هر کی سوتی داده تعریف کنه!

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
يه بار باقله (باقلا) خريده بوديم ، اومدم به خواهرم بگم :سارا بيا اين باقله هارو ببر ، اشتباهي گفتم : ساقله بيا!
:w15::w15:

يه بار رفته بودم خونه دوستم اسم خواهر كوچيكش شهره بود و اسم داداش بزرگش شهرام بود ، موقع خداحافظي مي خواستم بگم : از طرف من شهره جونو ببوس ، اما اشتباهي گفتم : از طرف من شهرام جونو ببوس . :w15::w15::w15:
صداي خنده مامانش و داداشش كه از داخل ساختمون ميومد هنوز تو گوشمه.
تشکر نداشتم ولی ترکیدم پخش شدم رو صندلی.....خیلی باحال بود....
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
خودم دکترای سوتی دادنم اما الان چیزی تو ذهنم نیست.. اما دیشب پیش دوستم بودم داشت از خاطرات تولدش تعریف میکرد که دوستش رفته کیک مدل لب سفارش داده بعد باهم میرن بگیرن.. وقتی دوستش میره تو شیرینی فروشی میگه آقا لبو میدی؟؟؟؟؟؟؟
دوستم میگفت تموم پسرایی که اونجا کار میکردن پشت یخچال ها پهن شده بودن از خنده...
 

itorict

عضو جدید
واي بچه ها همين چند روز پيش يكي از اقوام درجه يك خونمون بود داشتم باهاش شوخي ميكردم ولي نگام بهش نبود(شوخي در حد كوچه و بازار) نگو يدفه جوش آورد و آمپر چسبوند يه دعواي لفظي توپ روي داد البته نميگم چي شد طوري كه همسايمون كه عمومون باشه شنيد و اومد و ديد داره اون لوغز ميخونه و ميرفت سمت در و هي ميگفت من شيرم من شيرم عموم گفت بيا برو گم شو تو توره هم نيستي(توره حيواني است از روباه ترسوتر و هم جثه)
نگو كه تا اين كلمه رو شنيدم سريع پريدم پاي رايانم و رو صندلي از خنده ولو شدم:biggrin:
 

مهرناز*

عضو جدید
یه روز دختر خالم تو مدرسه رفته بود نماز جماعت میگه اخونده اومد همین که رفت سجده.... میگه معاونمون نتونست خودشو نگه داره خندید میگه دیگه همه نمازشونو قطع کردند زدند زیره خنده اخونده گفته شما ادامه بدین من میرم وضو میگیرم میام
 

مهرناز*

عضو جدید
باعرض پوزش این سوتی رو فارسی نمیشه گفت.
بی گون مامام سه چهار نفری رو چاغرب درس سوروشا بیرینه که یه تیشب ادی روح الله میش دیب الله وردی دسن بی بچارادا اله گالب مامام هیسلنب به سنننم ها .او دا دیب اخی منم ادیم الله وردی دری کی. دا هامی گش الیب گولماخدان ایندی اونون ادین دا روح الله چاغرمازلار هامی دیر الله وردی:biggrin:
 

moein_rnd

عضو جدید
هر موقع حرف سوتی میشه من یاد این سوتیم میوفتم:redface:
.
کلاس 5 ابتدایی بودم,نیمکتی که نشسته بودم روش چسبیده به میز معلممون بود:),یه روز 5 دقیقه مونده بود به زنگ معلممون گفت دیگه درس بسه وایستین زنگ بخوره بعد برین بیرون!!!!!
منم طبق معمول سرمو گذاشته بودم رو میز با دوستام تو میز بقلی داشتیم اختلاط میکردیم یهوووووووو دیدم گوشم سوخت(یکی زد تو گوشم):surprised:
منم یهوووووووووووو با عصبانیت برگشتم گفتم کدوم خرررررررررررررررررری بود؟؟؟؟؟؟:mad:
یهو دیدم معلمون قرمز کرد,هی وای من,منم شدم لبوووو,بعد چند ثانیه که همه توبهت بودن کلاس ترکید
اومده بود باهام شوخی کنه فخشم خورد بنده خدا
(جالبیش اینجاس معلمون همسایمونم بود,اومد گذاشت کف دسته مامانم:w02:)
 

itorict

عضو جدید
باعرض پوزش این سوتی رو فارسی نمیشه گفت.
بی گون مامام سه چهار نفری رو چاغرب درس سوروشا بیرینه که یه تیشب ادی روح الله میش دیب الله وردی دسن بی بچارادا اله گالب مامام هیسلنب به سنننم ها .او دا دیب اخی منم ادیم الله وردی دری کی. دا هامی گش الیب گولماخدان ایندی اونون ادین دا روح الله چاغرمازلار هامی دیر الله وردی:biggrin:
یه روز معلممون سه چهار نفر رو برای درس پرسیدن صدا می کنه،یکیشون اسمش روح الله بوده و معلم گفته الله وردی،اون بیچاره هم مونده هاج و واج.معلم هم عصبانی میشه و می گه آخه با تو هستم،اونم برمیگرده میگه که آخه اسم من الله وردی نیست که.همه هم دیگه مرده بودن از خنده .الان هم همه اسمش رو روح الله نمی گن ،الله وردی می گن.
---------------
این کجاش خنده دار بود:surprised:
مترجم محترم:يه دوست با معرفت
مهرناز جان دوستان رو به شك نيانداز
 

sam 600020

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند وقت پیش رفته بودیم بیرون فهمیدیم کبریت نیاوردیم خلاصه بابام رف یکی خرید اورد پیک نیکو روشن کردیم خواهرم یهو گف ببین چقد خوب میسوزه فک کنم به خاطر کبریتشه که نوئه ! مام زدیم زیر خنده که حرف جالبی بود ولی خودش داشت هاج و واج مارو نگا میکرد که چی شده ...نگو بنده خدا سوتی داده :redface:
 

gelayol joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای چند روز پیش یه سوتیه بد دادما
رفته بودم جایی موقع برگشت میزبان تا دم در همراهیم کرد بعد من خواستم دکمه آسانسورو بزنم اونم دستشو آوارد که به زنه یه جورایی همزمان شد منم مغزم ارور داد به جای دکمه اون شیشه که فلش بالا و بایین رفتن طبقات روشه رو زدم !:biggrin: بعدش میزبان خودش دکمه رو زد ولی فکر کنم پیش خودش بگه این دختره تاحالا آسانسور سوار نشده مگه ...
 

soraya_shz

عضو جدید
اين سوتي باعث شد كه تصميم بگيرم توي زندگيم به كسي توهين نكنم.


سال سوم هنرستان بودم از 7/5 صبح تا 5/5 بعدازظهر كلاس داشتيم . خسته و كوفته با دوستم سوار اتوبوس شديم ، ايستاده بوديم و يه خانوم هم كنار من ايستاده بود. ترافيك سنگين بود. خانومه از من پرسيد : اينجا آسياب قواميه؟ گفتم نه. 10 ثانيه ديگه دوباره پرسيد : اينجا آسياب قواميه؟ گفتم :نه. ... خلاصه بين 2 ايستگاه بيشتر از 15 مرتبه پرسيد: اينجا آسياب قواميه؟؟؟ در اتوبوس بسته شد و تازه اتوبوس مي خواست راه بيفته ، خانومه دوباره از من پرسيد: اينجا آسياب قواميه؟
منم بدون اينكه جوابشو بدم ، خيلي آروم ، درگوشي به دوستم گفتم : چقدر خره ،‌ نمي فهمه هنوز نرسيديم... بعد خانومه يه نگاه بهم انداخت گفت: واقعا هنوز نرسيديم؟ :sweatdrop:


خيلي ناراحت شدم ، جالبه كه وقتي تازه كارشناسيمو گرفته بودم ، توي يه هنرستان به بچه هاي سال سوم كامپيوتر درس مي دادم ، يه روز داشتم روي يكي از سيستم ها ويندوز نصب مي كردم ، بچه ها كنارم نشسته بودن و پچ پچ مي كردن ، اما من مي شنيدم ، داشتن در مورد مسائل غيربهداشتي صحبت مي كردن ، يهو فاطمه خيلي آروم گفت : بچه ها يواشتر ،‌ خانوم مي شنوه. شيرين گفت : نمي شنوه حواسش به كامپيوتره ، بعد فاطمه گفت : مگه خره كه نشنوه؟؟ من هم بدون اينكه نگاهشون كنم همون طوري كه چشام به مانيتور بود گفتم: فاطمه ،‌ خودتي ... بچه ها ساكت شدن
من از حرف فاطمه ناراحت نشدم ، تو اون لحظه يادم به اون خانومه تو اتوبوس افتاد كه در جواب توهين من ، هيچي نگفت.
 
آخرین ویرایش:

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
باعرض پوزش این سوتی رو فارسی نمیشه گفت.
بی گون مامام سه چهار نفری رو چاغرب درس سوروشا بیرینه که یه تیشب ادی روح الله میش دیب الله وردی دسن بی بچارادا اله گالب مامام هیسلنب به سنننم ها .او دا دیب اخی منم ادیم الله وردی دری کی. دا هامی گش الیب گولماخدان ایندی اونون ادین دا روح الله چاغرمازلار هامی دیر الله وردی:biggrin:
این چه وضعشه ..پارتی بازی نداریم.. مهرناز؟ میرحسین داداشم تو بگو چی شد من نفهمیدم...
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روز معلممون سه چهار نفر رو برای درس پرسیدن صدا می کنه،یکیشون اسمش روح الله بوده و معلم گفته الله وردی،اون بیچاره هم مونده هاج و واج.معلم هم عصبانی میشه و می گه آخه با تو هستم،اونم برمیگرده میگه که آخه اسم من الله وردی نیست که.همه هم دیگه مرده بودن از خنده .الان هم همه اسمش رو روح الله نمی گن ،الله وردی می گن.
---------------
این کجاش خنده دار بود:surprised:
مترجم محترم:يه دوست با معرفت
مهرناز جان دوستان رو به شك نيانداز
مرسی... وای از فضولی داشتم میترکیدم......
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
دردونه جان اگه تشكر نداري با ستاره هم مي شه امتياز داد ، تازه مي توني يه پيام هم بفرستي ;)
مسی نمیدونستم.. ولی پیام میده طی 24 ساعته گذشته بس تشکر کردی ترکوندی باشگاهو. برو فردا بیا...
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين سوتي باعث شد كه تصميم بگيرم توي زندگيم به كسي توهين نكنم.


سال سوم هنرستان بودم از 7/5 صبح تا 5/5 بعدازظهر كلاس داشتيم . خسته و كوفته با دوستم سوار اتوبوس شديم ، ايستاده بوديم و يه خانوم هم كنار من ايستاده بود. ترافيك سنگين بود. خانومه از من پرسيد : اينجا آسياب قواميه؟ گفتم نه. 10 ثانيه ديگه دوباره پرسيد : اينجا آسياب قواميه؟ گفتم :نه. ... خلاصه بين 2 ايستگاه بيشتر از 15 مرتبه پرسيد: اينجا آسياب قواميه؟؟؟ در اتوبوس بسته شد و تازه اتوبوس مي خواست راه بيفته ، خانومه دوباره از من پرسيد: اينجا آسياب قواميه؟
منم بدون اينكه جوابشو بدم ، خيلي آروم ، درگوشي به دوستم گفتم : چقدر خره ،‌ نمي فهمه هنوز نرسيديم... بعد خانومه يه نگاه بهم انداخت گفت: واقعا هنوز نرسيديم؟ :sweatdrop:


خيلي ناراحت شدم ، جالبه كه وقتي تازه كارشناسيمو گرفته بودم ، توي يه هنرستان به بچه هاي سال سوم كامپيوتر درس مي دادم ، يه روز داشتم روي يكي از سيستم ها ويندوز نصب مي كردم ، بچه ها كنارم نشسته بودن و پچ پچ مي كردن ، اما من مي شنيدم ، داشتن در مورد مسائل غيربهداشتي صحبت مي كردن ، يهو فاطمه خيلي آروم گفت : بچه ها يواشتر ،‌ خانوم مي شنوه. شيرين گفت : نمي شنوه حواسش به كامپيوتره ، بعد فاطمه گفت : مگه خره كه نشنوه؟؟ من هم بدون اينكه نگاهشون كنم همون طوري كه چشام به مانيتور بود گفتم: فاطمه ،‌ خودتي ... بچه ها ساكت شدن
من از حرف فاطمه ناراحت نشدم ، تو اون لحظه يادم به اون خانومه تو اتوبوس افتاد كه در جواب توهين من ، هيچي نگفت.
تشکرام تموم شده .ولی نمیشد تشکر نکنم..
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
واااااااااای به امید پیشرفت روزافزون سوتی های شما.....
این تاپیک که واسه من یکی دنیایی داره.. خیلی لذت میبرم.. ما را با سوتی های خود شاد نمایید.
 

مهرناز*

عضو جدید
واااااااااای به امید پیشرفت روزافزون سوتی های شما.....
این تاپیک که واسه من یکی دنیایی داره.. خیلی لذت میبرم.. ما را با سوتی های خود شاد نمایید.
منم با شما موافقم اولین تاپیکیه که با روحیه من سازگاره خیلی باحاله .
 

مهرناز*

عضو جدید
یه روز معلممون سه چهار نفر رو برای درس پرسیدن صدا می کنه،یکیشون اسمش روح الله بوده و معلم گفته الله وردی،اون بیچاره هم مونده هاج و واج.معلم هم عصبانی میشه و می گه آخه با تو هستم،اونم برمیگرده میگه که آخه اسم من الله وردی نیست که.همه هم دیگه مرده بودن از خنده .الان هم همه اسمش رو روح الله نمی گن ،الله وردی می گن.
---------------
این کجاش خنده دار بود:surprised:
مترجم محترم:يه دوست با معرفت
مهرناز جان دوستان رو به شك نيانداز
دوست محترم اگه این سوتی با ترجمه فارسی خنده دار میشد خودم فارسی مینوشتم و بقیه رو به شک نمینداختم.اخه واسه چی شک!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

itorict

عضو جدید
امروز رفته بودم واسه سپاه كه يادواره شهدا داشتن سيستم صوتي نصب ميكردم و به يه باند تكيه زده بودم و اطرافمو به دقت زير نظر داشتم يه دفعه ديدم يه آقايي داره مياد طرف من به نيم متري من كه رسيد من بدون اينكه سلامي بكنم رفتم واسه ي نصب باند ها چون خيلي تو لاك خودم بودم يه دفعه آقاهه همكارمو صدازد و گفت ميگم اين پسره مال اينجا نبودا فكر كنم از فضا اومده باشه همكار منم كه خيلي رو من حساس هست و اگه كسي همچين طعنه اي بزنه ميخوابونه تو گوشش ديدم با چهره اي گشاده ازش استقبال كرد و منم همينجور با بد خلقي و طعنه به طرف نگاه ميكردم و يه حرف هم بهش زدم كه فهميد وقتي رفت دوستم گفت
اين فرمانده ي جديد سپاه ناحيه هست ومن اونو نميشنواختم باور كنيد اين چند ساعتي كه اونجا بودم داشتم از خجالت ميمردم.:cry:
 

sara23

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز رفته بودم واسه سپاه كه يادواره شهدا داشتن سيستم صوتي نصب ميكردم و به يه باند تكيه زده بودم و اطرافمو به دقت زير نظر داشتم يه دفعه ديدم يه آقايي داره مياد طرف من به نيم متري من كه رسيد من بدون اينكه سلامي بكنم رفتم واسه ي نصب باند ها چون خيلي تو لاك خودم بودم يه دفعه آقاهه همكارمو صدازد و گفت ميگم اين پسره مال اينجا نبودا فكر كنم از فضا اومده باشه همكار منم كه خيلي رو من حساس هست و اگه كسي همچين طعنه اي بزنه ميخوابونه تو گوشش ديدم با چهره اي گشاده ازش استقبال كرد و منم همينجور با بد خلقي و طعنه به طرف نگاه ميكردم و يه حرف هم بهش زدم كه فهميد وقتي رفت دوستم گفت
اين فرمانده ي جديد سپاه ناحيه هست ومن اونو نميشنواختم باور كنيد اين چند ساعتي كه اونجا بودم داشتم از خجالت ميمردم.:cry:


ماشالا شما همه جا بادی گارد دارید!
از اون خاطرات قبلیتون تا الان همش می بینم هواتونو داشتن!
خوش به حالتون
 

itorict

عضو جدید
ماشالا شما همه جا بادی گارد دارید!
از اون خاطرات قبلیتون تا الان همش می بینم هواتونو داشتن!
خوش به حالتون
بله اصولا من طوري رفتار ميكنم كه هميشه خيلي ها رو من حساب كنن و حساس باشن نه اينكه خيلي باهام راحت باشن و هر شوخي كه خواستند بكنن.:cool:
 

Similar threads

بالا