نمیدونم ولی این شعر رو خیلی دوست دارم
از بابام این شعر یاد گرفتم
صحیحش اینطور است!
ياري اندر کس نميبينيم ياران را چه شد//دوستي کي آخر آمد دوستداران را چه شد//(حضرت حافظ)
نمیدونم ولی این شعر رو خیلی دوست دارم
از بابام این شعر یاد گرفتم
پس اول از شما و حضرت حافظ معذرت
صحیحش اینطور است!
ياري اندر کس نميبينيم ياران را چه شد//دوستي کي آخر آمد دوستداران را چه شد//(حضرت حافظ)
پس اول از شما و حضرت حافظ معذرت
من اشتباه یاد گرفته بودم
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای توهر کجا پا بنهی حسن وی آنجا پیداست//هرکجا سر بنهی سجدهگه آن زیباست
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی
می خواه و گل افشان از و هر چه میجوییوام حافظ بگو که بازدهند//کردهای اعتراف و ما گوهیم
می خواه و گل افشان از و هر چه میجویی
این گفت سحر گه گل بلبل تو چه میگویی
آسوده خاطرم که تو در خاطر مني چون مرغ شب که هيچ نبيند به روشني اي چشم عقل خيره در اوصاف روي تو مجروح ميکني و نمک ميپراکني شهري به تيغ غمزه خون خوار و لعل لب باري نگه کن اي که خداوند خرمني ما خوشه چين خرمن اصحاب دولتيم حکم آن توست اگر بکشي بيگنه وليک ما پاک ديدهايم و تو پاکيزه دامني اين عشق را زوال نباشد به حکم آنک ور متفق شوند جهاني به دشمني از من گمان مبر که بيايد خلاف دوست پيکان چرخ را سپري باشد آهني خواهي که دل به کس ندهي ديدهها بدوز محتاج نيست پنجه که با ما درافکني سعدي چو سروري نتوان کرد لازمست
صحیح کتابت کنید که حضرت حافظ را گوئیم چوب در آستینت کند!
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی//این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود//دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
دیدم بخواب دوش که ماهی برآمدی
کز عکس روی او شب هجران سر آمدی
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دستیک زمان گرمی به کاری یک زمان سردی در آن//جز به فرمان حق این گرما و این سرما نبود
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
امیدوارم درست گفته باشم
ای دل گر از آن چاه زنخدان بدرآییتن ار کرد فغانی ز غم سود و زیانی//ز تست آنک دمیدن نه ز سرناست خدایا
ای دل گر از آن چاه زنخدان بدرآیی
هر جا که روی زود پشیمان بدر آیی
بدرود شیخیار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا//یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
بدرود!
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخوربدرود شیخ
ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاکیوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست...در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیستراست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
برزبان بود مرا آنچه ترا در دل بود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
تاابد بوی محبت به مشامش نرسددر قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است//مهر در آیینه یا آتش در آب افتاده است؟
تاابد بوی محبت به مشامش نرسد
هرکه خاک درمیخانه به رخساره نرفت
ترا که هر چه مراد است در جهان داریتاابد بوی محبت به مشامش نرسد
هرکه خاک درمیخانه به رخساره نرفت
تاابد بوی محبت به مشامش نرسد
هرکه خاک درمیخانه به رخساره نرفت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |