negin.az
عضو جدید
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
دیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوت
همچو ابلیس همان طینت ماضی دارد
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
دل می رود ز دستم، صاحبدلان خدا رادیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوت
همچو ابلیس همان طینت ماضی دارد
دل می رود ز دستم، صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده صید و صیاد رفته باشد
پ.ن : چقدر بد![]()
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست // جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیستدر دست بانوئی به نخی گفت سوزنی
کای هرزه گرد بی سر و بی پا چه میکنی
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست // جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه / اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه ؟
نقش پیری را ز آب و رنگ ها نتوان زدودهر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد// داند که سخت باشد قطع امیدواران
نقش پیری را ز آب و رنگ ها نتوان زدود
در زمستان برف رسوا بر سر هر بام بود
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد//به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
یا رب تو مرا به نفس طناز مدهدر دیـــــاری كه در او نیست كســی یار كســــی ----- كاش یارب كه نیفتد به كسی كار كسی
یا رب تو مرا به نفس طناز مده
با هرچه به جز توست مرا ساز نده
من در تو گریزان شدم از فتنه خویش
من آن توام مرا به من باز مده
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمهنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت...
تو با من باش و بگذار عالمی از من جدا گرددتا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است // ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تو با من باش و بگذار عالمی از من جدا گردد
چو یک دم با تو باشم دل از هر غم رها گردد
در مطبخ ما آمد یک بیمن و بیمایی
تا شور دراندازد بر ما ز نمکدانی
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت // بازآید و برهاندم از بند ملامت
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران // رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
نفس برآمد و کام از تو بر نمی آید
فغان که بخت من از خواب در نمی آید
دل من دار که در زلف شکن در شکنت // یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
در گلشن دل آب و هوائی است بهشتی // گل باش و در این آب و هوا نشو و نما کندل داده ام بر باد بر هر چه بادا باد .............. مجنون تر از لیلی شیرین تر از فرهاد
در گلشن دل آب و هوائی است بهشتی // گل باش و در این آب و هوا نشو و نما کن
نور مسبب بود و هر چه سبب سایه او
بی سببی قد جعل الله لکل سببا
از سینه ما سوختگان آینه ای ساز // وانگاه یکی جلوه در آئینه ما کن
در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا | طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا | |
ور دل به خدا و ساکن میکدهای | می نوش که عاقبت بخیرست ترا |
در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا
طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا ور دل به خدا و ساکن میکدهای می نوش که عاقبت بخیرست ترا
"ابوسعید ابوالخیر"
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه // که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |