arc_shl
عضو جدید
یارم چو قدح به دست گیرد .... بازار بتان شکست گیرد
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این رهِ دور را رسیدن بودی
کاش از پسِ صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امیدِ بر دمیدن بودی
یارم چو قدح به دست گیرد .... بازار بتان شکست گیرد
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این رهِ دور را رسیدن بودی
کاش از پسِ صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امیدِ بر دمیدن بودی
یارم چو قدح به دست گیرد .... بازار بتان شکست گیرد
دردسری میدهیم باد صبا را
تا برساند به دوست قصهٔ ما را
دردسری میدهیم باد صبا را
تا برساند به دوست قصهٔ ما را
دیشب جمال رویت تشبیه ماه کردماهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داو اول برنقد جان توان زد
دیشب جمال رویت تشبیه ماه کردم
تو به زماه بودی و من اشتباه کردم
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است ................. چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن .................... شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن .................... شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
می دانم و می دانی صد حیف نمی آیی ................. ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغایییارب به خدایی خداییت
وانگه به کمال پادشاییت
از عشق به غایتی رسانم
کو ماند اگر چه من نمانم
می دانم و می دانی صد حیف نمی آیی ................. ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغایی
یارب به کمند عشق پا بستم کن
از دامن غیر خودتهی دستم کن
یکباره زاندیشه عقلم برهان
وزباده صاف عشق سر مستم کن
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل ............. به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
این چراغی است کزین خانه به آن خانه برند
دل رام دستت شد ولی بر وی میفشان آستین .............. ترسم که ناگه رم دهی این مرغ دست آموز را
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است مه در خرمن پروانه زدند
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند ............ خواجه آنست که باشد غم خدمتکارش
مـستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
شکر خوشست و ليکن حلاوتش تو نداني
من اين معامله دانم که طعم صبر چشيدم
مـستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده اند به مستی و شرب مدام مـا
![]()
از تو وفا نخیزد، دانی که نیک دانم
وز من جفا نیاید دانم که نیک دانی
یاد ِ دلنشین ات ، ای امید ِ جان
هر کجا روم ، روانه با من است
تا تونگاه میکنی کار من آه کردنست .......... ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردنست
تو را دارم ای گل، جهان با من است ........... تو تا با منی، جان جان با من است
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
رسوا منم و گرنه تو صد بار در دلمتوبه کردم که دگر می نخورم در همه عمر ........... بجز از امشب و فرداشب و شبهای دگر
رسوا منم و گرنه تو صد بار در دلم
رفتی و آمدی و کسی را خبر نشد
دانی ز چه رو سر نهان با تو نگویم............طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی..........عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |