خب اره دیگه :دی داداشی رو ضایع نکن![]()
نه بابا داداش این چه حرفیه

ولی خوشم اومد خیلی باحال جمش کردی

من که همونطوری پهن ولش میکنم

خب اره دیگه :دی داداشی رو ضایع نکن![]()
بیا یادت بدم :دی ولی در گوشت بگم اونم فهمید :دی گفت باید بزنیش توی قسمت سوتی باشگاه . نزدمش تا امروزنه بابا داداش این چه حرفیه
ولی خوشم اومد خیلی باحال جمش کردی
من که همونطوری پهن ولش میکنم![]()
خب نوبتی هم باشه . منم سوتی دادم :دی
ولی این سوتی مال سال پیشه :دی
یکی از بچه های تازه وارد سایت اومد ازم راهنمایی بگیره . اخه اصلا معلوم بود هیچی از کامپیوتر بلد نیست . منم مجبور شدم برم یاهو باهاش . بعد هی بهش میگفتم اسم سایت سمت چپ بالا هستش روش کلیک کن وارد میشی . 2 ساعت هی بنده خدا میگفت سمت چپ هیچی نیست . گفتم هست نگاه کن دقیق تر . بعد اومدم گفتم مگه میشه نباشه . رفتم ی نگاه کردم . دیدم وای وای سمت چپ نیست ک سمت راست باشگاس
بعد نمیدونستم چطوری درستش کنم :دی . اونم خنگ تر از این بود . گفتمش برا تو سمت راستت میشه![]()
وقتی بچه بودم یه گیره سر داشتم خیلی بزرگ بود همیشه با بابام بازی کردنی اون گیررو میزد سر من منم میزدم سر اون اخر بابام خواست بره بیرون مامنمم دستش بند بود بابام رو بیرون رفتنی ندید منم یواشکی گیررو زدم سر بابام اونم همونجوری رفت بیرون بیچاره 1ساعت نشده برگشت مامنم تا بابامو دید ترکید از خنده بابا بعد اینکه جریان فهمید گفت دیدم همه دارن نگام می کنن می خندن واسه همین زود اومدم خونه
یادش بخیر...یه بار دوستم میره مغازه میگه اقا این الو 10تومنیا چنده(اخی یادش بخیر چقدم خوشمزه بودااا)
یه بارم داشتیم با خاله هام می رفتیم مسافرت.
تو کویر رانندگی می کردیم و خیلی دورتر از ما طوفان شده بود و از دور ما خاک و درختا رو می دیدم که تکون می خورد.
شوهر خالمم به شوخی گفت:ببینین چه شترایی!
خالمم گفت:آره.ماشالا ماشالا چه بزرگم هستن!
سوتی آجیم:
دخترهمسایمون تازه عقد کرده آجیم هم میخواست ازشون تعریف کنه بهش گفت: هم خونوادتون خونواده ی خوبیه هم اینکه خودت خوبی، خوشکلی، تحصیلکرده ای، سبکی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!![]()
جالب بود..ترم پیش تو اداره برق وقتی می خواستم برای کارآموزی ثبت نام کنم اونجا اتاق دبیر خونه درش جوری بود که پنجره داشت و پنجره اش رو همیشه باز می ذاشتن به همین خاطر زیاد نمی تونستی درو باز کنی باید درو یکم باز می کردی و به زور واردش می شدی منم اولین باری بود که می رفتم اینو نمی دونستم بار اول که رفتم اونجا در و محکم باز کردم در هم رفت خورد به دیوار و دوباره خورد بهم ... ! منم کلی خجالت کشیدم >>>و اونجا خانمی که تو دبیر خونه نشسته کلی بهم خندید >>>
.خلاصه دور کارآموزی تموم شد و آخر سرباید دوباره برای نامه و ... دوباره می رفتم دبیر خانه پیش همون خانم ولی این بار سعی کردم حواسمو جمع کنم تا دوباره ضایع نشم .خیلی آروم در وباز کردم و آروم وارد اتاق شدم و بدون این که به جایی بخورم به همون خانم دبیر خانه سلام کردم ولی اون خانمی که قرار بود نامه منو تاپیک کنه نیومده بود و خانم دبیر خونه گفت نامه تو بذار رو میزش و بیرون منتظر باش تا بیاد . ولی همین که داشتم می رفتم بیرون موقع باز کردن در ،در یه بار خورد به دیوار و اینبار برگشت خورد تو سرم![]()
!!! منم سریع خودمو جمع کردم و رفتم بیرون... ولی این بار دیگه خانم دبیر خانه نخندید چون از فرط خنده داشت ریسه می رفت >>>
![]()
جالب بود... حقش بود...یه روز سر کلاس شیمی آلی 1 بودیم استاد یه سوال پرسید...من جواب دادم...اون ندید کی جواب داده...چند دقیقه بعد دوباره همون سوالو پرسید....کسی چیزی نگفت...استاد گفت همین الان یکی جواب داد هـــــــــــــا...من باز همون جوابو 3بار گفتم به من نگاه کرد وگفت نه...بعد یه خانومی از جلو کلاس همون جوابو داد به خانمومه نگاه کرد و آفرین و....!!!!!
حالا خودتون مقایسه کنید :
جواب من : هاش منفی (H-)
جواب خانومه : اچ منفی (H-)
منو اینجوری ضایع کرد...منم گفتم نوبته منم میشه...
وقتی کلاس تموم شد با چندتا از پسرا جمع شدیم دورش هی سوالو و شوخیو....من یهو پرسیدم استاد ازدواج کردی؟ گفت :نه
من: پس همینه که این همه هوا دخترا رو داری...
آقا همه بچه ها ترکیدن از خنده...تیکه تو کل دانشگاه پیچید...سوژه ای بودااااااااااااا![]()
خوب اینم ی سوژه جدید برا خنده:جلسه قبل سر کلاس داشتم با دوستم می خندیدم که استاد قاطی کرد گفت برید بیرون ما هم که پررو پاشدیم بریم بدتر عصبانی شد گفت دیگه نیاید اسمتوم میدم اموزش!!منم که دیدم کار داره بیخ پیدا می کنه گفتم نه استاد ما فقط همین ی جلسه میریم!!!!!!!!!!!
(یعنی این که الان انداختیمون بیرون اصلا مهم نیست!!!!!!!!! جلسه های بعدم میایم که حذف نشیم و البته استاد سوژه ایه برا خنده حیفه ادم کلاسش از دست بده!!!!!! اینم توضیح برا کسایی که دوزاریشون کجه!)
استاد زبان : how old are u?
من: thank you !!!
بچه ها : هر هر هر ....
ی کلاس با ی استاد وحشتناک داشتیم ک استاد قصد رفتن از کشور رو داشت.
بین درس ی دفعه پرسید بچه ها اگه من برم شما خوشحال میشید؟(انتظار داشت بگیم استاد تورو خدا تورو ب جدت نرو تنهامون نزار
)منم آروم برا شوخی گفتم بللللللللللللللللللللللللللللله.
استاد هم ک از تعجب چشماش گرد شده بود گفت هرکی بوده خودش بلند شه بچه ها هم از ترس خشکشون زد
خلاصه ساعت کلاس همینطور تمام شدوبچه ها هم آدم فروشی نکردن.![]()
آقا پیش دانشگاهی که بودیم یه دبیری داشتیم از این دبیرایی که جفت پاش لبه گوره اما نمیره.یه روز داشت میگفت پسرا خیلی شیطونن و دخترا از این عرضه ها ندارن و ...
مام نشستیم نقشه کشیدیم.چیکار کنیم؟چیکار نکنیم؟ورداشتیم لولای درو درآوردیم و در و مثل روز اول گذاشتیم سر جاش.منتظر بودیم بیاد تو.آقا یهو دیدیم شپلق صدا داد و اون دبیره کف سالن و داره به زور در و از روی خودش ورمیداره.مام اول یکم نیگا کردیم و بعدش رفتیم بلندش کردیم.و از اونجایی که دوست خنگ من یادش رفت لولای در و بذاره پایینیش در و گذاشت روی طاقچه ی کلاس,ما لو رفتیم.
ولی تا یک هفته ما
دبیر تا پایان سال![]()
یه زمانی کلاس زبان می رفتیم یه روزمعلم زبان ازم پرسید:?what your first name
منم جوابیدم my first name is elmira
بعدازیکی ازپسرای کلاس همین سوالوپرسید:?what your first name
اونم بلندگفت:المیرا
کلاس ترکیدازخندهhttp://www.iran-eng.../images/smilies/icon_biggrin.gif
محرم بود
میخواست جلوی هیئت گاو بکشن
همه مردم دور گاو جمع شده بودند
مرد و زن
خیلی خیلی شلوغ بود
ما هم بودیم ( و مامانم که پاهاش درد میکنه و اینکه خونه عموم همون نزدیکیاست )
آقا رفتن گاو رو بکشند که گاو فرار کرد
حساب کن کل جمعیت دارند فرار میکنند
مامانم با پای درد کن جلوی همه زن ها میدوید و همه دنبالشون
بعد مامانم رفت تو خونه عموم در رو بست همه زن ها پشت در شیون و فریاد و در میزدند و مامانم در رو واسشون باز نمیکرد
خدا رحم کرد که سریع گاو رو گرفتند و کشتند .
یه بار دیگه ام خالم تعریف میکنه میگه چن سال پیشا که خیلی بهداشت رواج نداشتهتو مدرسه سر مبارک یکی از بچه ها شپش میگیره
خلاصه باباشو میخوانو طفلی با هزار اخمو تخم پا میشه میاد مدرسه
میگه:
یعنی چی خانوم زمان شاه سر بچه ها هزارتا شپش میگرف ما رو نمیکشوندن مدرسه حالا واسه یه شپش ...
خالمم معاون بوده میگه خب اقای محترم معلم بچه تون حامله اس...
هنو حرفش تموم نشده اقاهه میگه : خب منم حامله ام خانوم
حالا جالبه وقتی خالم اینو تریف کرد ما داریم ریسه میریم یهو مامانم بین خندیدن یه نفس کشید و خیلی عادی پرسید حالا واقعا حامله بود یا الکی میگف؟![]()
این خاطره نقل از کسی دیگه است اما جالبه
یه بنده خدایی نمره یکی از درساشو نیاورده بود رفت دفتر استادش واسه نمره گرفتن
دفتر هم کلی شلوغ بوده خلاصه از طرف هی اصرار به استاد برای گرفتن نمره و از استاد رد درخواست
بعد از دو ساعت بالاخره استاد مربوطه کوتاه اومد و گفت باشه حالا از کدوم درس نمره کم آوردی...
کل جمع حاضر اونجا ساکت میشن
و اینجا بوده که طرف هرچی به مغزش فشار آورده اسم درس یادش نمیاد
و استاد این بار عصبانی تر میشه و ...
با عرض معذرت و شرمندگي .....
چند روز پيش
رفتم دستشويي...همين كه تازه رسيده بودم گوشيم زنگ خورد
از يه طرف ديدم حال ندارم پاشم برم بيرون ج بدم بعد دوباره بيام...از طرفه ديگه هم ديدم اگه ج ندم خودم باس زنگ بزنم به يارو .. يارو هم تهه پرحرفي تا شارژمو تموم نميكرد ول كن نبود...پس به ناچار گوشي را برداشتم
همين كه الو سلام گفتم ..با توجه به كاشي و سراميكه دستشويي ..صدا پيچيد....يارو هم درجا فهميد و خنديد و گفت:تو دستشويي هستي يا حموم؟؟
حالا من روم نشد بگم كجام..گفتم تو حموم بابا
از اون اصرار كه راستشو بگو كجايي(دنباله سوژه بود كه بخنده)...از منم انكار كه الا و بلا تو حمومم
خلاصه راضيش كردمو حرفامونو زديمو از دستشويي در اومدم...رفتم پذيرايي...ديدم داييم بعده مدت ها از تهران اومده خونه ما و با مامان نشستن و حرف ميزنن همچين يه نمه لبخندي هم به لباشون هم هست
با ديدنش خوشحال شدمو با ذوق شوق رفتم سمتش...
سلام دايي..خوبي..خوش اومدي..
داييم:سلام بهنام جان...مرسي تو خوبي؟؟
ممنون دايي
داييم:عافيت باشه بهنام جان...ميگفتي ميومدم كيسه ميكشيدم
منو ميگي........بعدشم كه ديگه افتادم از خنده...
بله ديگه...دايي جان وقتي وارد خونه شده...موقع رد شدن از جلو دره دستشويي صدامو شنيده كه داشتم ميگفتم تو حموم...و رد شده رفته پذيرايي...و اينجوري بهم تيكه انداخت و الان هم كه الانه بهم ميخندن
فکر کردم منظورش این بود که تابستون کلاس داشتی؟ منم گفتم بهار.حالا تازه پهلوی خودم فکر میکردم این که اصلا تابستون درسی ارائه نداده بود
تازه بدترش این بود که برام معنی تاپ ستیودنتو توضیح داد![]()
رفته بودیم مسافرت به قصد خریدن سوغاتی تو بازار می گشتیم دوستام رفتن توی یه مغازه که مغازه بقلیش که وسایل تزیینی به درش آویزون کرده بود توجه منو جلب کرد رفتم جلو و همینطور که نگاهشون میکردم قیمتا رو هم از فروشنده که دم درش وایساده بود می پرسیدم بعد از اینکه دو سه باری پرسیدم وجوابمو نداد برگشتم نگاش کنم ببینم چرا حرف نمیزنه دیدم ماکتههههههه!!!!!!! دقیقا قیافم اینجوری شدبرگشتم فوری پشته سرم ونگاه کردم دیدم فروشنده مغازه روبرویی از خنده داره میترکه!!!!!!!!
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
بسلامتی هر کی تاپیکو میخونه | زنگ تفريح | 1 | |
Д | هر کی اسپم انگلیسی بلده بیاد کل کل کنه.................... | زنگ تفريح | 4 | |
![]() |
هر کی دلش تنگه بیاد...!!! | زنگ تفريح | 42 | |
![]() |
هر کی دلش تنگه بیاد...!!! | زنگ تفريح | 1 | |
![]() |
هر کی آخر پست بده برندس!!!! | زنگ تفريح | 7 |