معماری با مصالحی از جنس دل
- شروع کننده موضوع mohammad azizi
- تاریخ شروع
نگارم
از کدوم خاطره برگشتی به من؟
که دوباره از تــــــــو رویایی شدم
همه ی دنیا نمیدیدن من و
من کنار تــــــــو تماشایی شدم
از کدوم پنچره می تابی به شب؟!
که شبونه با تــــــــو خلوت می کنم
من خدارو هرشب این ثانیه ها
به تماشای تــــــــو دعوت می کنم
تــــــــو هوایی که برای یک نفس
خودم و از تــــــــو جدا نمی کنم
تــــــــو برای من خودِ غرورمی
من غرورم و رها نمی کنم
تا به اعجاز تــــــــو تکیه می کنم
شکل آغوش تــــــــو می گیره تنم
اون کسی که پیش چشم یک جهان
به رسالت تــــــــو تن میده منم
تو هوایی که برای یک نفس
خودم و از تــــــــو جدا نمی کنم
تو برای من خودِ غرورمی
من غرورم و رها نمی کنم
که دوباره از تــــــــو رویایی شدم
همه ی دنیا نمیدیدن من و
من کنار تــــــــو تماشایی شدم
که شبونه با تــــــــو خلوت می کنم
به تماشای تــــــــو دعوت می کنم
تــــــــو هوایی که برای یک نفس
خودم و از تــــــــو جدا نمی کنم
من غرورم و رها نمی کنم
شکل آغوش تــــــــو می گیره تنم
به رسالت تــــــــو تن میده منم
خودم و از تــــــــو جدا نمی کنم
من غرورم و رها نمی کنم
ای سزاوار محبت
ای تو خوب بی نهایت
همه ذرات وجودم
به وجودت کرده عادت
به خدا دوست داشتن تو
هم یه عشق هم عبادت
تو سزاواری که باشی
همدم روزها و شبهام
تا که عشقت و ببینی
توی جونم و تو رگهام
بشنوی دوست دارم رو
حتی از حر نفسهام
با نوازشهای دستت
سوختن از تب رو شناختم
تب عشقی آتشین که
من به اون قلبم و باختم
قاصد بودن من بود
موج خوشحالی چشمات
وقتی که عشق و می دیدم
توی قطره های اشکات
هر کی از عشق گریه کرده
شادی رو تجربه کرده
با شبی در حرم عشق
سفری به کعبه کرده
هر کی از عشق گریه کرده
شادی رو تجربه کرده
با شبی در حرم عشق
سفری به کعبه کرده
ای تو خوب بی نهایت
همه ذرات وجودم
به وجودت کرده عادت
به خدا دوست داشتن تو
هم یه عشق هم عبادت
تو سزاواری که باشی
همدم روزها و شبهام
تا که عشقت و ببینی
توی جونم و تو رگهام
بشنوی دوست دارم رو
حتی از حر نفسهام
با نوازشهای دستت
سوختن از تب رو شناختم
تب عشقی آتشین که
من به اون قلبم و باختم
قاصد بودن من بود
موج خوشحالی چشمات
وقتی که عشق و می دیدم
توی قطره های اشکات
هر کی از عشق گریه کرده
شادی رو تجربه کرده
با شبی در حرم عشق
سفری به کعبه کرده
هر کی از عشق گریه کرده
شادی رو تجربه کرده
با شبی در حرم عشق
سفری به کعبه کرده
ای خدایاااااااااااااااااااااااااااااا ...
بعضي وقتا دلت ميخواد يه نفر کنارت باشه ...
حالت رو ببينه ...
التماسات رو ببينه ...
گريه هات رو ببينه...
بعد اينکه قشنگ خودت رو خالي کردي ، بهت بگه :
نگران نباش ...
الان تو رو ميبرم پيشش ...
هر چقدر خواستي کنارش بمون ...
هیییییییییییییییییییییییییییییییییی ...
یعنی چي ميشه وقتي دلتنگشيم خدا گريه هامون رو ببينه ؟؟؟
دلش واسمون بسوزه ...
دستمون رو بگیره ببره از دور بهمون نشونش بده ...
يه خبري ازش بهمون بده ...
خلاصه يه کاري کنه که دلتنگيمون کم بشه ...
بعضي وقتا دلت ميخواد يه نفر کنارت باشه ...
حالت رو ببينه ...
التماسات رو ببينه ...
گريه هات رو ببينه...
بعد اينکه قشنگ خودت رو خالي کردي ، بهت بگه :
نگران نباش ...
الان تو رو ميبرم پيشش ...
هر چقدر خواستي کنارش بمون ...
هیییییییییییییییییییییییییییییییییی ...
یعنی چي ميشه وقتي دلتنگشيم خدا گريه هامون رو ببينه ؟؟؟
دلش واسمون بسوزه ...
دستمون رو بگیره ببره از دور بهمون نشونش بده ...
يه خبري ازش بهمون بده ...
خلاصه يه کاري کنه که دلتنگيمون کم بشه ...
خــــــــــــدایا...
مراببخش بخاطر همه ی لحظه هایی که به یاد تو نبوده ام.
بخاطر همه ی درهایی که کوبیده ام و خانه ی تو نبوده است.
بخاطر همه ی حاجاتی که از غیر تو خواسته ام.
بخاطر همه ی آنچه خواستی به من بفهمانی و من نفهمیدم.
بخاطر همه ی مهربانی هایت که با گنـــــــــــــاه پاسخ گویشان بوده ام.
بخاطر همه ی چشم پوشی هایت که سوء استفاده کرده و گستاخ تر شده ام.
بخاطر همه ی آنچه در راه من خرج کرده ای و من هیچ در راه تو خرج نکرده ام.
مراببخش بخاطر همه ی لحظه هایی که به یاد تو نبوده ام.
بخاطر همه ی درهایی که کوبیده ام و خانه ی تو نبوده است.
بخاطر همه ی حاجاتی که از غیر تو خواسته ام.
بخاطر همه ی آنچه خواستی به من بفهمانی و من نفهمیدم.
بخاطر همه ی مهربانی هایت که با گنـــــــــــــاه پاسخ گویشان بوده ام.
بخاطر همه ی چشم پوشی هایت که سوء استفاده کرده و گستاخ تر شده ام.
بخاطر همه ی آنچه در راه من خرج کرده ای و من هیچ در راه تو خرج نکرده ام.
روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که نباشم
شاملو
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که نباشم
شاملو
موضوع انشا: شب های زندگی خود را چگونه می‌گذارنید؟
به نام خدا؛
فرسنگ ها دور از آغوشش.....
به نام خدا؛
فرسنگ ها دور از آغوشش.....
مثل گریه توی پائیز
مثل پائیز توی کوچه
مثل کوچه زیر بارون
مثل بارون روی شیشه
تو خود عشقی خود عشق
تو . . .
مثل پائیز توی کوچه
مثل کوچه زیر بارون
مثل بارون روی شیشه
تو خود عشقی خود عشق
تو . . .
مهربانم
با توعهدی ميبندم نا گسستنی
فراموشنشدنی
وماندگار
قلبم رابه تو هدیهمیدهم
به تو که سر تا پای وجودت را ذرّه ذرّه دوستميدارم
به تو کهروحت را
سرشتترا
عصاره یوجودت راميپرستم
و به آن عميقاً عـشق ميـورزم
ای عزیز ِستودنی
ِمهربان ماندنی
نازنینِخواستنی
بدان وآگاه باش که من
تورا
هيچگاه
هيچکجا
هيچ لحظهای
تنهانخواهم گذاشت
و لحظه ایاز تو غافل نخواهم شد
مطمئنباش
تمام احساسات زیبای
من عاقلانه و عاشقانه تقدیم تومهربان باد.....
وقتی تنها میشوی
بدان خدا همه را بیرون کرده
تا با تو تنها باشد...
چه تـــلـــخ است با بــــغـــض بنویسی
با خــنـــــده بخوانند...