تو مرا میخوانی که به خود آیم باز
من ز تو دورم و من به چه مشغولم باز؟
آن لب لعل تو را من بخواهم اما
نکنم هیچ طرب به کجا هستم باز؟
من ز خود دلگیرم ، مرغ هر باغ شدم
بلبل باغ توام که گناهم شده باز
صید آن باز شدم رهایم میکنی باز؟
گر رهانی تو مرا به خود آیم من باز؟