به اینکه اینجا (کارکنده ساری) عجب بارونی داره میاد از سر شب تا الان داره میریزه
همین الان داری به چی فکر میکنی؟
- شروع کننده موضوع n_roshan
- تاریخ شروع
به بی آبی
به اینکه بلهبه اینکه:
جدی اومدی ساری؟
اینم عکس طبیعت کارکنده
دیشب بارون زده و الان هوا ابره
به اینکه:
کارکنده کدوم طرفه ساری هست؟
به اینکه سمت جویبار هستش
به اینکه شاسی برای تولدش هست
الان یه دونه گز خریدم
به اینکه ازین شانس ها نداریم خواهر
!austenite
کاربر حرفه ای
به اینکه نغمه خانم گل ومهربون برام تاپیک تولددرست کرده ومن نفهمیدم
چقدگیجم
چقدگیجم
به اینکه امروز تو جمعه بازار یه خانومی دیدم شبیه خانوم مهندس
گفتم خودشه ، صدا زدم خانوم مهندس خوبی ، گفت اشتباه گرفتی ، گفتم ببخشید خیلی شبیه خانم مهندسی
گفت خانم مهندس کیه ، گفتم یه دوست باشگاهی اهل گرگان ، گفت جدی؟ منم گرگانیم ، کجای گرگان، گفتم تهرانپارس ، گفت خوب منم مال همون محل هستم ، اسمشو بگو شاید شناختمش
گفت اسمش مهدیه هست و مهندس هستش
گفت آها شناختمش ، خانم مهدیه که خیلی شیکه و همیشه در حال خریده
گفتم خودشه ، گفت تازگیا رفتن ساری
گفتم میدونم ، میخواستم بهش سر بزنم اما نمیدونم خونش کجاست ، تو نمیدونی
گفت نه ، اما برات میپرسم از همسایهاشون
شماره منو گرفت و گفت شب بهت زنگ میزنم و آدرسشو میدم
کاش یادش نره بپرسه تا فردا راحت برم دیدن خانم مهندس و نخوام کل شهر را بگردم
گفتم خودشه ، صدا زدم خانوم مهندس خوبی ، گفت اشتباه گرفتی ، گفتم ببخشید خیلی شبیه خانم مهندسی
گفت خانم مهندس کیه ، گفتم یه دوست باشگاهی اهل گرگان ، گفت جدی؟ منم گرگانیم ، کجای گرگان، گفتم تهرانپارس ، گفت خوب منم مال همون محل هستم ، اسمشو بگو شاید شناختمش
گفت اسمش مهدیه هست و مهندس هستش
گفت آها شناختمش ، خانم مهدیه که خیلی شیکه و همیشه در حال خریده
گفتم خودشه ، گفت تازگیا رفتن ساری
گفتم میدونم ، میخواستم بهش سر بزنم اما نمیدونم خونش کجاست ، تو نمیدونی
گفت نه ، اما برات میپرسم از همسایهاشون
شماره منو گرفت و گفت شب بهت زنگ میزنم و آدرسشو میدم
کاش یادش نره بپرسه تا فردا راحت برم دیدن خانم مهندس و نخوام کل شهر را بگردم
به اینکه باور نمیکنی من ساری هستم؟؟قدرت تخیلت و دوست دارم
بخدا هستم
!austenite
کاربر حرفه ای
یاد خوابای آشفته م افتادم
اونجایی که نشستم با دونالدترامپ دارم تو کاخ سفید آبدوغ خیار میخورم
بعد ترامپ میگه دنبال یه پراید 87سفیدم فقط پنجاه تومن کم دارم داری بهم دستی بدی؟
به اینکه من ومهدیه ونغمه و عقرب خاتون همه متولد آبانیم
بیایم یه تیم فوتبال آبانماهیا راه بندازیم
اونجایی که نشستم با دونالدترامپ دارم تو کاخ سفید آبدوغ خیار میخورم
بعد ترامپ میگه دنبال یه پراید 87سفیدم فقط پنجاه تومن کم دارم داری بهم دستی بدی؟
به اینکه من ومهدیه ونغمه و عقرب خاتون همه متولد آبانیم
بیایم یه تیم فوتبال آبانماهیا راه بندازیم
به اینکه:
تهرانپارس برای تهرانه، گرگان گرگانپارس داره
فردا صبح مدرسه‌ی پسرم هستم، بیا اونجا آش بخور
به مدرسه اینجا
به اینکه همش الکیه
!austenite
کاربر حرفه ای
به اینکه خوشبحال بهار که مهمونیه دوستانه داره
به اینکه اینجا توی ویلا بالای کوه کنار ساری چقدر سرده
مجبور شدم لباس گرم بپوشم
مجبور شدم لباس گرم بپوشم
به داستان های علیرضا
به اینکه چرا خانم مهندس پیدا نمیشه؟؟؟
فکر کنم رفته پناهگاه
فکر کنم رفته پناهگاه
!austenite
کاربر حرفه ای
به اینکه اگه توی شهری دیگه آشنا داشته باشی که بری خونه شون واونام بیان خونتون خیلی خوبه
من یه آشنا تو همدان پیدا کردم که دوبار اومدن خونه ی ما ولی ما هنوز فرصت نکردیم بریم شهرشون
من یه آشنا تو همدان پیدا کردم که دوبار اومدن خونه ی ما ولی ما هنوز فرصت نکردیم بریم شهرشون
به اینکه:
بستگی به میزان صمیمیت داره.
هرچند من خودم آخرین باری که رفتیم خونه‌ی کسی مسافرت از دماغم در اومد، با اینکه خودشون دعوت کرده بودن و ما شام رفتیم، خوابیدیم و فردا صبحش برگشتیم خونه خودمون.
خانومش فردا دو ساعت بعد از اینکه از خونه‌شون حرکت کردیم به سمت گرگان، هنوز توی جاده چالوس بودیم زنگ زد و دعوا که تو چرا دیروز فلان حرف رو بهم زدی
حالا حرفم چی بود؟
این بود که به شوخی بهش گفتم که وقتی به کورش(شوهرم) زنگ زدی گفتم اِ چرا زهرا به خودم زنگ نزد؟یعنی دقیقا همین ترکیبِ جمله.
حالا خانوم زنگ زده بود دعوا که قبل از اینکه تو با کورش ازدواج کنی، ما برای هم مثل خواهر برادر بودیم و من کورش رو مثل برادر خودم میدونم و تو حق دخالت نداری
حالا اون خانوم کیه؟ خانومِ دوستِ شوهرم که البته همه‌ی ما قبلا با هم هم‌دانشگاهی بودیم.
خلاصه همون تلفن شد آخرین تماس من و شوهرم با اون خانوم و شوهرش.
کلا دیوونه بود، یه وقتهایی شوهرم میگه که دوستم بدبخت شد با این ازدواجش.
من حس مزاحم شدم بهم میده ترجیح میدم هتل بریم یا خونه بگیریمبه اینکه:
بستگی به میزان صمیمیت داره.
هرچند من خودم آخرین باری که رفتیم خونه‌ی کسی مسافرت از دماغم در اومد، با اینکه خودشون دعوت کرده بودن و ما شام رفتیم، خوابیدیم و فردا صبحش برگشتیم خونه خودمون.
خانومش فردا دو ساعت بعد از اینکه از خونه‌شون حرکت کردیم به سمت گرگان، هنوز توی جاده چالوس بودیم زنگ زد و دعوا که تو چرا دیروز فلان حرف رو بهم زدی
حالا حرفم چی بود؟
این بود که به شوخی بهش گفتم که وقتی به کورش(شوهرم) زنگ زدی گفتم اِ چرا زهرا به خودم زنگ نزد؟یعنی دقیقا همین ترکیبِ جمله.
حالا خانوم زنگ زده بود دعوا که قبل از اینکه تو با کورش ازدواج کنی، ما برای هم مثل خواهر برادر بودیم و من کورش رو مثل برادر خودم میدونم و تو حق دخالت نداری
حالا اون خانوم کیه؟ خانومِ دوستِ شوهرم که البته همه‌ی ما قبلا با هم هم‌دانشگاهی بودیم.
خلاصه همون تلفن شد آخرین تماس من و شوهرم با اون خانوم و شوهرش.
کلا دیوونه بود، یه وقتهایی شوهرم میگه که دوستم بدبخت شد با این ازدواجش.
وقتی هم میریم شمال سعی میکنم بیشتر بیرون. باشیم یا به جبران زحمتی که دادیم یک روز مهمون من باشن
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
:•:•:•: فکر کن همین الان زنگ در خونتون رو بزنن ... :•:•:•: | زنگ تفريح | 132 | |
|
همین الان دلتون چی میخواد ؟ | زنگ تفريح | 1618 | |
|
|
همین الان چکار میکنید ؟! | زنگ تفريح | 2812 | |
| P | همین الان دلتون واسه کدوم دوست هم باشگاهی تنگ شده؟؟ | زنگ تفريح | 239 | |
|
همین الان دوست داشتی کنار چه کسی بودی؟ | زنگ تفريح | 264 |
Similar threads
-
:•:•:•: فکر کن همین الان زنگ در خونتون رو بزنن ... :•:•:•:
- شروع شده توسط MARIA RED
- پاسخ ها: 132
-
-
-
-