نقطه سر خط

shenai

عضو جدید
نقطه سر خط با شتاب بنویسید با خط درشت بی حساب بنویسید تکلیف شب شماست در دفتر دل صد مرتبه از ابوتراب بنویسید


سلام به دوستان
چند روزی بیش تا غدیر نمانده
بچه شیعه ها حالا نوبت شماست تا مولا را به رخ دنیا بکشین به دنیا بگین همچین مولایی دارید
بیایید تا شب عید غدیر بزرگترین جشن باشگاه و ایران زمین را برای مولایمان بگیریم
پس وعده ی ما شب عید غدیر مکان به وسعت باشگاه

با دیدن و گفتن و شنیدن از علی
پاک شود گنهمان از برکت علی


امشب هوای باغ نگاهم بهاری است
واژه به واژه کار دلم بیقراری است
باران و رود و چشمه و دریا قلم شدند
برگ درخت و بال ملک دفترم شدند
بیتابم امشب و تب شعری گرفته ام
با جمع شاعران شب شعری گرفته ام
.


سعدی! نگاه کن به رخش باز جان بگیر
ازباغ های نخل علی ((بوستان )) بگیر
حافظ! بیا و شاعر این بارگاه باش
یعنی((غلام شاه جهان باش و شاه باش))
پژواک بی نهایت خورشید نور او
ای مولوی زشمس جمالش بگو بگو...
((شیر خدا و رستم دستانم آرزوست))
چون نام رستم آمده اینبار وقت اوست
فردوسی! از شکوه نبردش چه دیده ای
آیا شجاعت علوی را شنیده ای؟!
قطبین عالم است سر تیغ ذوالفقار
از ضربه های دستش ((لا یمکن الفرار))
نیما! برای پیرهنش شعر نو بگو
از سادگیش از نمک و نان جو بگو
اواز هجوم زخم زبان خون به دل شده
سهراب! در مسیر علی آب گل شده
قیصر! میان کوچه علی سر به زیر شد
عمر گلش بگو چقدَر زود دیر شد...
 

ali.dejdar

عضو جدید
این سروده زیبا تقدیم به همه شیفتگان مولا علی ( ع ) .

.... از بیابان بوی گندم مانده است
عشق روی دست مردم مانده است

آسمان بازیچه ی طوفان ماست
ابر نعش آه سرگردان ماست....

باز هم یک روز طوفان می شود
هر چه می خواهد خدا آن می شود

می روم افتان و خیزان تا غدیر
باده ها می نوشم از جوشن کبیر

آب زمزم در دل صحرا خوش است
باده نوشی از کف مولا خوش است

فاش می گویم که مولایم علیست
آفتاب صبح فردایم علیست

هر که در عشق علی گم می شود
مثل گل محبوب مردم می شود

تا علی گفتم زبان آتش گرفت
پیش چشمم آسمان آتش گرفت
.......
آسمان رقصید و بارانی شدیم
موج زد دریا و طوفانی شدیم

بغض چندین ساله ی ما باز شد
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد

یا علی گفتیم و دریا خنده کرد
عشق ما را باز هم شرمنده کرد

یا علی گفتیم و گلها وا شدند
عشق آمد قطره ها دریا شدند

یاعلی گفتیم و طوفانی شدیم
مست از آن دستی که می دانی شدیم

یاعلی گفتیم و طوفان جان گرفت
کوفه در تزویر خود پایان گرفت

کوفه یعنی دستهای ناتنی
کوفه یعنی مردهای منحنی

کوفه یعنی مرد آری مرد نیست
یا اگر هم هست صاحب درد نیست

عده ای رندان بازاری شدند
عده ای رسوایی جاری شدند

آن همه دستی که در شب طی شدند
ابن ملجم های پی در پی شدند........

از سکوت و گریه سرشارم علی
تا همیشه دوستت دارم علی


- دکتر محمود اکرامی فر -
کتاب: « دریا تشنه است »
 

f_azar1365

عضو جدید
بنام خدا
علی آن شیر خدا شاه عرب ------------------ الفتی داشته با این دل شب
شب ز اسرار علی آگاه است ---------------- دل شب محرم سر الله است
شب شنفته ست مناجات علی ----------- جوشش چشمه‌ی عشق ازلی
شاه را دیده به نوشینی خواب ---------------------- روی بر سینه دیوار خراب
قلعه بانی که به قصر افلاک --------------------- سر دهد ناله‌ی زندانیِ خاک
اشکباری که چو شمع بیزار---------------------- می‌فشاند زر و می گرید زار
دردمندی که چو لب بگشاید ----------------------------- در و دیوار به زنهار آید
کلماتی چو دُر آویزه‌ی گوش ------------------- مسجد کوفه هنوزش مدهوش
شبروان مست ولای تو علی *** جان عالم به فدای تو علی
فجر تا سینه‌ی آفاق شکافت ------------------ چشم بیدار علی خفته نیافت
ناشناسی که به تاریکی شب ---------------------- می‌برد شام یتیمان عرب
پادشاهی که به شب برقع پوش ----------------- می‌کشد بار گدایان بر دوش
تا نشد پردگی آن سر جلی -------------------- نشد افشا که علی بود علی
شبروان مست ولای تو علی *** جان عالم به فدای تو علی
شاهبازی که به بال و پر راز ---------------------------- می‌کند در ابدیت پرواز
عشقبازی که هم آغوش خطر ------------------------- خُفت در خوابگه پیغمبر
آن دم صبح قیامت تاثیر---------------------------- حلقه‌ی در شد از او دامنگیر
دست در دامن مولا زد در --------------------------- که علی بگذر و از ما مگذر
شال شه وا شد و دامن به گرو ---------------- زینبش دست به دامان که مرو
شال می‌بست و ندایی مبهم ----------------------- که کمربند شهادت محکم
شبروان مست ولای تو علی *** جان عالم به فدای تو علی
پیشوایی که ز شوق دیدار -------------------------- می کند قاتل خود را بیدار
ماه محراب عبودیت حق -------------------------- سر به محراب عبادت منشق
می‌زندپس لب او کاسه‌ی شیر ---------------- می‌کند چشم اشارت به اسیر
چه اسیری که همان قاتل اوست ----------- تو خدایی مگر ای دشمن دوست
شبروان مست ولای تو علی *** جان عالم به فدای تو علی
در جهانی همه شور و همه شر --------------------- ها عَلِیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر
کفن از گریه‌ی غسّال خجل --------------------------- پیرهن از رخ وَصّال خجل
شبروان مست ولای تو علی --------------------- جان عالم به فدای تو علی

 

rozmary3000

اخراجی موقت
نقطه سر خط با شتاب بنویسید با خط درشت بی حساب بنویسید تکلیف شب شماست در دفتر دل صد مرتبه از ابوتراب بنویسید


سلام به دوستان
چند روزی بیش تا غدیر نمانده
بچه شیعه ها حالا نوبت شماست تا مولا را به رخ دنیا بکشین به دنیا بگین همچین مولایی دارید
بیایید تا شب عید غدیر بزرگترین جشن باشگاه و ایران زمین را برای مولایمان بگیریم
پس وعده ی ما شب عید غدیر مکان به وسعت باشگاه

با دیدن و گفتن و شنیدن از علی
پاک شود گنهمان از برکت علی


امشب هوای باغ نگاهم بهاری است
واژه به واژه کار دلم بیقراری است
باران و رود و چشمه و دریا قلم شدند
برگ درخت و بال ملک دفترم شدند
بیتابم امشب و تب شعری گرفته ام
با جمع شاعران شب شعری گرفته ام
.


سعدی! نگاه کن به رخش باز جان بگیر
ازباغ های نخل علی ((بوستان )) بگیر
حافظ! بیا و شاعر این بارگاه باش
یعنی((غلام شاه جهان باش و شاه باش))
پژواک بی نهایت خورشید نور او
ای مولوی زشمس جمالش بگو بگو...
((شیر خدا و رستم دستانم آرزوست))
چون نام رستم آمده اینبار وقت اوست
فردوسی! از شکوه نبردش چه دیده ای
آیا شجاعت علوی را شنیده ای؟!
قطبین عالم است سر تیغ ذوالفقار
از ضربه های دستش ((لا یمکن الفرار))
نیما! برای پیرهنش شعر نو بگو
از سادگیش از نمک و نان جو بگو
اواز هجوم زخم زبان خون به دل شده
سهراب! در مسیر علی آب گل شده
قیصر! میان کوچه علی سر به زیر شد
عمر گلش بگو چقدَر زود دیر شد...

با سلام عيد ولايت بر همگان مبراك
 

shenai

عضو جدید
این سروده زیبا تقدیم به همه شیفتگان مولا علی ( ع ) .

.... از بیابان بوی گندم مانده است
عشق روی دست مردم مانده است

آسمان بازیچه ی طوفان ماست
ابر نعش آه سرگردان ماست....

باز هم یک روز طوفان می شود
هر چه می خواهد خدا آن می شود

می روم افتان و خیزان تا غدیر
باده ها می نوشم از جوشن کبیر

آب زمزم در دل صحرا خوش است
باده نوشی از کف مولا خوش است

فاش می گویم که مولایم علیست
آفتاب صبح فردایم علیست

هر که در عشق علی گم می شود
مثل گل محبوب مردم می شود

تا علی گفتم زبان آتش گرفت
پیش چشمم آسمان آتش گرفت
.......
آسمان رقصید و بارانی شدیم
موج زد دریا و طوفانی شدیم

بغض چندین ساله ی ما باز شد
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد

یا علی گفتیم و دریا خنده کرد
عشق ما را باز هم شرمنده کرد

یا علی گفتیم و گلها وا شدند
عشق آمد قطره ها دریا شدند

یاعلی گفتیم و طوفانی شدیم
مست از آن دستی که می دانی شدیم

یاعلی گفتیم و طوفان جان گرفت
کوفه در تزویر خود پایان گرفت

کوفه یعنی دستهای ناتنی
کوفه یعنی مردهای منحنی

کوفه یعنی مرد آری مرد نیست
یا اگر هم هست صاحب درد نیست

عده ای رندان بازاری شدند
عده ای رسوایی جاری شدند

آن همه دستی که در شب طی شدند
ابن ملجم های پی در پی شدند........

