مشاعرۀ سنّتی

russell

مدیر بازنشسته
ترا حاصل نكردي به كوشش بهشت
خدا درتو خوي بهشتي بهشت
دلت روشن و وقت ، مجموع باد
قدم ثابت و پايه مرفوع باد
حياتت خوش و رفتنت بر صواب
عبادت قبول و دعا مستجاب
(شيخ شيراز)
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بود ایا که خرامان زدرم باز آیی
گره از کار فربسته ما بگشایی
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol:یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست:gol:
 

sisah

عضو جدید
تو خود فرشته‌ای نه از این گل سرشته‌ای
گر خلق از آب و خاک تو از مشک و عنبری

ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست
کز تو به دیگران نتوان برد داوری
 

sisah

عضو جدید
دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری
و گر نه فتنه ندیدی به خواب بیداری

زمانه با تو چه دعوی کند به بدمهری
سپهر با تو چه پهلو زند به غداری
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یغمای عقل ودین را بیرون خرام و سرمست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگر دان
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol:نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد :gol:
 

sisah

عضو جدید
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
:gol:یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد:gol:
[/quote
در كنارم قلب عاشق شعله ميزد
در شرار آتش دردي نهاني
نغمه من....
همچو آواي نسيم پر شكسته
عطر غم ميريخت بر دلهاي خسته
پيش رويم....
چهره تلخ زمستان جواني
پشت سر ...
آشوب تابستان عشقي ناگهاني
سينه ام ...
منزلگه اندوه و درد و بد گماني
كاش چون پاييز بودم ... كاش چون پاييز بودم
 

sisah

عضو جدید
من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
 

cerulean.del

عضو جدید
کاربر ممتاز
یوسف گمگشته بازا ید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
 

sisah

عضو جدید
رفتی و همچنان به خیال من اندری
گویی که در برابر چشمم مصوری

فکرم به منتهای جمالت نمی‌رسد
کز هر چه در خیال من آمد نکوتری
 

sisah

عضو جدید
دیدم امروز بر زمین قمری
همچو سروی روان به رهگذری

گوییا بر من از بهشت خدای
باز کردند بامداد دری
 

sisah

عضو جدید
زهرم چو نوشدارو از دست یار شیرین
بر دل خوشست نوشم بی او نمی‌گوارد

پایی که برنیارد روزی به سنگ عشقی
گوییم جان ندارد یا دل نمی‌سپارد
 

ie student

عضو جدید
کاربر ممتاز
در آن نفس که بمیرم،در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان،که خاک کوی تو باشم
 

sisah

عضو جدید
مرد عشق ار ز پیش تیر بلا
روی درهم کشد مخوانش مرد

هر که را برگ بی مرادی نیست
گو برو گرد کوی عشق مگرد
 

sisah

عضو جدید
یک روز عنایت کن و تیری به من انداز
باشد که تفرج بکنم دست و کمانت

گر راه بگردانی و گر روی بپوشی
من می‌نگرم گوشه چشم نگرانت
 

russell

مدیر بازنشسته
شب بود و غم و سكوت و سنگيني
سنگين خوابان اسير خود بيني
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا