کجا بروم ؟ از که بپرسم نشانی نگاهت را؟
کجا بروم که نه قفسی باشد و نه هوسی؟
کجا بروم که نه فرهاد باشد و نه شیرینی، نه مجنون بیابان گرد و نه لیلایی،
نه یعقوب و نه پیراهنی؟
کجا بروم که تنها تو باشی و زمزمه ا ی که از تو آغاز شود و به دریایی دور بریزد؟
فقط تو باشی و نه حتی گل یاسی که عطر نفسهایت را دارد و تا آسمان قد کشیده است.
نه ستاره ای باشد و نه ماه پاره ای.
تنها نگاه تو باشد و چراغی که از خورشید رو شنتر است.
کجا بروم ؟ تو بگو! کجا بروم که جز تپشهای قلب تو ، طنینی از زندگی نباشد؟
کجا بروم ...کجا بروم که همه ی آرزوی من جز بندگی نباشد؟
کجا بروم که نه قفسی باشد و نه هوسی؟
کجا بروم که نه فرهاد باشد و نه شیرینی، نه مجنون بیابان گرد و نه لیلایی،
نه یعقوب و نه پیراهنی؟
کجا بروم که تنها تو باشی و زمزمه ا ی که از تو آغاز شود و به دریایی دور بریزد؟
فقط تو باشی و نه حتی گل یاسی که عطر نفسهایت را دارد و تا آسمان قد کشیده است.
نه ستاره ای باشد و نه ماه پاره ای.
تنها نگاه تو باشد و چراغی که از خورشید رو شنتر است.
کجا بروم ؟ تو بگو! کجا بروم که جز تپشهای قلب تو ، طنینی از زندگی نباشد؟
کجا بروم ...کجا بروم که همه ی آرزوی من جز بندگی نباشد؟