با درود وسپاسِ فراوان خدمتِ عزیزانی که در مسابقه شرکت کردند و همراهانِ خوبِ تالارِ ادبیات!
نوبت به نظر سنجیِ مسابقۀ ادبیِ 6 رسید.
:: دوستانِ عزیز! قبل از شرکت در نظرسنجی به نکاتِ زیر توجه کنید ::
1-فقط عزیزانِ دعوت شده می تونن در نظر سنجی شرکت کنن، رایِ بقیۀ دوستان حذف خواهد شد.
2-دوستانِ شرکت کننده در مسابقه به متنِ خودشون نمی تونن رای بدن.
3- از شرکت کننده هایِ مسابقه انتظار دارم برایِ متنشون تبلیغ نکنن ، اجازه بدین در شرایطِ مساوی برنده ها انتخاب بشن.
دوستانِ گلم! از بینِ 6 متنِ زیر لطفا به 3 متن (با نوشتن شمارۀ متن ها) رای بدین.
مهلتِ نظر سنجی تا جمعه 29 آذر ماهِ 1392
دوستان بعد از رای دادن لطفا پستتونو ویرایش نکنین.
جوایزِ مسابقه:
نفرِ اوّل 100 امتیاز
نفرِ دوّم 75 امتیاز
نفرِ سوم 50 امتیاز
موضوعِ مسابقه:ارسالِ شعر یا متنِ ادبی در مورد "یلدا"
شمارۀ 1

همه میگویند بلندترین شب سال اما میدونید بلندترین شب سال اونجاست که بخاطرش تا خود صبح بیدار باشی و از خودت بپرسی چرا چیکار کردم چه اشتباهی کردم میدونی شبی که تیک تاک ساعت وغم و غصه و بدتر از اون اشکهات باشه شب طولانی عمرت هست نه شب یلدا که پر از اجیل و هندونه و خنده و شادی هست شبی که صبح نمیشه و هر لحظه ات دلت بخواد تموم بشه زندگی شبی که هزار بار اسمش صدا میزنی ولی میدونی جوابی نمیگیری و حتی نمیشنوه بیشتر شبهای من یلداست انجا که اسمش را در تاریکی صدا میزنم و چشمانم بارانیست و تنها مجبورم صدای اشکهایم را در بالشتم خفه کنم
شمارۀ 2

یلدا نام فرشته ای است بالا بلند
با تن پوشی از شب و دامنی از ستاره
یلدا نرم نرمک با مهر آمده بود
با اولین شب پاییز
و هر شب ردای سیاهش را
قدری بیش تر بر سر آسمان می کشید
تا آدم ها زیر گنبد کبود آرام بخوابند
یلدا هر شب بر بام آسمان
و در حیاط خلوت خدا راه می رفت
و لابه لای خواب های زمین
لالایی اش را زمزمه می کرد
گیسوانش در باد می وزید
و شب به بوی او آغشته می شد
یلدا، شبی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت
آتش که می دانی، همان عشق است
یلدا آتش را در دلش پنهان کرد
تا شیطان آن را ندزدد
آتش در یلدا بارور شد
فرشته ها به هم گفتند
یلدا، آبستن است
آبستن خورشید
و هر شب قطره قطره خونش را به خورشید می بخشد
و شبی که آخرین قطره را ببخشد
دیگر زنده نخواهد ماند
فرشته ها گفتند
فردا که خورشید به دنیا بیاید
یلدا خواهد مرد
یلدا همیشه همین کار را می کند
می میرد و به دنیا می آورد
یلدا آفرینش را تکرار می کند
راستی، فردا که خورشید را دیدی
به یاد بیاور که او دختر یلداست
و یلدا نام همان فرشته ای است
که روزی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت...
شمارۀ 3

بین خودمان بماند
تو که نباشی
حتی کرسی خانه مادربزرگ هم یلدایِ بی سحرِمرا گرم نخواهد کرد!
شمارۀ 4

به شوق آمدنش ...
روی سر آدم برفی کلاه پشمی می گذارم!
کنار شومینه مینشینم و شال گردن نا تمامم را تمام میکنم!
میگذارم صدای دانه کردن انارها را بشنَود...
عطر لبوی پخته در خانه پر شود...
و سرخی هندوانه چشم را بزند...
هرچه قدر هم حافظ بخوانم کم است...
چون شب طولانی ست ... وقت کم نمی آورم
یَلداست دیگر ... همیشه متفاوت است...!
شمارۀ 5

سرِ این سفره ی یلدا عجب حالی شده حالم
بخون حافظ! صدات خوبه کنارت خیلی خوشحالم
یه کاسه عشق، یه دونه شمع ،دو تا پروانه ی عاشق
نگا کن حالِ من خوبه شدم دیوونه ی سابق
یه دیوونه که این شبها دلش بدجوری مجنونه
به یادت حافظ هم امشب داره لالایی میخونه
بازم امشب به یادِ تو کناره سفره بیدارم
یه کاسه دونه ی یاقوت سرِ این سفره میذارم
یه ظرف آجیل و هندونه گذاشتم کنج این سفره
نمیخوام صبح فردا شه نمیخوام شاید این کفره
ولی امشب به یاد تو زمستونو بغل کردم
نه تب دارم نه میلرزم تویی پایان هردردم
دارم پاییزو میبوسم توی این لحظه ی آخر
آهای حس هم آغوشی آهای یلدای بی آذر
شمارۀ 6

یلدا
سفیدی ی چشمِ
کودکی ست بر منقار کرکس!
یلدا
گیسوان ِبلند و خیس مادرِ من بود
که دسته دسته...
بر دستِ سیاهِ زمستان
طعمه ی باد شد...
یلدا
عمقِ زخم های من است
که با هیچ ضیافتی سیر نمی شود.!
یلدا
دردهای یله شده ی من است
که سحرشان را سِحر کرده اند.
یلدا
عشق من بود
به کوتاهی یک قطعه:
و یلدا, آه
آیینه ایی بود
بر پیشانی غزلم
که با مکرِ انار در هم شکست.
نوبت به نظر سنجیِ مسابقۀ ادبیِ 6 رسید.
:: دوستانِ عزیز! قبل از شرکت در نظرسنجی به نکاتِ زیر توجه کنید ::
1-فقط عزیزانِ دعوت شده می تونن در نظر سنجی شرکت کنن، رایِ بقیۀ دوستان حذف خواهد شد.
2-دوستانِ شرکت کننده در مسابقه به متنِ خودشون نمی تونن رای بدن.
3- از شرکت کننده هایِ مسابقه انتظار دارم برایِ متنشون تبلیغ نکنن ، اجازه بدین در شرایطِ مساوی برنده ها انتخاب بشن.
دوستانِ گلم! از بینِ 6 متنِ زیر لطفا به 3 متن (با نوشتن شمارۀ متن ها) رای بدین.
مهلتِ نظر سنجی تا جمعه 29 آذر ماهِ 1392
دوستان بعد از رای دادن لطفا پستتونو ویرایش نکنین.
جوایزِ مسابقه:
نفرِ اوّل 100 امتیاز
نفرِ دوّم 75 امتیاز
نفرِ سوم 50 امتیاز

موضوعِ مسابقه:ارسالِ شعر یا متنِ ادبی در مورد "یلدا"
شمارۀ 1

همه میگویند بلندترین شب سال اما میدونید بلندترین شب سال اونجاست که بخاطرش تا خود صبح بیدار باشی و از خودت بپرسی چرا چیکار کردم چه اشتباهی کردم میدونی شبی که تیک تاک ساعت وغم و غصه و بدتر از اون اشکهات باشه شب طولانی عمرت هست نه شب یلدا که پر از اجیل و هندونه و خنده و شادی هست شبی که صبح نمیشه و هر لحظه ات دلت بخواد تموم بشه زندگی شبی که هزار بار اسمش صدا میزنی ولی میدونی جوابی نمیگیری و حتی نمیشنوه بیشتر شبهای من یلداست انجا که اسمش را در تاریکی صدا میزنم و چشمانم بارانیست و تنها مجبورم صدای اشکهایم را در بالشتم خفه کنم
شمارۀ 2

یلدا نام فرشته ای است بالا بلند
با تن پوشی از شب و دامنی از ستاره
یلدا نرم نرمک با مهر آمده بود
با اولین شب پاییز
و هر شب ردای سیاهش را
قدری بیش تر بر سر آسمان می کشید
تا آدم ها زیر گنبد کبود آرام بخوابند
یلدا هر شب بر بام آسمان
و در حیاط خلوت خدا راه می رفت
و لابه لای خواب های زمین
لالایی اش را زمزمه می کرد
گیسوانش در باد می وزید
و شب به بوی او آغشته می شد
یلدا، شبی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت
آتش که می دانی، همان عشق است
یلدا آتش را در دلش پنهان کرد
تا شیطان آن را ندزدد
آتش در یلدا بارور شد
فرشته ها به هم گفتند
یلدا، آبستن است
آبستن خورشید
و هر شب قطره قطره خونش را به خورشید می بخشد
و شبی که آخرین قطره را ببخشد
دیگر زنده نخواهد ماند
فرشته ها گفتند
فردا که خورشید به دنیا بیاید
یلدا خواهد مرد
یلدا همیشه همین کار را می کند
می میرد و به دنیا می آورد
یلدا آفرینش را تکرار می کند
راستی، فردا که خورشید را دیدی
به یاد بیاور که او دختر یلداست
و یلدا نام همان فرشته ای است
که روزی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت...
شمارۀ 3

بین خودمان بماند
تو که نباشی
حتی کرسی خانه مادربزرگ هم یلدایِ بی سحرِمرا گرم نخواهد کرد!
شمارۀ 4

به شوق آمدنش ...
روی سر آدم برفی کلاه پشمی می گذارم!
کنار شومینه مینشینم و شال گردن نا تمامم را تمام میکنم!
میگذارم صدای دانه کردن انارها را بشنَود...
عطر لبوی پخته در خانه پر شود...
و سرخی هندوانه چشم را بزند...
هرچه قدر هم حافظ بخوانم کم است...
چون شب طولانی ست ... وقت کم نمی آورم
یَلداست دیگر ... همیشه متفاوت است...!
شمارۀ 5

سرِ این سفره ی یلدا عجب حالی شده حالم
بخون حافظ! صدات خوبه کنارت خیلی خوشحالم
یه کاسه عشق، یه دونه شمع ،دو تا پروانه ی عاشق
نگا کن حالِ من خوبه شدم دیوونه ی سابق
یه دیوونه که این شبها دلش بدجوری مجنونه
به یادت حافظ هم امشب داره لالایی میخونه
بازم امشب به یادِ تو کناره سفره بیدارم
یه کاسه دونه ی یاقوت سرِ این سفره میذارم
یه ظرف آجیل و هندونه گذاشتم کنج این سفره
نمیخوام صبح فردا شه نمیخوام شاید این کفره
ولی امشب به یاد تو زمستونو بغل کردم
نه تب دارم نه میلرزم تویی پایان هردردم
دارم پاییزو میبوسم توی این لحظه ی آخر
آهای حس هم آغوشی آهای یلدای بی آذر
شمارۀ 6

یلدا
سفیدی ی چشمِ
کودکی ست بر منقار کرکس!
یلدا
گیسوان ِبلند و خیس مادرِ من بود
که دسته دسته...
بر دستِ سیاهِ زمستان
طعمه ی باد شد...
یلدا
عمقِ زخم های من است
که با هیچ ضیافتی سیر نمی شود.!
یلدا
دردهای یله شده ی من است
که سحرشان را سِحر کرده اند.
یلدا
عشق من بود
به کوتاهی یک قطعه:
و یلدا, آه
آیینه ایی بود
بر پیشانی غزلم
که با مکرِ انار در هم شکست.
آخرین ویرایش: