من میرم جهنم!!؟

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
راز بزرگ هستی پاسخ داده شد.


روزدوم نوامبر مصادف با ۱۱ آبان ۱۳۹۴ مجله ی scientist در سر مقاله ی اصلی خود با تیتر بزرگ نوشت : بهشت و جهنم وجود دارد!
بیل برایسون سردبیر این مجله در پیش گفتار به طور مفصل در خصوص پروژه ی۱۶ ساله ی گروهی از دانشمندان کشورهای آلمان،انگلیس،سوییس و آمریکا که به طور محرمانه انجام شده است قلم زد.به گفته ی او انتشار این نتایج پس از قطعی شدن در تاریخ ده سپتامبر سال ۲۰۰۱۱ برای بررسی مجدد برای مدت چهار سال به تعویق افتاد .آنچه که به طور خلاصه از این تحقیقات حاصل شده است این است که هر انسان در طول زندگی بر اساس تفکرات ذهنی امواج‌ و فرکانساهایی در نرون های مغز ایجاد میکند که همان حامل های دستوری هستند.برای نمونه تفکر خشم آلود منهتی به صدور امواج سطح آلفا با فرکانسهای شدید و بسیار کوتاه در سطح رشته های نرونی شده و باعث ایجاد سیلان هورمونهای خاص از جمله آدرنالین میگردد.ازین رو هر خصوصیت و ویژگی اخلاقی که در ذهن انسان شکل میگیرد این تاثیر را در بدن انسان گذاشته و سطحی از امواج ایجاد میکند.دانشمندان با بررسی تاثیراین امواج بر روی طول موج نوسان پروتون های سازنده ی سلولهای یک مغز که از آن در حالات مختلف نمونه برداری شده بود به این نتیجه رسیدند که مقادیراین طول موج ها برای پروتون ها در حالتهای مختلف متفاوت بوده است.از طرف دیگر با انبساط هستی پس از بیگ بنگ و گسترش بدون انتهای کل هستی به سمت نیروهای گرانشی فرا کیهانی ، کل هستی نهایتا به دو لایه در هم پیچیده در بستر بی انتها گسترش می یابد که بخشی نیروهای سیاه‌چاله ای یا همان Dark forces و بخشی نیروهای روشن یا همان light forces میباشند.و پس ازمایشات ثابت شد پروتونهای مغز در حالت منفی جذب نیروهای سیاهچاله ای و پروتونهای مغز در حالت مثبت جذب نیروهای روشن میگردد.به گفته ی ریچارد هایزگر دبیر اجرایی تیم آزمایشاتی هر سلول پس از مرگ در طول میلیونها سال به ذرات بنیادین تقسیم شده که براساس طول موج ذرات زیر اتمی همچون پروتونها که در روابط کوانتومی رفتار میکنند دارای یک حافظه ی ثبت شده می باشند که به سمت نیروهای تاریک و یا روشن کشانده میشوند.به عقیده ی ریچارد هایزگر آنچه که از برزخ در کتب آسمانی یاد شده است در واقع طول بازه ی زمانی این اجزا در مسیر حرکت خود بعد از تجزیه ی یک جسد تا رسیدن به سیاه چاله های با درجه حرارت بیش از ۵۰۰ ملیون درجه فارنهایت(جهنم) و یا لایه های نورانی با دمای سازگار برای بقای اجزای اتمی(بهشت) می باشد.انتظار می رود این نتایج شگفتی آور اثرات بسیار مهمی را در نظام فلسفی و اخلاقی جهان ما داشته باشد.چرا که با در نظر گرفتن اثبات علمی وجود بهشت و جهنم هر یک از ما به این خواهیم اندیشید که پروتون های سلولهای ما به کجا خواهند رفت؟ بهشت یا جهنم؟
منبع :مجله نشنال ساینتیست
www.nationalscientists.com

:w22::w22:
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
آره دیگه. خدا همیهش گفته و میگه ولی ما گوش نمیکنیم.... اون دنیا بازتاب افکار و اعمالمونه. همین میشه که این مقاله گفته
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
آره دیگه. خدا همیهش گفته و میگه ولی ما گوش نمیکنیم.... اون دنیا بازتاب افکار و اعمالمونه. همین میشه که این مقاله گفته

بیش از 500 میلیون درجه فارنهایت!
من جزغاله میشم این تو!:D
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیش از 500 میلیون درجه فارنهایت!
من جزغاله میشم این تو!:D


خخخ. نه اگه آزارت به کسی متوجه نباشه نگران نباش زیاد...:D. اما اگر تودلت هی انرژی منفی به خودت بدی یا به دیگران هی گیر بدی تودلت (هممون) خودمون اول از همه منفی و جزغاله میشیم. خخ
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
خخخ. نه اگه آزارت به کسی متوجه نباشه نگران نباش زیاد...:D. اما اگر تودلت هی انرژی منفی به خودت بدی یا به دیگران هی گیر بدی تودلت (هممون) خودمون اول از همه منفی و جزغاله میشیم. خخ

انرژی منفی خیلی به خودم میدم!:cry:
پس اگه اینجوریه همه ادمای افسرده میرن چهنم؟
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز

انرژی منفی خیلی به خودم میدم!:cry:
پس اگه اینجوریه همه ادمای افسرده میرن چهنم؟


نه. بخاطرافسردگی که جهنم نمیبرن.... بیشتر منظورش اینه
همش نیت بد داشته باشی یا بداخلاق باشی بادیگران...یا ... چمیدونم...همینجور چیزا.
البته باید سعی کرد افسردگی رو هم برطرف کرد تا مفیدباشیم خودمونو هدر ندیم فردا ازمون سوال کردن چیکارکردید تودنیا چیزی واسه گفتن داشسته باشیم.خخخ.
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه. بخاطرافسردگی که جهنم نمیبرن.... بیشتر منظورش اینه
همش نیت بد داشته باشی یا بداخلاق باشی بادیگران...یا ... چمیدونم...همینجور چیزا.
البته باید سعی کرد افسردگی رو هم برطرف کرد تا مفیدباشیم خودمونو هدر ندیم فردا ازمون سوال کردن چیکارکردید تودنیا چیزی واسه گفتن داشسته باشیم.خخخ.

میگم فقط این مونده که کشفش کنن که چه کسایی ازمون اون موقع سوال میکنن!:D
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
میگم فقط این مونده که کشفش کنن که چه کسایی ازمون اون موقع سوال میکنن!:D


:D.
خلاصه انرژی منفی نباش خواهرم.
خخ
من خودمم یه مدته احساس میکنم یکم انرجی منفی شودم!.. نموخام!. خخخخ.
 

Mandela.

عضو جدید
لطفا اینقدر مطالب دروغ و خرافی رو پخش نکنین.
نا سلامتی شما تو این مملکت دانشگاه رفتین !!!!!!!!!

قبل از باور کردن چنین خبرهایی یک جستجو بزنین کمتر از 5 دقیقه وقتتون رو میگیره.
ببینید آیا معادل انگلیسی چنین مطالبی وجود داره.
آیا سایت مذکور یک سایت علمی هست یا یک وبلاگ هست یا یک ژورنال معتبر.

سایتی به نام nationalscientists اصلا وجود خارجی نداره که بخواهیم بررسی کنیم مطلبش علمی هست یا نیست !!!!
وقتی روی لینک کلیک میکنی، یک صفحه کاملا بی ربط میاره.

لطفا اینقدر راحت بازی نخورین.
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
لطفا اینقدر مطالب دروغ و خرافی رو پخش نکنین.
نا سلامتی شما تو این مملکت دانشگاه رفتین !!!!!!!!!

قبل از باور کردن چنین خبرهایی یک جستجو بزنین کمتر از 5 دقیقه وقتتون رو میگیره.
ببینید آیا معادل انگلیسی چنین مطالبی وجود داره.
آیا سایت مذکور یک سایت علمی هست یا یک وبلاگ هست یا یک ژورنال معتبر.

سایتی به نام nationalscientists اصلا وجود خارجی نداره که بخواهیم بررسی کنیم مطلبش علمی هست یا نیست !!!!
وقتی روی لینک کلیک میکنی، یک صفحه کاملا بی ربط میاره.

لطفا اینقدر راحت بازی نخورین.

سرعت نت پایینه نمیشه شما خودت زحمتشو بکش!:D
حالا گیرم بهشت و جهنمی هم وجود داشته باشه و این حرف درست باشه شما چرا ناراحت میشی؟
به کسی ضرر نمیرسونه که میگه کارای خوب کنید تا برید یه جای خوب!:D

 

Mandela.

عضو جدید

سرعت نت پایینه نمیشه شما خودت زحمتشو بکش!:D
حالا گیرم بهشت و جهنمی هم وجود داشته باشه و این حرف درست باشه شما چرا ناراحت میشی؟
به کسی ضرر نمیرسونه که میگه کارای خوب کنید تا برید یه جای خوب!:D


من چک کردم که خدمتتون عرض کردم مطلب کاملا دروغ هست، رو هوا حرفی نمیزنم.

من از بسط دروغ ناراحت میشم، اصلا کاری ندارم محتوای مطلب شما چی هست.
جعل سند و علمی سازی دروغین یک باور، کار بسیار ناشایستی هست.

وگرنه کسی تاپیک بزنه من باور دارم تو جهنم تو آتیش میسوزم و قیر میریزن تو حلقم و ... به من ربطی نداره. نه خوشحال میشم نه ناراحت.
واسه خوب یا بد بودن، بهتره دنبال دلیل های بهتری گشت.
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
مجله آمریکایی «نیوزویک» در شماره جدید خود مطلبی را به پزشک متخصص مغز و اعصاب اختصاص داده است که به گفته خودش، هفت روز «زندگی‌ای با هوش غیرانسان» را تجربه کرده است، تجربه ای که وی آن را حسی شیرین و «آن جهانی» می داند. وی از دنیایی سخن می گوید که اتحاد اساس آن است و آن قدر زیباست که «پنج ثانیه اش ارزش عمری انتظار را دارد.»

دکتر «ایبِن الکساندر» که تجربه خود از مرگ و نیستی را در مطلب ویژه مجله «نیوزویک» به رشته تحریر در آورده، می‌نویسد:
به عنوان یک جراح مغز هیچگاه به پدیده تجربه‌های جهان پس از مرگ و چنین مقولاتی باور نداشتم. پدرم هم مانند خود من جراح مغز و اعصاب بود و من نیز به تبعیت از او راه خود را در دنیای علم پی گرفتم و جراح مغز شدم و در دانشگاه های زیادی از جمله «دانشگاه هاروارد» به تدریس این شاخه از علم پزشکی پرداختم. بنابراین، ‌کاملاً می دانم در مغز آدم‌هایی که ادعا می کنند آن جهان را تجربه کرده‌اند چه می‌گذرد.

مغز آدمی از مکانیسم اعجاب آور و در عین حال فوق العاده ظریفی برخوردار است، کافیست اندکی از اکسیژن دریافتی مغز بکاهید تا واکنش نشان دهد. با چنین اوصافی، برایم جای تعجب چندانی نداشت که آدم‌هایی را ببینم که بعد از گذران دوره درمانی پس از آسیب‌های جدی و بازیابی هوشیاری خود، از تجربه‌های شگفتشان افسانه‌سرایی‌ها کنند. اما هرچه می‌گفتند هرگز بدان معنا نبود که چنین بیمارانی در دنیای واقعی به جایی سفر کرده باشند. مورد من نیز از دو جهت با تجربه همه این بیماران متفاوت بود؛ اول اینکه بخش کورتکس مغز من به طور کامل از کار افتاده بود و دوم اینکه در تمام مدت اغما نشانه‌های حیاتی من تحت نظارت دقیق پزشکان قرار داشت و پیوسته ثبت می‌شد.

این را هم بگویم که پیش از این‌ها، تعریفی که از خودم داشتم یک مسیحی معتقد بود که چندان هم عامل به فرائض دینی نیست. با این وجود از کسانی که علاقه‌مند بودند عیسی مسیح را موجودی فراتر از یک آدم خوب معمولی به حساب آورند هم کینه‌ای به دل نداشتم. حرف آنهایی را می‌فهمیدم که دوست داشتند باور کنند که بالاخره یک جایی در این دنیا خدایی هم هست و در دلم بهشان غبطه می‌خوردم که این ایمان بدون شبهه چه آرامشی را برایشان به ارمغان آورده. با این همه، به عنوان یک دانشمند می‌دانستم که خودم نباید چنین باورهایی داشته باشم.

اوضاع بدین منوال بود تا اینکه سال ۲۰۰۸ رسید و در حالی که بخش «نئوکورتکس» مغزم از کار افتاده بود، هفت روزی را در حالت اغما به سر بردم. در غیبت یک نئوکورتکس فعال، چیزی را تجربه کردم که موجب شد باور کنم که برای وجود هوشیاری پس از مرگ هم دلیل علمی وجود دارد. همینجا بگویم چون می‌دانم شکاکیون چه نظری راجع به چنین حرف‌هایی دارند، داستانم را با منطق و زبان علمی «یک دانشمند» بازگو خواهم کرد، یعنی همان چیزی که هستم.

اوایل صبح خیلی زود، حدود چهار سال پیش با یک سردرد شدید از خواب بیدار شدم. تنها به فاصله چند ساعت، کورتکس مغزم کاملا از کار افتاد. کورتکس بخشی است که کنترل اندیشه ها و احساسات ما را برعهده دارد و باعث تمایز ما از دیگر جانداران است. پزشکان بیمارستان عمومی «لینچبرگ» در ایالت ویرجینیا، که دست برقضا خودم هم آنجا به عنوان جراح مغز و اعصاب کار می‌کردم، به این نتیجه رسیدند که دچار نوعی مننژیت نادر شده‌ام که بیشتر در نوزادان دیده می‌شود. باکتری «ای کولی» افتاده بود به جان مایع مغزی نخاعم و ذره ذره مغزم را می‌خورد.

آن روز صبح، وقتی به اتاق اورژانس رفتم، اوضاعم آنقدر بد بود که امید چندانی به بهبود و ادامه زندگیم در قالب چیزی فراتر از یک گیاه وجود نداشت. مدتی زیادی نگذشت که همان روزنه امید هم از دست رفت. هفت روز در اغمای کامل بودم، بدنم به هیچ محرکی پاسخ نمی داد و فعالیت‌های عالی مغزم کلاً مختل شده بود.

در چنین شرایطی هیچ توجیه علمی‌ای برای این حقیقت وجود ندارد که در حالی که بدنم در اغما کامل به سر می‌برد، ذهنم، هوشیاریم، خود خویشتنم، حی و حاضر بود. نورون‌های کورتکس مغزم به واسطه حمله باکتریایی فلج شده بودند، اما نوعی هوشیاری و معرفت ورای ظرفیت‌های مغزی مرا به بُعد دیگری از این کائنات برد، بُعدی که حتی خوابش را هم هرگز ندیده بودم و هیچگاه در زمره باورمندانش نیز قرار نداشتم.

باری، ماه‌ها سپری شد تا بتوانم برای خودم هضم کنم که چه بر من گذشت. سوای غیرممکن بودن وجود هرگونه هوشیاری در شرایطی که داشتم، چیزهایی که آن موقع تجربه کرده بودم برای خودم هم به هیچ وجه توجیه پذیر نبود: اول، یک جایی در میان ابرها بودم. ابرهایی بزرگ و پُف کرده به رنگ صورتی و سفید که در مقابل آسمان «آبی تیره» تضاد مشهودی ساخته بود.

بالاتر از ابرها -بی نهایت بالاتر- دسته دسته موجوداتی شفاف و نورانی در آسمان این طرف و آن طرف می‌رفتند و خطوط ممتدی را دنبال خود در فضا بر جا می‌گذاشتند. پرنده بودند یا فرشته؟ نمی‌دانم. بعدها که برای توصیف این موجودات دنبال واژه مناسب می‌گشتم این دو کلمه به ذهنم رسید، اما هیچ یک از این دو حق مطلب را درباره این موجودات اثیری ادا نمی‌کند که اساساً از هر آنچه در این کره خاکی می‌شناسم تفاوت داشتند، چیزهایی بودند پیشرفته‌تر و متعالی‌تر.
در دنیایی که بودم، دیدن و شنیدن دو مقوله جدا از هم نبود. انگار که نمی‌شد چیزی را ببینی یا بشنوی و به بخشی از آن بدل نشوی. هرچه که بود متفاوت بود و در عین حال بخشی از چیزهای دیگر، مثل طرح های درهم تنیده فرش های ایرانی...یا نقوش بال یک پروانه.
اما از این همه شگفت‌آورتر، وجود «فردی« بود که مرا همراهی می کرد؛ یک زن.

جوان بود و جزئیات ظاهری او را به طور دقیق به یاد دارم. گونه‌هایی برجسته و چشمانی به رنگ آبی لاجوردی داشت و دو رشته گیسوان طلایی- قهوه‌ایش در دو طرف صورت، چهره زیبایش را قاب گرفته بود. بار اول که او را دیدم روی یک سطح ظریف و نقش دار حرکت می‌کردیم که بعد از لحظه ای فهمیدم بال یک پروانه بود. میلیون‌ها پروانه دورمان را گرفته بودند و در رقص هماهنگ امواجی که ساخته بودند به جنگلزارهای پایین سرازیر می‌شدند و مجدد به بالا و دور ما اوج می‌گرفتند.

انگار که رودی از زندگی و رنگ در هوا جریان داشت. لباس زن ساده بود، مثل یک کشاورز. اما رنگ‌هایش همان ویژگی درخشان، تأثیرگذار و سرشار از زندگی‌ای را داشت که در دیگر چیزهای حاضر در آن مکان به چشم می‌خورد.
زن به من نگاهی انداخت، جوری که می گویم تنها پنج ثانیه از آن نگاه ارزش تمام زندگی تا آن لحظه را دارد و هر چه قبل از آن به سرتان آمده باشد، دیگر اهمیتی ندارد. نگاهش عاشقانه نبود. دوستانه هم نبود. نگاهی بود که ورای تمامی اینها بود و فرای همه مراحل عشقی که این پایین در زمین شناخته‌ایم. چیزی برتر بود که همه انواع دیگر عشق را درونش داشت ولیکن از همه آنها بزرگتر بود.

زن بدون اینکه واژه‌ای بر زبان آورد با من حرف زد. پیامش مثل نسیمی به درونم نفوذ کرد و همانجا در دم فهمیدم که همان است. فهمیدم دنیای دور و برمان نه رویا است و نه گذرا و بی‌اساس است، بلکه حقیقی است.
پیامی که از زن گرفتم سه بخش داشت، که اگر بنا باشد به زبان زمینی ترجمه‌اش کنم، چیزی شبیه به این خواهد شد:
«تو مورد محبت و لطف هستی و عزیز، تا همیشه.»
«موردی نیست که بترسی.»
«هیچ اشتباهی مرتکب نخواهی شد.»

فیزیک نوین می‌گوید که جهان پیرامون ما یکپارچه و غیرمنفک است. اگرچه به ظاهر در دنیایی از تفاوت ها زندگی می کنیم، برپایه قوانین فیزیک، زیر این ظاهر متفاوت هر شیء و هر رویدادی در هستی در پیوند کامل با اشیا و رویدادهای دیگر است و به بیان دیگر «فرق باطن» وجود ندارد.

تا پیش از تجربه‌ام، همه این نظرات برایم جنبه انتزاعی داشتند و درک‌ناپذیر، اما امروز حقیقت‌های زندگیم را تشکیل می‌دهند. به این باور رسیده‌ام که کائنات بر اساس وحدت ایجاد شده است. اکنون می‌دانم که عشق را هم باید به این معادله افزود. دنیایی که من در اغمای بدون مغز انسانیم تجربه کردم همانی بود که آلبرت انیشتین و عیسی مسیح، هر دو، از آن سخن گفته‌اند و صد البته که هر کدام با روش بسیار متفاوت خودشان.

من سال‌های سال به عنوان جراح مغز و اعصاب در معتبرترین مؤسسات جهانی خدمت کرده‌ام. می‌دانم که بسیاری از همکارانم بر این باور پافشاری می‌کنند که مغز، و به ويژه کورتکس، این عضو کلیدی، سر منشأ هوشیاری خاص نوع آدمی است. خود من هم همین طور فکر می‌کردم. اما این باور، این نظریه امروز در برابر من رنگ باخته و آنچه بر من گذشت در پهنه باورهایم جایی برای آن باقی نگذاشت. از همین رو قصد دارم باقیمانده عمرم را به بررسی ذات راستین هوشیاری بپردازم و به همکارانم در عرصه علم و نیز به جهانیان نشان بدهم که ما پدیده‌هایی بسیار بسیار فراتر از مغزهای فیزیکی خود هستیم.

در دنیای امروز بسیاری بر این عقیده‌اند که واقعیت معنوی دین در دنیای مدرن قدرت خود را از دست داده و علم، در برابر ایمان، راه رسیدن بشر به واقعیت وجود است. پیش از این تجربه، من نیز تا حد زیادی در صف طرفداران این مکتب بودم، اما امروز متوجه شده‌ام که این دیدگاه به شدت ساده‌انگارانه است. تصویر مادی‌گرا از کالبد و مغز به عنوان مولدان هوشیاری، و نه ظرف آن، محکوم به شکست است. در مقابل، تلقی نوینی از کالبد و ذهن ظهور خواهد کرد که هم اکنون هم نشانه‌هایش را می‌توان مشاهده کرد. این دیدگاه نو به همان میزان مبتنی بر دین است که بر دانش استوار و غایتش را چیزی قرار خواهد داد که بزرگترین دانشمندان بیش و پیش از هر چیزی در طول تاریخ بشری همواره در جستجوی آن بوده اند؛ چیزی به نام حقیقت.
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از بسط دروغ ناراحت میشم، اصلا کاری ندارم محتوای مطلب شما چی هست.
جعل سند و علمی سازی دروغین یک باور، کار بسیار ناشایستی هست.

وگرنه کسی تاپیک بزنه من باور دارم تو جهنم تو آتیش میسوزم و قیر میریزن تو حلقم و ... به من زبطی نداره. نه خوشحال میشم نه ناراحت.
واسه خوب یا بد بودن، بهتره دنبال دلیل های بهتری گشت.

بله درسته.
شما بنده رو عفو بفرمایید..راستو دوروغش و منم نمیدونم!
کار خوب خوبه دیگه ...دیگه دلیل نمیخاد دیگه!!:D
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستی همه مواردی که برای آدما (خارجی و ایرانی) از تجربه مرگ یا اغما و.... و برگشتنشون بدست اوردن، بخونید ... همه رو بخونید یا فیلمشونو ببینید.
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
index.jpg



خیلیا هم هستن وقتی زندن (بیشتر دوران بچگی) حتی تو بیداری یه لحظاتی روحشون از بدنشون جدا میشه ولی برمیگرده دوباره به بدن.
 

Mandela.

عضو جدید
مجله آمریکایی «نیوزویک» در شماره جدید خود مطلبی را به پزشک متخصص مغز و اعصاب اختصاص داده است که به گفته خودش، هفت روز «زندگی‌ای با هوش غیرانسان» را تجربه کرده است، تجربه ای که وی آن را حسی شیرین و «آن جهانی» می داند. وی از دنیایی سخن می گوید که اتحاد اساس آن است و آن قدر زیباست که «پنج ثانیه اش ارزش عمری انتظار را دارد.»

دکتر «ایبِن الکساندر» که تجربه خود از مرگ و نیستی را در مطلب ویژه مجله «نیوزویک» به رشته تحریر در آورده، می‌نویسد:
به عنوان یک جراح مغز هیچگاه به پدیده تجربه‌های جهان پس از مرگ و چنین مقولاتی باور نداشتم.

تجربه های شخصی کوچکترین ارزش علمی ندارند.

فرقی هم نمیکنه این تجربه رو یک کودک آفریقایی داشته باشه یا انیشتن.

همچنین news week یک مجله اجتماعی هست نه یک ژورنال علمی و مطالب اون ارزش علمی ندارند.


ایشون یه جایی میگه :

"My synapses—the spaces between the neurons of the brain that support the electrochemical activity that makes the brain function — were not simply compromised during my experience. They were stopped. Only isolated pockets of deep cortical neurons were still sputtering, but no broad networks capable of generating anything like what we call 'consciousness.' The E. coli bacteria that flooded my brain during my illness made sure of that. My doctors have told me that according to all the brain tests they were doing, there was no way that any of the functions including vision, hearing, emotion, memory, language, or logic could possibly have been intact."


(اینا رو در جواب به یکی از نقدها گفته بود که گفته بودند این تجربه تو موقعی بوده که درواقع قشر مغزت داشته به فعالیت عادی برمیگشته) یعنی تو تجربه ای که به طور خاص ایشون داشته، چون در کما بوده، داشتن آگاهی اساسا غیر ممکن بوده و کل فعالیتهای مغزی فقط پیامهای ایزوله از عمق قشر مغز بودند که به هیچ جا نمیرسیدن چون که اصلا ارتباطی بین نورونها نبوده (تو این مورد)، و طبق تستهایی که پزشکها رو مغزش انجام داده بودند هیچ راهی وجود نداشته که قابلیتهای بینایی، شنوایی، احساسات، حافظه، زبان، و منطق بخواد به درستی کار کنه.

اگر متن اصلی مصاحبه غبرعلمی رو بخونیم متوجه میشویم، خبرگزاری ها گاهی سیرداغ قضیه رو زیاد میکنن و مترجم به خاطر نداشتن اطلاعات کافی در اون زمینه نتونسته منظور متن رو درست بفهمه و متن رو درست به فارسی برگردونه.

ایشون در مورد موش ها هم تعابیر مشابهی داره، احتمالا با این تفاسیر موش ها هم وارد بهشت یا جهنم میشوند !!
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز

تجربه های شخصی کوچکترین ارزش علمی ندارند.

فرقی هم نمیکنه این تجربه رو یک کودک آفریقایی داشته باشه یا انیشتن.

همچنین news week یک مجله اجتماعی هست نه یک ژورنال علمی و مطالب اون ارزش علمی ندارند.


ایشون یه جایی میگه :

"My synapses—the spaces between the neurons of the brain that support the electrochemical activity that makes the brain function — were not simply compromised during my experience. They were stopped. Only isolated pockets of deep cortical neurons were still sputtering, but no broad networks capable of generating anything like what we call 'consciousness.' The E. coli bacteria that flooded my brain during my illness made sure of that. My doctors have told me that according to all the brain tests they were doing, there was no way that any of the functions including vision, hearing, emotion, memory, language, or logic could possibly have been intact."


(اینا رو در جواب به یکی از نقدها گفته بود که گفته بودند این تجربه تو موقعی بوده که درواقع قشر مغزت داشته به فعالیت عادی برمیگشته) یعنی تو تجربه ای که به طور خاص ایشون داشته، چون در کما بوده، داشتن آگاهی اساسا غیر ممکن بوده و کل فعالیتهای مغزی فقط پیامهای ایزوله از عمق قشر مغز بودند که به هیچ جا نمیرسیدن چون که اصلا ارتباطی بین نورونها نبوده (تو این مورد)، و طبق تستهایی که پزشکها رو مغزش انجام داده بودند هیچ راهی وجود نداشته که قابلیتهای بینایی، شنوایی، احساسات، حافظه، زبان، و منطق بخواد به درستی کار کنه.

اگر متن اصلی مصاحبه غبرعلمی رو بخونیم متوجه میشویم، خبرگزاری ها گاهی سیرداغ قضیه رو زیاد میکنن و مترجم به خاطر نداشتن اطلاعات کافی در اون زمینه نتونسته منظور متن رو درست بفهمه و متن رو درست به فارسی برگردونه.

ایشون در مورد موش ها هم تعابیر مشابهی داره، احتمالا با این تفاسیر موش ها هم وارد بهشت یا جهنم میشوند !!


تجربه تجربست:D....رخ داده و میده... شما هم طبق معمول ساز مخالف.
منم فعلنا وقت ندارم هی برم پی مطالب مختلف که اثباتشون کنم واسه شما. شما هم هی ردشون کنید.
از نتیجه بحث فرگشت و......بادیگران یه چیزایی بهرحال متوجه شدم.

نمیدونم چرا همیشه انقد در مقابل اینکه حتی یه کوچولو چیزی غیر ازاعتقاد خودت رو بخوای تایید کنی نگرانی و بدت میاد و...
 
آخرین ویرایش:

soroor_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشاهده پیوست 253464



خیلیا هم هستن وقتی زندن (بیشتر دوران بچگی) حتی تو بیداری یه لحظاتی روحشون از بدنشون جدا میشه ولی برمیگرده دوباره به بدن.

اگه خیلی خوشکل بوده حتما رفته بهشت...:redface:
وگرنه جهنم که خوشکل نیست...:confused:
خوشبحال ادیسون:)
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
راز بزرگ هستی پاسخ داده شد.


روزدوم نوامبر مصادف با ۱۱ آبان ۱۳۹۴ مجله ی scientist در سر مقاله ی اصلی خود با تیتر بزرگ نوشت : بهشت و جهنم وجود دارد!
بیل برایسون سردبیر این مجله در پیش گفتار به طور مفصل در خصوص پروژه ی۱۶ ساله ی گروهی از دانشمندان کشورهای آلمان،انگلیس،سوییس و آمریکا که به طور محرمانه انجام شده است قلم زد.به گفته ی او انتشار این نتایج پس از قطعی شدن در تاریخ ده سپتامبر سال ۲۰۰۱۱ برای بررسی مجدد برای مدت چهار سال به تعویق افتاد .آنچه که به طور خلاصه از این تحقیقات حاصل شده است این است که هر انسان در طول زندگی بر اساس تفکرات ذهنی امواج‌ و فرکانساهایی در نرون های مغز ایجاد میکند که همان حامل های دستوری هستند.برای نمونه تفکر خشم آلود منهتی به صدور امواج سطح آلفا با فرکانسهای شدید و بسیار کوتاه در سطح رشته های نرونی شده و باعث ایجاد سیلان هورمونهای خاص از جمله آدرنالین میگردد.ازین رو هر خصوصیت و ویژگی اخلاقی که در ذهن انسان شکل میگیرد این تاثیر را در بدن انسان گذاشته و سطحی از امواج ایجاد میکند.دانشمندان با بررسی تاثیراین امواج بر روی طول موج نوسان پروتون های سازنده ی سلولهای یک مغز که از آن در حالات مختلف نمونه برداری شده بود به این نتیجه رسیدند که مقادیراین طول موج ها برای پروتون ها در حالتهای مختلف متفاوت بوده است.از طرف دیگر با انبساط هستی پس از بیگ بنگ و گسترش بدون انتهای کل هستی به سمت نیروهای گرانشی فرا کیهانی ، کل هستی نهایتا به دو لایه در هم پیچیده در بستر بی انتها گسترش می یابد که بخشی نیروهای سیاه‌چاله ای یا همان Dark forces و بخشی نیروهای روشن یا همان light forces میباشند.و پس ازمایشات ثابت شد پروتونهای مغز در حالت منفی جذب نیروهای سیاهچاله ای و پروتونهای مغز در حالت مثبت جذب نیروهای روشن میگردد.به گفته ی ریچارد هایزگر دبیر اجرایی تیم آزمایشاتی هر سلول پس از مرگ در طول میلیونها سال به ذرات بنیادین تقسیم شده که براساس طول موج ذرات زیر اتمی همچون پروتونها که در روابط کوانتومی رفتار میکنند دارای یک حافظه ی ثبت شده می باشند که به سمت نیروهای تاریک و یا روشن کشانده میشوند.به عقیده ی ریچارد هایزگر آنچه که از برزخ در کتب آسمانی یاد شده است در واقع طول بازه ی زمانی این اجزا در مسیر حرکت خود بعد از تجزیه ی یک جسد تا رسیدن به سیاه چاله های با درجه حرارت بیش از ۵۰۰ ملیون درجه فارنهایت(جهنم) و یا لایه های نورانی با دمای سازگار برای بقای اجزای اتمی(بهشت) می باشد.انتظار می رود این نتایج شگفتی آور اثرات بسیار مهمی را در نظام فلسفی و اخلاقی جهان ما داشته باشد.چرا که با در نظر گرفتن اثبات علمی وجود بهشت و جهنم هر یک از ما به این خواهیم اندیشید که پروتون های سلولهای ما به کجا خواهند رفت؟ بهشت یا جهنم؟
منبع :مجله نشنال ساینتیست
www.nationalscientists.com

:w22::w22:
من فکر میکنم شما به علت دائم الاسپم بودن حتما میرید جهنم:)
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
همین الانشم تو جهنم داری زندگی می کنی
آره میدونم:(
من فکر میکنم شما به علت دائم الاسپم بودن حتما میرید جهنم:)
خخخخخخ تو رو هم با خودم میبرم:D
وای خدا خیرت بده کلی خندیدم :biggrin:

نخند حجابتو رعایت کن:D
 

Similar threads

بالا