نکاتی برای دستیابی به موفقیت

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز

100- قانون توقعات
اگر مدام توقع داشته باشيد که اتفاقات خوب برايتان رخ دهد ، ميزان شانس خود را در زندگي افزايش مي دهيد .
هر روزتان را ا اين جمله آغاز کنيد : " مي دانم امروز يک اتفاق عالي برايم مي افتد . "

101- قانون فرصت
بهترين فرصت ها اغلب در معمولي ترين موقعيت هاي پيرامون شماست .
بزرگترين فرصت شما ، به احتمال زياد درست پيش پاي شماست ، در کار ، حرفه ، تحصيل ، تجربه يا علايق فعلي شما .

102- قانون قابليت
شانس هنگامي رخ مي دهد که آمادگي و موقعيت در يک جا جمع شود .
در هر زمينه اي ، هر چقدر توانايي هاي بيشتري داشته باشيد و آنها را بيشتر پرورش دهيد شانس رسيدن به موقعيت هاي مطلوب نيز براي شما بيشتر مي شود .

103- قانون دانش
در هر زمينه اي ، شخصي که دانش و مهارت گسترده تري داشته باشد شانس موفقيت بيشتري نسبت به ديگران دارد .
دانش و مهارت گسترده ، فرد را آگاه ساخته و از چند و چون اوضاع با خبر مي کند و در نتيجه فرصت هايش را افزايش مي دهد .

104- قانون پيش فرض ها
پيش فرض هاي نادرست ريشه ي شکست ها هستند . شهامت محک زدن پيش فرض هاي خود را داشته باشيد .
پذيرش اينکه احتمال دارد پيش فرضتان اشتباه باشد ، راه را براي يافتن پيش فرض هاي جديد و دگرگوني هاي لازم باز مي کند ، چيزهايي که در غير اين صورت بدست نخواهيد آورد .

105- قانون وقت شناسي
وقت شناسي همه چيز است . اگر آمادگي لازم را در خود ايجاد کنيد ، زمان مناسب براي شما فرا خواهد رسيد .
" در درياي پر تلاطم زندگي ، هميشه مي توان موجي را يافت که اگر با آن حرکت کنيد شما را به ساحل خوشبختي مي رساند ." (ويليام شکسپير )
 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز


106- قانون انرژي

هر چقدر انرژي و اشتياق بيشتري داشته باشيد ، احتمال اينکه موقعيت مناسب را تشخيص دهيد و از آن استفاده کنيد بيشتر مي شود .

بهترين ايده ها و افکار خلاق بعد از مدتي استراحت و آرامش بدست مي آيد .



107- قانون روابط

هر چه افراد بيشتري را بشناسيد که ديد مثبتي نسبت به شما دارند موقعيت هاي بهتري به دست خواهيد آورد .

افرادي که شما را دوست دارند به شما ايده هاي جديدي مي دهند و راه موفقيت را براي شما باز مي کنند .



108- قانون درک ديگران

وقتي از ديد فرد ديگري به موقعيتي نگاه کنيد ، اغلب اوقات به ايده و راه حل هايي دست پيدا مي کنيد که قبلا به آنها پي نبرده بوديد .

مرتب از خودتان بپرسيد که مردم به چه نياز دارند و چه مي خواهند و شما چطور مي توانيد نيازها و خواسته هاي آنها را برآورده کنيد .



109- قانون رشد

اگر در حال رشد فکري نيستيد پس داريد در جا مي زنيد . اگر روز به روز بهتر نمي شويد پس داريد بدتر مي شويد .

يادگيري دائمي و رشد مداوم فکري را جزئي از برنامه ي روزانه ي زندگي خود قرار دهيد .
 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز

110- قانون تکرار
تمرين و تکرار بهاي بدست آوردن مهارت است . چيزي را که مدام و مرتب تکرار مي کنيد به صورت يک عادت جديد ذهني و عملي در مي آيد .
رشد فکري و احساس رضايت و خشنودي نتيجه ي کنار گذاشتن عادت هاي گذشته و جايگزين کردن تمرين ها و عادت هاي جديد است .

111- قانون پشتکار
يک زندگي خوب و درخشان مجموعه اي از هزاران تلاش و ايثاري است که هيچ کس از آن باخبر نيست .
" مردان بزرگ از ارتفاعاتي که فتح کرده اند حفاظت مي کنند ، جاهايي که يک شبه به آن نرسيده اند . اما هنگام شب در حالي که همراهانشان خفته اند باز هم به تلاش خود براي پيشروي ادامه مي دهند ." ( هنري وادزورث لانگفلو )

112- قانون خودشکوفايي
شما مي توانيد هر چه را که براي رسيدن به اهداف تعيين شده ي خود به آن نياز داريد بياموزيد .
آنهايي که مي آموزند توانا هستند .

113- قانون استعدادها
در درونتان مجموعه اي از استعدادها و توانايي ها نهفته است که اگر درست شناسايي و به کار گرفته شوند شما را قادر مي سازند تا به هر هدفي که در نظر داريد برسيد .
از چه قسمت هايي از کارتان بيشتر لذت مي بريد و آنها را خيلي خوب انجام مي دهيد ؟ اين سوال بهترين راهنما براي يافتن استعدادهاي واقعي شماست .

114- قانون کمال
موفقيت و خوشبختي هنگامي بدست مي آيد که کاري که از نجام آن لذت مي بريد ، بي عيب و نقص انجام مي دهيد .
" تعيين کننده ي کيفيت زندگي شما اين است که تا چه حد به کمال در زندگي اهميت مي دهيد و براي رسيدن به آن تا چه اندازه خود را مسئول و متعهد مي دانيد ." ( وينس لمباردي - مربي فوتبال )

115- قانون موقعيت
مشکلات مانع کار نيستند بلکه معلم ما هستند . در درون هر مشکلي بذر سود يا موقعيتي نهفته است ، برابر يا بيشتر از سود حاصل از انجام کار مورد نظر .
در راه موفقيت مشکلات را تبديل به پله هاي صعود کنيد .
 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز

116- قانون شهامت
وجود شهامتي سنجيده و حساب شده براي دستيابي به موفقيت ضروري است . ترس بزرگترين مانع رسيدن به هدف است .
رويارويي با ترس هاي خود را جزئي از عادت هايتان کنيد و در هر شرايطي اين کار را انجام دهيد .

117- قانون سخت کوشي
موفقيت ها و دستيابي به اهداف با سخت کوشي بدست مي آيد .هنگامي که شک داريد موفق مي شويد يا نه ، سخت تر تلاش کنيد و اگر به نتيجه نرسيديد باز هم بيشتر تلاش کنيد .
هنگامي که مشغول کار هستيد ، تمام مدت کار کنيد و وقت تلف نکنيد .

118- قانون بخشندگي
هر چه بيشتر ، بدون انتظار پاداش ، به ديگران خدمت کنيد ، خير و نيکي بيشتري به شما مي رسد ، آن هم از جاهايي که اصلا انتظار نداريد .
شما تنها در صورتي حقيقتا خوشبخت خواهيد بود که احساس کنيد به دليل خدمت به ديگران انسان با ارزشي هستيد .

119- قانون پذيرش
اينکه چطور با خودتان حرف مي زنيد ، حداقل 95% از فکر و احساس شما را مشخص مي کند . ذهن ناخودآگاه گفته هاي دروني شما را به عنوان دستور مي پذيرد .
همواره با خودتان گفتگوهاي مثبت ، سودمند و موثر داشته باشيد ، حتي هنگامي که احساس خوبي نداريد .

120- قانون خوش بيني
نحوه ي تفسير و توجيه تجربياتتان ، تفکرات و احساسات شما را شکل مي دهد .
اگر عادت کنيد در هر موقعيتي به دنبال يافتن نقاط مثبت باشيد موفق خواهيد شد که يک نگرش فکري مثبت را براي خود پايه ريزي کنيد و سرانجام هيچ چيز نمي تواند سد راهتان شود .
 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز
موفقیت

موفقیت

بالاترين آروزي بشر، کسب موفقيت است. موفقيت امري نسبي است و تعريف واحدي نيز ندارد. برخي معتقدند که موفقيت رسيدن به آمال و آرزوهاست و رضايت خاطري است که در رسيدن به هدفي پديد مي‌آيد. موفقيت هدف زندگي است. همه تلاش و کوشش مي‌کنند تا به موفقيت برسند و همه کس خواهان و طالب آن هستند. براي گام برداشتن در کسب موفقيت ابتدا بايد اهداف مشخص شوند. بدون تعيين هدف و برنامه‌ريزي نمي‌توان به موفقيت رسيد. موفقيت پايان کار نيست بلکه آغاز راه است. موفقيت از طريق شانس و اقبال يا به صورت تصادفي حاصل نمي‌شود بلکه مديون تصميمات و سعي و تلاش هر کسي است.

هيچ چيز به اندازه کاميابي، کاميابي نمي‌آورد.
اگر فکر کنيد موفق مي‌شويد، يا شکست مي‌خوريد در هر دو صورت درست فکرکرده‌ايد.
کوشيدن، جستن، يافتن و هرگز تسليم نشدن، راز موفقيت است.
نقطه شروع هر موفقيت وجود يک نظريه يا نقطه نظر است که خود ناشي از تصور مي‌باشد.
مشکلات افراد موفق کمتر از افراد شکست خورده نيست؛ تنها يک دسته از مردم هستند که هيچ مشکلي ندارند: كساني در گورستان خوابيده‌اند.
تنهاکسي موفق مي‌شود که به انتظار ننشيند و همه چيز را از هوش و حواس خود بخواهد.
هر جا که هستيد همان جا نقطه آغاز است تلاش بيشتر امروز، سازنده فرداي متفاوت شماست.
تلاش منظم و متوالي، پاداشي چند برابر دارد.
هفت خصلت مشترک بين انسان‌هاي موفق مي‌باشد: عشق، ايمان، برنامه‌ريزي، مشخص بودن ارزش‌ها، مصرف انرژي،
جلب دوستي، تسلط به فن ارتباط.
 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز
الگوی نردبانی موفقیت

الگوی نردبانی موفقیت

ايجاد تغيير و تحول مثبت در زندگي فردي و بالارفتن از نردبان موفقيت در زندگي آرزوي هركسي است. اما به سلامت طي كردن پله هاي اين نردبان مستلزم رعايت شرايط ذيل است

(الف) روي هر پله نبايد بيش از حد معمول مكث كرد؛

(ب) پس از پيمودن پله اول، نوبت به پله دوم مي رسد؛

(ج) از نردباني كه پايه اش شكسته است نبايد استفاده كرد؛

(د) بايد ابتدا جاي پا را محكم كرد و سپس قدم بعدي را برداشت؛

(ه) پس از استفاده از نردبان نبايد آن راسرنگونش كرد.



و امــا نردبان موفقيت شش پله دارد كه گذراندن هريك از آنها اگر به درستي و با كيفيت مطلوب صورت گرفته باشد و شرايط پيش گفته رعايت شده باشد به تدريج شما را به پيروزي و كاميابي نزديك تر مي‌كند:

پله اول - خودشناسي و خودباوري

پله دوم – هدفگذاري

پله سوم – برنامه‌ريزي

پله چهارم - عمل و تلاش آگاهانه

پله پنجم - پشتكار و استقامت، صبر و انعطاف‌پذيري

پله ششم – نتيجه‌گيري
 

رد پای دوست

عضو جدید
خودت را دست کم نگیر
«احساس حقارت» باعث می شود که انسان توانایی های بالقوه خودش را دست کم بگیرد.اما مهم این است که این حس از کجا می آید؟ و چطور رفعش کنیم؟
خودت را دست کم نگیر!
«احساس حقارت» داشتن، همان طور که از کلمه دومش بر می آید ، یعنی اینکه یک نفر حس کند در برابر دیگران کوچک است و خودش را دست کم بگیرد. البته همان طور که از کلمه اولش هم بر می آید ، نشان از این دارد که این «خودکم بینی» چندان ربطی به واقعیت ندارد و بیشتر باور و حس یک آدم است نسبت به خودش.
در این مقاله می خواهیم این احساس فلج کننده و ناجور را زیر ذره بین بگذاریم. اول از همه می خواهیم ببینیم این احساس از کجا می آید ، بعد ببینیم آدم هایی که در وجودشان با این احساس درگیرند ، چه نشانه هایی دارند و دست آخر هم می خواهیم راهکارهایی بگذاریم جلوی پای این آدم ها تا احساس شان را از حقارت به عزت نفس تغییر دهند. البته حواسمان باشد کاری نکنیم که غرور جای احساس حقارت را بگیرد چون غرور هم در واقع یک شکل دیگر احساس حقارت است!
احساس حقارت از کجا می آید؟
چرا بعضی ها هیچ اهمیتی به خودشان نمی دهند؟ چرا بعضی ها فکر می کنند از همه لحاظ کم آورده اند یا بهتر بگوییم کم دارند؟ چرا بعضی ها با دیدن چهره خود جلوی آینه ابعاد وجود خویش را کوچک تر می بینند؟ چرا حس می کنند نسبت به دیگران کمتر موفقند؟ این دلیل ها احتمالاً قانع کننده ترین دلیل ها برای احساس حقارت هستند:
1- والدین بیش از حد سختگیر یا بیش از حد آسان گیر:
پدر و مادرهایی که می گذارند فرزندشان از همان اولی که یاد گرفت چهار دست و پا راه برود ، «تجربه کند» و «خودش یاد بگیرد»، شاید ناخودآگاه دارند خشت های اول عزت نفس را درون فرزندشان می گذارند. اما آنها که بیش از حد سختگیرند ،حتی اگر بچه بیچاره کارش را درست انجام دهد ، برایش پشیزی ارزش قائل نیستند. آنها هم نمی گذارند بچه شان دست به سیاه و سفید بزند ، مبادا به لطافت پوستش بربخورد ، دیگر بدتر. آنها در واقع اجازه نمی دهند بچه هیچ تجربه خودمختارانه ای داشته باشد. به این شیوه های تربیت، سبک های فرزندپروری می گویند.
سبک های فرزندپروری آسان گیر و دیکتاتور مآبانه ، بچه هایی بار می آورند که احساس حقارت بالایی دارند و سبک زندگی انعطاف پذیر، بچه هایی را پرورش می دهد که احساس عزت نفس و استقلال بالایی دارند.
2- نظر دوروبری ها: درست است که عمده شخصیت فرد در خانواده اش شکل می گیرد اما به هر حال، بچه مقدار زیادی از وقت خود را با همسالان و دوستانش می گذراند . نظر دوستان و همسالان هم می تواند روی احساس حقارت شخص تاثیر بگذارد. دوستانی که توانایی های آدم را تحسین می کنند و او را به اصطلاح قبول دارند ، باعث می شوند که عزت نفس فرد افزایش پیدا کند و برعکس، کسانی که مرتب دوروبری ها را مسخره می کنند ، به احساس حقارت آدم دامن می زنند.
3- مشکلات جسمی واقعی: بررسی احساس حقارت بدون در نظر گرفتن این مورد ، بی انصافی است. بعضی ها فقط به این خاطر که به علت های ژنتیکی، مشکل جسمی دارند ، از خودشان بدشان می آید. معلولان، چاق ها یا لاغرهای مادرزادی از این دسته اند. بیماری هایی که در طول عمر به جسم آدمی حمله می کنند – مخصوصا اگر مزمن شوند – می توانند عزت نفس انسان را خدشه دار و او را وادار کنند صبح تا شب به خودش لعنت بفرستد.
احساس حقارت چه نشانه هایی دارد؟
وقتی علائم افرادی که احساس حقارت دارند را می خوانید ، دستتان می آید کسی که به اصطلاح خودش را می گیرد، دقیقاً می خواهد احساس خود کم بینی اش را بپوشاند. خواندن این نشانه ها در شناخت احساس حقارت خودتان و دیگران بیشتر به شما کمک می کنند.
1- بی احترامی به دیگران
آدم هایی که برای خودشان احترام قائل نیستند ، به دیگران هم احترام نمی گذارند ، آنها فکر می کنند چون خودشان، خودشان را قبول ندارند ، پس نباید کس دیگری را هم قبول داشت. آنها کوچک ترین مشکل دیگران را چنان به رخ شان می کشند که آنها تحقیر شوند.
2- دهن بینی
همان قدر که آدم های دارای عزت نفس بالا خودمختار هستند ، برعکس، آدم های خودکم بین با کوچک ترین توصیه دیگران، یک دفعه مسیر زندگی شان را عوض می کنند. کافی است که به این آدم ها بگویی لباس شان زشت است، دیگر عمراً فراد آن لباس را تنشان ببینید. اگر دقت کنید ، می بینید که احساس حقارت، یا خودش را با انتقاد ناپذیری شدید نشان می دهد یا انتقاد پذیری شدید!
3- انزوا
کسانی که احساس حقارت دارند ، فکر می کنند دیگران هم مثل خودشان، آنها را غیرجذاب، خنگ و خسته کننده می دانند. به همین خاطر سعی می کنند تا جایی که می شود ، توی چشم نباشند و با کسی دهان به دهان نشوند تا ضعف خیالی شان مشخص نشود.
رقابت گریزی آدم های خود کم بین با اینکه دلشان می خواهد همیشه برنده شوند ، سعی می کنند تا جایی که می توانند وارد هیچ رقابتی نشوند. آنها خودشان فکر می کنند که بازنده خواهند بود و بازندگی هم یک فاجعه دیگر است!
4- انتقادناپذیری
یکی از علت هایی که آدم ها انتقاد پذیر نیستند ، همین است که آنها هر نوع انتقاد سازنده یا ناسازنده ای را دشمنی تلقی می کنند. خودکم بین ها دوست ندارند کسی ناتوانی های آنها را گوشزد کند.
5- توهم توطئه
کسانی که برای خودشان ارزشی قائل نیستند ، فکر ی کنند که همیشه دشمن های فرضی ای نشسته اند در فکر دسیسه تا آنها را از هر جایی که هستند پایین بکشند. در واقع این آدم ها این جوری خودشان به عوامل بیرونی نسبت دهند تا حقارت خودشان. البته توهم توطئه در شکل شدیدش یک بیماری روانی است و باید درمان شود.
اینگونه احساس حقارت را از بین ببرید
وقتی که احساس حقارت، جزئی از شخصیت فرد شود ، تغییر دادن آن خیلی سخت است. اما برطرف کردن این حس برای کسانی که که گاهی احساس حقارت می کنند ، آسان تر است. به هر حال، ما این راهکارها را جوری ردیف کرده ایم که هم به درد گروه اول بخورد و هم به درد گروه دوم. فقط یادتان باشد که این راهکارها آرام آرام در وجود آدم تاثیر می گذارند و نباید توقع داشته باشید یک شبه انجام شوند.
1- معیارتان را عوض کنید!
معیاراندازه گیری کسانی که احساس حقارت می کنند درباره ارزش خودشان درست نیست. به نظر آنها ارزش آدم به چیزهایی است که چندان دست خودش نیستند. چیزهایی مثل قد ، وزن و حتی ثروت. برای اینکه احساس حقارتتان را از بین ببرید ، اول باید در وجودتان چیزهایی را تشخیص دهید که قابل تغییر هستند. چیزهایی مثل دانش، خوش اخلاقی، شادی و خلاقیت. از این طریق مردم هم شما را به خاطر ویژگی هایی که در خودتان پرورش داده اید ، بیشتر قبول خواهند داشت.
2- برای خودتان دست بزنید!
تا حالا شده که خودتان برای تشویق خودتان آب طالبی بخرید ، شده که نظر دیگران را درباره موقعیت تان در نظر نگیرید و شده که برای موفقیت های کوچک و بزرگ خودتان، جایزه بخرید؟ یکی از راه هایی که می تواند به شما کمک کند تا از پس احساس حقارت تان بر بیایید ، این است که راه هایی برای تشویق خود پیدا کنید. باور کنید خیلی لذت بخش است که آدم بعد از موفقیت در یک آزمون زندگی، اولین شیرینی موفقیتش را خودش بخورد و بعد آن را به دیگران تعارف کند. تا حالا مزه این شیرینی را چشیده اید؟
3- از متخصصان کمک بگیرید!
گاهی احساس حقارت آن قدر شدید است که ما رسماً جزو مبتلایان به افسردگی، اضطراب، اختلال شخصیت و این جور مشکلات روان شناختی دیگر شده ایم. این جور مواقع بهتر است غرور ناشی از خودکم بینی و تصور بی فایده بودن بدون کمک دیگران را کنار بگذاریم و سراغ یک روان شناس یا مشاور خوب را از دوروبری هایمان بگیریم. فقط یادتان باشد که برای موثر بودن روان درمانی، بیشتر از هر چیز باید حوصله و انگیزه داشته باشید؛ روان شناس ها فقط به شما کمک می کنند که خودتان به خودتان کمک کنید.
 

رد پای دوست

عضو جدید
راه هزارو یکم ....

راه هزارو یکم ....

زندگی زمانی معنا پیدا میکند که در حال زندگی کنی از

گذشته عبرت بگیری و به آینده فکر کنی و البته مهم این

است که تمام اینها هدفمند و با نتیجه باشد و زندگی نه این

است که چه کنیم بلکه باید اندیشید که چرا بکنیم و چگونه

بهترین نتیجه ها را بدست آوریم .
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
هشت ویژگی که نشان از موفقیت کسب‌وکار شما دارد

هشت ویژگی که نشان از موفقیت کسب‌وکار شما دارد

هشت ویژگی که نشان از موفقیت کسب‌وکار شما دارد
آیا کسب‌وکار شما موفق است؟
چگونه صاحبان کسب‌وکار‌های کوچک نسبت به ادامه فعالیت‌های خود یا تعطیلی واحد کسب‌وکارشان می‌توانند مطمئن شوند؟
اداره یک کسب وکار کوچک می‌تواند بسیار گیج کننده باشد، بر همین اساس بسیاری از صاحبان کسب وکارهای کوچک در واقع نمی‌دانند که کسب وکار آنها زیان ده است یا خیر، و چه زمانی برای خارج شدن از این کسب‌وکار مناسب است.

مسیر رو به جلو اغلب نا مطمئن است و مدیران اغلب نمی‌دانند با امید به آینده فعالیت خود را ادامه دهند یا از آن خارج شوند؟ در این مقاله به هشت نشانه اشاره می‌کنیم که با دیدن آنها از موفقیت خود مطمئن می‌شوید:
1.در حالی که شما در تعطیلات هستید،شرکت شما پول در می‌آورد:
«پیگه آرنوف فن»، مدیر موفق شرکت «Mavens and Moguls» می‌گوید: من برای تولد چهل سالگی‌ام به همراه خانواده، برای یک ماه به مسافرت رفتم. صادقانه باید بگویم من آن زمان دقیقا نمی‌دانستم که وقتی برمی‌گردم کسب‌وکار من هنوز باقی است یا خیر. وقتی برگشتم متوجه شدم شرکت در غیاب من نه تنها به فعالیت خود ادامه داده است بلکه رونق نیز پیدا کرده بود.
این تجربه به من نشان داد که کسب وکار ما مسیر خود را پیدا کرده است.
2. نام شرکت شما در لیست اولین صفحات موتورهای جست‌وجو باشد.
موتورهای جست‌وجوگر یاهو، گوگل، بینگ و...، از ابزارهای اصلی در عصر دیجیتال هستند که امروزه بسیار مورد استفاده قرار می‌گیرند. برخی صاحبان کسب‌وکار معتقدند که اگر نام کسب‌وکار آنها در اولین صفحات این مرورگرهای وب قرار گیرد، آنها در کار خود موفق بوده اند و نشان از آن است که شرکت به هدف نهایی خود دست یافته است.
3. زندگی مشتریانتان را تغییر دهید.
بیشتر صاحبان کسب وکار در پی ایجاد تغییراتی در دنیای امروز هستند.آنها تلاش می‌کنند با خلق کالا و ارائه خدمات خود به این هدف دست یابند. اگر بازخوردهای مشتریان شما نیز بیان‌کننده ایجاد تغییرات در زندگی آنها باشد، قطعا لحظه افتخارآفرینی برای شما خواهد بود.
4. مشتریان در پی یافتن شما هستند.
به یاد داشته باشید که مردم در ابتدا شما را نمی‌شناسند و ارتباط آنها با شما درست از زمانی آغاز می‌شود که برای اولین بار به شرکت شما مراجعه می‌کنند. بنابراین برخورد اول شما با مشتری بسیار تاثیرگذار است. علاوه براین در دنیای امروز مردم خرید و سفارشات خود را بیشتر به صورت آنلاین انجام می‌دهند و گاهی هیچ ارتباط نزدیکی با شرکت و کارکنان شما پیدا نمی‌کنند.
بنابراین وقتی سفارشات آنلاین شرکت شما به خوبی پیش می‌رود، نشان می‌دهد که فعالیت‌های شرکت شما در جذب مشتریان بسیار موفق عمل کرده است.
5. شما باید بدانید که تنها نیستید.
شما به عنوان مدیر یک کسب وکار در نهایت باید توجه داشته باشید که سایر رقبا نیز ممکن است شرایطی مانند شما داشته باشند. مثلا در دوران رکود صاحبان کسب‌وکارهای دیگر نیز شرایط و مشکلاتی همانند شما دارند. بنابراین سعی کنید هنگام مواجه با مشکلات ابتدا با بررسی دقیق شرایط، راهکاری مناسب برای آنها بیابید و زود دلسرد نشوید.
6.مشتریان مبلغ شما هستنند.
یکی از نشانه‌های اصلی موفقیت شما، زمانی است که مشتریان مبلغ شما هستنند و کسب وکار شما را به دیگران نیز پیشنهاد می‌دهند. این تبلیغات رایگان می‌توانند به افزایش فروش و درآمد شما کمک کنند و نویددهنده مشتریان جدیدی برای شما باشند.
7. در رسانه‌های خبری قرار بگیرید
وجود مقالات خبری از کسب وکار شما در روزنامه و رسانه می‌تواند معرف خوبی برای کسب‌وکار شما باشد.
این مقالات تاثیر بسزایی در موفقیت شما دارند و طرفداران شما را به صورت چشمگیری افزایش می‌دهند. «سید بونی» مدیر و موسس گالری طلا وجواهر کالیکا می‌گوید: «من در سال 2002 کسب‌وکار خود را تاسیس کردم، ولی فعالیت اصلی ما زمانی آغاز شد که در سال 2004عضو ثابت مجله هفتگی مد شدیم. کسب وکار من از این طریق بسیار توسعه یافت. پس از آن درآمد ماهانه ما به اندازه درآمد کل سال پیش بود.»
8. تجربیات خود را ثبت کنید.
وقتی ناشران و خبرنگاران از شما می‌خواهند تا به عنوان یک مدیر تجربیات خود را بنویسد، تا آنها را منتشر کنند؛ دیگرشما یک مدیر موفق و متخصص در کسب‌وکار خود هستید و این نشان می‌دهد که کسب وکار شما فاکتورهای موفقیت را دارا است و در دنیای تجارت شناخته شده هستید.

منبع : دنیای اقتصاد
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
چهار كليد موفقيت شغلي

چهار كليد موفقيت شغلي

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چهار كليد موفقيت شغلي وجود دارد كه مي تواند شما را به شخص با ارزشتري تبديل كند، توانايي هاي شما را مؤثرتر عرضه مي كنند و شما را در حرفه خود با سرعت بيشتر به موفقيت برساند. اين چهار كليد عبارتند از: تخصص، تمايز، تقسيم بندي و تمركز.

1ــ تخصص عبارت است از توانايي شما در بكار بستن استعدادتان آنهام در قسمتي حياتي كه براي كمپاني شما يا مشتريانتان ارزشمند است. انتخاب اين قسمت كه در چه زمينه اي تخصص داشته باشيد در موفقيت بلند مدت شما بسيار را تعيين كننده است. شما در چه زمينه اي تخصص و مهارت داريد؟

2ــ تمايز عبارت است از اينكه چگونه خود را در يك يا چند زمينه كه تخصص داريد يا كارايي شما بهتر است برتري خود را نشان دهيد. توانايي شما در متمايز كردن خود براساس كيفيت كار بالا بسيار مهم و كانون فعاليت شغلي شماست. همانطور كه يك سازمان بايد حداقل در يك زمينه برتري داشته باشد تا رونق لازم را پيدا كند. شما هم به عنوان يك فرد بايد حداقل در يك زمينه كاري برتر باشيد. اگر از كارفرما يا كارمندان شما درباره شما بپرسند:«برتري او در چه زمبنه اي است؟» آنهاچه پاسخ ي در مورد شما خواهند داد؟ در كدام قسمت كار شما برجسته هستيد؟چه كاري را بهتر از هر كسي انجام مي دهيد؟ چه كاري را اگر شما انجام دهيد سود زيادي نصيب سازمان شما مي شود.

اگر تاكنون در حرفه خود يك زمينه را مشخص نكرده ايد تا در آن بهترين باشيد، بايد زودتر اقدام كنيد. به توانايي خود و احتياجات سازمان و مشتريان خود توجه داشته باشيد چگونه بايد باشد؟ چگونه مي توانست باشد؟ نقشه شما براي تبديل شدن به فردي برجسته در حرفه خود چيست؟ و چگونه ميزان برتري خود را چه از نظر دانش و چه از نظر مهارت در يك زمينه كاري اندازه مي گيريد؟ اين اندازه گيري استاندارد شما را براي كارايي نشان مي دهد. بهترين بودن در يك زمينه مهم از شغل و حرفه شما بيشتر از هر چيزي به پيشرفت شما كمك مي كند.

3ــ تقسيم بندي عبارتست از توانايي شما در مشخص كردن افراد و سازمانهايي كه سود بيشتري براي شما دارند. نحوه كار بدين صورت است كه شما به طور واضح مهمترين مشتريان خود را مشخص مي كنيد. و براي جلب رضايت اين گروه خاص از مشتريان تصميم گيري مي كنيد.

اغلب شما مي توانيد خط مشي شغلي خود را با توجه به نياز مشتريان مهم براي ساختن آينده تغيير دهيد.

4ــ تمركز عبارتست از توانايي شما در تمركز ذهني براي روي خدماتي است كه براي آن شخص يا سازمان اهميت دارد.

اين چهار استراتژي (تخصص، تمايز، تقسيم بندي و تمركز) نقطه كانوني حياتي براي رسيدن به دست آوردهاي فوق العاده در سازمان و حرفه شماست.

از خود بپرسيد:« كدام مهارت است كه اگر آن را در خود تقويت كنيد بيشترين اثر مثبت را در حرفه شما به جا مي گذارد؟ پاسخي كه به اين پرسش مي دهيد را به عنوان يك هدف بنويسيد و براي آن يك ضرب العجل تعيين كنيد.براي خود طرح و نقشه داشته باشيد و براي رسيدن به هدف پر تلاش باشيد تا بر آن نائل شويد. اين كليد واقعي رسيدن به موفقيت شغلي است.
[/FONT]
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
* دربارۀ واژۀ موفقیت و خوشبختی برایمان توضیح می دهید؟

* دربارۀ واژۀ موفقیت و خوشبختی برایمان توضیح می دهید؟

* دربارۀ واژۀ موفقیت و خوشبختی برایمان توضیح می دهید؟
رابینز:به نظر من موفقیت جریان مداومی است که ضمن آن مشتاق و آرزومند موفقیت های بیشتری هستم و راه موفقیت همیشه در دست ساخت است.موفقیت روش رفتن است نه به نقطۀ پایان رسیدن ؛ من به تمام انسان ها می گویم :
اندیشه هایتان را شکل دهید، در غیر این صورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند.

* چه توصیه ای برای رسیدن به موفقیت و خوشبختی دارید؟

آنتونی رابینز : اندیشه هایتان را شکل دهید
" آنتونی رابینز" در سال 1961 در خانواده ای فقیر به دنیا آمد.پس از گرفتن دیپلم متوسطه به کارهای گوناگون از جمله ظرف شویی ، کارگری و مستخدمی پرداخت.خانواده ای از هم گسیخته داشت .مادر و پدرش از هم جدا شدند.او در سن 22 سالگی یک آپارتمان 40 متری در محله ای فقیر نشین اجاره کرد و زندگی مجردی فقیرانه ای داشت.به گفتۀ خودش ناچار بود ظرف های غذای خود را در وان حمام بشوید.گذشته از فقر مالی ، بر اثر پرخوری و خوردن غذاهای چرب و ماندۀ رستوران ها چاق شد و وزنش به 120 کیلو رسید.وی در حین چاقی ،تنبلی و فقر ، آرزو های جاه طلبانه ای داشت و در عالم خیال خود قصر زیبایی را کنار جنگلی بزرگ تصور می کرد؛ او سر انجام تصمیم گرفت برای رسیدن به آرزوهایش کمر همت ببندد و با چاقی اش مبارزه کند.به همین خاطر برای رسیدن به این هدف به مطالعۀ چند کتاب پرداخت ، اما مطالب کتابها ضد و نقیض بود و خودش به این نتیجه رسید که با فکری سالم میتوان بدنی سالم داشت .او توانست 15 کیلوگرم در مدت 2 ماه کم کند.او معتقد بود برای نظم بخشیدن به تفکرات باید به حفظ تناسب اندام اقدام کند.او به کلاس های روانشناسی رفت .در سال 1984 شیوه های تازۀ روانشناسی را برای تعدادی از قهرمانان ورزشی مورد آزمایش قرار داد و دستمزدی دریافت کرد و به وضعیت زندگی فقیرانه اش سروسامانی داد.او علاقۀ خود را در زندگی پیدا کرده بود ، از این رو وارد رشتۀ روانشناسی شد و سمینارها و سخنرانی های متعددی را در شهر های مختلف برگزار کرد.
او با شیوه های روان درمانی خاص خود به بر طرف کردن مشکلات مردم از قبیل ترس ، افسردگی ، یاس و نا امیدی پرداخت...آنتونی رابینز در سال 1986 در حالی که 25 سال بیشتر نداشت ، حاصل اندیشه ها و تجربه های علمی خود را در کتابی به نام "بسوی کامیابی" به رشتۀ تحریر در آورد و در آن رازهای موفقیت خود و بسیاری از افراد موفق را آشکار ساخت.این کتاب در سال 1987 عنوان پرفروش ترین کتاب سال جهان را به خود اختصاص داد.
رابینز برای بهبودی عملکرد کارکنان ادارات ، نکات روانشتاسی مفیدی را بیان کرد و مشاورۀ افراد بزرگی را عهده دار شد.رابینز علاقۀ زیادی به کمک به افراد دارد .او می خواهد جهان را برای زیستن بهتر سازد.او سالهاست که بدون چشم داشتی ، نیرو و منابع خود را در اختیار نیازمندان گذاشته است و در سال 1991 بنیادی غیر انتفاعی تاسی کرد که هدفش کمک به کودکان عقب مانده و افراد بی خانمان ، سالمندان و زندانیان است.رابینز اکنون 47 سال دارد و با همسر و دو فرزندش در "دلما"ی کالیفرنیا در همان قصری که در رویاهایش می پروراند زندگی می کند ، اما از کمک کردن به دیگران دریغ ندارد و چندید بنیاد خیریه و موسسۀ مشاورۀ رایگان تاسیس کرده است.
گفتگو با رابینز
*برای نوشتن کتاب هایتان از تجربیات شخصی استفاده می کنید و یا از آنچه در دیگر کتاب ها خوانده اید بهره مند می شوید؟
رابینز:ما کارهایی که در زندگی می کنیم ناشی از نحوۀ ارتباطی است که با خودمان داریم.ما همیشه می خواهیم خواسته های خود را عملی سازیم،من نیز زندگی سختی داشته ام.با فقر دست و چنجه نرم کرده ام ،در کودکی شاهد نزاع و از هم گسیختگی زندگی مشترک والدینم بوده ام.اما با پشتکار و بدون داشتن سرمایه و تنها با سعی و تحصیل و کسب تجربه توانستم کتابهایم را خلق کنم.در واقع کتاب هایم بیان کنندۀ داستان زندگی خودم می باشد و صرفا از تجربیات خود استفاده کرده ام.
* دربارۀ واژۀ موفقیت و خوشبختی برایمان توضیح می دهید؟
رابینز:به نظر من موفقیت جریان مداومی است که ضمن آن مشتاق و آرزومند موفقیت های بیشتری هستم در خوشبختی فرصتی است که به تدریج از نظر احساسی ، اجتماعی ، روحی ، جسمی و فکری ،وضعیت خود را توسعه دهیم و در عین حال به طریقی مثبت با دیگران همکاری کنیم.راه موفقیت همیشه در دست ساخت است.موفقیت روش رفتن است نه به نقطۀ پایان رسیدن ؛ من به تمام انسان ها می گویم : اندیشه هایتان را شکل دهید، در غیر این صورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند.
* چه توصیه ای برای رسیدن به موفقیت و خوشبختی دارید؟
رابینز: شما می توانید مانند افراد موفق به سوی کامیابی گام بردارید .می توانید به همۀ خواسته های خود در زندگی برسید، به شرط این که در ابتدا پدر و مادری مهربان ، دوستی صمیمی، همسری شایسته، بازرکانی صادق و مدیری کاردان باشید.ترس و نگرانی و افسردگی و یا هر نوع عادت نا مطلوب را از خود دور کنید و با اراده و مصمم باشید.
افکار خود را دگرگون کنید و موجب شوید که کارها به مراد شما و نه بر خلاف میل شما انجام شود.خواسته های خود را برآورده سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند.به نظر من قدرت یعنی بدست آوردن نتیجه به دلخواه خود.
البته باید در عین حال به دیگران احترام بگذارید.قدرت در این است که بتوانید روال زندگی خود را تغییر دهید و با اعتماد به نفس باشید در نتیجه مطمئنا به موفقیت و خوشبختی دست پیدا خواهید کرد.
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
موفقیت پله‌ پله اتفاق می‌افتد

موفقیت پله‌ پله اتفاق می‌افتد

وقتی به کسانیکه تحسینشان می‌کنیم نگاه می‌کنیم، موفقیتشان را به شانس، سرنوشت یا عواملی که هیچ ارتباطی با سخت‌کوشی ندارد، ربط می‌دهیم. و این بزرگترین بهانه ما برای نرسیدن به موفقیت است.«من موقعیت خانوادگی یا پارتی او را ندارم. به اندازه او پولدار نیستم. هیچ استعدادی ندارم.» و این بهانه‌ها همینطور ادامه می‌یابند. و چون همه مسئولیت موفقیت را به عوامل خارجی نسبت می‌دهیم، خودمان را از زحمت رسیدن به موفقیت در زندگی راحت کرده‌ایم.

اگر به دقت نگاه کنید، پشت هر فرد موفق تلاش سخت قرار دارد. یک میلیونر، یک دلار یک دلار به دست آورده است. شما فقط معامله میلیون دلاری یک نفر را می‌بینید اما مشکلات و تلاش بی‌وقفه ۱۰ سال قبل از آن را نمی‌بینید.

موفقیت یک پله یک پله ایجاد می‌شود. اگر یک پله بالا بروید، موفقیت در پاگرد بعدی منتظر شماست.

امروز یک تماس اضافی برقرار کنید. اگر نتایج بزرگ شما را می‌ترساند، اگر هدف بزرگ خیلی دور از دسترستان به نظر می‌رسد، سرعت و انرژیتان را قدم به قدم بیشتر کنید. امروز یک تماس اضافی بزنید، یک ایمیل اضافه بفرستید و وقتی که اینکار به طور مداوم در طول یک مدت ادامه پیدا کند، ظرفیت تماس‌هایتان را تا ۶۰ درصد در آخر ماه افزایش داده‌اید. قسمت باورنکردنی قضیه اینجاست: وقتی ورودی کارتان تا ۶۰ درصد افزایش یابد، خروجی یا همان نتیجه کار احتمالاً تا ۱۲۰ درصد ارتقاء می‌یابد.

روز یک نفر را بسازید. کار شما مطمئناً با آدم‌ها در ارتباط است. موفق شدن در ارتباط با آدم‌ها کمکتان می‌کند فاصله بین آرزوها و اهدافتان را سریعتر پر کنید. وقتی مردم دوستتان داشته باشند، برای آنها ساده‌تر می‌شود که کارتان را هم دوست داشته باشند. دایره تاثیر شما هر چه بزرگتر باشد، فرصت‌های بیشتری برای خودتان ایجاد خواهید کرد. وقتی یک نفر را خوشحال کنید، و این کار را مداوم طی یک دوره ادامه دهید، در آخر ماه، طرفداران زیادی به دست آورده‌اید.

امروز یک لقمه کمتر غذا بخورید. این یک واقعیت اثبات‌شده است که کسانیکه کمتر می‌خورند، نه تنها بیشتر زندگی می‌کنند بلکه انرژی بیشتری هم خواهند داشت. کم کردن وزن ذهن خیلی‌ها را به خود مشغول کرده است و بعضی آنقدر درگیر پرخوری‌های غیرقابل‌کنترل خود شده‌اند که همه توان خود را برای کم کردن وزنی که بخاطر چیزهایی که نمی‌توانند جلوی خودشان را برای خوردن آن بگیرند، به کار می‌گیرند. و وقتی اینکار به طور مداوم ادامه پیدا کند، آخر ماه نه تنها ظاهر بهتری پیدا کرده و احساس بهتری خواهید داشت، عملکرد کاری‌تان هم بهتر خواهد شد.

امروز مبلغی پس‌انداز کنید. اگر توازن بانکی‌تان موفقیتتان را تعیین می‌کند، این ساده‌ترین راه موفقیت شما خواهد بود. از همین امروز، هر روز مبلغی پس‌انداز کنید؛ هر میزانی که در توانتان باشد. این کار را هر روز انجام دهید و مداوم پیش روید و وقتی این کار متعهدانه در طول یک دوره زمانی انجام شود، یک میلیونر خواهید شد.

از امروز یک قدم بیشتر بردارید. امروز کاری بکنید که قبلاً برای انجام آن تردید داشتید. اگر ماه‌هاست که برای زود بیدار شدن مشکل دارید، امروز صبح ۱۵ دقیقه زودتر بیدار شوید. انجام کارهایی که هیچوقت برای انجام آن راحت نبوده‌اید، باعث می‌شود پایتان را فراتر از موانع ذهنی‌تان بگذارید و واقعیت توانایی‌های خود را کشف کنید.

وقتی این کارها را انجام دهید، به سمت جهش کوانتومی در کارتان پیش خواهید رفت اما تا آن موقع قدم به قدم جلو روید.
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از موفقیت تا افراد موفق

از موفقیت تا افراد موفق

تمامي افراد موفق جهان؛ به نوعي در رفتار با هم مشترك هستند. شما گاهي فكر مي‌كنيد كه مثلا اخلاق اين شخص چقدر شبيه خودم و يا فلان شخص است.


لطفا سر فرصت كافي و با دقت ؛ نكات ذيل را بخوانيد و در مقايسه با خودتان ؛ به هر موضوع يك امتياز دهيد:

1- بخداوند ايمان دارند و معتقدند كه ايمان مبناي همه اعجازهاست و پادزهر شكست، و در همه حال شاكر خداوند هستند.

2- داراي اهداف مشخص هستند.

3- هميشه در پي فرصت هاي مناسب هستند.

4- داراي روحيه مداومت و پشتكار هستند.

5- در اثر بروز مشكلات متوقف نميشوند.

6- با متخصص مشورت مينمايند.

7- تسليم مشكلات نميشوند و سخت كوش هستند.

8- در مقابل جواب نه ، تسليم نمي شوند.

9- از غير ممكن حرف نمي زنند.

10- مي دانند كه چه مي خواهند.

11- حاكم بر سرنوشت خود هستند.

12- محدوديت هاي ذهنشان را ؛ معيار سنجش نميدانند.

13- داراي اشتياق سوزان جهت رسيدن به هدف هستند.

14- در پي رسيدن به هدف خود ؛ راه بازگشتي را قرار نميدهند ؛ شايد راه را عوض كنند ولي هدف را هرگز.

15- به رويا هاي خود جامه عمل ميپوشانند ؛ و اجازه بي احترامي را نميدهند.

16- به گفته هاي بيجاي اين و آن آنچنان توجه نميكنند.

17- در لحظات بحراني ، بدنبال نقطه عطف موفقيت هستند.

18- ذهنشان در شرايط باور است.

19- خوب گوش ميدهند و راهكارهاي مناسب را پيدا ميكنند.

20- عقيده دارند كه « هرگز » زمان طولاني است.

21- معتقد هستند كه با ايمان به خود ؛ هرشخصي از ذلت به قدرت ميرسد.

22- عوامل ناخوشايند را از ذهن خود دور نگه ميدارند.

23- از نيروي ديگران نيز استفاده ميكنند ؛ با شرايط منصفانه.

24- ديگران را تشويق ميكنند و مورد احترام و عشق و محبت و تقدير و ياري ؛ قرار ميدهند.

25- از حسادت و خود خواهي به دور هستند.

26-از اظهار نظر خود ؛ ترسي ندارند.

27- عاشق رشد و اوج هستند.

28- پيروز ميشوند چون باور دارند.

29- اشخاصي با احساس و هيجاني هستند كه خوب خود را كنترل ميكنند.

30- معتقد هستند در قبال هيچ ، نصيب هيچ است.

31- در ابتداي كار حساب ميكنند كه : آیا پاداش كار به تلاشش مي ارزد ؟.

32- ريسك ميكنند و منتظر برنامه قطعي و 100% نيستند و زياد به استدلال اعتماد نميكنند و معتقد هستند كه ذهن نيمه هشيارشان ؛ نقشه را طراحي ميكند.

33- ارباب خويشتن هستند و مسلط بر خود.

34- معتقدند كه تمامي افراد موفق و قهرمانان جهان ؛ روزي شكست خورده بودند.

35- ميدانند كه جواب سوالات خود را از كجا تهيه كنند.

36-ميتوانند يك گروه متخصص مورد نياز را دور هم جمع كنند.

37-موفقيت را يك عادت ميدانند.

38-با كساني همكاري ميكنند كه با سختي ها كنار نمي آيند.

39- ذهن خود را ماهيچه ميدانند و مانند يك ورزشكار تمرين ميكنند تا قوي تر شوند.

40- با اراده راههاي محال را پيدا ميكنند.

41- خواسته شان را با تمام و جود به خود و ديگران و خداوند ميگويند.

42- در مقابل انتقادها و سرزنش ها صبور هستند و هدفشان برايشان مهم است.

43-در برابر شكستها ي موقتي ؛ ميگويند اين راه اشتباه بود و راه ديگر را امتحان ميكنند.

44- معتقد هستند كه رهبر خوب ؛ قبلا پيرو خوبي بوده است.

45- شجاعتشان موقتي نيست و ادامه دار است.

46 خويشتن را براحتي كنترل ميكنند.

47-احساس انصاف و عدالت در درون آنهاست.

48- در تصميم گيري هاي خود ؛ قاطع هستند.

49-داراي برنامه قبلي و عملي هستند.

50- هميشه از ديگران فعال تر هستند
.
 
آخرین ویرایش:

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

آدم های موفق خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند، متحد می کنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را می دانند و می توان گفت آدم های موفق 30 فرق کلی با دیگران دارند که دانستن آنها بد نیست: 1. فرصت هایی را می بینند و پیدا می کنند که دیگران آنها را نمی بینند.2. از مشکلات درس می گیرند، در حالی که دیگران فقط مشکلات را می بینند.3. روی راه حل ها تمرکز می کنند.4. هوشیارانه و روشمندانه موفقیت شان را می سازند، در زمانی که دیگران آرزو می کنند موفقیت به سراغ شان آید.5. مثل بقیه ترس هایی دارند ولی اجازه نمی دهند ترس آنها را کنترل و محدود کند.6. سوالات درست را به شیوه صحیح از خود می پرسند. سوال هایی که آنها را در مسیر مثبت ذهنی و روحی قرار می دهد.7. به ندرت از چیزی شکایت می کنند و انرژی شان را به خاطر آن از دست نمی دهند. همه چیزی که شکایت کردن باعث آن است فقط قرار دادن فرد در مسیر منفی بافی و بی ثمر بودن است.8. سرزنش نمی کنند (واقعا فایده اش چیست؟) آنها مسوولیت کارهایشان و نتایج کارهایشان را تماما به عهده می گیرند.9. وقتی ناچارند از ظرفیتی بیش از حد ظرفیت شان استفاده کنند همیشه راهی را برای بالا بردن ظرفیت شان پیدا می کنند و بیشتر از ظرفیت شان از خود توقع دارند. آنها از آنچه دارند به نحو کارآمدتری استفاده می کنند.10. همیشه مشغول، فعال و سازنده هستند. هنگامی که اغلب افراد در حال استراحت هستند آنها برنامه ریزی کرده و فکر می کنند تا وقتی که کارشان را انجام می دهند استرس کمتری داشته باشند.11. خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند، متحد می کنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را می دانند.12. بلندپرواز هستند و دوست دارند حیرت انگیز باشند. آنها هوشیارانه انتخاب می کنند تا بهترین نوع زندگی را داشته باشند و نمی گذارند زندگی شان اتوماتیک وار سپری شود.13. به وضوح و دقیقا می دانند که چه چیزی در زندگی می خواهند و چه نمی خواهند. آنها بهترین واقعیت را دقیقا برای خودشان مجسم و طراحی می کنند به جای اینکه صرفا تماشاگر زندگی باشند.14. بیشتر از آنکه تقلید کنند، نوآوری می کنند.15. در انجام کارهایشان امروز و فردا نمی کنند و زندگی شان را در انتظار رسیدن بهترین زمان برای انجام کاری از دست نمی دهند.16. آنها دانش آموزان مدرسه زندگی هستند و همواره برای یادگیری روی خودشان کار می کنند. آنها از راه های مختلفی مثل تحصیلات آموزشگاهی، دیدن و شنیدن، پرسیدن، خواندن و تجربه کردن یاد می گیرند.17. همیشه نیمه پر لیوان را می بینند و توانایی پیدا کردن راه درست را دارند.18. دقیقا می دانند که چه کاری باید انجام دهند و زندگی شان را با از شاخه ای به شاخه ای دیگر پریدن از دست نمی دهند.19. ریسک های حساب شده ای انجام می دهند؛ ریسک های مالی، احساسی و شغلی.20. با مشکلات و چالش هایی که برایشان پیش می آید سریع و تاثیرگذار روبه رو می شوند و هیچ وقت در مقابل مشکلات سرشان را زیر برف نمی کنند. با چالش ها روبه رو می شوند و از آنها برای پیشرفت خودشان بهره می برند.21. منتظر قسمت و سرنوشت و شانس نمی مانند تا آینده شان را رقم بزند. آنها بر این باورند که با تعهد و تلاش و فعالیت، بهترین زندگی را برای خودشان می سازند.22. وقتی بیشتر مردم کاری نمی کنند؛ آنها مشغول فعالیت هستند. آنها قبل از اینکه مجبور به کاری بشوند، عمل می کنند.23. بیشتر از افراد معمولی روی احساسات شان کنترل دارند. آنها همان احساساتی را دارند که ما داریم ولی هیچ گاه برده احساسات شان نمی شوند.24. ارتباط گرهای خوبی هستند و روی رابطه ها کار می کنند.25. برای زندگی شان برنامه دارند و سعی می کنند برنامه شان را عملی کنند. زندگی آنها از کارهای برنامه ریزی نشده و نتایج اتفاقی عاری است.26. در زمانی که بیشتر مردم به هر قیمتی می خواهند از رنج کشیدن و بودن در شرایط سخت اجتناب کنند، افراد موفق قدر و ارزش کار کردن و بودن در شرایط سخت را می فهمند.27. ارزش های زندگی شان معلوم است و زندگی شان را روی همان ارزش ها بنا می کنند.28. تعادل دارند. وقتی از لحاظ مالی موفق هستند، می دانند که پول و موفقیت مترادف هم نیستند. آنها می دانند افرادی که فقط از نظر مالی در سطح مطلوبی قرار دارند، موفق نیستند. این در حالی است که خیلی ها خیال می کنند پول همان موفقیت است. ولی آنها دریافته اند که پول هم مثل بقیه چیزها یک وسیله است برای دستیابی به موفقیت.29. اهمیت کنترل داشتن روی خود را درک کرده اند. آنها قوی هستند و از اینکه راهی را می روند که کمتر کسی می تواند برود، شاد می شوند.30. از خودشان مطمئن هستند.آیا شما خود را فرد موفقی می دانید؟
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
روش فکر کردن افراد موفق
موفق ترین افراد دنیا یک خصوصیت مشترک دارند: طرز فکرشان با دیگران فرق دارد. چون ما هم باور داریم که تفکر هوشمندانه زندگی را تغییر می دهد، در اینجا به ۱۵ مورد از بهترین طرزفکرهای افراد موفق اشاره می کنیم.
فکر کردن یک نظم است. اگر می خواهید در آن بهتر شوید، باید روی آن کار کنید.می توانید برای برنامه ریزی فکر کردنتان وقت بگذارید مثلاً هر دو هفته یکبار یک نصفه روز، هر یک ماه یک روز کامل و هر سال یک تا دو روز کامل.ببینید انرژیتان را باید کجا متمرکز کنید، و بعد از قانون ۲۰/۸۰ استفاده کنید.۸۰ درصد از انرژیتان را به ۲۰ درصد از مهمترین فعالیت هایتان اختصاص دهید. یادتان باشد که نمی توانید در آنِ واحد همه جا باشید، همه را بشناسید و همه کاری انجام دهید. و از انجام همزمان چند کار اجتناب کنید: ممکن است کارایی شما را به ۴۰% برساند.افراد موفق خود را در معرض ایده ها و آدم های مختلف قرار می دهند.آنها سعی می کنند بیشتر وقتشان را با کسانی بگذرانند که آنها را به چالش می کشند.ایده داشتن یک چیز است، دنبال کردن آن چیزی دیگر.ایده ها تاریخ مصرف کوتاهی دارند. باید قبل از اینکه تاریخ انقضای آنها فرا برسد، آنها را عملی کنید.افکار برای ایجاد شدن نیاز به زمان دارند. اولین چیزی که به ذهنتان می رسد را انجام ندهید.آخرین باری که ساعت ۲ صبح یک فکر عالی به سرتان زد و وقتی صبح از خواب بیدار شدید به نظرتان احمقانه می رسید، را به خاطر دارید؟افکار تازمانیکه ماده دارند باید شکل داده شوند و باید مورد بازجویی و سوال قرار گیرند.افراد باهوش با افراد باهوش دیگر همفکری می کنند.فکر کردن با دیگران نتایج بهتری در بر خواهد داشت. مثل این می ماند که به خودتان یک راه میان بر بدهید. به همین خاطر است که جلسات طوفان مغزی تا این اندازه موثر هستند.تفکر عامه پسند را رد کنید (که معمولاً یعنی اصلاً فکر نکرده اید).خیلی از آدم ها وارد عمل می شوند با امید اینکه به فکر بقیه خوب برسد.برای اینکه از وضعیت خارج شوید باید اول با احساس ناراحتی کردن کنار بیایید. همچنین به خاطر داشته باشید که همین الان آدم های دیگری هستند که سعی دارند برای خودشان فکر کنند و آنها هستند که موفق اند.بهترین متفکران از قبل برنامه می ریزند، درحالیکه برای افکار ناگهانی نیز جا می گذارند.وقتی با استراتژی وارد عمل شوید، احتمال خطا پایین می آید. داشتن افکار مبهم از اینکه کجا هستید و دوست دارید چه کاری انجام دهید، شما را به هیچ کجا نمی رساند.کلید استراتژیک بودن: ۱٫ موضوع را خرد کنید. ۲٫ بپرسید چرا این مشکل باید حل شود. ۳٫ موارد کلیدی را مشخص کنید. ۴٫ منابعتان را مرور کنید. ۵٫ افراد مناسب را در جای مناسب قرار دهید.هنری فورد می گوید، “هیچ چیز سخت نیست اگر آن را به اجزای کوچکتر تقسیم کنید.”برای متفاوت فکر کردن، باید کارهای مختلفی انجام دهید.راه های جدیدی برای انجام کارتان پیدا کنید، با آدم های جدید آشنا شوید، حتی کتاب هایی را بخوانید که فکر می کنید خسته کننده هستند. رمز کار این است که با ایده ها و سبک های زندگی جدید آشنا شوید.برای تقدیر از ایده های دیگران، باید به ایده های دیگر احترام بگذارید.نمی توانید فکر کنید که همیشه حق با شماست. باید به نظرات دیگر هم فرصت دهید.برای هر روزتان و زمان هایی که افراد دیگر را ملاقات می کنید، برنامه و موضوع داشته باشید.بیشتر آدم ها فقط برای روزشان برنامه ریزی می کنند. متفکران برای برنامه ریزی هفته، ماه و اهداف بلندمدتشان وقت می گذارند و بعد آن را دنبال می کنند.همچنین بدون موضوعی برای حرف زدن وارد جلسات، مهمانی ها و قرارهای ملاقات نمی شوند. قبل از اینکه وارد چنین موقعیت هایی شوند، تصمیم می گیرند که از آدم ها یاد بگیرند.تفکر انعکاسی در مهارت های تصمیم گیریتان به شما رویکرد و اعتمادبه نفس می دهد.اگر تفکر انعکاسی نداشته باشید، بیشتر از آنچه که فکر می کنید شما را عقب می کشد.بر حرف های منفی که با خودتان می زنید غلبه کنید. برنده ها با عباراتی مثل “من می توانم” حرف می زنند.افراد باهوش محدودیت ها را نمی بینند. آنها امکانات را می بینند.سام ایوینگ قهرمان سابق بیسبال می گوید، “هیچ چیز شرم آورتر از این نیست که ببینید کسی کاری را انجام می دهد که شما می گفتید غیرممکن است.”
افراد خلاق خود را وقف ایده ها می کنند.
آنها ابهامات را در آغوش می گیرند و از شکست نمی ترسند و با افراد خلاق دیگر نشست و برخاست می کنند.افراد خوشبین نمی توانند متفکرانی واقعبین باشند.داشتن رویکرد واقعبینی به شما این امکان را می دهد آنقدر به یک مشکل نزدیک شوید که بتوانید آن را بشکافید. روبه رو شدن با عواقب احتمالی هم به شما کمک می کند کارامدتر باشید و به شما اعتبار بیشتر می دهد.برای اینکه متفکری واقعبین تر باشید، باید: ۱٫ از واقعیت تقدیر کنید. ۲٫ کارتان را انجام دهید و واقعیات را به دست آورید. ۳٫ نقاط مثبت و منفی آن را بسنجید. ۴٫ بدترین حالت ممکن را در نظر بگیرید. ۵٫ تفکرتان را با منابعتان هم تراز کنید.خیلی مهم است که آخر روز به یاد بیاورید که می توانید طرزفکرتان را عوض کنید.اینکه یاد بگیرید چطور در فکر کردن استاد شوید باعث می شود تفکری پربازده داشته باشید. اگر بتوانید این خصوصیت را در خود ایجاد کنید طوریکه به عادت همیشگیتان تبدیل شود، تمام طول زندگی فردی موفق خواهید شد.افراد باهوش تصمیمات خوب می گیرند.
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[h=2]یکصد خصوصیات رفتاری در بین افراد موفق[/h]http://www.www.www.iran-eng.ir/templates/migna_v4/images/pdf_button.png | http://www.www.www.iran-eng.ir/templates/migna_v4/images/printButton.png | http://www.www.www.iran-eng.ir/templates/migna_v4/images/emailButton.png
http://www.www.www.iran-eng.ir/uploadcenter/uploads/1344972245.jpgماهمیشه صداهای بلند را می شنویم، پر رنگ ها را می بینیم، آسان ها را می خواهیم… غافل از این که خوب ها سخت می آیند، بی رنگ می مانند و بی صدا می روند...احتمالا تا به حال با افراد درمانده ای مواجه شده اید که علت ناکامی های خود را نیازهای مالی ، بی عدالتی، وضعیت خانوادگی، شرایط محیطی یا محدودیت های اجتماعی و عدم توجه مسئولین به مشکلات آن ها می دانند.اگر به زاویه دید آن ها در مقابل مشکلات گوناگون دقت کرده باشید، متوجه می شوید که مقصر اصلی در عدم پیشرفت و بالا بردن سطح توانایی هایشان، خود این افراد هستند نه آن چیزی که به عنوان عامل ناکامی (در حقیقت باز دارنده) در ذهن خود می پرورانند.اصولا همین طرز تفکر افراد ناکام، عمده تفاوت آن ها با اشخاص موفق است که با گذشت زمان، فاصله ای جبران نشدنی را در بین این دو گروه به وجود می آورد.ریشه های فکری افراد موفق اصولا با خوش بینی، اعتماد به نفس، اراده نامحدود ، تصمیم مصمم و منطق بالا تلفیق شده است.آنها هرگونه مشکل و مانعی که در راه تحقق اهدافشان وجود دارد را به چشم جاده ای می نگرند که برای دست یابی به خواسته هایشان ناگزیر به پیمودن آن هستند، حال چه این مشکلات و تحمل ناملایمات به علت موقعیت و شرایط شخصی و اجتماعی آن ها باشد، چه به صورت طبیعی و عمومی سر راه هر کسی که قصد رسیدن به آن هدف را دارد قرار گرفته باشد. دیدگاه افراد موفق در پیروزی اهداف و برنامه های مورد نظرشان، دست و پنجه نرم کردن با مسایل و مشکلات موجود است. آن ها با مقاومت در مقابل سختی و اندوه سعی بر مقابله و پیروزی بر مشکلات دارند.برای افراد موفق بدیهیست که شرایط و امکانات ایده آل می تواند مشوق و ابزار مناسبی برای دست یابی راحت تر به خواسته ها باشد ولی هیچ وقت عدم وجود این شرایط و امکانات آن ها را مایوس نمی کند و نبود پشتوانه یا حامی را دلیلی برای عدم تحقق اهداف خود نمی دانند.افرادی که نمی توانند راه خود را پیدا کنند و عمده عمر آن ها با سرگردانی سپری شده است فاقد اراده کامل، اعتماد به نفس ، هدف و برنامه مشخص ، پشتکار و فعالیت لازم برای پیشرفت و ارتقای خود هستند.آن ها شرایط و امکانات ایده آل را ملاک اصلی موفقیت در کارها می دانند و برای بهبود موقعیت خود نیاز به پشتوانه و حامی دارند. این افراد نمی توانند به تنهایی از عهده مشکلات و تحمل سختی ها برآیند و با لاینحل دانستن مشکلات خود به علت شرایط محیطی و شخصی سعی بر تبرئه و فرار خویش از واقعیت دارند.آن ها با این که می بینند افراد موفق باتلاش ، پشتکار و تحمل سختی ها از مشکلاتی که گریبانگیرشان شده به راحتی عبور می کنند، بازهم پیروزی آن ها را از روی شانس یا داشتن امتیازی برتر نسبت به خود می دانند. آن ها نمی خواهند واقعیت را بپذیرند که لازمه رسیدن به موفقیت، توانایی حل مشکلات ، تحمل سختی ها ، تلاش، پیگیری ، پشتکار و باور توانایی ها و استعدادهای خویش است.هنگامی می توان زندگی موفقی داشت که با جدیت تمام شخصا به ترمیم نقاط ضعف خود و مرتفع نمودن مشکلات پرداخت، بدون بهانه و نگرانی از شرایط اطراف.● تعریف موفقیت:بیشتر دانشمندان و نویسندگان سعی کرده اند تعریف جامع و کاملی از موفقیت ارائه دهند تا مورد استفاده همگان قرار گیرد، اما شمار فراوان این تعاریف خود موجب گردیده است که تا به حال توصیف دقیق و مشخصی از این کلمه در دست نباشد و در واقع ندانیم که اصولاً موفقیت چیست و ما دستیابی به چه چیزهایی را موفقیت می نامیم.یکی از دلایل عمده ی تعدد تعاریف موفقیت، برداشت های گوناگونی بوده که از این مفهوم شده است. بسا افرادی که به دلیل دستیابی به خواسته هایشان، خود را موفق و کامیاب می پندارند، امّا این موفقیت از نظر دیگران چندان ارزش و اعتباری ندارد. و یا افرادی هستند که احساس می کنند، موفق شده اند ولی وقتی واقعاً در آن تفکر می کنند، می بینند پدیده ی فوق واقعاً، آن موفقیتی که فکر می کردند نیست. بنابراین موفقیت امری نسبی بوده و هرگز تعریف واحدی به خود نمی پذیرد.«آرامش و اطمینان، بهترین موفقیت است» آلفرد اوستن در نظر اکثریت مردم فرد موفق کسی است که به آرزوهای خود رسیده و در درون،احساس رضایت خاطر دارد، که این خود حاصل تلاش و کوشش مداوم در زندگی می باشد. البته این را هم باید دانست که هیچکس واقعاً موفق نیست، مگر آنکه خوشبخت باشد و خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد. www.migna.irمی توان گفت موفقیت به مفهوم برخورداری از بسیاری مواهب است، از جمله: رفاه نسبی در زندگی، کسب احترام، بزرگی و عزّت در محیط کار و در عرصه ی اجتماع، رهایی از نگرانی، سرخوردگی و شکست. موفقیت یا کامیابی هدف زندگی است، هر انسانی خواهان موفقیت بوده و طالب بهترین چیزهایی می باشد که از روزگار می تواند بدست آورد. نخستین و بهترین ایستگاه آن است که از هم اکنون خود را در شمار افراد منتخبی قرار دهید که می خواهند از روزگار کام ستانند.موفقیت، جریان مداومی است که ضمن آن مشتاق و آرزومند توفیق های بیشتری هستیم. و در واقع راه موفقیت همیشه در دست ساختن است.موفقیت پیش رفتن در مسیر است، نه به نقطه ی پایان رسیدن.● موفقیت واقعی چیست؟کوشیدن، جستن، یافتن و هرگز تسلیم نشدن راز موفقیت واقعی است؛ که اگر به آن دست یابیم با تمام وجود احساس رضایت خواهیم کرد.در این مقاله به بحث نیروهای درونی می پردازیم.▪ نیروهای درونی خود را آزاد کنید:امام علی (ع) می فرماید:آیا می پنداری که جسم کوچکی هستی،در حالی که در درون تو جهان بزرگی نهفته است.لحظاتی با خود خلوت کنید، در چشمه ی صاف و فراوان اندیشه ها، غرق شوید و نیروهای عظیم و حیات بخش خود را در نظر آورید!کاوش ها و پژوهش های عصر حاضر در مورد انسان حاکی از آن است که برخلاف آنچه تصور می کنند، انسان ها، کم یا بیش دارای منابع و ذخایر بالقوه و خداداد مشابهی هستند و از این لحاظ تفاوت فاحشی بین آنها وجود ندارد.عده ای این استعداد و ذخایر را در وجود خویش کشف می کنند و با بکار بستن آن به نتایج عظیم و شگرفی دست می یابند و عد ه ای دیگر از توانایی های بالقوه ی خود استفاده نکرده و آنرا با خود به گور می برند. تفاوت انسان های موفق جهان با سایر افراد در همین است.نیروهای آشکار و پنهانی که در درون انسان وجود دارد و متناسب با شرایط محیطی خاص، از طریق نظام عصبی واکنش نشان می دهند عبارتند از: شعور و آگاهی، قدرت جسمانی، عشق و علاقه، نبوغ و خلاقیّت، ایمان، پشتکار، خشم، شهوت، کینه، اعتماد به نفس، اراده، شادی و نشاط، غم و اندوه، ضعف و کسالت، اضطراب و نگرانی، حساسیت، کنجکاوی، مهر و محبت و ...هر یک از این نیروها همانند یک بردار، دارای شدت و جهت معینی هستند که اندازه و جهت آن در افراد مختلف و در حالت های گوناگون با یکدیگر تفاوت دارد. این نیروها نیز فعال نیستند و تأثیر چندانی در رفتارها ندارند. فرآیند مجموع این نیروهاست که روحیه و عملکرد انسان را شکل می دهد و او را وادار به بازتاب در مقابل عوامل محیطی می کند. اگر این نیروها تحت تأثیر محرک ها با شرایط ویژه ای آزاد و همسو شوند، نیروی عظیمی پدید می آید که دارای انرژی خارق العاده ای است و انسان را بسیار نیرومند می کند به طوری که قادر خواهد بود حتی بعضی از کارهای غیرممکن را، ممکن کند. اگر همسو شدن نیروها در جهت مثبت باشد، انرژی بیکران آزاد خواهد شد و انسان را در جهت مثبت به منظور سازندگی حرکت می دهد و اگر این نیروها به هر دلیل و تحت هر شرایطی در جهت منفی و مخالف، همسو شوند، آنگاه همین نیروی عظیم در جهت تخریب و نابودی انسان عمل می کند. سستی و تنبلی، افسردگی و کسالت روحی، خشم و خشونت، کشتار دسته جمعی، قتل عام و بسیاری از رویدادهای دیگر، از همین قبیل است.«موفقیت همیشه با ذهنیت های مثبت ایجاد می گردد و زاییده ی آن است.» شاه آبادی«وین دایر» در تشریح تصویر یک شخصیت سالم می نویسد:«داشتن انرژی سرشار و قابل ملاحظه، از ویژگی های شخصیت سالم است. شور زندگی در وجودش موج می زند. عشق و اشتیاق، انرژی پر قلیانی را در او متمرکز می کند و او را به چنین تکاپو وا می دارد. ساعات کمی را به خواب اختصاص می دهد و مفهوم بی حوصلگی و کسالت را نمی فهمد. مجموعه رویدادهای زندگی اش، حاصل احساسات، اندیشه ها، تلاش ها و فرصت هاست، حتی اگر در زندان باشد، فکر خود را بطور بدیهی بکار می اندازد تا با استفاده از اوقات، از فلج شدن شور و شوقش نسبت به زندگی جلوگیری کند.»پس نتیجه می گیریم که اگر این نیروها به طور سازنده و مثبت با یکدیگر جمع شوند، چگونه به خدمت انسان در می آیند.حال وقت آن است که ابتدا این نیروها را آزاد کرده، سپس در جهت مثبت بکار گیریم. با این کار، نیروی درونی ما بسیار قدرتمند می شود و قادر خواهیم بود اختیار زندگی و سرنوشت خویش را در قلمرو ممکن ها بدست گیریم.امام علی (ع) می فرماید: درد تو از توست، ولی تو بدان بصیرت نداری و درمان تو نیز در درون توست، لیکن تو بدان آگاهی نداری.در دیدگاه حضرت علی (ع) انسان تمامی هستی را در درون خویش دارد ولی بدان آگاهی و شعور ندارد. انسان بالقوه قادر است بر اسرار عالم امکان، آگاهی یافته و نسبت به آنها علم حضوری پیدا کند.در مقاله ی بعد به بحث «خود شناسی وتوانائی های خود» و« برنامه ریزی برای آینده» می پردازیم.
( تمامی موفقان جهان ؛ بنوعی در رفتار با هم مشترک هستند )
« شما گاهی فکر میکنید که ؛ مثلا : اخلاق این شخص چقدر شبیه خودم و یا فلان شخص است »​

لطفا سر فرصت کافی و با دقت ؛ نکا ت ذیل را بخوانید و در مقایسه با خودتان ؛ به هر موضوع یک ٪ یا امتیاز دهید :

منابع:
تبیان
مردمان
میگنا
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یکصد خصوصیات رفتاری در بین افراد موفق:1- بخداوند ایمان دارند و معتقدند که ایمان مبنای همه اعجازهاست و پادزهر شکست و در همه حال شاکر خداوند هستند .​
۲- دارای اهداف مشخص هستند .۳- همیشه در پی فرصت های مناسب هستند .۴- دارای روحیه مداومت و پشتکار هستند .۵- در اثر بروز مشکلات متوقف نمیشوند .۶- با متخصص مشورت مینمایند .۷- تسلیم مشکلات نمیشوند و سخت کوش هستند .۸- در مقابل جواب نه ، تسلیم نمی شوند .۹- از غیر ممکن حرف نمی زنند .۱۰- می دانند که چه می خواهند.۱۱- حاکم بر سرنوشت خود هستند .۱۲- محدودیت های ذهنشان را ؛ معیار سنجش نمیدانند .۱۳- دارای اشتیاق سوزان جهت رسیدن به هدف هستند .۱۴- در پی رسیدن به هدف خود ؛ راه بازگشتی را قرار نمیدهند ؛ شاید راه را عوض کنند ولی هدف را هرگز .۱۵- به رویا های خود جامه عمل میپوشانند ؛ و اجازه بی احترامی را نمیدهند .۱۶- به گفته های بیجای ؛ این و آن آنچنان توجه نمیکنند .۱۷- در لحظات بحرانی ؛ بدنبال نقطه عطف موفقیت هستند .۱۸- ذهنشان در شرایط باور است .۱۹- خوب گوش میدهند و راهکارهای مناسب را پیدا میکنند.۲۰- عقیده دارند که « هرگز » زمان طولانی است .۲۱- معتقد هستند که با ایمان به خود ؛ هرشخصی از ذلت به قدرت میرسد .۲۲- عوامل ناخوشایند را از ذهن خود دور نگهمیدارند .۲۳- از نیروی دیگران نیز استفاده میکنند ؛ با شرایط منصفانه .۲۴- دیگران را تشویق میکنند و مورد احترام و عشق و محبت و تقدیر و یاری ؛ قرار میدهند .۲۵- از حسادت و خود خواهی به دور هستند .۲۶- از اظهار نظر خود ؛ ترسی ندارند .۲۷- عاشق رشد و اوج هستند .۲۸- پیروز میشوند چون باور دارند .۲۹- اشخاصی با احساس و هیجانی هستند که خوب خود را کنترل میکنند .۳۰- معتقد هستند در قبال هیچ ، نصیب هیچ است .۳۱- در ابتدای کار حساب میکنند که ؛ پاداش کار به تلاشش می ارزد ؟.۳۲- ریسک میکنند و منتظر برنامه قطعی و ۱۰۰% نیستند و زیاد به استدلال اعتماد نمیکنند و معتقد هستند که ذهن نیمه هشیارشان ؛ نقشه را طراحی میکند .۳۳- ارباب خویشتن هستند و مسلط بر خود .۳۴- معتقدند که تمامی موفقان و قهرمانان جهان ؛ روزی شکست خورده بودند .۳۵- میدانند که جواب سوالات خود را ؛ از کجا تهیه کنند .۳۶- میتوانند یک گروه متخصص مورد نیاز را دور هم جمع کنند .۳۷- موفقیت را یک عادت میدانند .۳۸- با کسانی همکاری میکنند که با سختی ها کنار نمیایند .۳۹- ذهن خود را ماهیچه میدانند و مانند یک ورزشکار تمرین میکنند تا قوی تر شوند .۴۰- با اراده راههای محال را پیدا میکنند .۴۱- خواسته اشان را با تمام و جود به خود و دیگران و خداوند میگویند.۴۲- در مقابل انتقادها و سرزنش ها صبور هستند و هدفشان برایشان مهم است .۴۳- در برابر شکستها ی موقتی ؛ میگویند این راه اشتباه بود و راه دیگر را امتحان میکنند .۴۴- معتقد هستند که رهبر خوب ؛ قبلا پیرو خوبی بوده است .۴۵- شجاعتشان موقتی نیست و ادامه دار است .۴۶- خویشتن را براحتی کنترل میکنند .۴۷- احساس انصاف و عدالت در درون آنهاست .۴۸- در تصمیم گیری های خود ؛ قاطع هستند .۴۹- دارای برنامه قبلی و عملی هستند .۵۰- همیشه از دیگران فعال تر هستند .۵۱- دارای شخصیت خوشایند و محترم هستند .۵۲- نسبت به اطرافیان ؛ احساس همدلی و همدردی واقعی هستند .۵۳- بر تمام جزئیات امور خویش احاطه دارند .۵۴- حتی مسئولیت اشتباهات و نواقص همکاران و پیروان خود را می پذیرند و به گردن دیگری نمی اندازند و دنبال بهانه آوردن نیستند .۵۵- براحتی اصول همکاری را رعایت میکنند ؛ و رضایت همکاران و پیروان را بدست می آورند .۵۶- همیشه در پی آن هستند که به دیگران خدمت کنند .۵۷- از رقابت نمیترسند و از اینکه دیگری جایشان را بگیرند ؛ واهمه ای ندارند .۵۸- موفقیت و زحمات پیروان و همکاران را به پای خود نمی نویسند و موفقیت را بین گروه تقسیم میکنند .۵۹- بسیار وفادار و صمیمی هستند .۶۰- در دل همکاران و پیروان ؛ ترس و هراس نمی کارند .۶۱- به سمت و عنوان ؛ جهت ایجاد احترام ؛ معتقد نیستند .۶۲- به وضع ظاهری خود ؛ اهمیت می دهند .۶۳- ادب را همچون ؛ خدمات میدانند .۶۴- بهای پیشرفت و ترقی را می دهند .۶۵- خواسته های خویش را بدون خدشه وارد کردن به حقوق دیگران ؛ بر آورده میکنند .۶۶- تنبل نیستند و کار امروز را به فردا موکول نمی کنند .۶۷- در انتظار رسیدن زمان مناسب نیستند ؛ زمان مناسب را می سازند .۶۸- مشکلات آنها را خسته نمیکند ؛ آنها مشکلات را خسته میکنند .۶۹- در تصمیم گیری ها ؛ سرعت عمل دارند و در اجرای آن ؛ تجدید نظر نمیکنند .۷۰- به احتیاط بیش از حد ؛ اهمیت نمی دهند .۷۱- چشمانشان را باز نگهداشته و نمی ترسند .۷۲- برای آینده همیشه پس انداز میکنند .۷۳- توسط رفتار خوب بادیگران ؛ رابطه خوب میسازند و از این فرصت ؛ بموقع استفاده میکنند .۷۴- صادق هستند و از دروغ متنفر هستند .۷۵- همه نقاط ضعف و قدرت خود را میدانند و همیشه در پی اصلاح و تقویت آن هستند .۷۶- برای اهداف خود زمان تعیین میکنند .۷۷- فرق خود باوری و خوستائی را میدانند .۷۸- تعادل رفتاری خود را خوب حفظ میکنند .( ظاهرشان نشان نمیدهد که دارا هستند و یا ندار ) .۷۹- تفاوت حیا و نجابت را با کمروئی ؛ خوب میدانند .۸۰- اهل تکبر نیستند و میدانند که مثلا : فروشنده ای که متکبر باشد ؛ مشتری های خود را از دست میدهد ویا…….. .۸۱- دیگران را بزرگ میکنند .۸۲- در برخورد اول اثر خوبی بر روی طرف مقابل میگذارد .۸۳- کسی با انها ؛ احساس ناراحتی نمی کند .۸۴- بخشنده هستند ؛ هم نسبت به خود و هم دیگران .۸۵- از افراد منفی دوری میکنند .۸۶- تا حدودی شوخ طبع هستند .۸۷- برای جدی بودن ؛ از اخم استفاده نمی کنند .۸۸- در مقابل ضعیف تر از خود مغرور نیستند و در مقابل بالا دست خود ذلیل نیستند و ادب را رعایت میکنند .89- اکثرا ؛ افراد سختی کشیده هستند و در ناز و نعمت نبوده اند .۹۰- خوب بلدند که از خودشان دفاع و مراقبت کنند .۹۱- از تنهائی حوصله اشان سر نمیرود .۹۲- خنده رو هستند و قاطع .۹۳- به انچه میدانند ؛ جدا عمل میکنند .۹۴- در باره دیگران کمتر حرف میزنند و متقابلا در رابطه با طرحهای بزرگ سخن میگویند .۹۵- سعی میکنند که دانش و اطلاعات خود را به روز رسانند .۹۶- وعده و قول بیخود به کسی نمیدهند .۹۷- علاوه بر برداشت ؛ مدام در حال کاشت هستند .۹۸- در اموری که به شخص دیگری مربوط است ؛ بیخود تصمیم گیری نمیکنند .۹۹- در ندانسته هایش ؛ براحتی میگوید که نمیدانم و لازم بداند پس از آن تحقیق میکند .۱۰۰- بدنبال هدر نمودن وقت و وقت کشتن نیست و قدر زمان را خوب میداند .اگر شما تمام این موارد را در خود ویا شخصی دیدید ؛ شما یا او؛ لایق رهبری هستید
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
این متن توسط مؤسسه ی آنتونی رابینز برای موفقیت شما فرستاده شده است...به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید ..
با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید، زیرا وقتی پیرتر می شوید ، مهارتهای کلامی مثل دیگر مهارتها خیلی مهم میشوند .
همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا آنقدر که می خواهید نخوابید .
وقتی می گویید “دوستت دارم” منظورتان همین باشد .
وقتی می گویید “متاسفم” به چشمان شخص مقابل نگاه کنید .
قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید .
به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید .
هیچوقت به رؤیاهای کسی نخندید . مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند .
عمیقاً و بااحساس عشق بورزید . ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید .
در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید .
مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید .
آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید .
وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید ، لبخندی بزنید و بگویید “چرا می خواهی این را بدانی؟”
به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیتهای بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند .
وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید “عافیت باشد ”
وقتی چیزی را از دست می دهید ، درس گرفتن از آن را از دست ندهید .
این سه نکته را به یاد داشته باشید : احترام به خود ، احترام به دیگران؛ و پذیرفتن مسئولیت همه کارهایتان
اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند .
وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید ، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید .
وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید ، کسی که تلفن کرده آن را درصدای شما می شنود .
زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید.
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[h=2]فرمول موفقیت چیست؟[/h]یکی از ویژگی های افراد موفق هدفمند بودن آنهاست. با هدفمندی و یافتن راه های صحیح دست یابی به اهداف، تغییرات مطلوب بسیاری را مي توان در زندگی بوجود آورد.
به گزارش سلامت نیوز، دکتر فرناز عطائی متخصص روانپزشکی در این باره میگوید : یکی از ویژگی های افراد موفق هدفمند بودن آنهاست. با هدفمندی و یافتن راه های صحیح دست یابی به اهداف، تغییرات مطلوب بسیاری را مي توان در زندگی بوجود آورد.در اینجا با فرایند هدف گذاری آشنا می شویم.الف ـ تعیین خواسته هاابتدا باید خواسته های خود را به روشنی مشخص کنید.در زندگی روزمره چه چیزهایی وجود دارد که شما را ناراحت می کند و مایل هستید آن را تغییر دهید؟ به چه موضوعاتی اشتیاق دارید؟ چه چیزهایی کیفیت زندگی شما را تغییر میدهد؟ چه موضوعاتی احساس رضایتتان را افزایش می دهد؟ دلتان می خواهد چه مطالبی را بیاموزید؟ چه مهارتی فراگیرید؟ چه خصلتی به وجود آورید؟ چه تصمیمی در زمینه مالی باید بگیرید؟ چه آرزوهایی دارید؟ چه خدماتی از شما ساخته است؟ چه چیزهایی زندگی تان را کمی راحت تر می کند؟و...اینها سوالاتی هستند که به شما کمک می کنند، به تصویر روشنی از خواسته ها ونیازهای خود برسید.خواسته ها و اهداف خود را در این هشت حیطه مشخص کنید:١. اخلاقی و معنوی
٢. تحصیلی
٣ . شغلی
٤. مالی
٥. سلامت جسمانی
٦. سلامت روانشناختی
٧. اجتماعی
٨. تفریحی
ب ـ انتخاب اهدافبه فهرستی که از خواسته های خود تهیه کردید مراجعه کنید و از بین آنها:
٤ هدف بلند مدت (اهدافی که دستیابی به آنها ماه ها یا سال ها طول می کشد)
٤هدف میان مدت(اهدافی که دست یابی به آنها هفته ها یا چند ماه طول می کشد)و
٤هدف کوتاه مدت(کاری که می توانید طی چند روز یا کمتر انجام دهید)
انتخاب کنید.سپس این١٢ هدف انتخاب شده را ارزیابی کنید و مناسب ترین آنها را برگزینید.جهت ارزیابی فاکتورهای زیر را درنظر بگیرید.شدت علاقه واشتیاق شما برای هر هدف چقدر است؟ رسیدن به این هدف چقدر می تواند کیفیت زندگی شما را تغییردهد؟ چقدر زمان،تلاش،استرس یا پول برای رسیدن به این هدف باید صرف کنید؟ چه موانعی در رسیدن به هدف وجود دارد؟ودر نهایت از هر یک از اهداف بلند مدت،میان مدت وکوتاه مدت،یک هدف را که احتمال دستیابی به آن بیشتر است وبا توجه به فاکتورهای ذکر شده از ***** شما گذشته است را انتخاب کنید.به اینصورت شما تا اینجا 3هدف را برای خود مشخص کرده اید.ج ـ برنامه ریزی برای اهدافحال وقت آن است که ببینید چگونه،کی،کجا وبه کمک چه کسانی به اهداف خود دست می یابید.مراحلی را که برای رسیدن به هدف لازم است در یک چارچوب زمانی فهرست کنید.
ببینید چه خصلتها یا مهارت هایی را برای رسیدن به هدف باید در خود ایجاد کنید.
چه عواملی ممکن است مانع اجرای برنامه ی شما شود و چه نیروهایی شما را به سمت هدف سوق میدهد.با شناسایی این عوامل وپیش بینی راهکارها با آمادگی بیشتری وارد مرحله عمل می شوید.
می توانید با گفتن مراحل دستیابی به هدف، به یکی از دوستان یا اعضای خانواده، خود را برای اجرای برنامه متعهد کنید.
د ـ عملبدین ترتیب شما دارای مجموعه ای از اهداف هستید که تکلیف خود را با آنها می دانید چرا که برای رسیدن به آنها دارای یک برنامه مشخص با چارچوب زمانی روشن هستید.آستینها را بالا بزنید حالا نوبت اجراست ،به برنامه عمل کنید، اما شادی و لذت را فراموش نکنید.ما می خواهیم با شادمانی به هدف برسیم نه اینکه ابتدا به هدف برسیم بعد شادی کنیم.وقتی در مسیر تغییر و تکامل باشیم و مسئولیت رفتارمان را خود، به عهده بگیریم احساس شادی و رضایت دور از انتظار نیست.
وقتی به هدفها نزدیک می شوید بلافاصله هدفی تازه انتخاب کنید.
هرهفته حداقل یک هدف کوتاه مدت را انجام دهید چرا که موجب تقویت روحیه شده وشما را برای رسیدن به اهداف بزرگتر یاری می کند.
ﻫ ـ بازنگرینحوه عملکرد خود برای رسیدن به هدف را بازنگری کنید. اگر متوجه شدید که لازم است تغییراتی لحاظ شود انعطاف پذیر باشید و با ترمیم و تصحیح مراحل، احتمال رسیدن به هدف را افزایش دهید. ببینید کجای کار ایراد داشته، شاید اطلاعات شما ناکافی بوده، شاید اهداف شما واقع بینانه نبوده یا اینکه اشکالی در برنامه ریزی وجود داشته، شایدمدیریت زمانی ضعیف بوده وگاهی هم ترس از شکست مانعی است در رسیدن به هدف. در هر صورت فرضیات و شیوه کار خود را آنقدر عوض کنید تا به هدف برسید.فراموش نكنيد كه:
«بیشتر مردم همان اندازه خوشبختند که خودشان می خواهند».
«آبراهام لینکلن»
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
استرس و موفقیت

استرس و موفقیت

چگونه می توانم به دوست یا یکی از افراد خانواده که از افسردگی رنج می برد کمک کنم؟
متاسفانه یکی از واقعیتهای اجتماعی ما این است که اغلب افرادی که از ناراحتیهای روانی رنج می برند، با آنکه می توانند به راحتی درمان شوند، مراجعه به روان پزشک را نقطه ضعف تلقی می کنند . بسیاری از آنها اختلال روانی را مایه شرم و ننگ می دانند این اشخاص به اعضای خانواده یا دوستانی که بتوانند آنها را به حرکت در جهت درست تشویق کنند احتیاج دارند .
از آنجایی که افسردگی و مانیا اغلب با نشانه های تردید یا قضاوت ضعیف همراه است کار برنامه ریزی، دشوار می شود. در این شرایط یکی از دوستان یا اعضای خانواده ممکن است بتواند در این رهگذر بسیار موثر واقع شود. حصول اطمینان از اینکه شخص داروهای تجویز شده را مصرف می کند یا طبق قرار قبلی به پزشک یا درمانگر رجوع می نماید می تواند به سرعت بهبودی کمک نماید. اما اگر این راهنمایی به گونه ای باشد که احساس کند به خواسته ها و ارزشهای او بهای لازم داده نمی شود، مشکلاتی به وجود می آید. در صورت امکان می توان با یکی از افراد خانواده یا یکی از نزدیکان شخص در این زمینه مشورت نمود.
دوستان و نزدیکان فرد باید معیاری برای سالم بودن شخص معالجه شده داشته باشند، یکی از راههای مهم برای رسیدن به این موضوع ، سوال از او و شنیدن نظر اوست . اما اشکال این طرز برخورد این است که فرد بهبود یافته از اینکه می بیند رفتارش مورد قبول دیگران قرارنگرفته ، ناراحت می شود.
بيائيم با پذيرش اينگونه افراد وبرخوردي منطقي و دوستانه به بهبود دوستانمان كمك كنيم .
7 باور غلط روانشناسان
روانشناسان هم همچون ديگر مردم عصباني مي‌شوند، اما از شيوه‌هاي سالم براي ابراز آن بهره مي گيرند .در بين عامه مردم باورهاي غلطي شكل گرفته كه تعدادي از اين باورها ناشي از اعتقاد غلط گذشتگان و تعدادي از آنها ناشي از فقر دانش و ميزان همنوايي بالا در ميان مردم است كه البته اين باورهاي غلط در زمينه هاي گوناگون به چشم مي خورد و زمينه ساز بسياري از كج انديشي ها و تصميم هاي غلط در زندگي بسياري از ماست.
وقتي عامه مردم درباره همه چيز و خارج از حيطه تخصص خود حكم صادر كنند، بستر بي اعتمادي فراهم مي شود .
1. راه مقابله با استرس چیست؟
كنترل استرس آموزش كنترل استرس یك فرآیند سه بخشی است: نخست نشانه ها و علت ها را تشخیص می دهید. سپس مهارت های كنترل را می آموزید و در مرحله سوم، می آموزید كه آن مهارت ها را چگونه به كار ببرید. چگونگی برخورد شما با استرس به منشاء آن بستگی دارد: اگر علت آن مسئله ای خارج از كنترل شماست، تنها چاره می تواند آموزشِ پذیرش باشد. در مواقع دیگر، مهارت های برخورد با آن می توانند به شما كمك كنند كه وضعیت را تغییر دهید. برای كنترل استرس، چهار دسته از مهارت ها باید آموخته شوند:
1- مهارت های آگاهی
2- مهارت های پذیرش3- مهارت های برخورد4- مهارت های عملیبیاموزید كه گاهی شكست را تجربه كنید. زمانی كه مشكلی برایتان پیش می آید، به نظرمی رسد می خواهید چیزی را كه اصلاً درحیطه اختیارات شما نیست، كنترل كنید. سعی كنید با روش های گوناگون خود را آرام سازید. برای مدارا با نگرانی ها، همواره این عبارت را به خاطر داشته باشید: " هیچگاه به تنهایی ، ناراحت و نگران نباش. مشكلت را با دیگری در میان گذار. " انزوا و زانوی غم به بغل گرفتن سبب می گردد تا نگرانی ها تشدید شوند. اگر علت ناراحتی خود را برای فرد دیگری شرح دهید، یقیناً می توانید به حقیقت و عمق مسائل پی ببرید.با این كارحتی می آموزید كه چگونه با خود نیز صحبت كنید. با استفاده از روش روان درمانی " شناختی"، شخص تمامی عادت های فكری اش را بازآموزی می كند و به جای اینكه افكاری منفی مانند " من به آخرخط رسیده ام" را به مغز خود راه دهد، تفكرات پرثمر و به عبارتی " مثبت اندیشی " را می آموزد. اگر به مشاهده و بررسی افكار ناخود آگاه خود بپردازید، می توانید دیدگاهی را كه همواره برای شما غصه و افسردگی به دنبال دارد، اصلاح كنید. باید آغاز كنید و سعی كنید و به طور مداوم تمرین نمایید. در واقع باید گفت:" روان درمانیِ شناختی، طناب نجاتی است كه با قلاب حقیقت، انسان را از گودال نگرانی ها نجات می بخشد."یك شیوه مؤثر دیگر، دقت در منش افرادی است كه به طور طبیعی در برابر استرس مقاوم هستند.
بعضی افراد تبعات آزار دهنده ی بیماری، فوت نزدیكان و اسارت و شكنجه را با آرامش عجیبی پشت سر می گذارند. این افراد در یك چیز مشترك هستند و آن شیوه برخورد و توجیه خوش بینانه آنان نسبت به مسائل زندگی است. آنها تمایل دارند بیشتر، موضوعات مقطعی را مورد توجه قرار دهند تا این كه فكر خود را به مسائل گسترده مشغول سازند.
در واقع این افراد مسائل زندگی را به گونه خاصی تعبیر و تفسیر می كنند و آنها را به شكل موقتی و اختصاصی می بینند تا دائمی و فراگیر. به علاوه ایشان با فعالیت های مثبت برای خود كسب اعتبار می كنند ، درحالی كه ناتوانی شان را به خارج نسبت می دهند. به عبارت دیگر ویژگی های شخصیتی مردمان مقاوم در برابر فشارهای روانی، در قالب سه واژه تعهد، كنترل و مبارزه جویی خلاصه شده است.
كنارآمدن با استرس
وقایع استرس زا ، مردم را از نظر هیجانی، شناختی و فیزیولوژیك تحت تأثیر قرار می دهند. مردم آثار زیان آور استرس زاها را با راهبردهای " كنار آمدن " كاهش می دهند.
كنار آمدن یعنی هر نوع تلاش، سالم یا ناسالم، هوشیار یا ناهوشیار برای جلوگیری ، یا از بین بردن ، یا ضعیف كردن استرس زاها، یا تحمل كردن اثرات آنها است به طوری كه حداقل آسیب رسانی را داشته باشد.
برای غلبه برنگرانی های روزمره ، به كار بستن موارد زیر توصیه می شود:
- در برابر مسائل زندگی حالت مثبتی داشته باشید. به آرامی از جای خود برخیزید. قدم بزنید. با دوستان خود مشورت كنید و تا می توانید نگرانی ها را از خود دور كنید. با خودتان گفتگو كنید تا بتوانید راحت تر مشكلات را پذیرا باشید. یك شخصیت " مقاوم به استرس" پرورش دهید.
- با خدای خود راز و نیاز كنید. به پیش بروید و قدرتی را كه متعلق به خداست به او واگذارید كه او خود ، امور را كنترل می كند. افرادی كه همیشه حمله می كنند و هل می دهند خیلی كمتر از انسان های آرام و مؤمن به موفقیت می رسند.
- نفس عمیق بكشید وهوا را به آرامی خارج كنید. این كار، شما را موقتاً آرام می سازد.- با دیگران ارتباط برقرار نمایید. عدم ارتباط مناسب با دیگران، ریشه بسیاری ازمشكلات مانند سوء تفاهم و احساسات جریحه دارشده است.- ورزش كنید. یك بدن سالم بهتر می تواند در برابر آثار استرس مقاومت كند. ورزش یك اثر آرام كننده دارد كه پس از پایان آن تا مدتی به طول می انجامد. ورزش هوازی ( آیروبیك) به مدت 20 دقیقه سبب آزاد شدن مواد شیمیایی به نام اندورفین از مغز می گردد كه استرس را كاهش می دهد. ورزش های غیرهوازی كششی نیز آرامش دهنده هستند ، زیرا سبب تنفس عمیق و حالت روحانی می شوند. این ورزش ها مناسب ترند: راه رفتن، شنا، دوی آهسته، دوچرخه سواری، نرمش همراه با حركات موزون.- از یك برنامه سلامتی كاملاً متعادل شامل تغذیه خوب و خواب كافی پیروی نمایید.- همراه با خانواده خود غذا را مصرف كنید.- مصرف قند، نمك و غذاهای چرب را كاهش دهید و میوه و سبزیجات بیشتری بخورید.- از تغییرات بزرگ ناگهانی در زندگی خود اجتناب كنید.- وقتتان را تنظیم نمایید و به زندگی خود سامان دهید. بسیاری از نگرانی های روزمره درارتباط با بی نظمی هستند.- به انجام كارهای مورد علاقه خود بپردازید. گوش سپردن به موسیقی ، نگرانی و تنش را كاهش می دهد. مشكلاتتان را در جعبه ی كهنه وسایلتان بیندازید و بخندید و بخندید. به سرگرمی هایی نظیر نقاشی، آشپزی، باغبانی و شركت در فعالیت های اجتماعی توجه كنید.- به اخبار ناخوشایند توجه نكنید . شاید گاهی لازم باشد تا با صدای بلند گریه كنید. در این مواقع خیلی راحت اشك بریزید تا تخلیه شوید.- دیگران را دوست بدارید. شوخی كردن از بهترین روشهایی است كه می تواند در مقابل نگرانی های روزمره آن را به كار بست. حتی در سخت ترین لحظات نیز "خندیدن" ، مؤثر خواهد بود.خود را درگیر مسائل كوچك و بی اهمیت نسازید و با دیدی جامع به قضایا بنگرید تا مشكلات بزرگ در نظرتان ناچیز جلوه نمایند.گروهی از دانشمندان متخصص روان شناسی از كشورهای آلمان و ایتالیا "خندیدن" را بهترین وسیله برای حفظ سلامتی، از بین بردن افسردگی و بالاخره بهتر شدن كار قلب انسان به مردم جهان توصیه می كنند. نتایج پژوهش ها و مطالعات دانشمندان آلمانی و ایتالیایی درباره فواید بی شمار خنده در آخرین شماره مجله معتبر" علوم طبیعی " به چاپ رسیده است. به موجب مندرجات مجله، خنده های از ته دل بر آمده ، حتی به دانشجویان ، در فهم و درك بهتر و بیشتر دروس دانشگاهی كمك خواهد كرد. دانشمندان به خصوص خندیدن یك سره و بدون قطع و وصل را توصیه می كنند كه به بازتر شدن عروق قلب و كاركردن این عضو حیاتی بدن می انجامد. به عقیده پژوهشگران آلمانی و ایتالیایی كه سالها درباره ی فواید خندیدن تحقیق كرده اند، خندیدن به بیشتر شدن اعتماد به نفس فرد نیز كمك می كند و سبب می شود آدمهای كمرو و خجالتی رفته رفته از شرّ این عارضه ی رنج آور خلاصی پیدا كنند.شوخی می نوعی راهبرد ( استراتژی) كنار آمدن با استرس نیز باشد. شوخی می تواند روشی برای تخلیه كردن تنش ناشی از استرس باشد، ممكن است مردم برای پنهان كردن افسردگی شان واقعاً بخندند. چون شوخی، به خاطر رهایی از ناهماهنگی رخ می دهد و نه به خاطر تنش ایجاد شده. این عقیده كه شوخی، تنش را با خنده می پوشاند، پذیرفتنی نیست. برعكس شوخی به این دلیل كارساز است كه به شخص این امكان را می دهد تا واقعیت را به گونه ای از نظر اجتماعی پذیرفتنی و نسبتاً معقول بیان كند.- از روشهای آسوده سازی اعصاب ( ریلكس كردن) استفاده كنید و راه های مقابله با تنش های خارجی را به كمك مراقبه (Meditation) و سایر تمرینات آسوده سازی بیاموزید. این تمرینات می توانند ترشح هورمون استرس را كاهش دهند و به كم شدن ضربان قلب و فشارخون كمك نمایند. ماساژ پاها نیز روش مؤثر دیگری برای رفع تنش ها می باشد. روش های بسیار دیگری مانند یوگا، بازخورد زیستی ( بیوفیدبك) و موسیقی درمانی هم وجود دارند كه در مقابله با استرس مؤثر واقع می شوند.اگر استرس همچنان روبه افزایش بود، از پزشك خود و سایر افراد و دوستان كمك بگیرید. كمك خواستن نشانه ضعف نیست. شاید مصرف داروهای آرام بخش ( با تجویزپزشك) مورد نیاز باشد.به هیچ وجه برای كاهش استرس از سیگار یا مواد مخدر استفاده نكنید و مواظب باشید تا از چاله به چاه نیفتید.در یك كلام می توان گفت هرچیزی كه احساس كنترل درونی را در ما پرورش دهد ، به ما اجازه می دهد تا یك قربانی محض نباشیم و همیشه آمادگی مقابله با حوادث را داشته باشیم. بنابراین باید یاد بگیریم كه استرس را كنترل نماییم و از همین امروز برنامه های كاهش استرس را شروع كنیم.
استرس چیست؟ و چه چیزهایی استرس نامیده نمی شوند؟
عموماً استرس ناشی از لزوم سازگاری جسمانی، روانی، و هیجانی ما با تغییرات است. منظور از «تغییرات» صرفاً فرایندهای منفی نیست. برای مثال ، اگر پس از مدت ها کار کردن در یک اداره به شما ، ترفیع شغلی خاصی داده شود که منتظر آن می بودید، از گرفتن این ترفیع خوشحال و هیجان زده می شوید، اما اگر این ترفیع زمانی به شما داده شود که انتظار آن را نداشته باید یا خود را سزاوار گرفتن آن ندانید از بروز چنین تغییری دچار اضطراب و ناراحتی خواهید شد.استرس در حد کم بسیار مفید است چون نه تنها سبب به وجود آمدن علاقه و انگیزه در زندگی ما می شود، بلکه باعث ایجاد اعتماد به نفس نیز می گردد. نمی توانیم بگوییم تغییرات عادی که در زندگی ما پیش می آیند کاملاً بی ضرر هستند، بلکه برای ایجاد نظم و ادامه ی زندگی بهتر ما باید قدرت سازگاری خود را دائماً بهبود بخشیم. هنگامی که ما با تغییراتی مواجه می شویم و با آنها دست و پنجه نرم می کنیم به مرور مقاوم تر می شویم، اما زمانی که تغییرات شدیدی در زندگی ما رخ می دهد و یا تأثیر منفی زیادی در برهه ای خاص بر زندگی ما می گذارد، قابلیت سازگاری ما بیش از اندازه آسیب می بیند و کاهش می یابد.
طولانی بودن استرس و ناتوانی در سازگاری مناسب با آن منجر به خستگی بدنی شده و امکان ابتلا به بیماری قلبی و کلیوی را افزایش می دهد.
همه ی ما نیازمند توازن جسمانی و هیجانی هستیم؛ هنگامی که احساس خوشحالی و راحتی می کنیم این توازن برقرار است، اما زمانی که تغییرات ناخوشایندی برایمان پیش می آید، این توازن به خطر می افتد. به منظور ایجاد مجدد توازن، ما معمولاً عکس العمل های خاصی از خود نشان می دهیم که هانس سلیه (HANS SELYE ) در کتاب خود به نام استرس زندگی از این عکس العمل ها به عنوان نشانه های انطباق عمومی (G.A.S) یاد کرده است. بلافاصله پس از مواجهه یک فرد با عوامل استرس زا، نشانه های انطباق عمومی در فرد ظاهر می شود. اولین مرحله، اعلام خطر است که در این مرحله بدن با افزایش فشارخون ، ترشح آدرنالین و کشیدگی عضلات ، آماده ی مقابله با موقعیت به وجود آمده، می گردد. دومین مرحله، مقاومت (RESISTENCE STAGE ) نامیده می شود، که در طی آن، تمام عکس العمل های جسمانی و روانی افزایش می یابد تا فرد بتواند برای مقابله با عوامل استرس زا آماده شود. البته هر فرد تا حد معینی قدرت تحمل و مقاومت در برابر عوامل استرس زا را دارد و بعد شخص وارد سومین مرحله که فرسودگی (EXHAUSTION ) نام دارد، می شود.
تصور این مسئله چندان دور از ذهن نیست، که اگر مدت زمان مقاومت شما در برابر عوامل استرس زا به درازا کشیده شود، توان شما تحلیل می رود و بیمار خواهید شد. اگر شما مجبور باشید هر روز با یک رئیس پُر توقع رو به رو می شوید که همیشه در حال انتقاد است و هیچ گاه لب به تشویق نمی گشاید ، نهایتاً از پای در خواهید آمد. اگر شما ملزم به نگهداری یکی از خویشاوندان بیمار یا علیل خود باشید و این کار را به تنهایی انجام دهید، خود شما به زودی دچار بیماری جسمی یا روحی خواهید شد. به طور کلی، اگر استرس برای مدت طولانی و به طور دائم وجود داشته باشد باعث بروز ناراحتی هیجانی و جسمانی می شود.
هنگامی که فرد در اثر عوامل استرس زا به مرحله ی سوم می رسد، یعنی، واقعاً دچار مشکل اساسی و معضل شده است، حتی اگر نشانه های مرحله ی اول و دوم را نادیده گرفته باشد. اگرچه اصطلاح «اعلام خطر» در فرد به معنی شروع آمادگی آگاهانه در برابر تغییرات تهدید کننده است، اما وجود این مرحله چندان هم الزامی نیست، زیرا در این مرحله بدن و مغز آماده ی عکس العمل هستند و این آمادگی کاملاً ناآگاهانه و خود به خودی است و می تواند به سادگی اتفاق بیفتد.
استرس در حد کم بسیار مفید است چون نه تنها سبب به وجود آمدن علاقه و انگیزه در زندگی ما می شود، بلکه باعث ایجاد اعتماد به نفس نیز می گردد.
استرس اصطلاح و موضوع عینی و معینی نیست، حتی اگر شما بتوانید به بهترین شکل استرس را تعریف نمایید، باز هم برای توضیح آن از امور غیر عینی، همچون احساس ناراحتی جسمی یا روحی کمک خواهید گرفت.
تعریف ذهنی از استرس روشن می سازد که استرس مترادف و هم معنای کار محوله یا انجام مسئولیت های متعدد نیست، زیرا در این صورت هیچ کس را نمی توان یافت که زندگی عاری از استرس داشته باشد. اگرچه افرادی هستند که کارهای زیاد و مسئولیت های بزرگی بر عهده ی آنان است، اما دچار استرس نمی شوند و با مسائل به خوبی کنار می آیند. استرس نه تنها خود ناشی از شرایطی است که ما با آن مواجه هستیم، بلکه تا حدودی نیز زاییده ی نگرش خاص ما در برخورد با آن موقعیت است. از همین رو، می توان گفت افراد متفاوت، عکس العمل های مختلفی در برابر استرس از خود نشان می دهند. درست مثل این که در قطاری باشید که مسافران زیادی دارد، ناگهان قطار بین دو ایستگاه متوقف می شود. اگر در آن لحظه به مسافران توجه کنید، عده ای را بی تفاوت، عده ای را ناراحت و تعدادی از مسافران را هم مضطرب و نگران خواهید یافت.
از نظر فیزیکی رویداد یکسانی در مورد بروز استرس برای همه ی ما اتفاق می افتد. به محض این که با شرایط استرس زا برخورد می کنیم، پاسخ اولیه ی ما در مقابل استرس به صورت «جنگ و گریز» آشکار می شود. در این وضعیت، میزان تنفس افزایش می یابد (امکان استفاده ی مغز و عضلات از اکسیژن اضافی)، ضربان قلب افزایش می یابد، فشارخون بالا می رود، قند و چربی بیشتری برای تولید انرژی اضافی به درون رگ ها آزاد می شود، انقباض عضلانی بیشتر شده، بزاق دهان کم می شود و میزان تعریق بدن افزایش می یابد. تمام حواس ما فعال می گردند و آدرنالین و کورتیزول به منظور آمادگی هر چه بهتر در بدن آزاد می شوند. این پاسخ های فیزیولوژیکی خودکار بسیار مفید بوده و برای ما چون اعلام وضعیت خطر است؛ به عنوان مثال، هنگامی که خانه ی ما آتش می گیرد بروز این واکنش ها باعث می شود که ما به سرعت از موقعیت خطر بگریزیم. برای مثال، اگر شما به ملاقات مهمی که فردا در محل کارتان خواهید داشت فکر کنید، واکنش های خودکاری در شما ایجاد می شود که نمایانگر این است که شما با مشکلی مواجه شده اید. در مثال اول، انرژی اضافی بدن در مسیر مفیدی به کار می افتد، اما در مثال دوم، انرژی تولید شده جایی برای مصرف شدن ندارد؛ بنابراین، همان طور که نشسته اید و به ملاقات فردا فکر می کنید هورمون های مربوط به استرس در سراسر بدنتان پراکنده می شوند – لذا شما در تمام بدنتان حالت آماده باش را حس می کنید. در برخی از افراد در چنین مواردی ترشح اسید معده زیاد می شود که در صورت ادامه ی آن ، احتمال بروز زخم معده در آنان افزایش می یابد. همچنین طولانی بودن استرس و ناتوانی در سازگاری مناسب با آن منجر به خستگی بدنی شده و امکان ابتلا به بیماری قلبی و کلیوی را افزایش می دهد.
خلاصه-
استرس، ناشی از نیاز ما به ایجاد توازن در مقابل تغییرات است.
- استرس در حد کم لازم و ضروری است.- سه مرحله ی استرس عبارت اند از: اعلام خطر، مقاومت و فرسودگی.- بعضی افراد با ویژگی های خاص فردی بیشتر از افراد دیگر دچار استرس می شوند.- استرس در درازمدت منجر به بیماری جسمی و روانی می شود.- متعاقب عکس العمل بدن به استرس، واکنش های فیزیولوژیکی خاصی در فرد ایجاد می شود که آن واکنش ها به ما در سازگاری هر چه بهتر با موقعیت های مخاطره آمیز کمک کنند.- حتی فکر کردن به یک مسئله ی خاص نیز می تواند، باعث ایجاد واکنش های فیزیولوژیکی مربوط به استرس شود.شادي، گمشده در اختلالات روانيعموم كارشناسان سلامت روان بر نقش و اهميت شادكامي در زندگي تاكيد كرده و آن را از مهم‌ترين علل ارتقاي سلامت روان در افراد جامعه مي‌دانند؛ با اين حال، به نظر مي‌رسد شادي، حلقه مفقوده سلامت روان در جامعه‌ ماست؛ جامعه‌اي كه در آن، روش‌ها و بهانه‌هاي گوناگوني براي گريستن به رسميت شناخته‌شده، اما روش‌هاي ابراز شادماني، بسيار محدود و مبهم است.هفته پيش، دكتر محمد‌رضا خدايي، رئيس بيمارستان رازي، با اشاره به اين‌كه اختلالات رواني ساده مي‌توانند زمينه بروز بيماري‌هاي رواني را ايجاد كنند، گفت: كاهش شادي در جامعه از مهم‌ترين علل بروز اين اختلالات رواني است و بايد تلاش كنيم شادي و اميد را در جامعه تقويت كنيم.او در گفت‌وگو با ايرنا افزود: متاسفانه در جامعه ما ارتباطات چهره به چهره كمتر شده و اين روابط جاي خود را به ارتباطات اينترنتي داده‌اند و همين امر باعث شده كه روز به روز بر شيوع اختلالات رواني افزوده شود.اما باوجود نقش غير‌قابل انكار شادكامي در زندگي آيا مي‌توان صرفا كاهش يا نبود آن را از مهم‌ترين علل بروز بيماري‌هاي رواني دانست؟ دكتر كوثر سيم‌ياريان، مسئول نشريه بين‌المللي روانشناسي ايران، در پاسخ به اين سؤال همشهري و با اشاره به اين‌ كه مسلما شادكامي در جلوگيري از بروز بسياري از بيماري‌ها موثر است، مي‌گويد: اينطور نيست كه بگوييم نبودن شادي، فرد را كاملا در خطر بروز بيماري‌هاي رواني قرار مي‌دهد، چون در خيلي از جوامع شاهديم افراد كمتر از خود واكنش شادي را بروز مي‌دهند، اما مبتلا به اختلالات رواني هم نيستند. وي با تاكيد بر اين كه نبايد اين‌طور بيان كنيم كه كاهش شادي از مهم‌ترين علل بروز اختلالات رواني است، بلكه بهتر است بگوييم شادكامي و اختلالات رواني همبستگي بالايي نسبت به هم دارند، ادامه مي‌دهد: تحقيقات نشان داده‌اند كه شاد بودن مسلما در كاهش استرس، اضطراب و افسردگي بسيار موثر است، چون شادي و خنده منجر به كاهش هورمون آدرنالين و هيدروكورتيزون شده و استرس را كاهش مي‌دهد و علاوه بر اين، خنده يك حالت ورزش براي بدن هم هست، يعني مي‌توان گفت حالت نرم دويدن را دارد و روي تمام واكنش‌هاي بدن تاثير مي‌گذارد.مطالعات روان‌شناسى نشان مى‌دهد شادى يك حالت روانى است كه پس از برآورده شدن اميال انسانى ايجاد مى‌شود و شامل 3 جزء است: فراوانى و ميزان عاطفه مثبت، ميانگين رضايت‌مندى در يك دوره و فقدان احساسات منفى مانند افسردگى و اضطراب.دكتر سيم‌ياريان ضمن اشاره به تحقيقات انجام شده در رابطه با شادي و نقش آن در سلامت جسم مي‌گويد: مطالعات نشان داده‌اند فشار خون و ناراحتي‌هاي قلبي در نتيجه شادي بهبود مي‌يابند؛ مثلا در يكي از مطالعات كساني كه در اثر فشار خون بالا مجبور به مصرف روزانه 2 عدد قرص فشار خون بودند، در نتيجه افزايش شادي تعداد مصرف اين قرص‌‌شان تقريبا به صفر رسيد.مطالعات در كشورهاي غربي نشان مي‌دهد در دهه 1950 مردم روزانه 18 دقيقه مي‌خنديدند ولي الان مردم روزي كمتر از 6 دقيقه مي‌خندند و همين امر موجب شده كه تحملشان در تحمل سختي‌ها كم شود و ديدشان نسبت به امور زندگي منفي شود.به گفته مسئول نشريه بين‌المللي روانشناسي ايران، نكته فراموش‌شده اين است كه امروزه نوع شادى كردن بين برخى از مردم بسيار سطحى و زودگذر شده به گونه‌اى كه آن‌ها بعد از تمام شدن لحظه‌هاى شادى، باز هم در غم خود فرو مى‌روند! در عين حال روان‌شناسان معتقدند كه تا به حال آن‌قدر كه به بيماري‌ها و اختلالات رواني پرداخته شده و براي آن‌ها انواع و اقسام درمان‌هاي دارويي و غير دارويي در نظر گرفته شده است، به وجه ديگر سلامت روان، يعني همان احساس شادي در زندگي به اندازه كافي پرداخته نشده است. دكتر مهرداد متين راد، روانشناس و عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي نيز با تاكيد بر اين كه در حال حاضر شادكامي يكي از اركان وجود سلامت روان در جامعه است، به همشهري مي‌گويد: كسي كه از بهداشت رواني بالا برخوردار است، مسلما انسان شادي است و برعكس؛ اشكال كار بيشتر در روانشناسي سنتي است كه حوزه روان‌شناسي مثبت‌گرا را با پرداختن به بيماري‌هاي رواني كاملا در حاشيه قرار داد چون در اين روي سكه از روانشناسي اين ديدگاه وجود دارد كه شاد‌كامي در زندگي يك ضرورت انكار‌ناپذير است. دكتر متين‌راد نيز تاكيد مي‌كند كه نبود شادي را نمي‌توان از مهم‌ترين علل بروز اختلالات رواني دانست ولي هم مي‌تواند علت سلامت روان باشد و هم معلول آن. وي علاوه بر شادكامي به همبسته‌هاي ديگر سلامت روان اشاره كرده و ادامه مي‌دهد: يكي از همبسته‌هاي شادي، خنده‌درماني است كه منهاي تاثيرات فيزيولوژيكي كه خنده دارد و مي‌تواند منجر به ترشح سروتونين شده و احساس شادي را افزايش دهد، احساس تهديد هم در اين شرايط كاهش مي‌يابد.او اضافه مي‌كند: علاوه بر اين، هيجانات هم يكي ديگر از همبسته‌هاي مهم سلامت روان هستند.هيجان غم و شادي در اين ميان با هم مغايرند و همزمان با هم نمي‌توانند وجود داشته باشند؛ يعني كسي كه آگاهانه شاد است، مسلما نمي‌تواند غمگين باشد و برعكس كسي كه هيجان منفي دارد، بدنش در حالت دفاع و جنگ و گريز قرار مي‌گيرد و اين سبب مي‌شود كه اثرات منفي شامل استرس افزايش يافته و بدن آسيب‌پذير شود. شناخت هم، در علم روانشناسي با سلامتي همبستگي بالايي دارد. دكتر متين راد معتقد است: كسي كه مي‌تواند زندگي خود را كنترل كرده و هدايت امور را بر عهده بگيرد طبعا شادكام‌تر از كسي است كه با شناخت منفي از پس هدايت امور خود بر نمي‌آيد و اساسا شناخت‌ها وقتي مثبت هستند، جسم را نيز به سمت مثبت هدايت مي‌كنند.البته در اين رابطه نظريه‌اي وجود دارد كه انسان‌ها در شرايط مختلف محيطي هيجان‌هاي مختلفي را تجربه مي‌كنند و اين باز تاكيد‌كننده همين مساله است كه هيجانات منفي برعكس هيجانات مثبت استرس را افزايش داده و در نتيجه شادي را از زندگي فرد بيرون مي‌كنند. عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي به پژوهش‌هاي متعددي كه در رابطه با شادي و نقش آن در سلامت روان انجام شده، اشاره مي‌كند و مي‌گويد: يكي از اين پژوهش‌ها تمام تحقيقات در مورد شاد‌كامي در زندگي انسان‌ها را مورد بررسي قرار داده و نتيجه آن اين بوده است كه در تمام دنيا مردم به جاي وجود 10 درجه شادي در زندگي، مردم فقط 6 درجه از آن را تجربه مي‌كنند.اما در اين ميان آيا مي‌توان گفت خانواده‌هايي كه در آن‌ها روابط خشك و رسمي وجود دارد، به طوري كه همين چارچوب خاص احساس شادي را در زندگي آن‌ها كمرنگ كرده، اختلالات رواني بيشتري را تجربه مي‌كنند؟به طور كلي اين‌طور نيست كه بگوييم در خانواده‌هايي كه پيرو قوانين رسمي و خاصي هستند و يا در چار‌چوب سنتي و بسته‌تري هستند، شادي كمتري را تجربه مي‌كنند و اين امر اصلا نمي‌تواند پايه علمي داشته باشد چون به طور واضحي تحقيقات ثابت كرده‌اند كه حتي در اين گونه خانواده‌ها درجات ارتقاء سلامت روان خيلي بيشتر از خانواده‌هاي ديگر است و اختلالات رواني به مراتب در آن‌ها كمتر ديده مي‌شود. دكتر متين راد توضيح مي‌دهد: اين اتفاق معمولا در خانواده‌هاي طرد‌كننده كه بيش از حد در اختيار فرزندان هستند، بيشتر ديده مي‌شود، چون به طور كلي يكي از عناصر سلامت روان، احساس جريان داشتن در زندگي و سيال بودن است و در خانواده‌هايي كه اين احساس از بين رفته و يك هدايت‌گر مثبت وجود ندارد، شادكامي از بين رفته و جاي خود را به انواع و اقسام بيماري‌هاي رواني مي‌دهد.
آدم موفق چه کسی است؟
موفقیت،بزرگترین آرزوی بشرتعریف موفقیت:
بیشتر دانشمندان و نویسندگان سعی کرده‌اند تعریف جامع و کاملی از موفقیت ارائه دهند تا مورد استفاده همگان قرار گیرد، اما شمار فراوان این تعاریف خود موجب گردیده است که تا به حال توصیف دقیق و مشخصی از این کلمه در دست نباشد و در واقع ندانیم که اصولاً موفقیت چیست و ما دستیابی به چه چیزهایی را موفقیت می‌نامیم.
یکی از دلایل عمده ی تعدد تعاریف موفقیت، برداشت‌های گوناگونی بوده که از این مفهوم شده است. بسا افرادی که به دلیل دستیابی به خواسته‌هایشان، خود را موفق و کامیاب می‌پندارند، امّا این موفقیت‌ از نظر دیگران چندان ارزش و اعتباری ندارد. و یا افرادی هستند که احساس می‌کنند، موفق شده‌اند ولی وقتی واقعاً در آن تفکر می‌کنند، می‌بینند پدیده ی فوق واقعاً، آن موفقیتی که فکر می‌کردند نیست. بنابراین موفقیت امری نسبی بوده و هرگز تعریف واحدی به خود نمی‌پذیرد.«آرامش و اطمینان، بهترین موفقیت است»آلفرد اوستندر نظر اکثریت مردم فرد موفق کسی است که به آرزوهای خود رسیده و در درون،احساس رضایت خاطر دارد، که این خود حاصل تلاش و کوشش مداوم در زندگی می‌باشد. البته این را هم باید دانست که هیچکس واقعاً موفق نیست، مگر آنکه خوشبخت باشد و خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد.می‌توان گفت موفقیت به مفهوم برخورداری از بسیاری مواهب است، از جمله: رفاه نسبی در زندگی، کسب احترام، بزرگی و عزّت در محیط کار و در عرصه ی اجتماع، رهایی از نگرانی، سرخوردگی و شکست. موفقیت یا کامیابی هدف زندگی است، هر انسانی خواهان موفقیت بوده و طالب بهترین چیزهایی می‌باشد که از روزگار می‌تواند بدست آورد. نخستین و بهترین ایستگاه آن است که از هم اکنون خود را در شمار افراد منتخبی قرار دهید که می‌خواهند از روزگار کام ستانند.موفقیت، جریان مداومی است که ضمن آن مشتاق و آرزومند توفیق‌های بیشتری هستیم. و در واقع راه موفقیت همیشه در دست ساختن است.موفقیت پیش رفتن در مسیر است، نه به نقطه ی پایان رسیدن.موفقیت واقعی چیست؟
کوشیدن، جستن، یافتن و هرگز تسلیم نشدن راز موفقیت واقعی است؛ که اگر به آن دست یابیم با تمام وجود احساس رضایت خواهیم کرد.
در این سلسله مقالات به هفت اقدام اشاره می کنیم که با انجام آنها به موفقیت واقعی می‌توان دست یافت:در این مقاله به بحث نیروهای درونی می پردازیم.1- نیروهای درونی خود را آزاد کنید:امام علی (ع) می‌فرماید:آیا می‌پنداری که جسم کوچکی هستی،در حالی که در درون تو جهان بزرگی نهفته است.لحظاتی با خود خلوت کنید، در چشمه ی صاف و فراوان اندیشه‌ها، غرق شوید و نیروهای عظیم و حیات‌بخش خود را در نظر آورید!کاوش‌ها و پژوهش‌های عصر حاضر در مورد انسان حاکی از آن است که برخلاف آنچه تصور می‌کنند، انسان‌ها، کم یا بیش دارای منابع و ذخایر بالقوه و خداداد مشابهی هستند و از این لحاظ تفاوت فاحشی بین آنها وجود ندارد.عده‌ای این استعداد و ذخایر را در وجود خویش کشف می‌کنند و با بکار بستن آن به نتایج عظیم و شگرفی دست می‌یابند و عد‌ه‌ای دیگر از توانایی‌های بالقوه ی خود استفاده نکرده و آنرا با خود به گور می‌برند. تفاوت انسان‌های موفق جهان با سایر افراد در همین است.
نیروهای آشکار و پنهانی که در درون انسان وجود دارد و متناسب با شرایط محیطی خاص، از طریق نظام عصبی واکنش نشان می‌دهند عبارتند از: شعور و آگاهی، قدرت جسمانی، عشق و علاقه، نبوغ و خلاقیّت، ایمان، پشتکار، خشم، شهوت، کینه، اعتماد به نفس، اراده، شادی و نشاط، غم و اندوه، ضعف و کسالت، اضطراب و نگرانی، حساسیت، کنجکاوی، مهر و محبت و ...
هر یک از این نیروها همانند یک بردار، دارای شدت و جهت معینی هستند که اندازه و جهت آن در افراد مختلف و در حالت‌های گوناگون با یکدیگر تفاوت دارد. این نیروها نیز فعال نیستند و تأثیر چندانی در رفتارها ندارند. فرآیند مجموع این نیروهاست که روحیه و عملکرد انسان را شکل می‌دهد و او را وادار به بازتاب در مقابل عوامل محیطی می‌کند. اگر این نیروها تحت تأثیر محرک‌ها با شرایط ویژه‌ای آزاد و همسو شوند، نیروی عظیمی پدید می‌آید که دارای انرژی خارق‌العاده‌ای است و انسان را بسیار نیرومند می‌کند به طوری که قادر خواهد بود حتی بعضی از کارهای غیرممکن را، ممکن کند. اگر همسو شدن نیروها در جهت مثبت باشد، انرژی بیکران آزاد خواهد شد و انسان را در جهت مثبت به منظور سازندگی حرکت می‌دهد و اگر این نیروها به هر دلیل و تحت هر شرایطی در جهت منفی و مخالف، همسو شوند، آنگاه همین نیروی عظیم در جهت تخریب و نابودی انسان عمل می‌کند. سستی و تنبلی، افسردگی و کسالت روحی، خشم و خشونت، کشتار دسته‌جمعی، قتل عام و بسیاری از رویدادهای دیگر، از همین قبیل است.«موفقیت همیشه با ذهنیت‌های مثبت ایجاد می‌گردد و زاییده ی آن است.»شاه آبادی«وین دایر» در تشریح تصویر یک شخصیت سالم می‌نویسد:«داشتن انرژی سرشار و قابل ملاحظه، از ویژگی‌های شخصیت سالم است. شور زندگی در وجودش موج می‌زند. عشق و اشتیاق، انرژی پر قلیانی را در او متمرکز می‌کند و او را به چنین تکاپو وا می‌دارد. ساعات کمی را به خواب اختصاص می‌دهد و مفهوم بی‌حوصلگی و کسالت را نمی‌فهمد. مجموعه رویدادهای زندگی‌اش، حاصل احساسات، اندیشه‌ها، تلاش‌ها و فرصت‌هاست، حتی اگر در زندان باشد، فکر خود را بطور بدیهی بکار می‌اندازد تا با استفاده از اوقات، از فلج شدن شور و شوقش نسبت به زندگی جلوگیری کند.»پس نتیجه می‌گیریم که اگر این نیروها به طور سازنده و مثبت با یکدیگر جمع شوند، چگونه به خدمت انسان در می‌آیند.حال وقت آن است که ابتدا این نیروها را آزاد کرده، سپس در جهت مثبت بکار گیریم. با این کار، نیروی درونی ما بسیار قدرتمند می‌شود و قادر خواهیم بود اختیار زندگی و سرنوشت خویش را در قلمرو ممکن‌ها بدست گیریم.امام علی (ع) می‌فرماید: درد تو از توست، ولی تو بدان بصیرت نداری و درمان تو نیز در درون توست، لیکن تو بدان آگاهی نداری.
در دیدگاه حضرت علی (ع) انسان تمامی هستی را در درون خویش دارد ولی بدان آگاهی و شعور ندارد. انسان بالقوه قادر است بر اسرار عالم امکان، آگاهی یافته و نسبت به آنها علم حضوری پیدا کند.
منبع:کتاب تکنولوژی و مهندسی فکر - نویسنده:دکتر محمد علی حقیقی
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آسانسور نداره خانم مدیر:)
وقتی آهسته برید پیوسته میتونید برید...وقتی اسانسور میخواید برای بالا رفتن مسیر رفترو اصلا متوجه نشدید
پس سختی هاشو هم متوجه نشدی پس نمیتونی شرایطتو با محیط جدیدتون وقف بدید:gol:
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
شش گام هر موفقیت اقتصادی

شش گام هر موفقیت اقتصادی

شش گام هر موفقیت اقتصادی

نویسنده: مایک میکالوویچ
مترجم: سیمین راد
آیا هرگز از موفقیت اشخاص شگفت‌زده شده‌اید؟ آیا دریافته‌اید که چه چیز آنها را به سوی موفقیت سوق داده است؟ من نیز شگفت زده خواهم شد اگر پاسخ شما منفی باشد.



با هیچ کسی تاکنون برخورد نکرده‌ایم که از دلایل موفقیت یک مدیر اقتصادی، یک کارآفرین، یا یک کسب‌وکار موفق در شگفت نباشد. همگان می‌گویند دلیل موفقیت یک مدیر یا شرکت خاص چیست؟ چه چیز نزد این اشخاص موفق، بسیار متفاوت است؟ این اشخاص چگونه می‌توانند به آنجا که می‌خواهند دست یابند؟ راحت‌تر و ساده‌تر است اگر باور کنیم که این اشخاص بنا به تصادف به این جایگاه رسیده‌اند. اما حقیقت این است که هیچ کسی بدون پیمودن مسیرهای گوناگون، بدون حرکت در راه‌های پرمخاطره و بدون گرفتن تصمیم‌های شایسته هرگز نمی‌تواند به هیچ موفقیتی دست یابد.
هر شخصیت موفق و شایسته می‌تواند گام‌هایی برای رسیدن به موفقیت بردارد. اینجا دیگر چندان اهمیتی ندارد که شخص مزبور واجد موفقیت‌های مالی می‌شود یا به مراتب بالا در کسب و کارش دست می‌یابد. مهم تنها آن موفقیتی است که هر شخص شایسته آن است و باید به خاطر توانایی‌هایش به آن دست یابد. ما می‌خواهیم راه‌ها و مسیرهایی را معرفی کنیم که بتوانند به هر کسی در هر موقعیت اقتصادی در یک کسب‌وکار متوسط در جهان یاری برسانند تا او را به جانب موفقیت سوق دهند. واقعیت محض این است که هیچ کسی یک روز صبح از خواب بیدار نمی‌شود و موفقیت‌هایش را از طریق پستچی دریافت نمی‌کند. هیچ موفقیتی تصادفی به دست کسی داده نمی‌شود. موفقیت هرگز شانسی نیست. موفقیت نه هدیه‌ای یک‌روزه از آسمان، بلکه محصول تلاش‌ها، ‌پیمودن‌راه ها، قدم‌برداشتن‌ها، تصمیم‌ها، مخاطره‌ و رفتار مناسب آنها است. این نکته را باید در مورد هر کارمند یا هر مدیری در هر شرکتی صادق بدانیم. پس باید گفت که اشخاص موفق در عرصه اقتصاد تمام تلاش‌شان را کرده‌اند و به سختی کار کرده‌اند تا به آنچه دوست دارند دست یابند.
برای نمونه کافی است تا قهرمان بزرگ المپیک و جهان در عرصه شنا، مایکل فیلیپس، را در نظر بگیرید. او با تلاش بی‌اندازه خود فنون گوناگون شنا را تمرین کرد و به فنون تازه‌ای دست یافت تا دست آخر بتواند به چندین و چند مدال طلا در مسابقات شنای المپیک دست یابد. او قدم‌های مشخصی برداشت تا به موفقیت برسد. بنابراین شما نیز به عنوان یک کارمند یا مدیر خلاق و شایسته نیاز دارید تا مسیرهایی را طی کنید که شما را به سرمنزل مقصود رهنمون می‌سازند.
1. تعیین اهداف: اشخاص موفق اهداف مشخصی را برای خودشان تعیین می‌کنند. این اهداف باید در زمان مشخصی نیز به اتمام برسند. برای نمونه این جمله‌ها را لحاظ کنید: 1. «طی شصت روز ده پوند از وزنم را کم خواهم کرد»؛ 2. «در طی سال قدری از وزنم خواهم کاست». در جمله‌ اول یک هدف و برنامه‌ریزی مشخص وجود دارد: ده پوند وزن باید طی دو ماه کم شود. اما در جمله دوم هیچ هدفی تعیین نشده است. حتی مشخص نیست که چقدر باید وزن کم شود و البته مدت زمان آن نیز به خوبی تعیین نشده است. حالت اول ما را به موفقیت‌مان نزدیک می‌کند، اما دومی ما را از وضعیت آرمانی‌مان دور می‌سازد. پس برقراری اهداف انضمامی همراه با بازه‌های زمانی مشخص نخستین گام برای رسیدن به آن اهدافی هستند که باید به آنها دست یابید.
2. شروع فوری: افراد موفق بی‌درنگ شروع به کار می‌کنند. آنها خودشان را به کندی و جمود نمی‌رسانند، بلکه هرچه بیشتر به شتاب و سرعت فکر می‌کنند. آنها پس از تعیین اهداف‌شان خیلی سریع دست به کار می‌شوند، زیرا آنها به قدرت لحظه پی می‌برند. در واقع آنها می‌دانند که‌اندازه حرکت تا چه‌اندازه در اقتصاد اهمیت دارد. چه بسا همه کارهایشان را یک‌باره و یکجا انجام ندهند، اما قطعا قدم‌های بزرگی برای شروع کار خواهند برداشت. حتی ممکن است که تقویم‌شان را از برنامه‌ها و تاریخ‌های قرارها و ملاقات پر کنند. شاید وهله‌های مشخصی را به عنوان دوره‌های انتقادی به خودشان اختصاص دهند. شاید به کسانی دیگر اطلاع دهند و از آنها برای روزی خاص دعوت به عمل آورند. در هر صورت مهم‌ترین مساله در این نکته است که آنها خیلی زود پس از تعیین اهداف دست به کار می‌شوند و زمان را هدر نمی‌دهند.
3. مثبت‌اندیشی: در مورد این نکته بی‌اندازه صحبت کرده‌اند. مثبت‌اندیشی بیش از همه یک سندروم است که گاه نیمه‌پر و گاه نیمه‌خالی به نظر می‌رسد. اشخاص موفق همان خوش‌بینان هستند، یعنی کسانی که، بنا بر همان مثال معروف، گمان می‌کنند لیوان همواره نیمه‌پر است. آنها با نومیدی، تردید و ترس به جهان نمی‌نگرند و همچون بدبینان نیمه خالی لیوان را نمی‌بینند، بلکه سویه مثبت و ایجابی در هر موقعیت یا فرصت را به خوبی رصد می‌کنند و به توانایی‌شان برای رسیدن به اهداف مشخص و کسب موفقیت ایمان دارند.
4. عمل‌گرایی: آنهایی که اهل موفقیت‌های بلندمدت و همیشگی محسوب می‌شوند عملا همان کسانی هستند که همواره، حتی در كم‌اهميت‌ترين و جزئی‌ترین امور نیز، به نحوی عمل‌گرایانه برخورد می‌کنند و به قول معروف، کاری انجام می‌دهند. اشخاص زیادی را دیده‌ایم که باید ساعت‌ها معطل باشند و مدت‌های مدیدی وقت‌شان را تلف کنند تا بتوانند به نتیجه‌ای مشخص در مورد سوالات خود دست یابند. آنها هیچ کاری نمی‌کنند تا ابتدا به پاسخ صحیح برسند. اما چه بسا مجبور شوید تا آخر عمرتان صبر کنید! اینجا دیگر مساله بر سر توانایی تحلیل و تفکر نیست، چون دیگر نه با یک تحلیل مناسب و دقیق، بلکه با «اختلال فکری و تحلیلی» طرف هستیم. شما باید پیش از همه اهل تجربه، عمل و آزمونگری باشید. البته یادمان نمی‌رود که افراد موفق با چشمان بسته نیز به پیش نمی‌روند، بلکه می‌دانند که باید به سرعت تصمیم خود را بگیرند، جزئیات انتقادی و عملی را مشخص کنند، اهداف را مقرر و مسیر را تعیین سازند و در نهایت طبق برنامه‌هایشان دست به عمل بزنند.
5. مصمم‌بودن: گاه این‌طور به گوش‌مان می‌رسد که حین جنگ واقعی، وقتی اولین گلوله به یکی از دو طرف شلیک می‌شود، دیگر نقشه‌های عملیاتی به درد نمی‌خورند و همه‌شان را باید دور ریخت. نمی‌گویم که شما نیز باید به این گفته عمل کنید، بلک منظورم این است که نکته در آن مستتر است. قطعا متغیرهای زیادی وجود دارند که اجازه نمی‌دهند تا همه چیز را از ابتدا تا انتهای مسیر به صورت کاملا مشخص و صددرصد قطعي ترسیم کنید. این نکته به سادگی در مورد تک تک لحظات زندگی هر یک از ما نیز صادق است. هرگز نمی‌تواند مسیر حرکت خود را به صورت تام و تمام تعيين كنيد. شما هرگز نمی‌توانید به طور کامل تشخیص دهید که مثلا پس از برداشتن نخستین گام چه اتفاقی چشم‌انتظار شماست یا با چه چیزی مواجه می‌شوید. اما مهم‌ترین نکته نیز دیگربار همین جا نهفته است: گرچه شما نمی‌دانید که چه چیز در انتهای مسیر در انتظار شماست و گرچه نمی‌دانید که به کجا خواهید رسید، اما در هر صورت باید مصمم باشید تا بتوانید مسیر تازه‌ای را که قبلا به نحو دیگری متصور شده بودید این‌بار به نحو روشن‌تری ببینید. همواره قدری خطا وجود دارد که با تجربه حل می‌شود. کافی است در مسیرتان مصمم باشید و به نقشه‌های خود باور داشته باشید.
6. جذبه‌داشتن: اشخاص بسیاری از قانون جذبه استفاده می‌کنند تا به موفقیت برسند. اما جذبه اینجا به معنای جذب اشخاص مختلف به سمت خود نیست، بلکه حاکی از بینشی روشن نسبت به خواست و توانایی شما است.‌ اندیشه‌های شما می‌توانند موفقیت را تقدیم شما کنند. این است همان جذبه واقعی هر کارآفرین یا مدیر شایسته. اینجا به زبانی جادویی حرف نمی‌زنم که گمان کنید این ادعاها در عرصه عمل برخطا است. صرفا دارم پیشنهاد می‌دهم که ما همان چیزی را به شما توصیه می‌کنیم که خود شما بیش از همه به آن فکر می‌کنید. بینش شما مهم‌ترین عنصر سازنده جذبه شماست، یعنی آنچه باعث موفقیت و پیشبرد شما نیز می‌شود و‌اندیشه‌ها و اعمال‌تان را شکل می‌دهد. درست وقتی متوجه جذبه خود می‌شوید که ببینید بسیاری دارند از شما پیروی می‌کنند، چراکه بسیاری به این نتیجه رسیده‌اند که بینش شما در قبال کسب و کار بیش از سایرین می‌تواند آنها را به جلو هل بدهد، زیرا بینشی پیشرو یا بصیرتی جذاب است.
نتیجه‌گیری: بودا روزگاری گفته بود که «سرتاسر وجود ما محصول‌اندیشه‌های ماست. همه چیز همان ذهن است. ما به همان چیزی بدل خواهیم شد که به آن فکر می‌کنیم.» موفقیت به‌طور ناگهانی دامن هیچ کسی را نمی‌گیرد. برای رسیدن به موفقیت باید کاری کرد، باید دست به کار شد، قدم‌های مشخصی را پیمود تا به مسیرهای تازه‌ای وارد شد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
جانشین پروری راهی به سوی موفقیت در سازمان‌‌های مردم نهاد

جانشین پروری راهی به سوی موفقیت در سازمان‌‌های مردم نهاد

كات مديريتي
جانشین پروری راهی به سوی موفقیت در سازمان‌‌های مردم نهاد
بابک شاه منصوری
یکی از خصوصیت‌های سازمان‌های مردم نهاد این است که در بسیاری موارد دوره همکاری اعضا کوتاه است.



گاهی داوطلبان تنها یک یا دو سال همکاری فعال دارند و پس از آن، به صورت موقت یا برای همیشه، همکاری‌شان محدود یا متوقف می‌شود. در چنین شرایطی، یک مشکل، پیدا کردن اعضای جدید برای پست‌های کلیدی و مشکل مهم‌تر، انتقال دانش و تجربه‌ اعضای قبلی به افراد تازه‌ وارد است. معمولا در انجام نقش‌های کلیدی، اطلاعات مفصل و تجربه‌ فراوانی لازم است که نمی‌توان همه‌ آن را به اعضای جایگزین آموزش داد.
اما راه‌حل چیست؟ راه‌حل مناسب برای این مشکل رایج، طراحی و پیاده سازی یک سیستم جانشین پروری در موسسه است. منظور از جانشین پروری ایجاد سازوکاری برای شناسایی، استخدام، آموزش و نگهداری افراد برای پست‌های کلیدی سازمان است. اگرچه این مهارت در سازمان‌های مردم نهاد و داوطلبانه بسیار ضروری است، معمولا به آن پرداخته نمی‌شود؛ یک دلیل این روند مشکل‌ساز، اندازه کوچک سازمان‌های داوطلبانه و موسسات مردم نهاد است و دلیل دیگر مشکلات و گرفتاری‌های سازمانی است که باعث می‌شود تا پیش از خداحافظی با عضو و قطع همکاری، فکر جدی در خصوص جانشین‌پروری او انجام نشود.
این مقاله شامل پنچ گام کلیدی برای جانشین‌پروری در سازمان‌ها است تا دانش و اطلاعات پست‌های کلیدی به موقع به فرد جانشین انتقال داده شده و سرمایه دانش و اطلاعات و مهارت‌های سازمانی حفظ شود.
1- کلیدی‌ترین اعضا چه کسانی هستند؟ در اولین قدم باید مشخص کرد کلیدی‌ترین پست‌هایی که می‌خواهیم برای آن جانشین پروری انجام دهیم کدام هستند. درست است که معمولا سازمان‌های داوطلبانه و مردم نهاد سازمان‌هایی کوچک هستند و شاید تعداد مشاغل مدیریتی آن خیلی زیاد نباشد، ولی بعضی پست‌ها در موفقیت و حیات سازمان نقشی بسیار حساس دارند. مثلا در سازمانی که رسالت آن جمع‌آوری کمک مالی است، نقش اعضایی که در روابط عمومی سازمان فعال هستند بسیار حساس است و در سازمان‌هایی که دوره‌های آموزشی برگزار می‌کنند، نقش سرپرست هر تیم آموزشی یا آموزش دهندگان بسیار کلیدی است.
2- انتظار از هر پست کلیدی چیست؟ در سازمان‌های مردم نهاد گاهی خود افراد هستند که نقش خود‌شان را تعریف می‌کنند و کارهایی که انجام می‌دهند بر اساس یک شرح شغل توافق شده و مشخص نیست. بنابراین، پیداکردن کلیدی‌ترین اعضا، به معنای یافتن حیاتی‌ترین پست‌های سازمان نیست و در قدم دوم باید بفهمیم که این افراد کلیدی (۱) چه کاری انجام می‌دهند، (۲) چه دانشی دارند و (۳) خصوصیات فردی آنها چیست. به مجموعه این اطلاعات، شرح شغل می‌گوییم. بهتر است متناسب با هر شخص کلیدی یک –یا گاهی دو- پست کلیدی تعریف کنیم و شرح شغل آن را بنویسیم.
3- آیا اعضا با مشاغل کلیدی در ارتباط هستند؟ بعد از آنکه متوجه شدیم چه مشاغلی حیاتی‌ترین فعالیت‌های سازمان‌مان را شامل می‌شوند، بهتر است تلاش کنیم اعضای مختلف سازمان هرچه بیشتر با این مشاغل و فعالیت‌ها در ارتباط باشند. اگر این مشاغل کلیدی تنها توسط عده‌ای معدود انجام شود و بقیه فرصت آشنایی با این کارها را نداشته باشند، با مشكلاتي روبه‌رو خواهيم شد. ممکن است در مقاطعی از زمان حجم فعالیت‌های سازمان زیاد شود و در این صورت کل پیشرفت و موفقیت سازمان محدود به میزان وقت و انرژی اعضای معدودی است که کارهای کلیدی را انجام می‌دهند. در این صورت ممکن است این افراد به دلیل کار زیاد خسته و دلزده شوند.
4- جانشین‌ها باید چگونه انتخاب شوند؟ اینکه جانشین را چه کسی انتخاب کند بسته به شرایط سازمان شما دارد. در سازمان‌های کوچک‌تر یا گروه‌هایی که فرهنگ سازمانی و روش رهبری به صورت مشارکتی است، انتخاب جانشین می‌تواند با همفکری گروه یا بخشی از اعضا انجام شود. در خیلی از سازمان‌ها هم تیم مدیریت‌ هستند که جانشین‌ها را تعیین می‌کنند. در سازمان‌های بزرگ‌تر، واحد مدیریت منابع انسانی در انتخاب چنین افرادی تاثیر بسزایی دارد. بسیاری از سازمان‌ها نیز از تکنیک‌های ارزیابی مختلفی برای شناسایی این افراد استفاده می‌کنند مثلا از روش ارزیابی عملکرد
(Performance Appraisal) یا کانون‌های توسعه (Development Center).
5- انتقال دانش به جانشین چطور باید انجام شود؟ در انجام مربیگری و انتقال دانش به صورت عملی، بهتر است آموزش دهنده به نکات زیر توجه کند: علاقه درونی به کمک‌کردن و انتقال دانش را در خود تقویت کند: افرادی که از انتقال تجربه خود به دیگران و به اشتراک گذاشتن آنچه در طی زمان آموخته‌اند لذت‌ می‌برند، موفقیت بیشتری در انجام مربیگری دارند. دانسته‌ها را کاربردی توضیح دهد: یکی از راه‌های خوب برای انتقال دانش، صحبت کردن غیررسمی و صمیمی در مورد فعالیت‌های مربوط به یک شغل کلیدی و به اشتراک گذاشتن تجربیات است. راه دیگر این است که عضو جانشین در بعضی جلسات کاری مربی خود، شرکت کند. مربی نه فقط در این شرایط می‌تواند بستر اعتماد‌سازی را میان مخاطبین و جانشین ایجاد کند، بلکه فرد جانشین می‌تواند از نحوه برقراری ارتباطات تا موضوعات مورد بحث چیزهای زیادی فرا گیرد. یادگیرنده را در معرض انجام دادن فعالیت‌های مرتبط قرار دهد: زيرا تا جانشین‌ یک پست دست به عمل نزند خیلی سوال‌ها برای او پیش نخواهد آمد. از این جهت بهتر است تا جای امکان از او خواسته شود که فعالیت مورد نظر را انجام دهد.ایجاد فضایی امن برای پرسش سوال‌های کلیدی: آموزش‌ دهنده باید مهارت گوش‌ کردن موثر را داشته باشد و با گشاده‌رویی به سوال‌های یادگیرنده جواب دهد. در نهایت باید بدانیم با کسی که سازمان را ترک می‌کند چگونه باید رفتار شود؟ نکته بسیار مهم دیگر نحوه برخورد با افرادی است که سازمان را ترک می‌کنند. این اتفاق در سازمان‌های داوطلبانه بسیار رایج است و بهتر است برای «خداحافظی» از افراد، وقت و انرژی کافی تخصیص یابد. در بسیاری موارد، این افراد دانش و اطلاعات زیادی دارند و سرمایه‌ ارزشمندی برای سازمان‌ محسوب می‌شوند. قدردانی موقع خداحافظی: به‌شکلی خداحافظی و قدردانی کنیم که تمایل به همکاری در فرد باقی بماند و همیشه خود را عضوی از گروه احساس کند. حفظ همکاری به‌شکل بسیار انعطاف‌پذیر: تا جای ممکن تلاش کنیم رابطه‌ شخص با سازمان کاملا قطع نشود. مثلا، به او پیشنهاد دهیم که در صورت تمایل زمان کوتاهی در ماه را به ما اختصاص دهد و دانشش را به اعضای جدید انتقال دهد.
منبع: مدرسه کارآفرینی اجتماعی پرتو
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
5 ترفند برای موفقیت در هر شرایط اقتصادی

5 ترفند برای موفقیت در هر شرایط اقتصادی

نكات مديريتي
5 ترفند برای موفقیت در هر شرایط اقتصادی

GRANT CARDONE
ترجمه: مهدی سریرچی
منبع: Entrepreneur
بحران‌های اقتصادی فرصت‌های بزرگ‌تری را در دل خود دارند؛ اما این فرصت‌ها فقط برای آنهایی است که قوی‌تر و آماده‌تر باشند و پشتکار بیشتری به خرج دهند. خیلی از افراد در شرایط بحرانی تمام حواسشان را روی فراز و فرودهای اقتصاد داخلی یا جهانی متمرکز می‌کنند. خیلی‌ها منتظر می‌مانند تا معجزه‌ای در اقتصاد رخ دهد و دیر یا زود هم می‌فهمند كه هرگز رخ نمی‌دهد.



اکنون در شرایطی هستیم که اصطلاحا به آن می‌گویند «هرچی گیر آوردی بخور»، در چنین شرایطی افرادی برنده می‌شوند که ابداعاتشان را به کار می‌گیرند و منتظر کسب اجازه برای موفقیت نمی‌مانند.
پنج ترفندی که برای موفقیت در هر شرایط اقتصادی به آنها رسیده‌ام عبارتند از:
1. وابسته نبودن به دیگران
موفقیت دائما از شما فاصله می‌گیرد مگر اینکه درک کنید که هیچ‌کس دلیل مشکلات شما نیست و هیچ‌کس قادر نیست تضمینی برای رسیدن به اهدافتان به شما بدهد. سرنوشت شما فقط به خود شما بستگی دارد و نه هیچ‌کس دیگر. هنگام شروع زندگی حرفه‌ای، راهی را انتخاب کردم تا یک تفاوت واقعی ایجاد کنم. بعد از آن تصمیم گرفتم که اعانه‌های دولتی را دریافت نکنم و فارغ از اینکه چه کاری انجام می‌دهم، شغلی داشته باشم. به عنوان یک فارغ‌التحصیل رشته حسابداری، کار دفتری در یک شرکت نفتی در خلیج مکزیک، شغل ایده‌آلی برای من نبود حتی کمتر از یک شغل به حساب می‌آمد؛ اما چون می‌خواستم شغلی داشته باشم که به وسیله آن ضمن مثمرثمر بودن، زندگی‌ام را اداره کنم، آن را پذیرفتم. در واقع باور به لزوم عدم وابستگی، اعتماد به نفسی را به وجود آورده بود که اولین نتیجه‌اش اطمینان از پیشرفت‌های حرفه‌ای بود.
2. تصور کنید که وضعیت اقتصادی بهتر نخواهد شد
همیشه تصور کنید در حال آماده باش برای شرایط جنگی هستید و برای تضمین امنیت شغلی‌تان تلاش کنید. باید آنقدر خودتان را برای استخدام‌کنندگان‌تان ارزشمند کنید که حتی فکر پایان دادن به همکاری با شما هم به ذهنشان نرسد. اقتصاد جدید خواهان افکار خلاق و کار آفرینی است که فراتر از شرح شغل‌های نوشته شده بروند. بهترین کاری که از یک کارمند انتظار می‌رود این است که بتواند درآمد بیشتری را به سمت شرکت هدایت کند یا هزینه‌های آن را کاهش دهد.
ممکن است تصمیم بگیرید شغل دوم داشته باشید یا یک کار جانبی را در منزلتان انجام دهید. درباره شغل و مسائل مالی با تمام اعضای خانواده جلسه داشته باشید و اجازه دهید آنها بدانند که باید در حرکت رو به جلو با شما همراه باشند و ممکن است لازم باشد فداکاری کنند.
3. فعال‌تر شدن
وقتی اولین شرکتم را راه‌اندازی کردم، از مقاومت کردن در برابر تلاطم بازار و دیگر عواملی که به تدریج احساس تمایل به تسلیم شدن را تقویت می‌کنند، تجربه زیادی کسب کردم. با بهره‌گیری از همین تجربه فعالیتم را توسعه دادم و به جای قانع شدن به سه یا چهار سفارش روزانه، فروش خود را به 30 تا 40 سفارش روزانه افزایش دادم. بعد از آن هم درباره همه کارهای خودم هدف‌هایی برای گسترده‌تر کردن فعالیت‌ها تعیین می‌کردم که به تلاش ده برابر احتیاج داشت و برای رسیدن به آنها، به خودم بسیار سخت می‌گرفتم.
منظور مرا اشتباه برداشت نکنید. نمی‌گویم که شما قبلا سخت کار نمی‌کردید؛ اما باید روش‌های مناسبی را پیدا کنید که قادر باشید کار بیشتری انجام دهید. برای مثال می‌توانید گردش کاری‌تان را به شیوه بهینه‌تر برنامه‌ریزی کنید، از اپلیکیشن‌های مفید تلفن هوشمندتان بهره ببرید یا صرف زمان در جلسات را محدود کنید.
4. روشن بین باشید
برای کسانی که مثبت اندیش باشند، آینده درخشان است. همیشه خوش‌بین‌ترین شخص بازی باشید. همین نکته بارزترین وجه تمایز شما از دیگران خواهد شد. ما اکنون در جهانی زندگی می‌کنیم که دور تا دور آن با هزاران شوک اقتصادی، دوره‌های اقتصادی نابود کننده و فجایع طبیعی محصور شده که در تمام تاریخ بی‌سابقه بوده است. افراد زیادی را دیده‌ایم که برای اینکه بتوانند برفشارها و استرس‌های کاری غلبه کنند به فساد اخلاقی رو آورده‌اند. در شرایط کنونی افرادی که بتوانند تفکر مثبت‌شان را حفظ کنند و به توانستن باور داشته باشند، جزو استثنائات تلقی می‌شوند. اما اگر یاد بگیرید که روی کارتان متمرکز بشوید و بدون توجه به شرایط، لبخند بزنید، می‌توانید یکی از همین افراد استثنایی باشید.
5. در همه جا حاضر بودن
اکنون زمانی است که باید در همه جا حضور داشته باشید تا بیشتر در معرض مشاهده و صحبت دیگران باشید. گمنامی بزرگ‌ترین چالش در کسب‌وکار است. اگر مشتریان بالقوه شما را نشناسند یا مشتریان کنونی به اندازه کافی به شما فکر نکنند، نمی‌توانید انتظار موفقیت داشته باشید. خبر خوب این است که به لطف شبکه‌های اجتماعی اکنون برای حضور در همه جا فرصت‌های خیلی بیشتری وجود دارد.
من هر روز در وبلاگم مطلب می‌نویسم، هفته‌ای 5 ویدئو تولید می‌کنم، ماهانه حداقل در 200 بحث موجود در شبکه‌های اجتماعی شرکت می‌کنم، در کنار اینها بازهم برای نشر خبر‌ها، تبلیغات و کمپین‌ها از ارسال نامه مستقیم و رسانه‌ها هم استفاده می‌کنم. نتیجه این تلاش‌ها این بود که تماس‌هایی که از بیرون با تیم فروش شرکت گرفته می‌شود خیلی بیشتر از تماس‌هایی است که افراد تیم فروش با بیرون می‌گیرند.
رکود اقتصادی چیزی نیست که کسی آرزوی آن را داشته باشد؛ اما شما آن را به عنوان فرصتی برای برجسته شدن و کسب سهم بیشتری از بازار ببینید. از اینکه جواب کسی را «نه» بدهید نترسید و اجازه ندهید جهان پیرامون افکار و احساسات شما را در دست بگیرد. بدانید که تنها نگرش و توانایی‌تان برای قطع سرو صداهای اطراف، سرنوشت شما را تعیین می‌کند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
اعتماد به نفس ابزار آمادگی برای موفقيت

اعتماد به نفس ابزار آمادگی برای موفقيت

[h=1]اعتماد به نفس ابزار آمادگی برای موفقيت[/h]


سيد محمد اعظمی‌نژاد*
منبع: Mindtools
به جرات می‌توان گفت اعتماد به نفس تقريبا در تمام جنبه‌های زندگی نقشی کليدی دارد، با وجود اين بسياری از افراد در کسب آن با دشواری مواجه هستند.
متاسفانه افرادی که کمبود اعتماد به نفس دارند، برای کسب موفقيت مشکل دارند. خوشبختانه اعتماد به نفس مهارتی آموختنی است و در اين نوشتار سعی خواهد شد نحوه تسلط به اين ابزار به اشتراک گذاشته شود.
از نگاه ديگران چقدر اعتماد به نفس داريد؟
سطح اعتماد به نفس از جنبه‌های مختلفی چون رفتار،
زبان بدن، نحوه صحبت، آنچه می‌گوييد و برخی موارد ديگر قابل تشخيص است. جدول زير به طور مثال، مقايسه رفتاری جالبی ارائه می‌کند:
رفتار همراه با اعتماد به نفس رفتار بدون اعتماد به نفس
آنچه فکر می‌کنيد درست است انجام می‌دهيد، حتی اگر بدانيد ديگران انتقاد يا شما را مسخره می‌کنند. رفتار خود را بر اساس نظر مردم، تنظيم می‌کنيد.
به ريسک پذيری و تحمل سختی برای رسيدن به نتايج بهتر تمايل داريد. با ترس از شکست و اجتناب از خطرات احتمالی، هميشه در حاشيه امنيت خود باقی می‌مانيد.
به اشتباهات خود اعتراف می‌کنيد و از آنها به عنوان فرصتی برای يادگيری استفاده می‌کنيد. تمام تلاش خود را برای سرپوش گذاشتن به اشتباهات خود به کار می‌بريد.
تا حد ممکن موفقيت‌های خود را به اطلاع اطرافيان می‌رسانيد. منتظر می‌مانيد تا اطرافيان به دستاوردهايتان تبريک بگويند.
پذيرش تعارفات تشکر با گفتن عباراتی چون:«متشکرم، من واقعا برای انجام اين کار سخت تلاش کردم و خوشحالم که تلاش‌های مرا درک می‌کنيد.» رد تعارفات تشکر با گفتن عباراتی چون: «من کاری نکردم، هرکسی می‌توانست اين کار را انجام دهد.»


همان‌گونه که در مثال‌های بالا مشاهده می‌شود، اعتماد به نفس پايين می‌تواند مخرب باشد و از فرد علامتی منفی به مخاطب ارسال کند. افراد با اعتماد به نفس عموما مثبت‌تر هستند و به خود و توانايي‌هايشان باور دارند.
باکسب اعتماد به نفس، خودباوری و عزت نفس نیز در افراد شکل می‌گیرد. حس خودباوری، در ما زمانی ايجاد می‌شود که مهارت‌های مورد نياز برای رسيدن به اهدافمان را به دست آورده باشيم. خودباوری موجب می‌شود افراد در هنگام بروز چالش‌ها، آمادگی بيشتری داشته و از خود مقاومت بيشتری نشان دهند. عزت نفس نيز به عنوان يک مولفه تشکيل‌دهنده اعتماد به نفس به معنای حفظ ارزش برای خود و اينکه به خود برای داشتن يک زندگی شاد و موفق حق بدهيم، به شمار می‌آید. برخی
افراد بر اين باورند که اعتماد به نفس با تفکر مثبت ساخته می‌شود؛ اما به موازات اهميت تفکر مثبت، بهبود شايستگی‌ها نقش اساسی در افزايش اعتماد به نفس دارد.
ابزار اعتماد به نفس خود را بسازيد؛ خبر بد اينکه ساختن اعتماد به نفس هيچ راه‌حل پنج دقيقه‌ای ندارد! اما خبر خوش اينکه با تمرکز و تصميم جدی، اعتماد به نفس به راحتی قابل حصول است. خبر بهتر اينکه با کسب اعتماد به نفس، موفقيت خود را تضمين می‌کنيد و مهم‌تر از همه اينکه اگر اعتماد به نفس واقعی باشد، کسی نمی‌تواند آن را از شما جدا کند. در اين نوشتار، بااستعاره اعتماد به نفس به طی يک سفر سه گام برای کسب اين ابزار معرفی خواهد شد:
گام اول- خود را برای سفر مهم کسب اعتمادبه نفس آماده کنيد؛ برای شروع اين سفر، بايد مشخص کنيد در چه سطحی از اعتماد به نفس هستيد و به چه نقطه و جايگاهی می‌خواهيد برسيد و پس از آن تا پايان سفر متعهد و ثابت قدم بمانيد. برای آماده شدن طی اين سفر اين پنج کار را انجام دهيد:
آنچه تاکنون به دست آورده‌ايد، مرور کنيد؛ به دستاوردهای مهم زندگی خود نگاهی بيندازيد و فهرست 10 دستاورد مهم‌تان را تهيه کنيد. بعد از تهيه اين فهرست، آن را در يک پوشه در دسترس قرار دهيد و هرهفته از مرور دستاوردهای خود لذت ببريد.
به نقاط قوت خود فکرکنيد. با استفاده از تکنيک SWOT شخصی(که قبلا در همين ستون معرفی شد)، نقاط قوت خود را مشخص کنيد. بايد علاوه بر مرور نقاط ضعف، تهديدها و فرصت‌ها و تهيه راهبردهايي بر اساس همين ورودی‌ها، بتوانيد از فکر کردن به نقاط قوت خود احساس خوبی به دست آوريد.
به اينکه چه چيزی برای شما مهم است و به کجا می‌خواهيد برسيد، فکر کنيد. تعيين و دستيابی به اهداف، کليد اين بخش است و اعتماد به نفس واقعی از اين راه به دست می‌آيد. هدف‌گذاری فرآيندی برای تعيين اهداف و اندازه‌گيری ميزان تحقق آن است (در همين ستون چند ابزار برای آن معرفی
خواهد شد.).
ذهن خود را مديريت کنيد. يادبگيريد افکار منفی را از ذهن خود دور کنيد. ابزار تفکر مثبت در اين ستون معرفی خواهد شد.
به موفقيت خود در اين سفر متعهد باشيد. برای شروع اين سفر، شک و ترديدی به خود راه ندهيد. اگر ابهامی داريد، با آرامش و عقلانيت، آن‌را موشکافی و برطرف کنيد. بايد ريسک‌های اين سفر را به حداقل برسانيد.
گام دوم- خود را با مسير اعتماد به نفس تطبیق دهید. شروع سفر هرچند آرام، اما بايد در مسير يک هدف باشد. با انجام کارهای صحيح و کسب موفقيت‌های کوچک و آسان خود را در مسير موفقيت قرار دهيد و ساختن اعتماد به نفس را از همين جا آغاز کنيد. سعی کنيد دانش مورد نياز مسير موفقيت را به دست آوريد. در انجام کارها‌ ايده‌آل‌گرا نباشيد. هدف‌های کوچک تعيين کنيد و حتما به آنها برسيد. در اين مسير هميشه تفکر مثبت داشته باشيد.
گام سوم- برای موفقيت شتاب کنيد. در اين مرحله احساس اعتماد به نفس داريد. اکنون زمان هدف‌گذاری‌های بزرگ‌تر و زمان بهره‌برداری از اعتماد به نفس است. فراموش نکنيد که بدون اعتماد به نفس در زندگی، مانند جنگجويي هستيد که بدون اسلحه به ميدان جنگ رفته است!
*عضو هيات ریيسه کميته تخصصی توسعه-انجمن مديريت منابع انسانی ايران
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
چگونگی دستیابی به موفقیت حرفه‌ای و ماندگار

چگونگی دستیابی به موفقیت حرفه‌ای و ماندگار

[h=1]چگونگی دستیابی به موفقیت حرفه‌ای و ماندگار[/h]


مترجم: رویا مرسلی
منبع:HBR
تصور کنید که در کار و حرفه خود به موفقیت‌‌های قابل قبولی دست یافته اید. سال به سال به کارهایی مشغول هستید که نه تنها همه مهارت‌‌های خود را در آن به کار می‌گیرید، بلکه توسعه فردی‌تان با کسب مهارت‌‌های جدید نیز امکان پذیر است.
شغل شما نه تنها برایتان جذاب است بلکه به زندگی شما معنا می‌دهد. از فرصت‌‌های یادگیری و توسعه لذت می‌برید. با افرادی کار می‌کنید که به شما انرژی می‌دهند. مطمئن هستید که مهارت‌ها و شایستگی‌‌های شما برایتان ارزش ایجاد می‌کنند و از طریق شبکه کاری خود می‌توانید به فرصت‌‌های بهتری دست یابید. می‌توانید بین کار و موضوعات دیگر در زندگی تان که برای شما مهم هستند تناسب ایجاد کنید، مثل خانواده، دوستان و وقتی برای آسایش.
شکی نیست که تصویر ارائه شده ایده‌آل است و شاید بعضی‌ها آن را دست نیافتنی بدانند، اما یک واقعیت انکارناپذیر این است که بسیاری از کارمندان، بهترین و مفیدترین ساعات زندگی خود را به کاری مشغول هستند که به آنها هیچ چیز به جز پول نمی‌دهد. هنری دیوید توره درسال 1854 در کتاب والدن نوشت: «بسیاری از افراد زندگی خود را به سمت ناامیدی خاموش سوق می‌دهند». امروزه بیش از دو سوم کارمندان در محیط کار بی‌انگیزه هستند. این نتیجه تحقیق اخیر موسسه گالوپ از 150000 کارمند است. رکود اقتصادی و دسترسی ناعادلانه به فرصت‌ها باعث می‌شود داشتن موفقیت حرفه‌ای ماندگار برای افراد دور از دسترس باشد. حتی در مورد جوامع پیشرو از لحاظ اجتماعی اقتصادی، سرمایه‌گذاری در زمینه تحصیلی، کار و تعهد به سازمان نیز تضمینی برای دستیابی به موفقیت حرفه‌ای و ایجاد رضایت نیست.
با این وجود، اقداماتی وجود دارد که می‌توانید برای به حداکثر رساندن امکان دسترسی به موفقیت حرفه‌ای ماندگار در
دراز مدت از آنها بهره ببرید. به عنوان مثال، «دن» در دهه 1990 در یک شرکت توسعه تکنولوژی تشخیص صدا، مهندس فروش بود. این شغل هم با سابقه او مطابقت داشت و هم به علاقه او در زمینه زبان‌شناسی و علوم کامپیوتر. چند سال بعد این شرکت با رقیب اصلی‌اش ادغام شد. با وجود اینکه پست سازمانی دن تغییر نکرد، اما مسوولیت‌هایش به شکل نامطبوعی تغییر کرد. به جای آنکه کار خلاقانه بیشتری در رابطه با تامین نیازهای مشتریان داشته باشد، کار عمده‌اش به تهیه پیشنهادها و ارائه چارچوب‌‌های کاری معطوف شده بود. این کار نه تنها با نقاط قوت او هیچ همخوانی نداشت، بلکه باعث استیصال او می‌شد، چرا که او فاقد چنین مهارت‌هایی بود. او می‌خواست پست خود را تغییر دهد و پستی بگیرد که با مهارت‌‌های او همخوانی داشته باشد و به او کمک کند تا کارآیی بهتری از خود نشان دهد. دن احساس می‌کرد نقش او در سازمان هر روز کمرنگ‌تر می‌شود، چرا که در مسوولیت‌‌های جدید خود کارآیی ضعیفی نشان می‌داد. به علاوه، با توجه به ادغام جدید، او نیاز داشت که مهارت‌ها و ارزش‌‌های خود را بیشتر به مدیران شرکت جدید نشان دهد، چرا که آنها از سابقه او مطلع نبودند.
دن برای پیشرفت حرفه‌ای خود گزینه‌‌های مختلفی را مدنظر قرار داد و تصمیم گرفت کاری کند که در عین نشان دادن استعدادهای خود بتواند در کار نیز رشد کند و در عین حال برای سازمان نیز ارزش ایجاد کند. او جست‌وجوی گسترده‌ای را در اینترنت شروع کرد تا اطلاعاتی از دیگر شرکت‌ها به دست آورد و فهمید بسیاری از شرکت‌‌های رقیب، طراح سیستم استخدام می‌کنند و این پستی بود که در آن زمان در شرکت او وجود نداشت. از آنجا که او طی سال‌ها تجریه زیادی در زمینه توسعه تکنولوژی و راه‌حل‌‌های تشخیص صدا در آن شرکت کسب کرده بود به این نتیجه رسید که این پست نه تنها با مهارت‌‌های او سازگار است، بلکه تاثیر او را در شرکت پررنگ‌تر می‌کند و راه را برای یادگیری بیشتر هموارتر خواهد کرد. به علاوه او در تحقیقات خود دریافت که این پست با اهداف استراتژیک سازمان در جهت ارتقای جایگاه شرکت در بازار در زمینه تکنولوژی تشخیص صدا نیز مطابقت دارد.
او با داشتن دانش صنعتی، چشم‌انداز بازار و شبکه حرفه‌ای پیشنهادی را برای ایجاد پست طراح سیستم به سازمان ارائه داد. او همچنین کلیه مستندات لازم را که برای سنجش کارآیی او و امکان سنجی ایجاد این پست لازم بود، تهیه و به شرکت ارائه کرد.
مدیریت پیشنهاد او را پذیرفت و او را در سمت تازه ایجاد شده گمارد. این فرصتی بود که دن می‌توانست به کمک آن بیشتر یاد بگیرد، نقش داشته باشد واز حداکثر کارآیی خود بهره ببرد که همین امر باعث شد او بعد از چند سال بتواند ارتقا دریافت کند. همان طور که انتظار می‌رفت، این شغل در سازمان باارزش شد به طوری که شرکت چند طراح سیستم دیگر نیز استخدام کرد و کارمندان دیگر را نیز به این پست ارتقا داد.
اگر می‌خواهید موفقیت خودتان را بسازید، استراتژی‌هایی را که من در کلاس‌‌های مدیریت شغلی و کارگاه‌‌های خود آموزش می‌دهم امتحان کنید:
• این واقعیت را بپذیرید که خودتان مسوول موفقیت خود هستید. هیچ‌کس دیگر نمی‌داند آرزوها، علایق و ارزش‌‌های شما چیست و هیچ‌کس برای دستیابی شما به موفقیت به کمک‌تان نخواهد آمد. هر چه بیشتر راه‌‌های رسیدن به موفقیت را تمرین کنید، بهتر به آن دسترسی خواهید داشت.
• در شناسایی و مستند‌سازی روش‌هایی که به کمک آن می‌توانید برای کارفرمای خود ارزش ایجاد کنید نظم و قاعده داشته باشید. چند دقیقه در پایان هر هفته را به ثبت و ضبط آنچه یاد گرفته اید یا انجام داده اید و بازخورد‌‌های سازنده‌ای که دریافت کرده‌اید اختصاص دهید. تنها 5 تا 10 دقیقه تلاش سیستماتیک در هفته باعث می‌شود بتوانید خودآگاهی را در خود افزایش دهید، به اهداف حرفه‌ای خود دست یابید و برای خود ارزش ایجاد کنید.
• دستاوردهای شغلی خود را با اهداف حرفه‌ای خود پیوند دهید. مرتبا با مدیر خود درباره اهدافتان صحبت کنید، حتی اگر این کار در سازمان شما رسمیت نداشته باشد. مثبت باشید، با افرادی که می‌توانند به شما در ایجاد فرصت کمک کنند روابط سازنده ایجاد کنید.
• به پیشرفت‌هایی که در صنعت شما ایجاد می‌شود توجه زیادی داشته باشید. همچنین به خط مشی استراتژی سازمان خود نیز پایبند باشید. ویژگی‌‌های مهم شرکت خود را بشناسید به خصوص در زمینه‌هایی که رقابت پذیری را در بازار ممکن می‌سازد و مطمئن شوید که شما هم در آن نقش دارید. در موقعیت‌هایی که فضای رشد وجود دارد خود را وارد کنید.
• به دنبال فرصت کار کردن با افرادی باشید که به شما انرژی می‌دهند. بسیاری از کارآموزان من اذعان داشته‌اند که بزرگ ترین موفقیت‌‌های شغلی شان زمانی محقق شده است که با افراد باهوش، پرانرژی و مثبت کار کرده‌اند که در آنها علاقه و انگیزه ایجاد کرده‌اند. چنین فرصت‌‌های سازنده‌ای زمانی ایجاد می‌شوند که به دنبال آنها باشید.
موفقیت‌‌های شغلی ماندگار، پویا و انعطاف‌پذیر هستند. چنین موفقیت‌هایی متضمن یادگیری مستمر، همواره به روز بودن، امنیتی که از کار حاصل می‌شود و تناسب معنادار با مهارت‌ها، علایق و ارزش‌‌های شماست. راز رسیدن به موفقیت حرفه‌ای ماندگار شناخت از خود است، آنچه برای شما جذاب است، کارهایی که خوب انجام می‌دهید و آنچه به خوبی از عهده آن بر نمی‌آیید، آنچه به شما انرژی می‌دهد و داشتن تناسب با شغل و سازمانی که علاقه‌مند به همکاری با آن هستید تا به این وسیله بتوانید محیطی را بیابید که باعث خلق ارزش شود. عبارت مشهوری است که می‌گوید «به دنبال علایق خود بروید» اما در این عبارت یک موضوع مهم پنهان است: همه خودآگاهی‌ها در جهان بی‌مصرف خواهند بود، اگر نتوانید علایق خود را به مشتری بفروشید.
موفقیت شغلی ماندگار بر مبنای این توانایی شکل می‌گیرد که نشان دهید می‌توانید نیازهایی را برآورده کنید که مشتری حاضر است برای آن پول پرداخت کند. این اصل نه تنها در زمان شروع یک کسب و کار یا جست‌وجو برای یک کار جدید مصداق دارد، بلکه یک نیاز جدی برای موفقیت در شغل فعلی و نزدیک کردن آن به یک شغل ایده آل است.
 

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
پنج رمز موفقیت یک مدیرعامل

پنج رمز موفقیت یک مدیرعامل

پنج رمز موفقیت یک مدیرعامل

مترجم: کوشا ستوده *
منبع: Glassdoor
برای یک مدیرعامل رسیدن به اهداف فروش و نگهداشتن هزینه‌ها مطابق بودجه‌بندی کافی است تا سهامدارانش را خرسند سازد، ولی از دید کارکنان چیزی بیش از این، مورد نیاز است.
از دید مدیران کارآزموده مدیرعامل خوب بودن بسیار دشوار است؛ زیرا یک شغلی بسیار سخت و پیچیده محسوب می‌شود که دارای ویژگی‌ها و ابعاد مختلفی است. از طرفی اگر احترام و ارتباط مناسبی بین کارکنان و مدیرشان وجود نداشته باشد، قطعا کسب و کار صدمه خواهد دید. حال باید دید چه عواملی باعث محبوب شدن مدیرعامل در میان کارکنان می‌شود ؟ در اینجا به 5 نکته اشاره می‌شود:
1- رهبری موثر
اگرچه شخصیت مهم است ولی در میان مدیران عامل بزرگ دنیا مشاهده می‌شود که رهبران موثر، موفقیت بزرگ‌تری در توسعه کسب و کارشان داشته اند.
پایداری کسب منفعت در یک کسب و کار در گرو رهبری موثر مدیر ارشد آن است و مردم آن را ستایش می‌کنند و اکثرا خواهان همکاری با یک مدیرعاملی هستند که رهبری یک شرکت موفق را به عهده دارد.
پژوهش به عمل آمده تحت عنوان «50 مدیرعامل برتر» که از کارکنان خواسته شده بود به روش رهبری مدیرعاملشان در شرکت نمره دهند، بیانگر وجود رابطه بین «رهبری موثر از دید کارکنان» و موفقیت کسب و کار بود. به عنوان مثال مارک زوکربرگ، مدیرعامل فیس بوک با 99 درصد آرا در صدر این جدول است.
2- روحیه کارآفرینی
حتی یک مدیرعامل که سالیان طولانی مدیریت امور را در یک کار سخت و فشرده به عهده دارد اگر دارای روحیه کارآفرینی باشد،می تواند تبدیل به یک مدیرعامل بزرگ و موفق شود. این مدیران روحیه خلق و ساختن محصولات جدید را با خود به ارمغان می‌آورند. مدیرعامل شدن بدون اعتقاد به ماموریت کار آفرینی بی معنی است و این همان چیزی است که باعث ارتقای فرد از سطوح پایینی سازمان به بالاترین سطح می‌شود. به عنوان مثال Anne Malcahy مدیرعامل شرکت زیراکس ،از فروشندگی در این شرکت شروع کرده بود.
3- سرمایه‌گذاری روی فرهنگ سازمان
فرهنگ هر سازمانی متفاوت و منحصر به فرد است ولی آنچه رتبه یک مدیرعامل را بالا می‌برد، اعتقاد و پشتیبانی فرهنگ سازمان مربوطه است. بر اساس نتایج تحقیقات، کارکنان به سمت شرکتی جذب می‌شوند که مدیرعامل آن درک درستی از اهمیت فرهنگ سازمانی دارد و روی آن سرمایه‌گذاری می‌کند.
کارکنان در جست‌وجوی محل کاری هستند که دانش و مهارت آنها را افزایش دهد و رشد کنند نه جایی که مدام آنها را کنترل کنند.
4- دارای اعتماد به نفس بالا و در عین حال متواضع
برخی از بهترین مدیران عامل دنیا آنهایی هستند که اعتماد به نفس زیادی دارند و در عین حال در دسترس و متواضع هستند. این دسته از مدیران شنونده هایی خوب، باهوش، سرسخت و مطمئن هستند. آنها دارای روحیه خدمت رسانی هستند و با سوءاستفاده از قدرت خودشان سلطه‌جویی نمی‌کنند.
کارکنان مدیرعاملی را بیشتر دوست دارند که از لحاظ اخلاق کاری درست رفتار کند، با خرد باشد، روحیه شوخ‌طبعی داشته باشد و یک برنامه استراتژیک بلند مدت داشته باشد تا کارکنان بدانند چه مسیری را طی می‌کنند.
5- حضور فعال در درون و بیرون از سازمان
یکی از عواملی که باعث انتخاب شرکت توسط نیروهای جویای کار می‌شود، شهرت و اعتبار شرکت است و یکی از دلایل ماندن کارکنان در یک شرکت شناخته شدن مدیرعامل آن است.
کارکنان دوست دارند در محافل و رسانه‌ها اخباری از شرکت و مدیرعامل خود بشنوند و ببینند. این امر باعث به وجود آمدن یک حس شعف و غرور در میان کارکنان می‌شود.
مدیرعامل باید به حضور داشتن در شرکت خود نیز اهمیت دهد. این امر به منزله آن نیست که مدیرعامل باید وقت زیادی صرف کند و تک تک کارکنان را بشناسد، بلکه تنها سر زدن مدیرعامل به بخش‌ها و روبه‌رو شدن با کارکنان می‌تواند ضمن صرف وقت اندک، باعث افزایش روحیه ایشان شود. همچنین وجود اجتماعات در هر فصل یا ترتیب شام و ناهار به مناسبت‌های مختلف، موثر است.
کارشناس ارشد صنایع و مدیر منابع انسانی*
 

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
حمایت از اهداف بلندنظرانه، عاملي مهم در موفقيت

حمایت از اهداف بلندنظرانه، عاملي مهم در موفقيت

حمایت از اهداف بلندنظرانه، عاملي مهم در موفقيت

مترجم: ستاره بابایی
دانشکده کسب وکار هاروارد مدیران را به دومین کنفرانس مدیریت مدیران عامل بلندنظر دعوت کرد، تا برای اداره شرکت‌هایشان از آنها حمایت کند و در عین حال آنها را به شرکت در موضوعات مطالعاتی و دیگر تحقیقات تشویق کند. این دانشکده امیدوار است که برجسته کردن تلاش‌های بلندنظرانه بتواند به عنوان الگویی برای همراه کردن شرکت‌های دیگر عمل کند.
در این کنفرانس، مدیران بر اهمیت اشتغال، شرکت در اجتماعات و ایجاد استراتژی‌های محیطی پایدار تاکید کردند. بسیاری از مدیران عامل تعهد کردند که روی ایده کار کردن با اهداف بلندنظرانه کار کنند تا از سود سهامداری کوتاه‌مدت صرف فراتر روند. این مدیران بر اهمیت اهداف بلندنظرانه: تعامل و افزایش تعهد نسبت به کارمندان و مشتریان، شرکت در اجتماعاتی که خود گرداننده هستند و ایجاد استراتژی‌های محیطی پایدار، تاکید می‌کنند. آنها همچنین تصدیق کردند که برقراری توازن میان تلاش برای رسیدن به این اهداف و در عین حال پاسخگویی به نیاز اساسی سودآوری، چالش دشواری است. در ادامه بخش‌هایی از صحبت‌ها و نظرات کارشناسان را در رابطه با این موضوع می‌خوانیم:
داگلاس کونانت، مدیرعامل شرکت Campbell Soup، می‌گوید: «این تنش‌های طبیعی وجود دارد. ما تلاش می‌کنیم دید خود را گسترش دهیم و به ساخت جهانی بهتر کمک کنیم، درحالی که همچنان برای ارائه بهره‌وری بالا در سرمایه‌گذاری‌ها سر و دست می‌شکنیم، مدیریت این بحران واقعا مشکل است.»
پروفسور دانشکده کسب وکار هاروارد ربکا ام. هندرسون در این جمع اظهار کرد: من فکر می‌کنم شما به عنوان مدیران بزرگ دنیای کسب‌وکار نقش مهمی نسبت به جامعه امروز برعهده دارید، فکر می‌کنم ما در یک لحظه عطف قرار داریم. این آشفتگی شرایط اقتصادی و اجتماعی نشان می‌دهد که شرایط می‌توانست بسیار دشوارتر از این هم باشد. در این شرایط یکی از رایج‌ترین پاسخ‌هایی که از طرف بسیاری از شرکت‌ها شنیده خواهد شد این است که تنها بر مسائل مربوط به کسب و کار اصلی تمرکز کنید، اما شما باید به دنبال اهدافی بلندنظرانه‌تر و نماینده گروهی که راهکاری متفاوت دارد، باشید.
موفقیت در کار
بسیاری از شرکت‌کنندگان این کنفرانس سال‌ها است که تلاش‌های بلندنظرانه را در شرکت‌هایشان در پیش گرفته‌اند. شرکت تامین‌کننده ملزومات اداری United Stationers در این راستا موسسه‌ای راه‌اندازی کرده است تا کارمندان را به کارهای خیریه هدایت کند، از جمله جمع‌آوری کمک‌های مالی برای یک بیمارستان کودکان و تحویل ملزومات مدرسه به کودکان مدارس ابتدایی که توانایی مالی برای تامین آنها را ندارند.
هرچند مدیران تجربه کافی را در زمینه کاری خود دارند، اما ایجاد شرایطی سازمانی که خدمات اجتماعی را هم بهبود بخشد تا حدی سخت است. اغلب دیده می‌شود، وقتی مدیر عاملی سعی می‌کند ماموریت شرکت را بدون درآمدهای کوتاه‌مدت سه ماهه گسترش بخشد، ممکن است خیلی زود مخالفت اعضای هیات مدیره و سهامداران را برانگیزد.
ریچارد گوچنائر مدیرعامل بازنشسته United Stationers می‌گوید: «اگر بخواهید منابع را در راستای کمک به اجتماعات محلی به کار گیرید – مشکل مسکن یا هر چیز دیگری که امکان آن وجود داشته باشد – ممکن است سهامداران به شما نگاه کنند و بگویند: «منظورتان چیست؟ آخرش که چی؟» نکته مورد توجه در این مساله آن است که بتوانید نشان دهید که شرکت چگونه می‌تواند از دستیابی به این اهداف بلندنظرانه سودآوری داشته باشد. همچنین بر حاصل نهایی که ممکن است به صورت انگیزه و تعهد بیشتر کارمندان در ماموریت‌ها تجلی یابد،تاکید کنید.
جوزف آر. سوئدیش، مدیرعامل Trinity Health، می‌گوید: «کسانی که با سازمانی همکاری می‌کنند می‌خواهند چیزی را مقابل خود ببینند که بتوانند به آن باور داشته باشند.» او اضافه می‌کند: «آنچه در موردش صحبت می‌کنیم وارد کردن معنا به زندگی شغلی مردم است. در این صورت شما می‌توانید به جای تصاحب 60 درصد از توانایی هر یک از افراد، 95 درصد توان او را در اختیار بگیرید. با این رویکرد و گشودن این میزان تعامل با کارمندان، می‌توانید آنچه را شما در آن سرمایه گذاری می‌کنید، تا چندین برابر افزایش داده و بازدهی ایجاد کنید.»
گاهی هیات مدیره این موضوع را درمی یابند. مگدالنا گرگر، مدیر عامل و رییس Systembolaget AB، می‌گوید: «من می‌دانم که آن اتاق‌های هیات مدیره پر از آدم‌هایی است که می‌خواهند به کاری که انجام می‌دهند افتخار هم بکنند. من هیچ وقت مشکلی با وجود این اشتیاق در هیات مدیره نداشته‌ام.»
وقتی شرکت‌ها در زمینه‌های بلندنظرانه فعالیت می‌کنند و از سود آنها بهره‌مند می‌شوند، مدیران عامل راحت‌تر می‌توانند این اهداف را با تلاش‌های همیشگی خود جهت کسب سود متوازن کنند. مشکل از آنجایی پدید می‌آید که شرکت‌ها با دوره رکود مواجه می‌شوند یا در اثر بیکاری، ادغام شرکت‌ها یا تغییر و تحولات دشوار دیگر به مشکل می‌خورند. نکته مهم آن است که حتی وقتی اوضاع دشوار می‌شود، تلاش‌های بلندنظرانه به طور کامل قطع نشود.
به گفته بیل جورج، پروفسور دانشکده بازرگانی هاروارد، کارمندان «نه تنها زمانی که همه چیز مرتب است، بلکه زمانی که مجبور به گرفتن تصمیم‌های پر هزینه برای خود یا سازمانتان هستند نیز شما را مدیر عامل خود می‌دانند. بنابراین باید به این فکر کنیم که چطور فرهنگ بلندنظری را حتی زمانی که درگیر مشکلات هستیم حفظ کنیم، گاهی به دنبال اهداف آنی و گاهی به دنبال اهداف بلند مدت می‌رویم، اما ما سعی داریم هر دو را با هم داشته باشیم. دوست نداریم مردم این را به عنوان گریزی از اهداف بلندنظرانه ببینند.»
در ادامه بررسی می‌کنیم مدیران این شرکت‌های موفق از چه نوع استراتژی‌هایی برای کمک به ایجاد فرهنگی بلندنظرانه در شرکت‌هایشان استفاده می‌کنند؟ ایده‌هایی که در طول کنفرانس مورد بحث قرار گرفت به این شرح است:
• در مورد ماموریت‌ها شفاف عمل کنید. یک مدیرعامل باید در مورد هدف شرکت روراست باشد و اطمینان داشته باشد که کارمندان اهداف بلندنظرانه‌ای را که از آنها خواسته شده می‌فهمند. فران کلی، معاون رییس شرکت تبلیغاتی
Arnold Worldwide، می‌گوید: «شفافیت عاملی بسیار ضروری است. استخدام افراد و تشکیل یک تیم بیش از آنچه فکر می‌کنید، طول خواهد کشید. حتی آن وقت هم، تصویری که از کار در ذهن وجود دارد کاملا مشخص نیست؟ آیا همه می‌دانند چه می‌خواهند انجام دهند؟ گاهی فکر می‌کنید همه در جریان هستند و بعد می‌فهمید که این طور نیست.»
واداشتن کارمندان به فهم ماموریت و اهداف سازمان، زمان، صبر و تکرار می‌طلبد. گاهی کارمندان نیاز دارند قبل از وارد شدن به ماموریت اهداف را چندین بار بشنوند. رهبران هم باید جو اعتماد و آزادی عمل ایجاد کنند و بر ورود کارمندان در این ماموریت تاکید داشته باشند.
• برای ماموریت‌ها برنامه‌ریزی کنید. مدیران عامل باید در برنامه‌ریزی و اجرای ماموریت بلندنظرانه مشارکت داشته باشند، که این امر برنامه‌ریزی خط مشی صحیح را هم دربر می‌گیرد. اگر رهبران بتوانند از نظر فیزیکی در دسترس باشند بسیار مفید خواهد بود. کلی می‌گوید: زمانی که او رییس شد، دفتر باشکوه مدیرعاملی او در طبقات بالا قرار داشت، بنابراین تصمیم گرفت به دفتر کوچک بدون پنجره‌ای نقل مکان کند که در نزدیکی دانشجویان و دانشکده قرار داشت . او می‌گوید: «ما باید ایجاد ارتباط را برای همکارانمان آسان کنیم. اگر می‌خواهیم فرهنگ را تغییر دهیم نمی‌‌توانیم پرده‌ها را بکشیم و درها را
ببندیم.»
گاهی لازم است مدیران عامل مستقیما مداخله کرده و به مشکلات رسیدگی کنند تا هم به کارمندان و هم جامعه نشان دهند که شرکت غیر از پول‌سازی علایق دیگری هم دارد.
مارک برتولینی، رییس هیات مدیره و مدیرعامل شرکت بیمه Aetna، به تجربیات خودش در زمینه رسانه‌های اجتماعی اشاره می‌کند، از یادداشتی یاد می‌کند که از دانشجویی 26 ساله دریافت کرد که با بیماری سرطان روده بزرگ مبارزه می‌کرد و هزینه‌های بیمه او به سقف مجاز رسیده بود. برتولونی می‌دانست که او باید با دقت این شرایط را مدیریت کند و برای این مورد خاص شخصا وارد عمل شد. این نوع رویکرد، عملکرد مثبت او و شرکت را نشان می‌داد و به این ترتیب او در توئیتر اعلام کرد که توانسته است مشکل این دانشجو را حل کند. او در این رابطه می‌گوید: «ما در طی دو روز 30 میلیون بازخورد داشتیم، چقدر تبلیغات باید انجام داد تا بتوان 30 میلیون بازخورد به دست آورد؟ این موضوع تجربه فوق‌العاده‌ای برای شرکت ما بود.»
• اطمینان حاصل کنید که کارمندان نسبت به ماموریت متعهد هستند. همین که ماموریت شرکت شفاف‌سازی شد، مدیرعامل باید مطمئن شود که کارمندان راهنمایی‌های لازم را دریافت کرده‌اند که چگونه در راستاي اهداف بلندنظرانه کار کنند. معیارهای جدید ممکن است برای بعضی از کارمندان مشکل باشد، زیرا وضع موجود را به هم می‌ریزد – و آنهایی که با تغییرات راحت نیستند در برابر آن مقاومت می‌کنند. بنابراین ممکن است همه از آن پیروی نکنند، اگر این طور شد، این افراد بهتر است از این کار کنار گذاشته شده و به کار دیگری گماشته شوند.
• کونانت می‌گوید: «افرادی که به برنامه عمل نمی‌‌کنند باید کمتر و کمتر شده و به دقت مدیریت شوند، در نهایت آنها مجبورند به کار ایمان بیاورند و همکاری کنند یا جا به جا شوند.»
از سوی دیگر، کارمندانی که ماموریت را بر عهده می‌گیرند باید به عناوین مختلف پاداش دریافت کنند. مدیران باید با ارزیابی عملکرد کارمندان برای آنها پاداش اضافی یا ارتقای شغلی مناسبی در نظر بگیرند.
• افراد مناسب را در نقش‌های مدیریتی قرار دهید. مدیران ارشد بر این نظر توافق دارند که این مساله که افراد مناسب در موقعیت‌های رهبری قرار داده شوند، بسیار اهمیت دارد. مخصوصا کسانی که از ماموریت حمایت می‌کنند و در پیشرفت آن کوشا هستند. ارزیابی‌های عملکردی می‌تواند ابزار مفیدی برای کمک به یافتن کارمندانی با سطوح تعهد بالا باشد. بیل جورج می‌گوید: «رهبران آنهایی هستند که اتفاق‌ها را می‌سازند.»
• به اعتقادات خود پایبند باشید. پروفسور هندرسون به گروه گفت که برای مدیران عامل مهم است که از نظر شخصی خود را به انگیزه بلندنظرانه‌ای متعهد کنند. او می‌گوید: «شما باید واقعا روی حرف خودتان بمانید و به آن باور داشته باشید، این مساله‌ای اساسی است. او می‌گوید: «شما باید خلاقانه فکر کنید، خوب کار کنید و بر کل محصول تمرکز کنید. اگر این کارها را انجام دهید، پیشرفت خواهید کرد، اما این کار مشکل است، زیرا هر بار، وسوسه تقلب و رها کردن کار پدیدار می‌شود. گاهی سخت می‌گذرد و ممکن است احساس کنید باید بخشی از کارمندان خود را اخراج کنید. شما باید قابل اعتماد باشید. وقتی ادامه کار سخت می‌شود، تلاشتان را تا آخر راه ادامه دهید.»
تجربه نشان داده است که مدیریت کارها و اهداف بلندنظرانه موفقیت آمیزتر است و این بر عهده مدیرعامل است که شرکت را در این مسیر هدایت کند و از تغییر جهت ماموریتش بازنگه دارد.
«اگر خواست مدیرعامل نباشد، کار انجام نمی‌‌شود. شما باید تصمیم بگیرید، آیا می‌توانیم مدیریت را در مسیری قرار دهیم که محصولات اجتماعی بیشتری در پی داشته باشد؟ این روزها کسانی که این کار را انجام می‌دهند زیاد نیستند، بنابراین شما باید این کار را ادامه دهید و اطمینان حاصل کنید که اتفاق می‌افتد. ما فرصت این را داریم که نشان دهیم می‌توانیم تفاوت ایجاد کنیم.»
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
۳درس از وارن بافت برای کسب موفقیت در کار و زندگی

۳درس از وارن بافت برای کسب موفقیت در کار و زندگی

۱۳ درس از وارن بافت برای کسب موفقیت در کار و زندگی
وارن بافت (Warren Buffett) را برترین سرمایه گذار حال حاضر دنیا می دانند. مهارت های عجیب او در انتخاب سهام موفق، این میلیاردر خود ساخته را در صدر بهترین سرمایه گذاران قرار داده. با این حال موفقیت او بیش از هر چیز، ناشی از اعتقادش به مهارت های فردی خود و نیز سر پیچی از دنباله روی از عموم است.
آقای بافت تنها در کمپانی هایی سرمایه گذاری می کند که به نظرش از معیارهای مشخصی برخوردار هستند. وقتی هم که اوضاع طبق میلش پیش نرود یا منابع خارجی قواعد جدیدی برای سرمایه گذاری پیشنهاد کنند، اصلاً فشاری بر دوش خود حس نمی کند.
در ادامه مطلب با نارنجی همراه باشید تا ۱۳ نکته از زبان وارن بافت -که گاه چند خط و گاه تنها یک تک جمله هستند- را با شما در میان بگذاریم.
درس اول: در مراحل ضروری تلاش خود، سر وقت حاضر شوید
وقتی در میانه یک تلاش مهم هستید، مراحلی هستند که عبور از آنها تعیین کننده است. وارن بافت که اینک ۸۲ ساله است، درباره به دست آوردن یک کمک هزینه تحصیلی در دوران نوجوانی اش می گوید: «من رفتم به آنجا و تنها کسی بودم که [سر وقت] آمده بود. ۳ پروفسور [داور] آنجا بودند و مدام می خواستند که بیشتر صبر کنیم [تا بقیه هم بیایند]. من گفتم “نه،نه، قرارمان ساعت ۳ بود.” بنابراین بدون اینکه هیچ کاری بکنم، کمک هزینه را بُردم.»
درس دوم: کار سخت و صادقانه، درمان همه مشکلات نیست
آقای بافت می گوید: «سوارکارهای خوب روی اسب های خوب کارشان عالی است، ولی روی اسبچه های چوبی نه! اساساً کار سخت و صادفانه همه مشکلات را درمان نخواهد کرد» بلکه مردم و شرایط اقتصادی هم نقش بزرگی در موفقیت کسب و کار ها دارند. (قابل توجه مسئولان فضای کسب و کار)
درس سوم: قراردادهای کاری را طوری انتخاب کنید که انگار دارید دنبال همسر می گردید
نظر آقای بافت در این باره جالب است: «در جستجو برای یک معامله، ما همان روشی را به کار می بندیم که یک فرد در جستجوی همسر ممکن است استفاده کند. یعنی پیوندی برقرار می کنیم تا چیزی فعال، جذاب، و با ذهن باز را به دست بیاوریم، نه اینکه بخواهیم خودمان را در عجله بیندازیم.» (قابل توجه جوانان جویای کار و همسر)
درس چهارم: پیش بینی کنید که آینده چه شکلی خواهد داشت
و اما درباره نگاه به آینده، آقای بافت می گوید: «من [برای سرمایه گذاری] دنبال کسب و کارهایی می گردم که بتوانم پیش بینی کنم ۱۰ یا ۱۵ یا ۲۰ سال بعد، چه شکلی خواهند داشت. این به معنای جستجو برای کسب و کارهایی است که در آینده، عملکردی کما بیش شبیه آنچه امروز دارند داشته باشند، با این استثنا که بزرگتر شده باشند و در سطح جهانی کار کنند.»
«بنابراین روی فقدان تغییر تمرکز می کنم. برای مثال وقتی به اینترنت نگاه می کنم، سعی می کنم و بالاخره هم تشخیص می دهم که چطور فلان صنعت یا کمپانی می تواند توسط اینترنت تغییر کند یا صدمه ببیند، و بعد، از آن سرمایه گذاری اجتناب می کنم.»
درس پنجم: به افراد، به چشم سرمایه نگاه کنید
و حالا اندرز آقای بافت برای دانشجویان رشته را بخوانید: «به هم کلاسی های تان نگاه کنید. یکی را که شخصیتش را دوست دارید برای خرید انتخاب کنید و یکی دیگر را که به نظرتان آدم جالبی نیست برای فروش. بعد این ویژگی ها[ی دخیل در تصمیم گیری] را یادداشت کنید و خواهید دید که هیچ کدام، مادرزادی نیستند بلکه در جریان زندگی به دست می آیند. پس آنها را بنویسید و دنبال کنید.»
درس ششم: تشخیص دهید که از چه کسی خوش تان می آید و از چه کسی بدتان
آقای بافت تقریباً درباره هر چیزی نظر خاص خودش را دارد. همه دارند. او می گوید: «آدم یا أم هایی را که بیش از همه تحسین می کنید انتخاب کرده و بعد بنویسید که به چه خاطر او/آنها را ستایش می کنید. حق ندارید اسم خودتان رو توی این فهرست بیاورید.»
«بعد [از اینکه فهرست را پر کردید] فرد/افرادی را فهرست کنید که صادقانه، دو سنت هم برای شما نمی ارزند و ویژگی هایی را که باعث شده از او/آنها رود گردان شوید را هم یادداشت کنید.»
«کیفیت های فرد/افرادی که تحسین می کنید، با کمی تمرین می توانند مال شما شوند و اگر خوب تمرین کنید، شکل دهنده عادت هایتان هم می شوند.»
درس هفتم: با افرادی کار کنید که برای شان احترام قائل هستید
آقای بافت با چه افرادی کار می کند: «پیش آمده که من معاملاتی را لغو کنم، فقط چون از افرادی که با انجام معامله مجبور به همکاری باهاشان می شدم، خوشم نیامده بود. هیچ دلیلی هم برای تظاهر نداشتم.»
«کار کردن با افرادی که باعث می شوند زخم معده بگیرید، -به جرأت می گویم- شبیه ازدواج کردن با پول و ثروت است. احتمالاً تحت تمام شرایط کار اشتباهی است، حالا اگر ثروتمند هم باشید که دیگر حماقت است.»
درس هشتم: موقع استخدام، به سه ویژگی کلیدی افراد نگاه کنید
زیر دست یکی از ثروتمند ترین افراد دنیا، چه کسانی کار می کنند؟ او مشخصات افراد مناسب برای استخدام را چنین بر می شمرد: «یک بار کسی گفت که در جستجو برای استخدام افراد، دنبال سه کیفیت بگرد: “صداقت، آگاهی و انرژی. و اگر طرف اولی را نداشت، آن دو تای دیگر تو را خواهد کشت.”»
درس نهم: صبور باش
نظر آقای بافت در مورد صبر این است: «فرقی نمی کند چقدر تلاش و استعداد وسط گذاشته باشی، بعضی چیزها فقط زمان می خواهند. نمی شود که با باردار کردن ۹ زن، ۱ ماهه بچه تولید کرد!»
درس دهم: با آدم هایی بچرخ که از خودت بهتر هستند
خود آقای بافت (و البته بیل گیتس) که چنین می کند: «ارتباطاتی به وجود بیاور که در آنها، اخلاق و رفتار افراد از خودت بهتر باشد و آن وقت به طور خودکار، در همان مسیر خواهی افتاد.»
درس یازدهم: از اشتباهات خودت درس بگیر
«من اشتباهات زیادی می کنم و در آینده هم اشتباهات زیادی خواهم کرد. این هم بخشی از بازی است. فقط باید اطمینان حاصل کنی که کارهای درست بر اشتباهات چیرگی دارند.»
درس دوازدهم: تحقیقات خود را انجام بده
«ریسک ها از اینجا ناشی می شوند که ندانی داری چه می کنی.»
درس سیزدهم: بدان که تغییر عادت ها سخت است
«زنجیرهای عادات بسیار سبک تر از آن هستند که حس شوند و در عین حال، بسیار سنگین تر از آن که به راحتی پاره شوند. در سن و سال من، نمی شود عادت ها را تغییر داد. من گیر کرده ام. ولی شما ۲۰ سال بعد، عادت هایی را خواهید داشت که امروز تصمیم گرفته اید در زندگی روزانه تان جاری کنید.»
 
بالا