همین الان داری به چی فکر میکنی؟

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یا خدا ..چه روزگار کثیف و نامرد و لجنی شده ؟
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
به امروز که برامون یک روز خیلی مهمه و من خیلی اضطراب دارم، امیدوارم اتفاق غیرمنتظره ای نیفته.
 

*M.A*

کاربر بیش فعال
با امشب میشه چهار شب که نخوابیدم نمیدونم بتونم تا صبح دووم بیارم یا نه
ولی امیدوارم که بتونم.. چون تحت هیچ شرایطی نمیخوام از برنامه هام بیشتر از این عقب بیوفتم
بغلش کردم عطر تنشو بو کشیدم بوی تازه بودن بوی پاکی میداد و هر لحظه اش با خودم گفتم خدا واسه من اینجوری خواسته..
هر ثانیه فقط به این فکر کردم که من باید محکم باشم دنیا منو لبند و ضعیف نخواسته کسی که به تکیه گاهش تکیه بزنه و با خیال راحت زندگی و زنانگی کنه نخواسته..
اون خواسته که من خودم حامی باشم خواسته که من پناه بشم سر روشونه های خودم بگذارم.. و من نا امیدش نمیکنم.. هرگز نمیکنم..
من می‌جنگم شب و روز.. دنیایی می‌سازم که هزاران مرد حتی به ساختنش فکر هم نمی تونند بکنند..
من یکی رو دارم که هیچ کم و کاستی و ضعف و نقصانی بهش نیست کسی که تو دل شب تو سخت ترین لحظات تو افتضاح ترین شرایط کمکم کرده، کاری کرده که بلند شم و رو پای خودم بایستم من اونو دارم..

اینجا نیومدم که تن به ضعف و سستی بسپرم اومدم که بسازم.. دیگه گله نمی کنم از چراهای زندگیم..
چون پذیرفتم که خدا منو جور دیگه ای خواسته.
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به نعمت سلامتی و تندرستی
 
آخرین ویرایش:

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
من این روزها 24 ساعته فکرم درگیر یک موضوعیه که دوشنبه معلوم میشه بلاخره.
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به این چمدون روبروم .. چقدر دلم هوس سفر کرده ؟
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به اینکه چقدر حس خوبیه داشتن یکسایی که آدم احساس خوشبختی کنه باهاشون و خیال آدم راحت باشه ؟
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
داشتم به قیمت برنج فکر میکردم😐
 

*M.A*

کاربر بیش فعال
به مادرم
دلم برای مادرم خیلی تنگ شده
خیلی واسم حسرت بار بود که شب تولدش پیشش نبودم
دلم لک زده واسه گذاشتن سرم رو سینه اشو
نفس کشیدن بوی آغوشش با تمام وجودم
عکساشو که دیدم قلبم پرکشید واسه صورت پاک و پر از سادگی و مهربونیش
امشب خیلی دلتنگ مادرمم خیلی..
دلم پر می‌کشه براش
شدم قد چهار پنج سالگیام به همون اندازه محتاج پناه بردن به آغوشش شدم
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
به اینکه آیا توی این شرایط بچه ی دوم کار درستیه یا نه🙄
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
داشتم به این فکر میکردم که چرا من نباید یه کاری راه بندازم که بقیه برای من کار کنند؟ مگه اونایی که ما داریم براشون کار میکنیم کی هستن؟ باید خوب فکر کنم، من باید بتونم این کار رو انجام بدم.
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به اینکه چرا از اون وقت وارد نمی‌شدم ، برا بقیه دوستان هم اینطوری بود ؟
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
داشتم به این فکر میکردم که چرا آدمها، افراد اطراف خودشون کمتر به چشمشون میان و افرادی که ازشون دورترن عزیزترن؟!
 

Similar threads

بالا