مشاعرۀ سنّتی

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود

دل روشنـی دارم ای عشـق ،
صدایـم کن از هـر کجـا مـی توانـی

صدا کن مرا از صدف های سرشار باران ،
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن .

 

gelayor14

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

دل روشنـی دارم ای عشـق ،
صدایـم کن از هـر کجـا مـی توانـی

صدا کن مرا از صدف های سرشار باران ،
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن .

نمی دانم پس از مرگم چه خواهم شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر
از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش....
 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
نمی دانم پس از مرگم چه خواهم شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر
از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش....
شاه شوریده سران خوان من بی‌سامان را // زان که در کم خردی از همه عالم بیشم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز

هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را

"سعدی"

 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دوش می امد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد // به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد
 

Tybe Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد // به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد

دلا منگر به هر شاخی که در تنگی فرومانی
به اول بنگر و آخر که جمع آیند غایت‌ها
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه // که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
ماه من نیست در این قافله، راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست
ماهم از آه دل سوختگان بی خبر است
مگر آئینه ی شوق و دل آگاهش نیست
 

Tybe Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماه من نیست در این قافله، راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست
ماهم از آه دل سوختگان بی خبر است
مگر آئینه ی شوق و دل آگاهش نیست

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
تاب خیل و سپه زلف و رخی نیست مرا

روز و شب معرکه با خیل و سپه نتوان داشت


تا کی آن چاه ذقن را نگرم با لب خشک؟

این همه تشنه مرا بر لب چه نتوان داشت
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا