نامه عاشقانه من

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
عجب زمانه ای شده!گذشت هم در گذشت...
بابا آب داد دیگر افسانه شده...بابا را هم ایزوگام کردند..
و
سعدی کجایی؟..بنی ادم ابزار یکدیگرند
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همسرم؛صدای نفس های عشق را می شنوم...

همسرم؛صدای نفس های عشق را می شنوم...

همسرم!




صدای نفس های عشق را می شنوم که بر کالبد بی جانم دمیده می شود




و بهم ریختگی نت های زندگی ام را سر و سامان می بخشد...




صدای نفس های عشق را می شنوم که پلی میان دست هایمان می سازد




و بیکرانی نور را در دریای وجودمان به نمایش می گذارد...




صدای نفس های عشق را می شنوم که با باران هم صحبت می شود




و جشن عاطفه را برپا می کند...




و مارا به کلبه ی محبتی که میان زمین و آسمان است فرا می خواند...




آری! صدای نفس های عشق را می شنوم که در کوچه باغ های خاطره می پیچد...




مرغان عشق را بی تاب می کند وبلبلان را به نغمه سرایی ترغیب...




صدای نفس های عشق را می شنوم که چشمه ساران قلبم را متلاطم می کند




و گل های سرخ گونه هایم را شاداب تر...




صدای نفس های عشق را می شنوم که پیانوی معصوم پاهایم را به لرزه در می آورد...




صدای نفس های عشق را می شنوم که قاصدک های تنهاییم را بر باد می دهد...




دستان مرا می گیرد و مرا در تو به نمایش می گذارد...




حال من می توانم تا آخرین ستاره بر فراخ آسمان بلند عاشق باشم...




می توانم به تو تکیه کنم....




و سنگ صبوری برای ناگفته هایم بیابم...




می توانم با اعجاز عشق تو،دلواپسی هایم را به نیستی بسپارم




و با امنیت و آرامشی توصیف ناپذیر، به منتهای آرزوی خود برسم...




من می توانم با اعجاز محبت تو، برگ برگ دفتر وجودم را از پاییز تنهایی پاک کنم...




و شرار بی کسی را در دلم به خاکستر مهربانی مبدل کنم...




من می توانم بیشتر از خودم، تورا دوست داشته باشم...




در کوچه پس کوچه ی زندگی، ترانه ی دلدادگی را بخوانم




و برای خوشبختی تو، همه ی کائنات را به خدمت بگیرم...




من می توانم سرپوش آسمان را بردارم ... تمام فرشتگان را فرا بخوانم و دعایشان را هدیه بگیرم و برایت بیاورم....




من می توانم در وصف تو غزلی بسرایم که حتی حافظ هم به آن رشک ببرد...




می توانم رمانی را به دنیا آورم که ماندگار ترین اثر ادبی باشد...




می توانم قلمرو احساس خود را (قلب تو) مملوء از یاسهای وفاداری و پیچک تعهد کنم و به آغوش تو پناه بیاورم...




آغوش تو تنها مامن گاه من است و دستان پر مهرت تنها همراه من...




من با تو دیگر از کوره راه سرنوشت واهمه ندارم...




من دیگر برای مرگ لحظه شماری نمی کنم...



من برای خوشبختی بی تابم...




من مخلوق ویژه ی پروردگارم به شمار می آیم....




من با تو عاشق شده ام...




من با تو لیلی شده ام




و صادقانه مجنون خودرا می ستایم...


نازنین فاطمه جمشیدی




:gol:

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهربانم
به اندازه اسمانی بی كران و دریایی زلال تو را تقدیس می كنم
و كلام ابی رنگت را بر خانه دلم می نگارم
و تنها واژه محبتم از ان توست
دیگر نسبت به هم بیگانه نیستم
احساسمان،ارزوهایمان و نگاهمان با هم گره می خورد
من تو را در قصه های شیرین عاشقانه ام جا داده ام
اكنون،فصلی سبز را با هم اغاز می كنیم
فصل خوش شكفتن،فصلی پر از احساس ،همدلی و دلدادگی
پنجره های زندگی مان را به روی امید و شادی باز خواهیم كرد
و ترانه خوش اهنگ صمیمیت را با هم خواهیم خواند
گل هایی از مهربانی و خوشبختی در باغچه دلمان خواهیم كاشت
تا بعد از این صداقت مان
صدای زلال خوشبختی ما را به افق های دور دست برساند
من همیشه با قلم محبت بر روی گلبرگ های عشق
با دستانی پر از مهر و چشمانی لبریز از باران
از میان هزاران واژه برای تو
دوستت دارم را انتخاب میکنم

جاودانه...
مهربانم ، زیباترین احساساتم را با قلم عشق نثارت خواهم كرد
عطر آغوشت را دوست دارم
چرا كه بوی بهترین یاسهای زندگی را برای من تداعی می كند
صدای قلبت را دوست دارم
چرا كه زیباتربن اهنگ زندگی را می نوازد
دست پر از مهرت را دوست دارم
چرا كه بذرهای محبت را بر زمین وجودم می پاشد
چشمانت را دوست دارم
چرا كه زیباترین مروارید های عالم در این صدفها نهفته است
ای یاس سپید زندگی
تو را در كدامین گلستان عشق بگذارم كه طراوتت جاودانه باشد
اما نه،نمی شود تو را در گلستان زمان نهاد
چرا كه هیچ گلستانی لایق این همه زیبایی
و مهربانی و صفا نیست
پس تو را در اعماق جاودان قلبم خواهم نهاد
كه سراسر از عشق تو لبریز است
ای یاس سپید
امروز از فراز و نشیب روزها هنوز
خانه قلبم از عشق تو گرم است
ای جاودانه..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنقدر برای دیدنت عجله کردم که هنوز،



"دلم"


بند کفش هایش را نبسته بود!



با همان حال، تمام دشت را دویدم تا به تو برسم؛



که مبادا پیش از من "ناز نگاهت" خریدار پیدا کند



آخر شنیدم که کسی میگفت:



شقایقها هم عاشق میشوند...!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقدیم به تو که خودت میدانی

تمام این نوشته هایم برای توست

تویی که با آمدنت شب هایم

نیز همانند روزهایم روشن است

و مهربانی و عشقت را مانند

گرما و نور خورشید به من بخشیدی

خورشید زندگی ام دوستت دارم و

تا آخرین غروب زندگی ام در کنارت خواهم ماند


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دم غروب موهایم را به باد میسپارم
انگشتان میان موهایم را
کسی نمیبیند
اخر سر انگشتان تو لای موهایم به رقص در امده
همین نزدیکی قاصدکی را به هوا پرواز میدهم
تا لای موهایت
خانه کند
همین حوالی گلی سرخ به طراوت نگاهت در دستانم نوازش میکنم
اینگونه
به یاد نگاهت میافتم
تمام اسمان را با تمام وجود لبخند میکنم
تا لبخندت را برایم هدیه بیاورد
میان کوها شقایق را میابم و از
قلب سرخت با ان سخن میگویم
چه ذوقی میکند شقایق ندیده
عاشقت شده
همین حوالی دلم
نامت تکرار میشود
a.m
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تو دیگر نخواهی آمد...
این تلخ ترین حقیقت زندگی من است...
ولی من می آیم...
خسته ام...
دعا کردم همین روزها بیایم...
و از این خستگی ها رها شوم...: (

همین حوالی صدای لبخند خشکید
صدای قطره قطره اشک به اسمان رسید
شقایقها نالیدن
رزها به اسمان لبخند دیگر نمیزنند
اینجا دیگر لبخندت نیست
اما هنوز حضور خدا هست
a.m
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
.........
حنانه؟:razz:دیوونه
.........
همین حوالی صدای لبخند خشکید
صدای قطره قطره اشک به اسمان رسید
شقایقها نالیدن
رزها به اسمان لبخند دیگر نمیزنند
اینجا دیگر لبخندت نیست
اما هنوز حضور خدا هست
a.m

گاهی باید بین فریادهای درون خود را خفه کرد...
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرگز فریادت را خفه نکن
تنها
افکاری را نادیده بگیر که
تو را غم زده میکنند
دلم شادیت را میخواهد
شادی یعنی بودن کسی که تو هر شرایطی حتی وقتی اشتباه میکنی پشتت باشه
و طرف تورو بگیره..
یعنی وقتی ناراحتی باهات بیاد بیرونو کلی شادت کنه..
مث بابا...
ولی دیگه هیچی نمیتونه جای این شادیو پر کنه...
هر چقد جلوتر میری به ظاهر شادتری ولی ...
یه جایی میرسه که لبات میخنده ولی چشمات گریه میکنه
این یعنی افسردگی ..
این یعنی وقتی بابا نیس هیچی جاشو پر نمیکنه...
:w04:
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
شادی یعنی بودن کسی که تو هر شرایطی حتی وقتی اشتباه میکنی پشتت باشه
و طرف تورو بگیره..
یعنی وقتی ناراحتی باهات بیاد بیرونو کلی شادت کنه..
مث بابا...
ولی دیگه هیچی نمیتونه جای این شادیو پر کنه...
هر چقد جلوتر میری به ظاهر شادتری ولی ...
یه جایی میرسه که لبات میخنده ولی چشمات گریه میکنه
این یعنی افسردگی ..
این یعنی وقتی بابا نیس هیچی جاشو پر نمیکنه...
:w04:

میان همین دقایق بنشین
اصلا مگر کسی
را میتوان یافت که مثل پدر باشد
اگر بخواهیم
بعد از رفتن عزیزانمان مثل همان موقع زندگی کنیم
نه کاش میشد ولی
تا اخر عمرت
تکیه ای از وجودت
گم میشود
تنها بعد از مرگ میابیش
پدر و مادر تنها
تکه هایی هستند که
بعد از رفتنشان
تا ابد حسرت میخوری
حتی مهم نیست چقدر عاشق یک نفر باشی
روزی میتوانی نبودنهایش را تحمل کنی
بی او بودن را کمتر حسرت بخوری
ولی دو نفر مهم زندگیت
هرگز نه هرگز
تکراری نخواهند شد
هرگز نمیتوانی
ارام بگیری تا ابدیت
پس حال تنها
با تقدیر مجبوریم کنار بیایم
چشمانمان را ارام ببندیم در تنهایی بگریم و در جلوی دیگران بخندیم
شاید دردهایمان یادشان نرود
که حضورمان مایه حیاتشان هست
a.m
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تکرار اسم تـــــــــو ..
اين روزها ..
حادثه ي تکراري زندگي من است ..
هيچ ديوانه اي از اين همه تکرار ..
به اندازه ي من..
لـــــــــــــذت نخواهد برد...
...
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته‌تر از پروانه
سالهاست
گٍردِ رؤیاهای سرخ باغچه‌ی خویش پر می زنم وُ
هنوز غربت تلخ همیشه را،
مزه می کنم...
من خسته ام
و هیچ حاجتی به تأیید هیچ پروانه ای نیست
کافی ست دگمه‌ی پیراهنِ پریروزم را باز کنی
تا پاره پاره هایِ عریانِ عمرِ هزار پروانه را،
به سوگ بنشینی...
من خیسِ خستگی ام
بیا شانه هایت را
بالش خیلِ خستگی هایم کن
شاید شبی
زخمهایم را زمین بگذارم...

بهمن قره داغی
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه ســــــــــــــــــــــــ ـــــود ؟

چه ســــــــــــــــــــــــ ـــــود ؟

بی خبر از هم دگر آسوده خوابیدن چه سود؟ بـر مزار مردگان خویـش نالیــدن چه سود؟ زنـــــده را بـــایـــد بــــه فریــادش رسیـد ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود؟ زنـــــده را تـا زنـــــده اسـت قدرش بـدان ورنه بر روی مزارش کوزه گل چیدن چه سود؟ زنـــــده را در زنـــدگـی دسـتــش بگـیــر ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟ بـــا محبّـــت دســـت پیـــران را بـبــوس ورنه بـر روی مزارش تاج گل چیـدن چه سود؟ یک شبــی با زنــــده ای غمـخوار باش ورنه بر روی مزارش زار نالیدن چه سود؟ تـا زمانـی زنده ایم با یکدگـــر بیگانه ایم جا خالی من اندر خانه ام دیدن چه سود؟ گــــــر توانـــی زنــــده ای را شــــاد کن در عزا عطر و گلاب ناب پاشیدن چه سود؟ از برای سالمنـدان یک گل خوشبـو ببر تاج گل ها در کنار هم دگر چیدن چه سود؟گــر نپـرســی حــال مـن تـــا زنــــده ام گریه و زاری و نالیدن پس از مرگم چه سود؟ گـــر نکــردی یــاد مـن تـــا زنــــده ام سنگ مرمرها به روی قبر من چیدن چه سود؟
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
بی خبر از هم دگر آسوده خوابیدن چه سود؟ بـر مزار مردگان خویـش نالیــدن چه سود؟ زنـــــده را بـــایـــد بــــه فریــادش رسیـد ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود؟ زنـــــده را تـا زنـــــده اسـت قدرش بـدان ورنه بر روی مزارش کوزه گل چیدن چه سود؟ زنـــــده را در زنـــدگـی دسـتــش بگـیــر ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟ بـــا محبّـــت دســـت پیـــران را بـبــوس ورنه بـر روی مزارش تاج گل چیـدن چه سود؟ یک شبــی با زنــــده ای غمـخوار باش ورنه بر روی مزارش زار نالیدن چه سود؟ تـا زمانـی زنده ایم با یکدگـــر بیگانه ایم جا خالی من اندر خانه ام دیدن چه سود؟ گــــــر توانـــی زنــــده ای را شــــاد کن در عزا عطر و گلاب ناب پاشیدن چه سود؟ از برای سالمنـدان یک گل خوشبـو ببر تاج گل ها در کنار هم دگر چیدن چه سود؟گــر نپـرســی حــال مـن تـــا زنــــده ام گریه و زاری و نالیدن پس از مرگم چه سود؟ گـــر نکــردی یــاد مـن تـــا زنــــده ام سنگ مرمرها به روی قبر من چیدن چه سود؟

واقعا چ سود!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تمام نامه هایم
بی مخاطب مانده اند
تنها
در لحظات دلتنگی
ارام سر بر شانه
خویش میگذارم
به همان جایی مینگرم که تو هستی
اما دست در دست دیگری
a.m
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همسرم، تورا می شناسم...

همسرم، تورا می شناسم...

تو را می شناسم


تو سالهاست شاهزاده ی قصر رویاهای منی

تو سالهاست مونس شب های تنهایی منی...

تو سالهاست آرزوی دیرین منی...

و حال به دیدارم آمدی!

زمانی که حتی تصورش را هم نمی کردم...

می خواستم از عشق فاصله بگیرم...

می خواستم تنهایی را مونس لحظه هایم معرفی کنم...

می خواستم در کلبه ی بی کسی هایم مسکن گزینم...

و از این روزگار انتقام بگیرم...

تو با رنگ حضورت به همه بی رنگی های زندگی من, رنگی از مهربانی پاشیدی...

و مرا در برابر تمامی نا کامی ها در آغوش کشیدی...

براستی که تو مرا با عشق آشتی دادی

با محبت آشنا نمودی

و به سرنوشت و آینده ام امیدوار کردی

دوستت دارم همسرم...

نازنین فاطمه جمشیدی


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مخاطب خاص

مخاطب خاص

این نامه به اون
همسفر بی معرفتم میگم
اصلا نامه چیه
بگو ببینم
کجایی
چرا نمیگردی دنبالم
اصلا چرا دلت همسفر خودت نمیخواد
اصلا هر کجا هستی باش
لعنت به این همسفر بی خیال و بی عاطفه
البته میدونی خوبه همسفر من
هرگز این نمیخونه
وگرنه باید ناز میکشیدم که
اشتی کنه



یه شوخی بود کسی جدی نگیره
واسه همونیک ه همه میگن
به وقتش میاد تو زندگیت
گذاشتمش
شاید یه روزی بیاد ولی
معلوم نیست

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همسرم...

همسرم...

همسرم!




وقتی از تو می نویسم احساسم گل می کند...


قلمم با شبنم پرمی شود و عاشقانه هایم معطر...


وصف تو همانقدر لطیف است که گلبرگ های گل رز...


نازنین فاطمه جمشیدی








 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماندن هميشه خوب نيست...رفتن هم هميشه بد نيست...
گاهي رفتن بهتر است.گاهي بايد رفت...بايد رفت تا بعضي چيز ها بماند...
اگر نروي هر انچه ماندنيست خواهد رفت...
اگر بروي شايد با دل پر بروي و اگر بماني با دست خالي خواهي ماند...
گاهي بايد رفت و بعضي چيزها که بردني ست با خود برد...
... ... ... مثل ياد،مثل خاطره ،مثل غرور...
و انچه ماندنيست را جا گذاشت،مثل ياد،مثل خاطره،مثل لبخند...
رفتنت ماندني مي شود,وقتي که ب...ايد بروي...
و ماندنت رفتني ميشود,وقتي که نبايد بماني...
برو و بگذار چيزي از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند...
برو وبگذار پيش ازاينکه رفتنت دردي بر دلي بنشاند،خاطره اي پر حسرت شود ...
برو و نگذار ماندنت باري بشود بر دوش دل کسي که شکستن غرورت برايش...
از شکستن سکوت اسانتر باشد...عشقت را بردار و برو...
برو...زيبا برو....

اما من میگم


همیشه برای “ماندن ” دلیل هست … و برای “رفتن” بهانه.
همیشه برای “خواستن” نیاز هست … و برای “رد کردن”، مصلحت.
همیشه برای “داشتن” فضا هست … و برای “نداشتن” تقصیر.این که سوار بر کدام کوپه این قطار شوی،
به پای ماندن و دست خواستن و عشق داشتنت، بر می گردد
اگر داری که بسم الله …

اگر نه، جهان پر است از “بهانه” و “مصلحت” و “تقصیر” بی صاحب !


حلالم کنید
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
جملـــه ای کـه یـــه نفـــر بعــد از پــدرش همیشــه
وقتی که ناراحته،
وقتی که خوشحاله ،
وقتی که کسی اَذیتش کرده،
وقتی که گرفتار میشه،
وقتی که دلش گرفته،
وقتی که کمک نیاز داره
وقتی که نا امید میشه
وقـتــــــــــــــــــی ...
" اگــــــه بـــــابـــــام بــــــــودش"
 
آخرین ویرایش:

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جملـــه ای کـه یـــه نفـــر بعــد از پــدرش همیشــه
وقتی که ناراحته،
وقتی که خوشحاله ،
وقتی که کسی اَذیتش کرده،
وقتی که گرفتار میشه،
وقتی که دلش گرفته،
وقتی که کمک نیاز داره
وقتی که نا امید میشه
وقـتــــــــــــــــــی ...
" اگــــــه بـــــابـــــام بــــــــودش"


 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز


نیسی حرصت بدم...
دلم واسه حرص دادن و اینکه کسی نتونه چیزی بم بگه تنگ شده...
واسه اینکه اول صبح پاشم پارچ آب خالی کنم تو سر کسی تنگ شده...
واسه اینکه دستمو بذارم رو آیفون و بر ندارم تنگ شده..
واسه اینکه با استادا و معلما دعوا کنم و با همه تقصیرام تو طرف من باشی تنگ شده...
واسه اینکه وقتی میرم دانشگاه سر کلاس برام اس بیاد بگی خونه نیسی از دستت راحتیم خونه ساکت شده تنگ شده
دلم واسه یه خرید ک اعصاب همه رو خورد کنه تنگ شده
اه ..................
دلم واسه خودم تنگ شده
هیشکی منو اینجوری دوس نداره بابایی
هیشکی...
حتی خودمم حوصله خودمو ندارم..
فقط یکاری کن نذار کم بیارم
: (


 

Similar threads

بالا