تنها دلیل صبح اشارت به سوی توستمن که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست
ای آفتاب بلندی کز ما نهان شدی
تنها دلیل صبح اشارت به سوی توستمن که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست
یک چند به کودکی به استاد شدیمتنها دلیل صبح اشارت به سوی توست
ای آفتاب بلندی کز ما نهان شدی
موج ز خود رفته ای تیز خرامید و گفتیک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر خاک شدیم
موج ز خود رفته ای تیز خرامید و گفت
هستم اگر می روم ، گر نروم نیستم.
آن را که غمی چون غم ما نیست چه داند ..................... کز شوق توأش دیده چه شب می گذراندمن از روییدن خار سر دیوار دانستم .......که ناکس کس نمیگردد بدین بالا نشینی ها
دور از تو، ستون خانه ی غم شده ام..........................بار غم عالم، همه بر دوش من استآن را که غمی چون غم ما نیست چه داند ..................... کز شوق توأش دیده چه شب می گذراند
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بوددور از تو، ستون خانه ی غم شده ام..........................بار غم عالم، همه بر دوش من است
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
طاق ابروی توام قبله ی جان خواهد بود
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع .......................... تا تحمل کند آن روز که محمل برود
در دیاری که در آن نیست کسی یار کسی ............................. کاش یا رب که نیفتد به کسی کار کسی
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
در دیاری که در آن نیست کسی یار کسی ............................. کاش یا رب که نیفتد به کسی کار کسی
تو را چه غم که یکی از غمت به جان آید .............................. که دوستان تو چندان که می کُشی بیش اندیک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
رفتم رفتم تا شویم دست از رسوایی ..................... نفرین نفرین بر مستی داد از تنهاییدر راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم // بر ما مگیر نکته، ما را ز دست مگذار
رفتم رفتم تا شویم دست از رسوایی ..................... نفرین نفرین بر مستی داد از تنهایی
یکی شاد و دیگر پر از درد و رنج..................چنین است رسم سرای سپنج
لایق وصل تو که من نیستم ............................ اذن به یک لحظه نگاهم بدهجزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
لایق وصل تو که من نیستم ............................ اذن به یک لحظه نگاهم بده
تا ز خود هدیه کنم شعر به یاران عزیزهر کسی را به تو این میل نباشد که مرا
کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شب ست
خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد
گرچه راهم نه به اندازه پای طلب ست
هر قضای سببی دارد و من در غم دوست
اجلم می کشد و درد فراقش سبب است
تا ز خود هدیه کنم شعر به یاران عزیز
روح در حال تفرّج ، دلم اندر طرب است
هر کسی شعر مرا خواند به تحسینم گفت
شعر شیرین تو شیرین تر از هر رطب است
شعر گویم به جواب همه ، دانم به یقین
هر که اهل ادب است صاحب اصل و نسب است
.
.
.
سه بیت شعر فی البداهه از خودم با وزن،قافیه و ردیف شعر شما و تقدیم به همه ی دوستان ادیب و حضرت عالی![]()
تیر غمم زدی به جان تا که به خون نشانیم
هرچه کنی بکن بتا زان که خطا نمی کنی
یک نفس آرزوی من وصل تو و نگاه توتیر غمم زدی به جان تا که به خون نشانیم
هرچه کنی بکن بتا زان که خطا نمی کنی
یک نفس آرزوی من وصل تو و نگاه تو
از چه به غمزه ای دل خسته دوا نمی کنی
فی البداهه از خودم برمبنای وزن،قافیه،ردیف و موضوع شعر شما![]()
شرمنده از آنیم که در دیر مکافات ...................... اندر خور عفو تو گناهی ننمودیمیا رب این نوگل خندان که سپردی به منش....................میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شرمنده از آنیم که در دیر مکافات ...................... اندر خور عفو تو گناهی ننمودیم
مصرع دوم اینگونه است: زان رو سپرده اند به مستی زمام مامستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است......................زان روسپرده اند به مستی و شراب مدام ما
مصرع دوم اینگونه است: زان رو سپرده اند به مستی زمام ما
ای که دمسازم تو بودی ....................... نغمه پردازم تو بودی
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندند
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندند
دل ریشم سر درمان ندارد
خیال وصل یا هجران ندارد
دلی کز عشق هیچش بهره ای نیست
هوای دلبر و جانان ندارد
دل مهيا دا ری بر دست بهر باختن
یک دوبیتی فی البداهه از خودم طبق کلمات قافیه ی شعر شما و تقدیم به شما دوست خوش ذوق خودم![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |