اين سوتي باعث شد كه تصميم بگيرم توي زندگيم به كسي توهين نكنم.
سال سوم هنرستان بودم از 7/5 صبح تا 5/5 بعدازظهر كلاس داشتيم . خسته و كوفته با دوستم سوار اتوبوس شديم ، ايستاده بوديم و يه خانوم هم كنار من ايستاده بود. ترافيك سنگين بود. خانومه از من پرسيد : اينجا آسياب قواميه؟ گفتم نه. 10 ثانيه ديگه دوباره پرسيد : اينجا آسياب قواميه؟ گفتم :نه. ... خلاصه بين 2 ايستگاه بيشتر از 15 مرتبه پرسيد: اينجا آسياب قواميه؟؟؟ در اتوبوس بسته شد و تازه اتوبوس مي خواست راه بيفته ، خانومه دوباره از من پرسيد: اينجا آسياب قواميه؟
منم بدون اينكه جوابشو بدم ، خيلي آروم ، درگوشي به دوستم گفتم : چقدر خره ، نمي فهمه هنوز نرسيديم... بعد خانومه يه نگاه بهم انداخت گفت: واقعا هنوز نرسيديم؟
خيلي ناراحت شدم ، جالبه كه وقتي تازه كارشناسيمو گرفته بودم ، توي يه هنرستان به بچه هاي سال سوم كامپيوتر درس مي دادم ، يه روز داشتم روي يكي از سيستم ها ويندوز نصب مي كردم ، بچه ها كنارم نشسته بودن و پچ پچ مي كردن ، اما من مي شنيدم ، داشتن در مورد مسائل غيربهداشتي صحبت مي كردن ، يهو فاطمه خيلي آروم گفت : بچه ها يواشتر ، خانوم مي شنوه. شيرين گفت : نمي شنوه حواسش به كامپيوتره ، بعد فاطمه گفت : مگه خره كه نشنوه؟؟ من هم بدون اينكه نگاهشون كنم همون طوري كه چشام به مانيتور بود گفتم: فاطمه ، خودتي ... بچه ها ساكت شدن
من از حرف فاطمه ناراحت نشدم ، تو اون لحظه يادم به اون خانومه تو اتوبوس افتاد كه در جواب توهين من ، هيچي نگفت.