توخود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
در ره منزل لیلی که خطر هاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
توخود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
در ره منزل لیلی که خطر هاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
یاس بوی مهربانی می دهدیاری به طریق کرمم بنده خود خوان.......................تا بشنوی از هر بن موییم جوابی
یاس بوی مهربانی می دهد
عطر دوران جوانی می دهد!
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم ..... عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم
ما نظر از خرقه پوشان بسته ایم
دل به مهر باده نوشان بسته ایم
جان بکوی می فروشان داده ایم
در به روی خود فروشان بسته ایم
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منستمرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چوجان خویشتن دارم
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
که راحت دل رنجور بی قرار منست
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشقتمام قافیه ها ته کشید غیر یکی
خوش است خوردن چایی به وقت چاییدن!
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجدنگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکر دهانی
دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکر دهانی
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است
یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند
در عطردان ذوق و بهار آفریده اند
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
دکتر شفیعی کدکنی
دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل
نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را
سعدی
ادم به پای خاطره ها پیر میشود
مثل پرنده ای که قفس گیر میشود...
درد است كه پرپر شده باشند در این باغ
بر شانه تو شانه به سرهای زیادی
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
رحم آر بر دل من کز مهر روی خوبت
شد شخص ناتوانم باریک چون هلالی
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
تو ای تنها تر از تنها به دنبال تو می گردم
تو ای پیدا و ناپیدا به دنبال تو می گردم
مستی به شکستن سبویی بند است
هستی به بریدن گلویی بند است
گیسو مفشان ،توبه ی ما را مشکن
چون توبه ی عاشقان به مویی بند است ..!
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم غلط
طبیب نسخه ی درد مرا چنین پیچید:
دو وعده خوردن چایی به وقت چاییدن
نقش پیری را ز آب و رنگ ها نتوان زدود
در زمستان برف رسوا بر سر هر بام بود
در این بازار گر سودیست با درویش خرسندیست
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
یارم تویی در عالم، یار دگر ندارم
تا در تنم بود جان، دل از تو بر ندارم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |