آيا فكر مي كنيد كه كسي مي تواند عاشق يك نفر باشد و همچنين از ديگري نفرت داشته باشد؟
نه، اين ناممكن است. انسان عاشق، يك انسان عاشق است، اين به هيچ وجه ربطي به يك فرد خاص ندارد.
چنين كسي حتي اگر تنها هم بنشيند بازهم شخصي عاشق است.
عاشق بودن، طبيعت چنين فردي است، ربطي به رابطه ي شما و آن شخص ندارد.
يك شخص خشمگين حتي اگر تنها هم باشد بازهم خشمگين است، انساني كه نفرت دارد، حتي در تنهايي هم پر از نفرت است. با ديدن چنين شخصي نيز مي توانيد احساس كنيد كه او خشمگين است، باوجودي كه خشم خودش را در آنزمان به شخص خاصي نشان نمي دهد.
اگر شخصي عاشق را ببينيد كه در تنهايي نشسته، مي توانيد احساس كنيد كه چگونه لبالب از عشق است.
گل هايي كه در انزواي جنگل مي رويند عطر خود را منتشر مي كنند، چه كسي در آنجا باشد كه از آن قدرداني كند و
چه نباشد، چه كسي از كنارشان بگذر و چه نگذرد. معطر بودن طبيعت گل است.
در اين توهم نباشيد كه گل فقط به خاطر شما عطرافشاني مي كند!
عاشق بودن بايد خود شخصيت ما شود. بايد وضعيت بودش ما باشد، نبايد متكي به " به چه كسي" باشد.
ولي تمام عشاق مي خواهند كه معشوقشان فقط آنان را دوست بدارد، و عاشق هيچكس ديگر نباشد.
ولي آنان نمي دانند كه كسي كه نتواند همه را دوست بدارد، نمي تواند هيچ كس را دوست بدارد.
زن مي گويد كه شوهرش فقط بايد عاشق او باشد و نبايد با هيچكس ديگر عاشقانه رفتار كند، جريان عشق شوهر
فقط بايد به سمت او جاري باشد. ولي او درك نمي كند كه چنين عشقي دروغين است و مسبب اين نيز خود اوست.
شوهري كه هميشه پر از عشق براي همه نباشد چگونه مي تواند عاشق همسرش باشد؟
عاشق بودن يعني اينكه در طول شبانروز، عشق ورزيدن طبيعت او است.
انسان نمي تواند براي يك نفر سرشار از عشق باشد و براي ديگران تهي از عشق باشد.
ولي تاكنون نوع بشر قادر نبوده است اين حقيقت ساده را ببيند. پدر از فرزندش مي خواهد كه او را دوست بدارد. این درخواست فقط یک اجبار است.
شما عاشق هستید؟