nafas z
عضو جدید
دعای جان تو ورد زبان مشتاقان .............. همیشه تا که بود متصل مساء و صباح
حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم............جمال حور نجویم،دوان به سوی تو باشم
دعای جان تو ورد زبان مشتاقان .............. همیشه تا که بود متصل مساء و صباح
حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم............جمال حور نجویم،دوان به سوی تو باشم
حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم............جمال حور نجویم،دوان به سوی تو باشم
تو مو می بینی و من پیچش مو ................ تو ابرو من اشارت های ابرومژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد...........نیت خیر مگردان که مبارک فالیست
تو مو می بینی و من پیچش مو ................ تو ابرو من اشارت های ابرو
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری ................ نه یاد می کنی از من نه می روی از یادوفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم ............که در طریقت ما کافریست رنجیدن
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری ................ نه یاد می کنی از من نه می روی از یاد
یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت ............ ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشتدفتری گر بنویسند ز خوبان جهان ............ تو به سر دفتر خوبان جهان عنوانی
یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت ............ ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت
در عشق تو، من توام تو من باش........ ..یک پیرهن است گو دوتن باشتوانا بود هرکه دانا بود ........... زدانش دل پیر برنا بود
در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر ............. عاقبت با یک نظر بازی فراق افتاده بودتوانا بود هرکه دانا بود ........... زدانش دل پیر برنا بود
در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر ............. عاقبت با یک نظر بازی فراق افتاده بود
در عشق تو، من توام تو من باش........ ..یک پیرهن است گو دوتن باش
شیرین ننماید به دهانش شکر وصل ................. آن را که فلک زهر جدایی بچشاند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی ......... باشد که از خزانه ی غیبش دوا کننددلبر که جان فرسود ازو کام دلم نگشود ازو............نومید نتوان بود ازو باشدکه دلداری کند
شیرین ننماید به دهانش شکر وصل ................. آن را که فلک زهر جدایی بچشاند
درون پراکندگان جمع دار....... که جمعیتت باشد از روزگار
ممنون از همراهیتون. شبخوش
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی............ جامهای بود که بر قامت او دوخته بود
دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی ........ دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت( حسین منزوی)
تو گل یاس سپیدی به بهاران دلمتو بر مایه ی دانش خود مایست
که بالای هر دانشی دانشی است
تو گل یاس سپیدی به بهاران دلم
گوش کن حرف مرا با غم عشقت زادم
ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم
من درد تو را ز دست آسان ندهم...دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم
ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم
شعر و غزل دو بیتی آموخته ایم
در عشق که او جان و دل و دیده ما است
ما جان و دل و دیده هر سه را سوخته ایم
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنویمرا آتش صدا کن تا بسوزانم سراپایت . ..... مرا باران صلا ده تا ببارم بر عطش هایت
مرا اندوه بشناس و کمک کن تا بیامیزم ..... مثال سرنوشتم با سرشک چشم زیبایت... (حسین منزوی)
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
تا کی به تمنای وصال تو یگانهشادي مکن از زادن و شيون مکن از مرگ
زين گونه بسي آمد و زين گونه بسي رفت
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هر کجا رفتيم داغي بر دل ما تازه شد
سوخت آخر جنس ما از گرمي بازارها
از سینه تنگم دل دیوانه گریزد
دیوانه عجب نیست که از خانه گریزد
من از دل و دل از من دیوانه گریزد
دیوانه ندیدم که ز دیوانه گریزد
توخود ای گوهر یکدانه کجایی آخردل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است
شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |