معماری با مصالحی از جنس دل

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
قلب ما آدما مثل یه کلبه ی قدیمیه...


گرم و دنج


هر وقت مسافری به ما سر میزنه


کلبه رو واسش چراغونی می کنیم!


بهش عادت می کنیم و دل می بندیم


و اینو از یاد می بریم که:


مسافر برای رفتن به کلبه ی ما اومده...!
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
"درد ها" فراموش میشوند...

ولی "همدردها" هرگز...

من، بودن آنهایی را میخواهم که حتی "یادشان"

زندگی را زیباتر میکند...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چشمهایم را میبندم
و میشمارم
و منتظرم
تا دوباره
نامم را صدا بزنی
ولی
دیگر
صدایت را
نمیشنوم
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
ياد سهراب بخير
آن سپهري كه تا لحظه خاموشي
گفت:تو مرا ياد كني يا نكني
باورت گر بشود يا نشود
حرفي نيست
اما
نفسم ميگيرد
در هوايي كه نفسهاي تو نيست
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
كنارت هستند
تا كي؟
تا زماني كه به تو احتياج داشته باشند
از پيشت ميروند يك روز
كدام روز؟
وقتي كسي جايت آيد
دوستت دارند
تا چه موقع؟
تا موقعي كه كسي براي دوست داشتن پيدا كنند
ميگويند عاشقت هستند
براي هميشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه...
فقط تازماني كه نوبت بازي با تو تمام بشود


و اين است بازي باهم بودن
...
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدايا كفر نميگويم
چه ميخواهي تو از جانم؟
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي
خداوندا...
اگر روزي ز عرش خود به زير آيي
لباس فقر پوشي
غرورت را براي تكه ناني به زير پاي نامردان بيندازي
و شب آهسته وخسته
تهي دست و زبان بسته
به سوي خانه بازآيي
زمين و آسمان را كفر مي گويي
خداوندا...
اگر روزي بشر گردي
زحال بندگانت باخبر گردي
پشيمان ميشوي از قصه خلقت
از اين بودن...
از اين بدعت...
خداوندا تو مسئولي
خداوندا...
تو مي داني كه انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است
...
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیشب،

مثل همیشه!

"دوستت دارم" را در آغوش برگهای دفترم گفتم،

شاید به گوش, تو برسد...



شعر نمی شوم انگار،

بیش از توازن است دلتنگی ام!
 

Melina666

عضو جدید
زندگی میکنم ...
حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!!
چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد
بگذار هر چه از دست میرود برود؛ من آن را میخواهم که
به التماس آلوده نباشد، حتی زندگی را
چگوارا
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.

.

دوستیها
زود تمام نمیشود
این
ما هستیم
که گاهی
فراموش میکنیم
گاهی
بی دلیل
به دوستی
سلام بدهیم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چشمها را شستم
اما
تنها
دیدم
از هم
اشک سرازیر میشود
و باز
مجبور شدم
بشویم
تا دیگر اشکی نریزم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.

.

سکوت را دوست دارم
باعث میشود
کمتر
کسی
بفهمد
به تو
فکر میکنم
ولی
گاهی
تنها
از سکوت فراری میشوم
تا
دیگر به تو
فکر نکنم
 

mahsa.1392

عضو جدید
همیـــــشه نــــه...!
ولـــی گـــاهــی میـــان بـــودن و خـــواستـــن فـــاصلـــه مــــی اُفـــتاد
وقـــتهـــایی کســـی رو بـــا تمــام وجود مـــی خــواهــی ...
ولـــی نبـــایـــد کنـــارش بـــاشی...
 

mahsa.1392

عضو جدید
ناامیدی....

ناامیدی....

ناامید شدن بدترین درد روی زمینه
اما بدتر ازاون
اینه که درد داشته باشی نتونی به کسی بگی...
اونوقته که کم کم بغضات رسوب میکنه...
بعد خیلی اروم
بدون اینکه بفهمی میزنه به قلبت..
اونوقته که قلبت از سنگ میشه...
خوبه دیگه اونجوری
دیگه ادم غصه نمیخوره...

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
من مانده ام و یک برگه سفید!!!

یک دنیا حرف نا گفتنی!!!

و یک بغل تنهایی و دلتنگی...

درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!!

در این سکوت بغض آلود

قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند!

و برگ سفیدم عاشقانه قطره را به آغوش می کشد!

عشق تو نوشتنی نیست...

در برگه ام , کنار آن قطره یک قلب کوچک می کشم !

و , وقت تمام است!!!

برگه ها بالا...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستم داری می دانم
باز دوست دارم که بپرسم گاهی
دوست دارم که بپرسم امروز
مثل دیروز مرا می خواهی
مهربانیست و یا بی مهریست؟
تنگ بی آب برای ماهی؟
فرصتی تا بسراییم از هم
بس کن از فلسفه های واهی
عشق عشق است چه بر لوحی زر بنویسند چه برگ کاهی
پرسش از عقل چه جایی دارد ؟
تا جنون می دهدت آگاهی؟
غیر از آن کوچه که دیوارش نیست
خانه ی دوست ندراد راهی
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز

که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
در تمام صفحه های دفتر شعرم

در گوشه های خالی قلبم

در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام

چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود

مثل درخت در دل من ریشه کرده ای
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
در خیال عشقت

چشمهایم را بسته ام ، تا تو را ببینم

ببینم که در کنارمی ، سرم بر روی شانه هایت است

و تو فقط مال منی حس کنم گرمای وجودت را ، فراموش کنم همه غم های دنیا را …

چشمهایم را بسته ام ، تا تو را در آغوش بگیرم ، تا همانجا در کنارت ، برایت بمیرم…

شاید تنها در خیالم با تو باشم و همیشه عاشق این خیالات باشم…

خیالی که لحظه به لحظه با من است ، همیشه و همه جا در کنار من است ،

حسرت شده برایم این خیالات عاشقانه ، از خیال تو حتی یک لحظه هم خواب به چشمانم نیامده….

همیشه فکرم پیش تو است ، تو که میدانی دلم بدجور گرفتار تو است ، پس کجایی که آرامم کنی؟

خواهشی از قلب بی وفای تو دارم، هوای قلب تنهای مرا هم داشته باش….

بس که به خیال تو چشمهایم را بستم و به رویاها رفتم،دنیا را فراموش کرده ام ،

دنیای من تو شده ای و رویاهایت ، حسرت شده برای یک بار هم، شنیدن صدای نفسهایت….

دلم در این هوای آلوده دلتنگی ، پر از غبار شده ، مدتی گذشته و هنوز این گرد و غبارها پاک نشده ،

هر کسی می آید پیش خود میگوید شاید این دل حراج شده، اما کسی نمیداند که دلم یک عاشق سر به هوا شده…

دلی که عاشق است و عشقش در کنارش نیست ، دلی که لحظه به لحظه به خیال آمدن عشقش دیگر محکوم به انتظار نیست ….

چشمهایم را بسته ام ،

تو نیامدی

و من

عاشقی دلشکسته ام…
:(
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران کـه میبـارد……

دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود… .

راه می افـتم …

بـدون ِ چـتـر …

من بـغض می کنـم … .

آسمـان گـریـه ..

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
حس و حالم خوش نیست * همه چی داغونه * یکی باید باشه * تو رو برگردونه

گم و گورم دورم * گیج و ویجم خستم * بس که پایه پلکمو * به دل در بستم

پشت سر بیرونه * روبرو دیواره * داره از ابر سیاه * دردسر می باره

دل مغرور اما * دست و پا نمی زنه *سنگ از آسمون بیاد * صخره جا نمی زنه

چشماتو به روم نبند * خدا چشمش بازه * زندگی این آینه هاش * آدم رو می سازه
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگی...

دلتنگی...

فـــــــــــرهنـــــــــگ لـــــــــغـتهــا

نـیــــــــــــاز بــــــــه ویــــــــــــرایـــــــش دارنــــــــــد

بـــــــــرای مــــــــــعنی دلـتـــــــــــنـگی

احتــــــــیـاج بــه ایــنـــــــــهــمـه کـلــــــــــمه نـــــــــــیـســت,

دلتنـــــــــــگی یــــــــــــعنـــی

تــــــــــــــو . . .

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیشه ای میشکند

یک نفر میپرسد:

که چرا شیشه شکست؟

یک نفر میگوید:

شاید این رفع بلاست

دیگری میپرسد:

شیشه پنجره را باد شکست؟

دل من سخت شکست

هیچ کس هیچ نگفت

غصه ام را نشنید

از خودم میپرسم:

...ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود.
..
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دردهای من جامه نیستند

تا ز تن در آورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته ی سخن درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش قلبم درد پنهانی نداشت

کاش قلبم درد پنهانی نداشت

كاش قلبم درد پنهاني نداشت

چهره ام هرگز پريشاني نداشت

كــــاش برگ آخر تقويم عشق

خبر از يك روز باراني نداشت

كاش مي شد راه سخت عشق را

بي خطر پيمود و قرباني نداشت

كاش ميشد عشق را تفسير كرد

دست و پاي عشق را زنجير كرد

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیباترین شعر قیصر امین پور...

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شبها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم: تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی‌میرد دلی کز عشق می‌گوید

و دستانی که در قلبی، نهال مهر می‌کارد

نمی‌خوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا

و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبی‌ها

نخواهد مُرد آن قلبی که در آن
عشق جاوید است
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
جای تو خالیست....

جای تو خالیست....

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

این قافله از قافله سالار خراب است

اینجا خبر از پیش‌رو و باز پسی نیست

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما

آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است

حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام، جای تو خالی است

فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست

در
عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است

وقتی همه‌ی بودن ما جز هوسی نیست

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا دشت پرستاره اندیشه های گرم

تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی

تا کوچه باغ خاطره های گریز پای

تا دشت یادها

هان ای عقاب عشق

از اوج قله های مه آلود دوردستها

پرواز کن پرواز کن

به دشت غم انگیز عمر من
...
 
بالا