من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا آنقدر عقل و درایت باشد
درین حالت که من روی تو دیدم
عنایتهاست با حالم خدا را
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا آنقدر عقل و درایت باشد
انچنان مهرتودارد دل من................ که اگرسربرود ازدل واز جان نرود
درین حالت که من روی تو دیدم
عنایتهاست با حالم خدا را
انچنان مهرتودارد دل من................ که اگرسربرود ازدل واز جان نرود
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند ........... نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد// ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
در دايره ي قسمت ما نقطه ي تسليميم/لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي
ترسم كه روز حشر عنان بر عنان رود/تسبيح شيخ و خرقه رند شرابخواریا رب سببی ساز که یارم به سلامت// باز آید و برهاندم از بند ملامت
رونق عهدشباب است دگر بستان را
می رسد مژده گل یلبل خوش الحان را
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها // که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها
آتش دل چون نمیگردد به آب دیده کم
میدمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا
میروم شاید کمی حال شما بهتر شود ...
میگذارم با خیالت روزگارم سر شود...
دزد دلم به هر شبی در هوس شکرلبی ............ در سر کوی شب روان از عسسی چه میشود
دورم همی کنند ادیبان ز پیش تو
ای حورزاده، عشق بیاموز ادیب را
ای که از کوچه ی معشوقه ی ما میگذری ............ بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال دل؟
نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را
[FONT="]ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما[/FONT][FONT="]ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما[/FONT][FONT="][/FONT]
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند...........در شگفتم من نمی پاشد زهم دنیا چرا
[FONT="]ای عشق چون آتشکده در نقش و صورت آمده[/FONT][FONT="][/FONT][FONT="]بر کاروان دل زده یک دم امان ده یا فتی[/FONT][FONT="][/FONT]
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب.............. بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
[FONT="]من که کشم که کی کشم زین کاهدان واخر مرا[/FONT][FONT="]دارم دلی همچون جهان تا میکشد کوه گران[/FONT][FONT="][/FONT]
از غم عشق تو بیمارم و میدانی تو..........داغ عشق تو به جان دارم و میدانی تو
آسمان چون جمع مشتاقان پريشان مي كندوعدهای میده، اگر چه کج بود
کز بهانه در گمانی ساقیا
وعدهای میده، اگر چه کج بود
کز بهانه در گمانی ساقیا
آنچه از دريا به دريا مي رودآه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
کردهای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
وحشی بافقی
آنچه از دريا به دريا مي رود
از همان جا كامد ،آن جا مي رود
در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
بر حذر باش در این راه که سر در خطر است
پیش از آنروز که میرم جگرم را بشکاف
تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است...
وحشی بافقی
تفاوت من و اصحاب کهف در این بود ............. که سکه های من از ابتدا رواج نداشت
تا امدم که با تو خداحافظی کنم//بغضم امان نداد و خدا در گلو شکست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |