مشاعرۀ سنّتی

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده
همه جا جشن و چراغانی بود
سخن از فتحی ایرانی بود
شاه قاجار نشسته بر تخت
شاعران وقاد
یا نه
جمله قواد
فتحنامه به کف از فتح سخن می گفتند
تهنیتها به شه و مام وطن می گفتند
دل شهزاده شکست
صبحگاهان از غم
دیده بر دنیا بست
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه جا جشن و چراغانی بود
سخن از فتحی ایرانی بود
شاه قاجار نشسته بر تخت
شاعران وقاد
یا نه
جمله قواد
فتحنامه به کف از فتح سخن می گفتند
تهنیتها به شه و مام وطن می گفتند
دل شهزاده شکست
صبحگاهان از غم
دیده بر دنیا بست




ترا که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
یکی از همین روزها
میشنوی
صدای خسته ام را
صدای تنهاییم را
و انگاه شاید
تو نیز معنای دل شکستن را فهمیدی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

می روی و گريه می آيد مرا
ساعتی بنشين که باران بگذرد
دیدم ز دور در رخ تو آتشین دو شب
پنداشتم که جنگل آتش گرفته ای

بازی و پرده بر رخ خورشید بسته ای
زاغی و شاهباز به شهپر نهفته ای
 

gelayor14

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیدم ز دور در رخ تو آتشین دو شب
پنداشتم که جنگل آتش گرفته ای

بازی و پرده بر رخ خورشید بسته ای
زاغی و شاهباز به شهپر نهفته ای
یا رب این دلبر شیرین که سپردی به منش
می سپارم به تو از دست حسود چمنش
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تو مرا گفتی دوست میداری
گفتی کنارم میمانی
اما نه
خیلی ساده رفتی
 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
تو مرا گفتی دوست میداری
گفتی کنارم میمانی
اما نه
خیلی ساده رفتی

يه شب مهتاب
ماه می‌آد تو خواب ..
منو می‌بره
کوچه به کوچه ..
باغ انگوری ،
باغ آلوچه،دره به دره
صحرا به صحرا،اون جا که شبا
پشت بيشه‌هايه پری می‌آد
ترسون و لرزون پاشو می‌ذاره
تو آب چشمه شونه‌می‌کنه
موی پريشون
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يه شب مهتاب
ماه می‌آد تو خواب ..
منو می‌بره
کوچه به کوچه ..
باغ انگوری ،
باغ آلوچه،دره به دره
صحرا به صحرا،اون جا که شبا
پشت بيشه‌هايه پری می‌آد
ترسون و لرزون پاشو می‌ذاره
تو آب چشمه شونه‌می‌کنه
موی پريشون

نتوان دل شاد خود را به غم فرسودن
وقت خوش خود به سنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن
می باید و معشوق و به کام آسودن
 

has ti

عضو جدید
کاربر ممتاز
نتوان دل شاد خود را به غم فرسودن
وقت خوش خود به سنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن
می باید و معشوق و به کام آسودن

نسیم زلف تو چون بگذرد بر تربت حافظ
ز خاک کالبدش هزار لاله برآیــد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا