختر يا يادگار دوران کهن را در زبان خويش نگاه داشتند در درازناي زمان دو پاژنام زيباي ديگر به او دادهاند:
نخست کنيزک به معني "زن کوچولو" که کهنتر از پاژنام "دختر" است. ديگري دوشيزه به معني "دوست داشتني کوچولو" و از همين واژه: "دوشَست" در پهلوي به معني معشوق و "دوشارم" در پهلوي به معني عشق و "دوست" در پهلوي و فارسي. و افزون بر اين در فرهنگ ايراني انبوه نامهاي زيباي گلها و بوي گلها و زيبايي گل و درخت و جان و جهان را که بر دختران ميگذارند با هيچ فرهنگ و هيچ زبان و کشور ديگر نميتوان برابر كرد...
(ستايش زن و عشق هنگامي به ادبيات اروپايي ره يافت که اروپاييان در جنگهاي صليبي با فرهنگ ايراني آشنا شدند و اين بوي خوش نيز از گلستان فرهنگ ايران به آن سامان رسيد و نويسندگان و شاعراني که چنين سرايش را آغاز کردند در زبان فرانسوي "Trovbadours" و در زبان آلماني "Minnes:anger" يا "Minnesang" خوانده ميشوند.
اروپاييان را گمان برآنست که دورهء جنگهاي صليبي جنگ مسيحيان در برابر اعراب بود و جريان علمي فرهنگي که به دنبال آن به اروپا راه گشود از سوي اعراب مايه گرفته است در حالي که اين نبرد نبرد ميان اروپاييان و ايرانيان مسلمان بوده است و سردار بزرگ اين جنگها صلاحالدين ايوبي پادشاه كُرد و ايراني بوده و بيشتر اين جنگها در غرب کردستان بزرگ روي نموده و جانشين صلاحالدين کُرد به نبردها ادامه دادهاند. و نکته اينجاست که خود اروپاييان هنوز دشمن مسيحيان را "the saladins" ميخوانند و اين نام از نام صلاح الدين سردار ايراني گرفته شده است و آنان که فرهنگ خود را در دورهء جنگها به اروپاييان پيشکش کردند ايرانيان مسلمان بودهاند نه اعراب. و اگر دربارهء همين نکته که ستايش زن و عشق در سرود و نوشتار بوده باشد به شعر و ادبيات عرب بنگريم اثري از آن در سراسر نوشتههاي عربي نمييابيم. و اعراب هنگامي که در شعر خويش به زن اشاره ميکردند منظورشان تنها اندامهاي زن و تنکامگي بوده است و براي آگاهي از اين داستان ميتوانيد به کتاب بزرگ اغاني ابوالفرج اصفهاني بنگريد که بيشتر سرودههاي پيشين عرب در آن گردآوري شده است.)
... و اين همه به نشانهء آزرمي(احترامي) است که در انديشهء ايراني براي دختر روا است و جايگاه والايي که زن هنوز از آن برخوردار است و بوي دلاويز گيسوان اين دلبند زيبا که پسان(پس آن) مادر ميشود و کانون زندگي است چنان در شعر و سرود و ترانهء زبان فارسي پيچيده است که جهانيان را سرمست کرده و بيگمان ميتوان داوري کرد که همهء جهانيان با هم نتوانستهاند اندکي از آن همه ستايش که ايرانيان (و شاعران ايراني که نمايندهء آنانند) دربارهء زن سرودهاند نسبت به زن گفته باشند. و درود بر زن ايراني که بيش از هر چيز و کس در جهان ستايش شده است!
فردوسي دربارهء زن نيک چنين ميفرمايد:
اگر پـارسا باشد و رايـــــزن ... يکي گــنج باشد پُـرآکنده زن
بويژه که باشد به بالا بلـند ... فروهشته تا پاي مشکين کمند
خردمند و با دانش و ناز و شرم ... سخن گفتن ِ نيــک و آواي نرم...
===
برگرفته از کتاب: حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در ايران باستان نوشتهء دکتر فريدون جنيدي 1378