نامه سر آلكس فرگوسن براى ناصر حجازى اتفاق بسيار بزرگى بود. اتفاقى كه نمى توان به راحتى از كنار آن گذشت اما ناصر خان دلش از بى مهرى ها گرفته است.
او از گذشته ها صحبت مى كند و بى مهرى هايى كه در حق او شد و اجازه ندادند به آنچه كه لياقتش را داشت برسد.
ابرار ، نامه آلكس فرگوسن به شما همه را بهت زده كرد. در مورد اين اتفاق مهم صحبت مى كنيد؟
- اين اتفاق نشان دهنده آن است كه فرهنگ آنها بالا است. البته ما هم فرهنگ بالايى داريم اما زمانه اينگونه شده است. به هر حال وقتى مى بينند كسى كه در آن باشگاه بوده، تمرين كرده و برايشان بازى كرده، امروز در بستر بيمارى است، متأسف مى شوند و افسوس مى خورند و با نوشتن نامه اظهار همدردى مى كنند. اين مسأله فرهنگ بالاى آنها را مى رساند. در آن زمان فرگوسن سرمربى منچستر نبود و ما مربى ديگرى داشتيم اما حالا كه اين بيمارى به سراغم آمده، با من همدردى مى كنند. من ۵ بازى به عنوان بازيكن ذخيره براى منچستر يونايتد به ميدان رفتم آن زمان يك ذخيره روى نيمكت بود و مثل الان ۷ نفر روى نيمكت ذخيره ها نمى نشستند.
• فكرش را مى كرديد فرگوسن با ارسال نامه اى از شما دلجويى كند؟
- نه، فكرش را نمى كردم. اگر مربى خود من بود و مرا مى شناخت شايد اما فرگوسن شناختى از من نداشت اما اين قدردانى و همدردى را با من انجام داد. اگر ما باشيم، مى گوييم بگذار طرف بميرد چون مزاحم ما است. اگر چشم ديدن مرا داشتند در ۲۹ سالگى مرا از تيم ملى كنار نمى گذاشتند.
• اين اتفاق چقدر به شما دلگرمى داده است؟
- وقتى يك مربى بزرگ مثل فرگوسن نامه مى دهد و اظهار همدردى مى كند، كار بسيار بزرگى است و من دلگرم مى شوم. در ايران هم يك سرى از دوستان و اطرافيان ناراحت شدند كه اين اتفاق برايم افتاد اما خيلى از آقايان راحت مى شوند و مى گويند بگذار طرف بميرد تا راحت شويم!
• مگر شما چه مزاحمتى براى آنها داشته ايد؟
- نمى دانم اما اگر مزاحم نبودم كه بيرونم نمى كردند. حتماً با آنها همسو و هم فكر نبودم. من بله قربانگو نبوده و نيستم و اگر بودم الان سر كار بودم و پست هاى مهم به من داده بودند.
• با اين به نظر مى رسد احساس غريبى مى كنيد؟
- خيلى، البته براى مردم غريب نيستم. مردم مرا خيلى دوست دارند و همين مسأله به من دلگرمى مى دهد. من براى افراد ديگرى غريب هستم اما مردم هميشه به من محبت دارند.
• وضعيت بيمارى شما به كجا كشيد؟
- دوران درمانم تمام شد و فقط پنجم ارديبهشت بايد چكاب كامل از ريه ام صورت گيرد. ديگر آمپول نمى زنم. خانه ما مثل بيمارستان شده است چون آتيلا رباط پاره كرده و پاى او مورد عمل جراحى قرار گرفت و بقيه افراد خانه هم مشكلاتى دارند و در حال حاضر خودم از همه سالم تر هستم.
• روحيه خيلى خوبى هم داريد.
- بالاخره بايد زندگى كرد. كارى نمى توان صورت داد اما انشاءالله به زودى به تلويزيون مى روم و به صورت زنده و مستقيم حرف هايم را مى زنم. چون آنجا راحت تر مى توانم صحبت كنم.
• به اسلواكى برمى گرديد؟
- قرار بود بروم اما هوا خيلى سرد است و اگر بروم به مشكل مى خورم. چند هفته ديگر اگر هوا خوب شود، براى ۲ بازى آخر تيم مى روم و اگر حالم كاملاً خوب بود، براى فصل بعد برنامه ريزى مى كنيم.
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
همه چیز درباره زندگی شخصی عادل! | فوتبال ایران | 2 |