
تنها دلیل، زندگی نیست دلیل زندگی خود تویی تو شقایق زندگی ات هستی تا وقتی که هستی و نفس می کشی تو دلیلی برای خندیدنی برای گریستن و ادامه دادن جست وجو کن خودت را و بیاب آنچه را که در درون توست و آن را به نسیان سپردی پیدا کن هر آنچه را که برای بقا به آن نیاز داری و از آن استفاده کن تو خود گوری گنج درون توست آن را زیر خاک یا در اهرام مصر جست وجو نکن زیر خاک وجودت را نگاه کن گنجت در زیر خروارها گرد و خاک پنهان شده گردو غبار فراموشی خود و دنیای خود و از همه مهمتر فراموشی خالقت فقط کافیه فانوس ایمانت رو با آتش تقوا روشن کنی و در اتاق تاریک ذهنت بگذاری اونوقت خواهی دید که قلبت چگونه از انجماد و یخ زدگی بیرون خواهد آمد و وجودت با گرمای لذت سیراب خواهد شد هر آنچه را برای زیستن نیاز داری خداوند به تو داده فقط باید از اونها استفاده کنی شاید فکر کنی که دستانم اونقدی بلند نیست که بتونم فاصله چند متری خودم رو احاطه داشته باشم و پاهام اونقدر قدرتمند نیست که بتوانم باهاش برم اونور دنیا یا چشمانم اونقدر تیز نیست که نادیده ها رو بتونم ببینم گوش هایم اونقدر قوی نیستند که حرف های همه آدم ها رو بتونم بشنوم و نشنیده هارو بفهمم و زبانم اونقدر گویا نیست که هر آنچه در ذهنم می گذرد را به زبان بیاورم و این تن مادی من اونقدر قدرت نداره که به هر سویی بره و هر کاری می خواد بکنه و هر طوری دلش می خواد زندگی کنه...
اما درون تو نیرویی وجود دارد که تورو به نادیده ها بینا به ناشنیده ها شنوا به دست نیافته ها دچار و به ناگفته ها بازگو می کنه اون ذهن توئه که تورو به هر چه که بخوای میرسونه فقط کافیه اونو باورکنی و بهش ایمان داشته باشی ذهنی که بتونه خداوند به این عظمت رو درک کنه پس هیچ محدودیتی برای اون قائل نمی توان شد.
پس به خود ایمان داشته باش زندگی همین دو خنده از ته دل دو نگاه از روی عشق و دو کلمه محبت آمیز و دو لبخند به لب همنوع آوردن است.
می توان با هیچ کلکی و با پوچ بالی ساخت و با آنها به آسمان بی انتها و دریای بزرگ خداوندی سفر کرد و در جلا ل آسمان و شکوه دریایش گم شد...
روزنامه مردم سالاری