از سکوت و گریه سرشارم علی
تا همیشه دوستت دارم علی


- دکتر محمود اکرامی فر -
کتاب: « دریا تشنه است »
ممنون جالب بود
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ز ليلايي شنيدم يا علي گفت به مجنون چون رسيدم يا علي گفت
مگر اين وادي دارالجنون است كه هر ديوانه ديدم يا علي گفت
نسيمي غنچه اي را باز مي كرد به گوش غنچه كم كم يا علي گفت
چمن با ريزش باران رحمت دعايي كرد و او هم يا علي گفت
يقين پروردگار آفرينش به موجودات عالم يا علي گفت
دلا بايست هر دم يا علي گفت نه هر دم بل دمادم يا علي گفت
به هر روز و به هر شب يا علي گفت به هر پيچ و به هر خم يا علي گفت
خمير خاك آدم را سرشتند چو بر مي خواست آدم يا علي گفت
علي در كعبه بر دوش پيمبر قدم بنهاد وآن دم يا علي گفت
عصا در دست موسي اژدها گشت كليم آنجا مسلّم يا علي گفت
ز بطن حوت ، يونس گشت آزاد ز بس در ظلمت يم يا علي گفت
به فرقش كي اثر مي‌كرد شمشير شنيدم ابن ملجم يا علي گفت
مگر خيبر ز جايش كنده ميشد يقين آن دم علي هم يا علي گفت
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
در برج ولا مهر جهانتاب علی است
در شهر علوم سرمدی، باب علی است
از اول خلقت جهان تا محشر
مظلوم ترین شهید محراب، علی است
***
آنجا که علی واسطه ی فیض خداست
برغیر علی هر که کند تکیه خطاست
با مدعیّان کور باطن گوئـیـد
آنجا که خدا هست و علی نیست کجاست؟
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
تـا کــی بـه تـمـنــای وصــال تــو یــگـانـه
اشکم شود از هـر مـژه چون سـیل روانه
خواهـد به سر ایـد شـب هجـران تو یا نه
ای تـیـر غـمـت را دل عـشــــاق نـشـانـه
جـمعـی به تو مشغول و تو غائب ز میانه
رفـتـم بـه در صـومـعـه عــــابــد و زاهــــد
دیـدم هـمه را پیش رخـت راکـع و سـاجد
در مـیـکـده رهـبـانـم و در صـومـعـه عــابد
گـه مـعـتـکف دیـرم و گـه سـاکن مسـجد
یـعنی که تو را مـی طلـبم خـانه به خـانه
روزی کـه بـر افـتند حریــفان پـی هـر کـار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
مـن یـــار طلـب کـردم و او جــلوه گـه یــار
حاجـی بـه ره کـعـبه و مـن طـالـب دیـدار
او خانه همی جـوید و من صـاحــب خـانه
هـر در کـه زنـم صـاحب ان خـانه تویی تو
هـر جـا کـه روم پرتـو کـاشـانه تـویـی تــو
در مـیـکـده و دیـر کـه جـانـانـه تـویـی تــو
مقـصود من از کعـبه و مـی خـانه تویی تو
منـظور تـویــی کــعـبه و بــت خـانه بــهانه
بـلـبل ز چـمن زان گـل رخـسار نشـان دید
دیـوانـه نـیم مـن کـه روم خــانـه به خــانه
عــاقـل بــه قـــوانـیـن خـرد راه تـــو پــویـد
دیـوانــه بــرون از هـمـه ایـیـن تــو جـــویـد
تــا غـنـچـه بشـکفـته ایـن بـاغ کـه بـویـــد
هـر کـس بـه زبـانی صفت حــمد تــو گوید
بـلبـل بـه غـزل خـوانـی و قـمـری به تـرانه
بیـچاره "بــهائی" که دلـش زار غـم توست
هر چند که­عاصی ­است ­زخیل­­خدم توست
امیـــــد وی از عـاطــفت دم بـه دم توست
تـقـصـیـر خـیالـی بـــه امــید کـــرم توست
یعـنی که گـنه را به از این نیست، بـــهانه
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
تـا تـاج ولایـت علـی بـر سـر مـه
هر روز ز روز رفته نیکو تر مـه
شکرانه ان که میر دین حیدر مـه
از لطف خدا و پاکی مادر مـه

(بندار رازی)
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی ذکر علی صومعه و دیری نیست
کس را پـی درک ذات او سیری نیست
گویند که از غـیر علـی چشـم بپوش
هـر جـا نگـرم علـی بـود غیـری نیـست
(لاادری)
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
کس را چه زور و زهره که وصف علــی کند
جــــــبار در مــــــناقـب او گفت هل اتی
زور آزمـــــای قلــــعه ی خیـــبر که بـــند او
در یکـــدگر شکست بــــه بازوی لافتی
مردی که در مصاف زره زره پیش بسته بود
تا پیـش دشــمنان نکننـد پشـت بر عزا
شـــــیر خدا وصـــف در مــیدان و بحر جود
جان بخـش در نماز و جهان سوز در وقا
دیــــباچه ی مــــروت و دیــــوان مــــعرفت
لشکــــــرش فـــــتوت و ســـردار اتــقیا
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست
ماییم و دسـت و دامان معصوم مرتضی

(سعدی)
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
این گفت: بزرگ و نامدار است علی
و ان گفت که: مرد کار زار است علی
اما به حقیقت او نه ان است و نه این
ائــــــینه ی ذات کردگار است علــی

(رضا ثابتی)
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
از طعنه ی این و ان غمی نیست مرا
جز عالم عشق عالمی نیست مرا
گر دست دهد وصال جان پرور دوست
بر عمر گذشته ماتمی نیست مرا

(رضا ثابتی)
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
مــدحت کن و بســتای کسـی را کـه پـیـمبـر
بسـتود و قضـا کرد و بدو داد همه کار
ان کیست بر این حال که بودست و که باشد
جز شـیر خـداونـد جـهـان حــیدر کـرار
ایــن دیــن هــدی را بــه مثــل دایــره ای دان
پـیـغمبـر ما مرکز و حیدر خـط پروردگار
علــــم همــه عـــالم بـــه عــلی داد پـیـمبـر
چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار

(کسائی مرزوی)
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای خــاک کــف پای تو بـر فــرق شــهان تــاج
ایـجـاد جـهـان امــده بـر جــود تو مـحـتــاج
از وصف سخای تو همین بس بود ای دوست
کـامـد سـر خـوان تـو نبـی در شب مـعراج
ایـمــن بــود از تــیر حـوادث بــه هــمه عـــمر
پـیـکان غـم عـشـق تـرا هـر کـه شد اماج
مـن روی تو نـادیـده نـدانـم کـه چه سان بـرد
هســتی مـرا نـام نـکـــوی تــو بــه تــاراج
خـــوش ان کـه ببـازد به قـمـاره ره عشــقـت
دین و دل و عقل و خرد و هوش چو لیلاج
کــردم نــظـر انــدر هــمـه ایــجـاد و نــدیــدم
ان را کــه بــود غـیر ره وصـل تـو مــنـهـاج
بـنـمـایی اگــر جـانـب «سرمست» نگـاهـی
مـنـصـور شـود در ره وصـل تــو چـو حـلاج
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
اول به صـفای دل ولـی را بشـناس
ان­گـاه مـــحمد و علی را بشــناس
کــن دیــده ز انــوار ولایــت روشــن
زیـن جـلوه خداوند جلی را بشـناس
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
از الف اول امام از بعد پيغمبر علي است
آمر امر الهي شاه دين‌پرور علي است

ب برادر با نبي بيرق فراز دين حق
بحر احسان باب لطف بي‌حد و بي‌مر علي است

ت تبارك تاج و طاها تخت و نصراله سپاه
تيغ‌آور خسرو مستغني از لشگر علي است

ث ثري مقدم ثريا متكا ثابت قدم
ثاني احمد به ذات كبريا مظهر علي است

ج جاه و قدرش ار خواهي به نزد ذوالجلال
جل شانه جز نبي از جمله بالاتر علي است

ح حدوثش با قدم مقرون حديثش حرف حق
حاكم حكم اللهي حيه در حيدر علي است

خ خداوند ظفر خيبر گشا مرحب شكار
خسرو ملك ولايت خلق را رهبر علي است

د داماد نبي دست خدا داراي دين
داعي ايجاد موجودات از داور علي است

ذ ذاتش ذوالجلال و ذالمنن وز ذوالفقار
ذلت افزا بر عدوي ملحد ابتر علي است

ر رفيع‌القدر و والا رتبه روح افزا سخن
رهنماي خلق عالم ساقي كوثر علي است

ز زبر دست و زكي و زاهد و زهد آفرين
زيب بخش مسجد و زينت ده منبر علي است

س سعيد و سيد و سرور سلوني انتساب
سر لا رطب و لا يا بس سر و سرور علي است

ش شفيع المذنبين شير خدا شاه نجف
شمع ايوان هدايت شافع محشر علي است

ص صديق و صبور و صالح و صاحب كرم
صبح صادق از درون شب پديدآور علي است

ض ضرغام شجاعت پيشه‌ي روشن ضمير
ضاربي كز ضربش المضروب لايخبر علي است

ط طبيب طبع‌دان مطلوب ارباب طلب
طاق نه كاخ مطبق طرح را لنگر علي است

ظ ظهير ملك و ملت ظاهر و باطن امام
ظل ممدود خداي خالق اكبر علي است

ع عين‌الله و علي جاه و علام الغيوب
عالم علم علي الاشيا ز خشك و تر علي است

غ غران شير يزدان غيرت الله المبين
غالب اندر غزوه‌ها بر خصم بد گوهر علي است

ف فصيح و فاضل و فخر عرب مير عجم
فارس ميدان مردي فاتح خيبر علي است

ق قلب عالم امكان قسيم خلد و نار
قاضي روز قيامت خواجه‌ي قنبر علي است

ك كنز علم ماكان و علوم مايكون
كاشف سر و علن از اكبر و اصغر علي است

ل لطفش شامل احوال كل ما خلق
لازم التعظيم شاه معدلت گستر علي است

م ممدوح صحف موصوف تورات و زبور
مصحف وز انجيل را مصداق و المصدر علي است

ن نظام نه فلك از نام نيكش وز جمال
نور بخش مهر و ماه و انجم و اختر علي است

و واجب منزلت ممكن نما والا گهر
واقف از ماوقع و از ما وقع يك سر علي است

هـ هوالهادي المضلين في الصراط المستقيم
هر چه بهتر خوانمش صد بار از آن بهتر علي است

ي يدالله فوق ايديهم يكي از مدح او
يك سر از يا تا الف هر حرف را مضمر علي است

آدم و نوح سليمان و خليل بي‌خلل
موسي با اقتدار و عيسي با فر علي است

جان علي جانان علي ظاهر علي باطن علي
مي علي مينا علي ساقي علي ساغر علي است

گويي ار مدح علي ديگر چه غم داري صغير
ياور خلق جهاني گر ترا ياور علي است

(محمد حسين صغيراصفهاني)
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي علي! باران رحمت بر كوير سينه اي
آسماني عشق، يعني شهري از آيينه اي
وسعتي نوري كه دنيا دائماً محتاج توست
سرزميني ناتمامي، آسمان ها تاج توست
آبروي آدميزادي، بشر مديون توست
آفتاب صبح يلدايي، سحر مديون توست
در كوير روزهاي تشنگي و اشك و آه
دست هايت سايبان كودكان بي پناه
اسم پاكت قوتي در كوره راه بي كسي
ياد تو آرامشي در لحظه دلواپسي
ذوالفقارت رهگشاي قله آزادگي
واژه هايت مشعلي تا قريه آيينگي
بوي قرآن، بوي پاكي، بوي مردم مي دهي
بوي دريا، بوي باران، بوي زمزم مي دهي
بوي پرواز كبوتر، بوي آيه مي دهي
بوي لالايي مادر زير سايه مي دهي
مي شود با عشق تو آيينه ها را فتح كرد
خيبر فولاد وار سينه ها را فتح كرد
مي شود همراه با انديشه ات پرواز كرد
درب آبي رنگ شهر آسمان را باز كرد
اي بشر! اي مبتلاي نان و فولاد و دغل
آري آري «از علي آموز اخلاص عمل»
گه كنار خاك و خون ذوالفقار و خيبر است
گه انيس لحظه هاي روشن پيغمبر است
از علي دائم مددجو گر تو را هر مشكلي است
هر چه باشد حيدر است، هر چه باشد او علي است
با علي همدم بشو تا با خدا مونس شوي
در هجوم موج ها آسوده چون يونس شوي
اي علي! اي ابر رحمت بر تن پاييز ما
اي اميد دست و بال از دعا لبريز ما
گر تهي دستيم و آلوده دليم و رو سياه
زمزم عشق تو ما را مي كند پاك از گناه
شاعر : يعقوب حيدري
 

young Eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
عيد کمال دين , سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصايت و ولايت امير المومنين عليه السلام بر شيعيان وپيروان ولايت پیشاپیش خجسته باد

 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
در زیـــر زلــف، روی تو بینــد گـر آفـــــتاب
بـــی پـــــرده جلـــوه گــر نشود دیگر آفــــتاب
روزی کـــه در درون دل مــــــن درآمــــــدی
بــیرون نــکرده بـود سـر از خــاور آفــــــتاب
بــی پــرده وقـــت صــبح بیـــــا بـر کنــار بـام
تــا بـاز پـس کـشد سـر از ایـن مـنظـر آفـــتاب
در محـــفلــی کــه شــمع رخــت جـلوه می کند
پـــروانـــه وار مـــی زنـــد آنــجا پــر آفتـــاب
هــر روز مـی نــهد بـه زمـیـن روی تـابنــاک
گــــویـا بـه بـوی عــاطـفــــت داور آفـــــــتاب
جـویـای کـوی کـیست که در طـی ایـن بـروج
هــــــر روز مـی رود بـه ره دیـــگـر آفــــتـاب
تــا ره بــرد بـه خـاکـــــ در شـحنــه ی نـجــف
گـــردد در آســــمان ز پـــی رهبــــر آـفتـــــاب
زیــن گــونـه بـر سپـهر بـرآمـد از ایــنکه داشت
بـر جـبــــهه داغ بـــنـدگـی حــیــــــــدر آفــــتاب
آن ســــروری کـــــه بــــهـرِ نـــمــازش ز بــاختر
آورد بـــــاز مــعــجــــزِ پــیــغــمــبــر آفـــــــتاب
ای مــــــوکـب جــلال تـو بـر چـرخ گـرم سـیـــر
در آن میـــانـه از همــــــه واپــس تـر آفــــــــتاب
جـــــز مدحــت جــلال تــو حـرف دگـــر نیـــافت
گــــردید پـــای تــا ســر ایـــن دفتـــــر آفــــــتاب
بوسه بر خاک نجف(عاشق اصفهانی)


(عاشق اصفهانی)
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
مي‌كنم با نام يزدان اين سخن را ابتدا
آن كه پيدا نيست او را ابتدا و انتها

پس درود ما بود بر مصطفي ختم رسل
آن كه دارد سروري و مهتري بر ما سوا

بعد از آن با نام حيدر كام خود خوشبو كنم
آن كه باشد بعد احمد عالمي را پيشوا

از درون كعبه تا آمد علي اندر وجود
چشم عالم گشت روشن يك‌سر از نور خدا

عالم هستي به‌وجد آمد چو شد ماه رجب
تا قدم بنهاد در عالم علي مرتضا

آمدي در كعبه بيت‌اله اعظم در وجود
پس تو عين حقي و حق نيست از ذاتت جدا

شد خجل از نور رويت مهر و ماه و مشتري
هم عطارد را ز درگاهت تمناي عطا

نور رويت مي‌كند روشن همه ذرات را
خاك درگاهت بود هر ديده‌اي را توتيا

افتخارت بس كه بودي رهبر شرع نبي
امتيازت بس كه گشتي پادشاه اوليا

گاه بودي مر يتيمان را به غمخواري جليس
گاه چون شير ژيان بودي به هنگام غزا

غير عشق حق نبودي در سرت شوري دگر
غير حق را نيست اندر ساحتت قدر و بها

رهنمايي مومنان را هم به گفتار و عمل
رهبري مر سالكان را سوي انوار هدا

پاي در راه خطا ننهاده‌اي چون غافلان
دست برخوان جهان هرگز نيالودي چو ما

گاه گشتي صف‌شكن در جنگ با اعداي دين
گاه بودي بت‌شكن بر دوش ختم انبيا

ظالمين را دشمن و مظلوم را يار آمدي
سرگرفتي از عدو و دست از هر بينوا

نيست كس را زهره تا آيد ترا در كارزار
پادشاهان را به درگاه تو روي التجا

گه لباس جنگ پوشيدي و كردي صف‌دري
گاه بهر حفظ گنج دين به كنج انزوا

همتت باشد بسي برتر ز چرخ نيلگون
دولتت را تا خدا باشد همي باشد بقا

معضلات علم نزد تو بديهيات شد
مشگلي نبود كه او را نيستي مشگل گشا

گاه در ارضي و خواهد آسمان گردد زمين
گاه در عرشي زمين خواهد كه گردد چون سما


در عبادت گوي سبقت برده‌اي از عابدان
عادلي برسان تو نبود به هنگام قضا

چرخ گردون هم‌چو گويي در خم چوگان تو
عرش و كرسي و ملايك حضرتت را آشنا

مصطفي را ابن غم و صهر و ياور آمدي
مومنين را رهنما و متقين را مقتدا

با لباس كهنه بنمودي به عالم سلطنت
از همه خوان جهان كردي به ناني اكتفا

گرچه با نقس نبي مانوس گشتي در علن
ليك با پيغمبران محشور بودي در خفا

گر نبودي، بود يونس قرن‌ها در بطن حوت
از ولايت خصر لب تو كرد از آب بقا

گاه از لطفت شود آتش گلستان بر خليل
گاه فرعون از تو اندر قعر دريا مبتلا

گاه كردي جلوه بر يوسف به سيماي پدر
گاه دادي بر كف موساي پيغمبر عصا

گه نمودي جلوه چون آتش به موساي كليم
گاه ديگر كشتي نوح نبي را ناخدا

دست موسي را نبودي از يد بيضا خبر
گر به دامانت نمي‌يازيد دست التجا

جز نبي‌ات تا كنون ديگر كسي نشناخته
جز تو با نفس نبي ديگر نشد كس آشنا

غالي ناديده حق داند خدايت در ظهور
قالي شيطان صفت سب تو گويد برملا

اين دو را فرموده‌اي در راه ما هالك بوند
حبذا آن دوستدار با حقيقت حبذا

افتخاري به از اين نبود كه در جنگ احد
داد جبريل اين ندا از پيشگاه كبريا

لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار
اين نشان از بي‌نشان آمد به تاج انما

تا نباشد مهر تو روشن نمي‌گردد دلي
محفلي بي نام تو هرگز نمي‌گيرد صفا

بي ولايت طاعت ثقلين مي‌گردد هدر
چون نبي فرمود بي‌حب تو هر طاعت هبا

مي‌زنم دم از ولايت تا كه جان دارم به تن
مي‌كنم خود را نثار مقدمت سر تا به پا

بي‌رضايت دم نزد يك‌دم رضايي روز و شب
آرزو دارد كه گيري دست او روز جزا

شاعر : رضا تهراني
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
ايا شاه محمود كشور گشاي
ز كس گر نترسي بترس از خداي

كه پيش تو شاهان فراوان بدند
همه تاجداران كيهان بدند

فزون از تو بودند يك‌سر به جاه
به گنج و كلاه و به تخت و سپاه

نكردند جز خوبي و راستي
نگشتند گرد كم و كاستي

همه داد كردند بر زير دست
نبودند جز پاك يزدان پرست

نجستند از دهر جز نام نيك
وزان نام جستن سرانجام نيك

هرآن شد كه دربند دينار بود
به نزديك اهل خرد خوار بود

گر ايدون كه شاهي به گيتي ترا است
نگويي كه اين خيره گفتن چرااست

نديدي تو اين خاطر تيز من
نيانديشي از تيغ خونريز من

كه بد دين و بد كيش خواني مرا
منم شير نر ميش خواني مرا

مرا غمز كردند كان بد سخن
به مهر نبي و علي شد كهن

هر آن كس كه در دلش كين علي است
از او خوارتر در جهان گو كه نيست

منم بنده‌ي هر دو تا رستخيز
اگر شه كند پيكرم ريز ريز

من از مهر اين هر دو شه نگذرم
اگر تيغ شه بگذرد بر سرم

نباشد جز از بي‌پدر دشمنش
كه يزدان بسوزد به آتش تنش

منم بنده‌ي اهل بيت نبي
ستاينده‌ي خاك پاي وصي

مرا سهم دادي كه در پاي پيل
تنت را بسايم چو درياي نيل

نترسم كه دارم ز روشندلي
به دل مهر جان نبي و علي

چه گفت آن خداوند تنزيل و وحي
خداوند امر و خداوند نهي

كه من شهر علمم عليم در است
درست اين سخن گفت پيغمبر است

گواهي دهم كاين سخن راز او است
تو گويي دو گوشم كه آواز او است

چو باشد ترا عقل و تدبير و راي
به نزد نبي و علي گير جاي

گرت زين بد آيد گناه من است
چنين است اين رسم و راه من است

به اين زاده‌ام هم به اين بگذرم
چنان دان كه خاك پي حيدرم

ابا ديگران مر مرا كار نيست
بر اين در مرا جاي گفتار نيست

اگر شاه محمود از اين بگذرد
مر او را به يك جو نسنجد خرد

چو بر تخت شاهي نشاند خداي
نبي و علي را به ديگر سراي

گر از مهرشان من حكايت كنم
چو محمود را صد حمايت كنم

جهان تا بود شهرياران بود
پيامم بر تاجداران بود

كه فردوسي توسي پاك جفت
نه اين نامه بر نام محمود گفت

به نام نبي و علي گفته‌ام
گهرهاي معني بسي سفته‌ام

شاعر : ابوالقاسم فردوسي توسي
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
سيد و سرور بگو كيست به غير از علي

جان پيمبر بگو كيست به غير از علي

صاحب منبر بگو كيست به غير از علي

خواجه‌ي قنبر بگو كيست به غير از علي

ساقي كوثر بگو كيست به غير از علي

شاه ولايت كه بود راه هدايت كه بود

عين عنايت كه بود جاي حمايت كه بود

باب رسالت كه بود نور امامت كه بود

روح سخاوت كه بود اصل شجاعت كه بود

قاتل عنتر بگو كيست به غير از علي

در همه عالم بگو كيست كه در كعبه زاد

ديده‌ي حق بين نخست بر رخ احمد گشاد

فيض لعاب نبي جمله علومش بداد

يافت به طفلي ز حق خلعت رشد و رشاد

مرشد ديگر بگو كيست به غير از علي

سوره‌ي ياسين به‌خوان كيست امام مبين

سوره‌ي تحريم نيز صالح و مومن ببين

هادي خلقان كرا گفت خداوند دين

كيست پس از مصطفي وارث تخت و نگين

صاحب افسر بگو كيست به غير از علي
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=4]باده بده ساقيا ، ولى ز خُم غدير
چنگ بزن مطربا ، ولى به ياد امير

تو نيز اى چرخ پير ، بيا ز بالا به زير
داد مسرت ستان ، ساغر عشرت بگير
بلبل نطقم چنان ، قافيه پرداز شد
كه زهره در آسمان ، به نغمه دمساز شد
محيط كون و مكان ، دايره ساز شد
سرور روحانيون هو العلى الكبير
نسيم رحمت وزيد ، دهر كهن شد جوان
نهال حكمت دميد ، پر ز گل و ارغوان
مسند حشمت رسيد ، به خسرو خسروان
حجاب ظلمت دريد ، ز آفتاب منير
فاتح اقليم جود ، به جاى خاتم نشست
يا به سپهر وجود ، نير اعظم نشست
يا به محيط شهود ، مركز عالم نشست
روى حسود عنود ، سياه شد مثل قير
صاحب ديوان عشق ، زيب و شرافت گرفت
گلشن خندان عشق ، حُسن و لطافت گرفت
نغمه دستان عشق ، رفت به اوج اثير
به هر كه مولا منم ، على است مولاى او
نسخه اسما منم ، على ست طغراى او
يوسف كنعان عشق ، بنده رخسار اوست
خضر بيابان عشق ، تشنه گفتار اوست
كيست سليمان عشق ، بردر جاهش فقير
اى به فروغ جمال ، آينه ذو الجلال
« مفتقر » خوش مقال ، مانده به وصف تو لال
گر چه بُراق خيال ، در تو ندارد مجال
ولى ز آب زلال ، تشنه بود ناگزير[/h]
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر هزار بشير آمد و نذير آمد
محمد است كه بي مثل و بي نظير آمد

مزاج عالميان چون به شور و شر گرديد
به خير جامعه خيرالبشر بشير آمد

به دور پادشه عادلي كه پيش درش
قصور عاليه‌ي قيصري قصير آمد

زآسمان رسالت بتافت ختم رسل
كه چرخ معدلت از طلعتش منير آمد

عقول ناقصه از شرم دم فرو بستند
كه عقل كامل و كل در سخن دلير آمد

به قدرت صمدي در صنم شكست افتاد
كه دور سلطنت واحد قدير آمد

بساط ظلم برافتاد از بسيط زمين
بشير عدل الهي چو بر سرير آمد

نخست مرد خدايي كه دست بيعت داد
رسول را به صباح و مسا ظهير آمد

علي ولي خدا صاحب ولايت بود
كه به‌هر نصرت حق ناصر و نصير آمد

بدان مثابه كه هارون وزير موسي بود
علي معين رسول آمد و وزير آمد

به پاس خدمت پيمان شه ولايت شد
كه مست جام ولا از خم غدير آمد

علي به خدمت اسلام فضل سبقت داشت
كه پاس خدمت ديرينه ناگزير آمد

علي ز روز صعر از كبار امت بود
اگرچه در شمر سال و مه صفير آمد

وصايت علي آموخت حكمتي ما را
كه بر حكومت اقوام دلپذير آمد

كه پيشوايي ملت نصيب مرداني است
كه سبق خدمتشان بر جوان و پير آمد

كسي است رهبر آزادگان كه از سر جان
گذشت در ره آزادي و اسير آمد

اسير نفس نشد يك نفس علي ولي
نشد اسير كه بر مومنين امير آمد

امير خلق كجا و اسير نفس كجا
كه سربلند نشد هر كه سر به زير آمد

علي نداد به باطل حقي ز بيت‌المال
كه از حساب و كتاب خدا خبير آمد

علي نخورد غذايي كه سير برخيزد
مگر كه سير خورد آن كه نيم سير آمد

علي غني نشد الا به يمن دولت فقر
كه دولتش به طرفداري فقير آمد

علي ستم نكشيد و حقير ظالم نشد
نشد حقير كه ظالم برش حقير آمد

علي ز مظلمه‌ي خلق سخت مي‌ترسيد
كه حق به مظلمه‌ي خلق سختگير آمد

درود باد بر آن ملتي كه رهبر وي
چنين باشد مقام و چنين خطير آمد

غدير خم نه همين عيد مذهبي ماراست
كه عيد ملي ما نيز در غدير آمد

به مهر آل علي غاصب از عجم بگريخت
به دوستي علي شو كه دستگير آمد

درود باد بر ايران كه نقش تاريخش
ز مهر آل علي نقش هر ضمير آمد

درود باد بر ايران كه انتقام علي
ز روبهان بگرفت و به كام شير آمد

سخن به مدح علي كس نگفت چون سرمد
اگر هزار سراينده و دبير آمد

شاعر : صادق سرمد
 
بالا