shenai
عضو جدید
نقطه سر خط با شتاب بنویسید با خط درشت بی حساب بنویسید تکلیف شب شماست در دفتر دل صد مرتبه از ابوتراب بنویسید
سلام به دوستان
چند روزی بیش تا غدیر نمانده
بچه شیعه ها حالا نوبت شماست تا مولا را به رخ دنیا بکشین به دنیا بگین همچین مولایی دارید
بیایید تا شب عید غدیر بزرگترین جشن باشگاه و ایران زمین را برای مولایمان بگیریم
پس وعده ی ما شب عید غدیر مکان به وسعت باشگاه
با دیدن و گفتن و شنیدن از علی
پاک شود گنهمان از برکت علی
امشب هوای باغ نگاهم بهاری است
واژه به واژه کار دلم بیقراری است
باران و رود و چشمه و دریا قلم شدند
برگ درخت و بال ملک دفترم شدند
بیتابم امشب و تب شعری گرفته ام
با جمع شاعران شب شعری گرفته ام
.
سعدی! نگاه کن به رخش باز جان بگیر
ازباغ های نخل علی ((بوستان )) بگیر
حافظ! بیا و شاعر این بارگاه باش
یعنی((غلام شاه جهان باش و شاه باش))
پژواک بی نهایت خورشید نور او
ای مولوی زشمس جمالش بگو بگو...
((شیر خدا و رستم دستانم آرزوست))
چون نام رستم آمده اینبار وقت اوست
فردوسی! از شکوه نبردش چه دیده ای
آیا شجاعت علوی را شنیده ای؟!
قطبین عالم است سر تیغ ذوالفقار
از ضربه های دستش ((لا یمکن الفرار))
نیما! برای پیرهنش شعر نو بگو
از سادگیش از نمک و نان جو بگو
اواز هجوم زخم زبان خون به دل شده
سهراب! در مسیر علی آب گل شده
قیصر! میان کوچه علی سر به زیر شد
عمر گلش بگو چقدَر زود دیر شد...
چند روزی بیش تا غدیر نمانده
بچه شیعه ها حالا نوبت شماست تا مولا را به رخ دنیا بکشین به دنیا بگین همچین مولایی دارید
بیایید تا شب عید غدیر بزرگترین جشن باشگاه و ایران زمین را برای مولایمان بگیریم
پس وعده ی ما شب عید غدیر مکان به وسعت باشگاه
با دیدن و گفتن و شنیدن از علی
پاک شود گنهمان از برکت علی
امشب هوای باغ نگاهم بهاری است
واژه به واژه کار دلم بیقراری است
باران و رود و چشمه و دریا قلم شدند
برگ درخت و بال ملک دفترم شدند
بیتابم امشب و تب شعری گرفته ام
با جمع شاعران شب شعری گرفته ام
.
سعدی! نگاه کن به رخش باز جان بگیر
ازباغ های نخل علی ((بوستان )) بگیر
حافظ! بیا و شاعر این بارگاه باش
یعنی((غلام شاه جهان باش و شاه باش))
پژواک بی نهایت خورشید نور او
ای مولوی زشمس جمالش بگو بگو...
((شیر خدا و رستم دستانم آرزوست))
چون نام رستم آمده اینبار وقت اوست
فردوسی! از شکوه نبردش چه دیده ای
آیا شجاعت علوی را شنیده ای؟!
قطبین عالم است سر تیغ ذوالفقار
از ضربه های دستش ((لا یمکن الفرار))
نیما! برای پیرهنش شعر نو بگو
از سادگیش از نمک و نان جو بگو
اواز هجوم زخم زبان خون به دل شده
سهراب! در مسیر علی آب گل شده
قیصر! میان کوچه علی سر به زیر شد
عمر گلش بگو چقدَر زود دیر شد...