تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بی آنكه وعده باشد در انتظار بوده
هر که او از همزبانی شد جدا//بی زبان شد گرچه دارد صد نوا
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بی آنكه وعده باشد در انتظار بوده
اگر ملک سلیمانت ببخشندهر که او از همزبانی شد جدا//بی زبان شد گرچه دارد صد نوا
چونک گل رفت و گلستان درگذشت // نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشتاگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
تا توانی رفع غم از خاطری غمناک کنچونک گل رفت و گلستان درگذشت // نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت
تا توانی رفع غم از خاطری غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن
نماند به عصیان کسی در گرو ............... که دارد چنین سیدی پیشرو
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را.................. تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها.................که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
آسمان بار امانت نتوانست کشید ............ قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند
دیری است که سعدی به دل از عشق تو می گفت ......... کاین بت نه عجب باشد اگر من بپرستم
میازار موری که دانه کش است.................... که جان دارد و جان شیرین خوش است
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را...............چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را
از دوست به يادگار دردی دارم
كه آن درد به هزار درمان ندهم
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را...............چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها// که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
من چشم ازو چگونه توانم نگاه داشت ............... کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد//وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
دایم گل این بستان شاداب نمیماند.............. دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت// بازآید و برهاندم از بند ملامت
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد............... وجودنازکت آزرده گزندمباد
ناگزیرم ازسفر بی سرو سامان چون باد ................ به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من ............. دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
ناگزیرم ازسفر بی سرو سامان چون باد ................ به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد
دلم خرقهای دارد از پیر عشق
که گردن نپیچد ز زنجیر عشق
قل هوالله احد درس سخن گفتن توست .......... وه چه زیبا سخنی بهر تو عنوان آمد
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشنددرین باغ اگر لاله چینی و گل
نخواهی شدن مرغ انجیر عشق
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا، دیر مغان ما را بس
در دیاری که در او نیست کسی یار کسیسال ها دل طلب جام جم از ما میکرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |